هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴
مشخصا وندلین شگفت انگیز. به خاطر رول ها و نوشته های بسیار با کیفیتش.



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴
همچنان که هری، هوا را با تمام وجود به داخل ریه هایش میکشید و در دل به مدارک و قاضی و وزیر و وزارت فحش های بد بد میداد، آرسینوس جیگر که به تازگی وزیر شده بود، از جا بلند شد.
- جناب قاضی... به عنوان یکی از شاکی های دادگاه تقاصای صحبت دارم... میشه؟

قاضی ابتدا کمی فکر کرد... اما بعد دستش به گالیون هایی که داخل جیبش جیرینگ جیرینگ میکردند برخورد کرد، پس با چهره ای آرام گفت:
- بله جناب وزیر... بفرمایید لطفا.

آرسینوس با آرامش تمام از جا بلند شد و خب جناب آقای پاتر... شما محکوم هستید به...

- اگه من دیگه ارشدی کردم!
- داشتم میگفتم، شما محکوم هستید به راز و نیاز در انظار عمومی، جادو کردن در مقابل مشنگ ها و البته تهدید کردن بنده به ارشدی نکردن کلاس های هاگوارتز.

- دروغ میگه!
- البته دیشب هم داشت شایعه میپراکند که من ارشدی تمام کلاس هارو گرفتم.
- فقط یه شوخی بود خب!
- این رو هم یک شوخی در نظر بگیرید آقای پاتر.
-
- جرم دیگشون هم اینه که شکلک مورد علاقه من رو که به عنوان شکلک رسمی خودم سند زدمش رو بدون حق کپی رایت استفاده میکنن.

هری:

قاضی که داشت با گالیون های داخل جیب ردایش بازی میکرد:

حاضرانی که میخواستند سر به تن پسر برگزیده نباشد:

حاضرانی که میخواستند سر به تن پسر برگزیده باشد:

سپس قاضی با پوزخندی گفت:
- جناب وزیر... ازتون خواهش میکنم بنشینید. اگر شاکی دیگری وجود داره لطفا بیاد و توضیحاتش رو به دادگاه ارائه بده.



پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴
همچنان که روی جایگاه ایستاده بود و منتظر بود که تشویق جمعیت به اتمام برسد، متوجه نکته ای شد... ذهن او کاملا خالی از هر ایده ای بود! اگر به او میگفتند برای افتتاح سازمان سخنرانی کند قطعا میتوانست به خوبی چنین کاری کند... اما آموزش کاردستی؟ آرسینوس درک درستی از این موضوع نداشت... چرا که مشغله های زیادی در ذهن خود داشت که شامل: «درست کردن معجون برای ارباب، انجام نقد های تالار گریف، داد و بیداد کردن سر هری پاتر، بررسی کار های وزارت، اضافه کردن معجون های جدید به کتابش و تجدید چاپ آن و در نهایت باز هم ساخت و ارسال معجون برای اربابش!» آرسینوس ناگهان به خود آمد و فهمید زیاد از حد در فکر بوده و ملت کاملا در سکوت نشسته اند تا او آموزش دهد... وزیر سحر و جادو که در مقابل این جمعیت کمی عصبی شده بود، شروع کرد به گشتن در جیب هایش تا متن یکی از سخنرانی هایش را پیدا کند.

ملت:

آرسینوس پس از دقایقی متوجه شد که چه گندی بالا آورده و متن سخنرانی اش را با خود نیاورده است... پس به ناچار با صورتی که در زیر نقاب از عرق خیس بود، شروع به صحبت کرد:
- اول از همه سلام و درود بر ساحرگان و جادوگران عزیز. دوم هم اینکه من بسیار خوشحالم از اینکه در اینجا حضور دارم و به خودم افتخار میکنم که بتونم کمی به شما آموزش بدم و مفید واقع بشم، اکنون هم میخوام به شما آموزش...
- ملت شاهد باشید این هنوز جهت گیری سیاسیش معلوم نیست!

آرسینوس با چشمانی که در زیر نقابش مخفی و ناپیدا بودند، رو به فلورانسو گفت:
- دوشیزه فلورانسو... لطفا آرامش خودتون رو حفظ کنید... اصلا کسی حرفی از جهت گیری سیاسی زد آخه؟

- ملت شاهد باشید این میخواد من آرامشمو حفظ کنم!

