هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳
#61
تق تق تق
با معذرت! با اجازه ی شما

جناب سیریوس بلک فرمودند که بهتره این ترم اجرا نشه!

اما به نظر من بهتره اجرا بشه چون این بهترین موقعیت برای جذب مردم هست! خیلیها به خاطر اینکه ترم تموم شده فعالیت ندارن! برای همینه که کسی دیگه جذب این سایت نمیشه! همه عاشق رقابتن و اینکه دوست دارن رول بنویسن! من خودم به شخصه عاشق اینم که سریعا ترم زمستانه شروع بشه تا فعالیت بالاتری رو نسبت به ترم پیش داشته باشم...

اصلا چرا باید یه همچین کاری بکنیم؟ چرا باید ترم زمستانه حذف شه؟ من خودم دیدم که هر وقتی که ترم های هاگ تموم میشد هیچکسی درست حسابی فعالیت نمیکرد! بله من سه سال بود پشت سر هم به این سایت می اومدم اما هرکاری میکردم ثبت نام نمیشدم! گریفیندور، هافلپاف،اسلیترین و راونکلاو همین الان دارن برای ترم زمستان نقشه میکشن! رولشونو قوی میکنن تا همش 30 امتیازی بشن!

فکر میکنم دلیل جناب بلک این بوده که مثلا چون خیلیها فعالیت ندارن بهتره این ترم برگزار نشه!
الان مثلا جیمز یا آلبوس یا هرکسی که الان فعالیت نمیکنن یه فرصت پیدا کردن که درسشونو بخونن! تا تو ترم بعد بیان و رول بنویسن! بچه های جادوگران ترم پیش با رول بلند آشنا شدن! قبلش فقط یه رول کوتاه مینوشتن! یا فقط توضیح میدادن!

جادوگران یکی از قوی ترین سایت های هری پاتریه یکی از سایت هایی که مردم میتونن داخلش حس کنن تو هاگوارتزن و حالا جناب بلک میخوان که این حس رو برای 6 تا 7 ماه از مردم بگیرن؟ این دیگه نامردیه من همین دیشب تو اتاقم نشسته بودم داشتم رول نویسی تمرین میکردم! میخواستم تو این ترم بترکونم! حالا شما میگی نوچ؟ من به ارتور یاد دادم چطور بنویسه! به آلبوس یاد دادم تو این ترم بترکونه به پسرخالم فابین یاد دادم توصیف بنویسه! یعنی همه ی اینا آش و دوغه؟

من نمیخوام به نمایندگی کسی این حرفهارو بزنم من نمیخوام برای خودم این حرفا رو بزنم من میخوام به نمایندگی این سایت این حرفرو بزنم! ما این ترم رو میخوایم و نمیخوایم هیچ مشکلی برای ترم زمستان پیش بیاد!

امیدوارم اینا برای این که این ترم وجود داشته باشه کافی باشه!

با تشکر
فرد ویزلی


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۶ ۲۱:۳۳:۴۳

میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳
#62
آقا آلبوس هرچند کمه ولی لطف کن اون رولشو بنقد! please


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳
#63
خوب باری دیگر سلام! فک کنم مغازه باد کرده رو دستمون! از بس این جرج بهش نمیرسه! خوب سوروس نیست و ما آزادیم! خوب سوژه میدم فقط نخوابه... یه قول ازتون میگیرم که این سوژه رو نخوابونین! به مرلین قسم میخورم که این سوژه نخوابه! حالا که قسم خوردی بهش عمل کن!

سوژه از این قراره:

هوای سرد و سنگین کل مغازه را گرفته بود. فرد داشت لوازم را چک میکرد و جرج داشت چک هارا نگاه میکرد! جرج عرق کرده بود، فرد چشمانش سنگینی میکرد! سه ماهی میشد حتی یکدانه مشتری هم نداشتند! آخرین مشتریشان کرنلیوس آگرییپا بود. زنگ در خشکیده بود و لامپ ها سوخته، هیچ وقت مغازه اینگونه نبود. بی رنگ ، تاریک و ساکت! جرج کلی چک های برگشت خورده دید... آن هارا از داخل کشوی خاکی میز که در آن عنکبوت تار خود را تنیده بود برداشت، خودکار جادویی اش را برداشته بود... هر لحظه در دفتر سررسیدش یادداشت میکرد... لحظه ای بعد صدایی آمد که باعث تعجب فرد و جرج شد. آری صدای زنگ بود! مردی شیکپوش وارد شد... او که بود؟ مردی سفید پوست با موی به هم ریخته و چشمانی سبز! فرد و جرج تا به حال وی را ندیده بودند... او به نظر کارلوس پاتر می آمد! اما فرد و جرج او را نمیشناختند!

-خوب چطورین بچه ها؟

فرد و جرج با من و من جواب دادند:

-ممنون!

کارلوس پاتر به سمت آبنبات های حال به هم زن برگشت... و گفت:

-خوب... اممم... اینا چقدره؟

فرد با لبخند گفت:

-چون تحریم شده 89 گالیون!