آرسینوس که از آرام کردن فلورانسو نا امید شده بود منوی مدیریت خود را از جیب ردای سیاهش بیرون کشید و دکمه ای را روی آن فشار داد که موجب شد فلورانسو و هرآنچه به وی متعلق بوده به جزایر بالاک تبعید شود و یک عدد "آریانا دامبلدور" به زندگی بازگردد. که البته نسبت به فلورانسو بسیار آرام تر و بهتر است!

- اهم... داشتم میگفتم... امروز میخوام بهتون ساختن قایق کاغذی رو یاد بدم.

چند نفر پوزخند زدند.

- نخند آقا! نخند! عه! من خودم هم اون موشک کاغذی رو بلد نبودم تا الان!

ناگهان چشمان رون که روی یکی از صندلی ها نشسته بود، گرد شد و او با تعجب گفت:
- واقعا؟!
- بله آقای ویزلی... بلد نبودم! الان یاد گرفتم... حالا آموزش رو شروع میکنم.

آرسینوس پس از گفتن این حرف چوبدستی خود را از داخل آستین ردایش بیرون کشید و یک عدد کاغذ سفید را ظاهر کرد.
- اول کاغذ رو از طرف طول و از وسط تا میکنیم، بعدش کاغذ تا شده رو از عرض و از وسط تا میکنیم، بعدش اون گوشه هاشو مثل شکلات تا میکنیم بعد پایین هاشو مثل گلابی میکنیم...

ملت:

- میدونم هیچی نفهمیدید... خودم هم نفهمیدم چی گفتم! به صورت تصویری میگم بهتون!

آرسینوس با این حرف، دوباره چوبدستی خود را بالا آورد، یک تخته سیاه بزرگ ظاهر کرد و سپس با حرکات چوبدستی خود مراحل ساخت قایق را رسم کرد.

تصویر کوچک شده


سپس در زیر نقاب لبخندی زد... ایده های ناگهانی بعضی وقت ها به شدت به درد بخور بودند!
- خب... من از جناب آقای رون ویزلی دعوت میکنم که بیان و آموزگار بعدی رو معلوم کنن... خودم هم باید برم برای ارباب معجون بسازم با اجازتون.

آرسینوس همچنان که در حال شکر کردن عالم بالا به خاطر ایده ناگهانی اش بود، به سرعت از جایگاه خارج شد!



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
گنده گریف در معجون سازی


1- معجون ایرادگیری بخورید و ایرادگیر خود باشید!
حالا اینی که گفتم یعنی چی! یکی از مهم ترین اشکالات ملت از جمله خود من اینه که گاهی به ایراد های پست های قبلیمون نگاه نمیکنیم و بی توجه هی پست میزنیم و درخواست نقد میکنیم. حالا سری بعدی که میخوایم پست بزنیم کاملا یادمون رفته تو نقد قبلی بهمون چه چیزایی گفته شده. این کار باعث میشه با سرعت کمتری پیشرفت کنیم.
تکلیف این دفعه من در رابطه با این موضوع انتخاب شده. یکی از پست هاتون در سطح ایفای نقش عمومی رو انتخاب کنید، (اگر پستی باشه که روش نقد انجام شده بهتره، ولی اجباری در این مورد نیست.) و اون رو باز نویسی کنید. ایرادهای پستتون رو بگیرید و به شکل جدیدی اون رو بنویسید. موقع زدن پست تکلیف یادتون باشه علاوه بر پست بازنویسی که اینجا میذاریدش، لینک پست اصلی رو هم برای من بذارید. (25 نمره)


نقل قول:
لرد با چهره ای ناراحت و کمابیش اسفناک به طبقه ی پایین میره حدود 4 دقیقه ی بعد که میرسه به کلاس درس آماندا میگه سلام بر لرد سیاه کبیر.لرد که حوصله اش به شدت سر رفته بود نعره میزنه زود باش سریع درستو بده من باید برگردم برای ادامه ی صحبتم با نجینی آماندا میگه خیلی خوب اگر مسابقه براتون مهم نیست من هم اتفاقا کلی کار های عقب مونده دارم که باید انجام بدم.
چهره ی لرد بعد از شنیدن این حرف آماندا:


در همین پاراگراف تعداد زیادی اشکال وجود داره: ناهماهنگی زمان افعال، نبود فضاسازی، جدا نکردن دیالوگ ها از متن اصلی و استفاده نشدن شکلک های مناسب برای رساندن احساسات دیالوگ ها و حتی وجود دیالوگ های غیر قابل قبول.

نقل قول:

لرد که خیلی اعصابش خرد شده بود و کمابیش نزدیک بود به خاطر این گستاخی آماندا از گوش هاش دود در بیاد میگه :خیلی خوب شروع کن و آماندا شروع میکنه: خیلی خوب قدم اول شما باید اجازه بدید تمام مرگخوارا و مردم بهتون بگن دامبلدور و یادتون باشه که اگر کنترلتون رو از دست بدید و همه رو طلسم کنید جایزه رو از دست میدید . لرد هم سریعا میگه : خیلی خوب فهمیدم ولی آماندا نشنیده میگره و میگه حالا این کار رو تمین میکنیم من شما رو دامبلدور صدا میکنم و شما باید خیلی مهربون و آروم جوابمو بدید


اینجا هم دقیقا مشکلات پاراگراف بندی به چشم میخوره و نبود شکلک، همینطور بعضی از رفتار ها و دیالوگ ها به شدت غیر منطقی و غیر قابل باور هستن و اصلا با شخصیت ها جور در نمیان. به غیر از اون روی این قسمت میشد خیلی مانور داد.

نقل قول:
و شروع میکنه آلبوس پیری ، آلبوس کچل ، دامبلدور ، پروفسور دامبلدور و لرد در جواب تمام اینها خیلی آرام جواب میدهد بله یا جانم وقتی آماندا اعلام رضایت میکنه و میگه حالا باید بریم سر بحث
دوم وقتی من شما رو صدا میکنم شما خیلی آروم و راحت میگید بله و دوباره به همون ترتیب ادامه میدن حالا لرد کمی تا قسمتی آدم با شخصیتی شده بود وقتی رز برای بار دوم با تمام قدرت خودشو به اتاق پرتاب میکنه لرد نعره میزنه ایندفعه بیچارت میکنم رز ولی رز میگه آخه ارباب نجینی میخواد منو بخوره!!!!


بله... نویسنده که بنده باشم بسیار ناشی بوده! بوق زده با این پاراگراف بندیش! اینجا هم میشد توصیفات بیشتری کرد و از اون گذشته ما علامت "!!!" نداریم، اگر قراره "علامت تعجب" بذاریم یدونه هم کافیه.

نقل قول:
و اتفاقا همون موقع نجینی با تمام سرعت به داخل اتاق حمله میکنه ولی لرد سریعا میگه : فیسسسسوو هیسا ( تو برو نجینی جان من حالشو میگیرم) و نجینی میره ولی لرد که حالا آدم با شخصیتی شده خیلی آروم میگه رز ایندفعه میگیرمت ولی چون دیگه کمابیش مثل دامبلدور شده نه کروشیو میزنه نه هیچ طلسم نابخشوده ی دیگه ای تنها طلسم هایی که میزنه اینه : اکسپلیارموس ، استوپفای ، ریلاشیو وقتی هم که لرد رو به سختی تنبیه میکنه میره سر ادامه ی درس و آماندا با لبخند بهش میگه لرد سیاه به سلامت باشند شما موفق شدید لرد در مقابلش با لبخندی تعظیم میکنه.

فردای اون روز مرگخوارا آماده میشن که برن برای مسابقه


این قسمت جای توصیف خیلی بیشتری داشت و میشد بیشتر ازش استفاده کرد. همینطور دارای اشکالات نگارشی خیلی زیادی بود. دیالوگ ها باید جدا میشد از خط اصلی و بعدش دو تا اینتر زده میشد.


بله... این هم پایان نقد... این هم رول اصلی.