-یا مرلین البنی گودریگ! این چیه دیگه؟ یعنی چی؟ 89 گالیون؟

...
این را ادامه دهید!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳
#64
من میگم میخوام ارزشی شوخی باشم اجازه هست؟

بدو بیااااااااااااااااا


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#65
با سلام به مدیریت هاگ
ما خواستار تدریس در کلاس موجودات هستیم، البته اگر خودتان صلاح بدانید! بنده روز چهار شنبه را پیشنهاد میکنم البته اگر باز هم خودتان صلاح بدانید!
بنده ی حقیر شما فرد ویزلی


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#66
با سلام خدمت مدیریت عزیز سایت جادوگران
با ارز پوزش مدرسه ی ما میخواست ما را به ایران گردی ببرد اما بعد سه هفته بخشنامه رسید به هتلی که ما در استان سیستان و بلوچستان آن جا مستقر بودیم که آموزش و پرورش گفته بودند که باید به رشت برگردید و به درس های اصلی برسید. اینطور شد که ما برگشتیم


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳
#67
لطفا تغییر داده شود

نام:فرد
نام خانوادگی:ویزلی

جنسیت:مذکر

گروه:گریفیندور

برادر:جرج،پرسی،چارلی،بیل
خواهر:جینورا
مادر:مالی ویزلی (پریوت)
پدر:آرتور ویزلی

قد:170
مو:قرمز
رنگ پوست:سفید
دماغ:گوشتی
نوع پوست:لطیف
رنگ چشم:آبی گیرا

رنگ مورد علاقه:قرمز، زرشکی، سفید
عزیزترین فرد در زندگیش:جرج ویزلی و جینی ویزلی
اخلاق:شیطون و شوخ طبع، هیچ چیز را جدی نمیگیرد و فقط به دنبال شاد کردن خود و مردم است، عادت دارد کمرش را به حالت غوز کرده در بیاورد و راه برود.

داستان:
فرد ویزلی برادر بزرگ‌تر رون ویزلی و قل دیگر جورج ویزلی بود. او در زمان تحصیل در هاگوارتز در تیم کوییدیچ گریفیندور به همراه جورج دو مدافع تیم در برابر توپ‌ها بود. او نیز مانند سایر ویزلی‌ها مو قرمز بود وطبعی بسیار شوخ داشت.فرد به همراه جرج در کتاب سوم به هری پاتر نقشه ی غارتگر را داد که باعث شد هری بدون اجازه ی سرپرستش بتواند از طریق تونلی مخفی و ناشناس به هاگزمید برود. فرد به همراه برادرش در کتاب پنجم از مدرسه فرار کردو با توجه به برنامه‌های خود تصمیم به بازکردن یک مغازهٔ شوخی گرفت و این مغازهٔ شوخی مورد استقبال مردم به ویژه دانش آموزان هاگوارتز قرار گرفت . او شخصی شجاع و ماجراجو بود و هنگامیکه به سن قانونی رسید به همراه برادرش جورج به عضویت انجمن محفل ققنوس به ریاست آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور در آمد.او به همراه محفل به مبارزه با ولدمورت و مرگ خوارانش پرداخت و با گفتگو در رادیوی مخفی به گویندگی لی جردن (دوست صمیمی او و جورج در هاگوارتز) به آگاهی دادن به مردم در مورد اقدامات ولدمورت پرداخت.تااینکه در مبارزهٔ آخرینی که در آن ولدمورت توسط هری شکست داده شد در سن ۲۰ سالگی در یک انفجار کشته شد. روحش شاد

done!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۵ ۲:۱۲:۵۳

میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳
#68
پروف اینو مینقدی؟


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳
#69
هوا روشن بود و آفتاب میدرخشید. برتی باتز ها کنار هم چیده شده بودند. آری درست حدس زده اید، شیرینی فروشی بود!

-پروفـــــــــــــــــــــــ!
-صد دفه گفتم نه فرزندم!
-آخه چرا؟
-آقا جان بهت میگم نمیتونی دیگه برتی باتز بخوری!
-چرا؟
-چاق میشی فرزندم!

فرد اخمی کرد، دلش میخواست یه آواداکداورای باحال به پروف بزند اما حیف که پروف، پروف بود. به هر حال دیگر نمیتوانست برتی باتز بردارد! رویای او به فنا رفت، پدرش در آمده بود تا 100 گالیون گیر بیاورد تا 300 برتی باتز بخرد. ناگهان روی پاشنه ی پا چرخید و با بدنی غوز کرده از شیرینی فروشی خارج شد... پروفسور دامبلدور از فرصت استفاده کرد و تمام برتی باتز ها را در کیسه ی بزرگ خودش انداخت. البته، زیاد هم از این دانه های با طعم همه چیز خوشش نمیامد. کیسه را برداشت و به راه افتاد...

از میان مردم رد شد و به طرف خانه ی ویزلی ها رفت. مطمئن شد که فرد آنجا نیست. به آرتور سلام کرد و سریعا به اتاق رون ویزلی و هری پاتر رفت! آن ها هم آنجا نبودند. پس تنهایی کیسه را باز کرد و شروع به خوردن دانه های برتی باتز با طعم یه چیز کرد...

فرد زنگ در را زد و وارد شد!

-سلام بابا!
-سلام پسرم! کجا؟
-میرم بخوسبم...
-باشه اما تونستی برتی باتز بخری؟
-نه بابا مگه پروف میذاره؟
-امممم! نمیدونم!
-بله! میدونستم.

سپس به طبقه ی بالا رفت تا اول به هری و رون سر بزند.در را باز کرد و ناگهان...

-چی؟ پروفسور؟ تو...تو...
-ببخشید!
-وایسا که اومدمـــــــــم!

ناگهان این دو نفر بدو بدو کردند، آلبوس بدو، فرد بدو،آلبوس بدو فرد بدو، حالا برعکس، فرد بدو ، آلبوس بدو ، فرد بدو، آلبوس بدو. و به هم رسیدند، گاز گیری در چه حدی؟ آقا کشتی بدبختو! فردو چیکار داری؟ دیگه بی مغازه میشیما...

بعد از چند لحظه، هردو باهم شروع به خوردن برتی باتز با طعم یه چیز کردند.


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳
#70
این رو برای یک آدم خوشحال نقد میکنید؟


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.