این هم رول بازنویسی شده و مرتب:

لرد با چهره ای که بدعنقی از آن میبارید به طبقه پایین رفت و چند دقیقه بعد به مقابل کلاس درس آماندا رسید و در چوبی و پوسیده آن را که به شدت صدای "جیر جیر" میداد، باز کرد و با کلاسی نیمه تاریک با هوایی سنگین و تار عنکبوت هایی که از سقف آویزان بودند، روبه رو شد. آماندا بلافاصله با دیدن لرد از روی صندلی خود بلند شد و گفت:
- سلام و درود بر لرد سیاه کبیر.
- زودتر درستو شروع کن دیگه! ما میخوایم بریم به ادامه صحبتمان با نجینیمان ادامه دهیم!
- اربابا... اگر بخواید تو این مسابقه شرکت کنید مجب... یعنی لازمه تو این کلاس شرکت کنید!
لرد:

لرد که به شدت عصبی شده بود، به ناچار بر روی یک صندلی کوچک و سخت نشست... زمانی که به یاد صندلی راحت اتاق خودش افتاد، نزدیک بود از گوش هایش دود خارج شود، پس لب هایش را روی یکدیگر فشرد، نفس عمیقی کشید و گفت:
-خیلی خب... شروع کن آماندا.
- قدم اول شما اینکه شما باید مثل دامبلدور رفتار کنید، یعنی اجازه بدید تمام مرگخوارا، محفلی ها و مردم بهتون بگن دامبلدور و هر اسمی که به دامبلدور میگن. در ضمن اون یادتون باشه که اگر کنترلتون رو از دست بدید و همه رو طلسم کنید جایزه رو از دست میدید .
- تموم شد؟

آماندا اعتراض لرد را نشنیده گرفت و گفت:
- حالا این کار رو تمرین میکنیم، یعنی من شما رو دامبلدور یا هر چیزی که به اون پیری میگن صدا میکنم و شما باید خودتون رو کنترل کنید و مثل اون جواب بدید.

آماندا شروع به مسخره کردن لرد میکند:
- آلبوس پیری؟
- چته؟
- پروف دامبل؟
- مثل تسترال چرا صدامون میکنی؟

آماندا با نارضایتی سری تکان داد و گفت:
- وقتی من، مرگخوارا، مردم و محفلی ها شما رو صدا میکنیم شما خیلی آروم و راحت باید بگید "بله فرزندم"!
- بله فرزندم!
- ریش پشمکی؟
- بله فرزندم؟
- آهان... حالا درست شد ارباب... من به شما افتخار میکنم.
- بله فرزندم؟

همچنان که لرد تنها جهت عصبی کردن آماندا "بله فرزندم" را تکرار میکرد، ناگهان رز با تمام قدرت خودش را به در اتاق کوبید که موجب خرد شدن در شد و البته لرد یک لحظه خشمگین شد و نعره زد:
- چه غلطی میکنی رز؟ چرا مثل تسترال وارد میشی؟
- ارباب، نجینی میخواد منو بخوره!

در همان لحظه نجینی هم وارد اتاق شد و در حالی که به رز نزدیک میشد شروع کرد با صدای بلند "فیس فیس" کردن.

- نجنینی... دخترمان... این رو ولش کن... عالم بالا زدنش! قابل خوردن نیست دیگه!

نجینی با نارضایتی از اتاق خارج شد و لرد هم چوبدستی خود را از جیب خارج ساخت و یک عدد "اکسپلیارموس" به رز زد تا دیگر چنین کاری نکند.

- ارباب؟! شما؟ اکسپلیارموس؟! میشه همچین چیزی؟
- بله فرزندم.

آماندا با رضایت لبخندی زد و گفت:
- شما کاملا برای مسابقه فردا آماده هستید ارباب.

صبح روز بعد در حالی که خورشید هنوز کامل طلوع نکرده بود مرگخواران آماده رفتن به مسابقه شدند...

2- علت اثر منفی ای که معجون ایرادگیری روی ریگولوس گذاشت رو حداکثر در یک پاراگراف تشریح کنید.(5 نمره)

خب... اول از همه بگم که استاد معجون سازی بسیار خفن و با استعداد تشریف دارن و همه معجون هاشون درست کار میکنه، روی ریگولوس هم درست کار کرده... اصلا فکر نکنید اشتباه بوده ها! من این رو به عنوان یک معجون ساز بهتون میگم. بالاخره ایشون انجمن معجون سازی تاسیس کردن و اینا... اصلا هم معجون هاشون درب و داغون و بنجل نیست! حالا اینارو دیدید شما؟ کل فعل هارو به غیر از "من این رو به عنوان یک معجون ساز بهتون میگم" برعکس کنید. جواب واقعی به دست میاد! غیر از اون احتمالا یک معجون اشتباه دادن به خورد بچه و البته آزمایشی که من در کلاس تغییر شکل روی ریگولوس انجام دادم هم احتمالا بی تاثیر نبوده... خلاصه علل زیادی وجود داشته!



پاسخ به: بهترین ایده و تاپیک
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
مشخصا سیریوس بلک به خاطر ایده قشنگ جام آتش.



پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
من هم به کاربر semetra رای میدم و با نظر زاخاریاس عزیز کاملا موافقم.



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۹:۴۵ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
رای من به ارباب لردولدمورت کبیر هست. چون همیشه از جون و دل برای مرگخوارا و همینطور فعال کردن انجمن ها وقت میذارن، اونم نه فقط خانه ریدل، بلکه کل انجمن های ایفای نقش.



پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
رای من هم به دلوروس آمبریج هست.



پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
همچنان که در راهروی خانه سالمندان حرکت میکرد در چوبی اتاقی توجهش را جلب کرد. دری از چوب قدیمی و پوسیده و البته تصویر کنده کاری شده یک پاتیل قیمتی و زیبا.
لارا به آرامی به در ضربه زد... ضربات دستش درست به وسط دیواره پاتیل برخورد میکردند.

- کیه؟ کیه؟ کیه؟

لارا به صدای فریاد پیرمرد گوش میکرد... به نظر میرسید که چیزی جلوی دهان پیرمرد گذاشته اند که همین باعث شده صدا خفه به گوش برسد. دختر بیچاره که کمی حس ترس را در صدای پیرمرد داخل اتاق حس کرده بود، با آرامش گفت:
- میتونم بیام تو؟
- بفرمایید. بفرمایید. بفرمایید.

صدا اکنون آرامش بیشتری داشت، پس لارا به خود جرئت داد و در را باز کرد و وارد شد. در آن زمان بود که با اتاقی نیمه تاریک روبرو شد که دور تا دور آن را قفسه های بلندی فراگرفته بود و روی قفسه ها پر از بطری هایی بود که محتویاتشان مواد مخصوص معجون سازی بود. آنگاه لارا به مردی قوز کرده در وسط اتاق نگاه کرد که با ردایی سیاه و نقابی طلایی بر صورت ایستاده بود و مشغول بهم زدن محتویات یک پاتیل طلایی بود.

- امم... ببخشید آقا... شما آرسینوس جیگر هستید؟
- جیگرم. جیگرم. جیگرم، با گاف مکسور!
- شما آرسینوس جیگر معروف هستید؟ معجون ساز خانه ریدل ها؟

چشمان ناپیدای آرسینوس در زیر ماسک، با شنیدن نام "خانه ریدل ها" کمی هشیار شد و دست از هم زدن محتویات پاتیل کشید.
- اسم شما چیه خانم؟
- لارا لسترنج هستم.
- با این یارو قمه کش... رودولف... نسبتی دارید؟
- بله... البته مهم نیست چندان... اومدم به شما هم سری بزنم.
- خب... پس بفرمایید بشینید.

لارا به میز کوچک و دو صندلی آن که در کنار پاتیل طلایی بودند نگاهی کرد و به آن سو رفت، همچنان که از کنار پاتیل عبور میکرد نگاهی به داخل آن انداخت و متوجه شد آرسینوس در حال هم زدن یک پاتیل خالی بوده است. به نظر میرسید وضعیت عقلانی معجون ساز پیر چندان هم خوب نباشد.



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
با سلام.

دادگاه به ریاست و قضاوت بارتی کراوچ بازگشایی شد.

با آرزوی موفقیت.

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.