هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴
#61
ارباب؟
اربااااااب؟
ارباااااااااااااااااااااب؟
میشه درخواست نقد بدم؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴
#62
- یه سیلی به من بزن!
- چی؟
- گفتم یه سیلی به من بزن!
- اوه! نه . من نمیتونم یه پیغمبره رو بزنم!
- خودم دارم بهت دستور میدم!
- نه من....

شترق


دست سنگینی روی صورت مورگانا نشست. به خاطر همین جور خطرات است که توصیه میشود حتی وقتی که فکر میکنید دچار توهم شده اید، از کسی نخواهید به شما سیلی بزند. وگرنه ممکن است یکی مثل مرلین، از عالم بالا نازل شود و شما را به باد کتک بگیرد. خب این همان بلایی است که سر مورگانا آمد. ساحره جوان زیر لب غر زد.
- دستت بشکنه! ببین چه ضرب دستی هم داره! آخ!
- خب خودت گفتی بزن!
- اینجوری آخه؟

چیزی نمانده بود بین دو پیغمبر دعوایی به شیوه عالم بالا درگیرد که دیواری از آتش بینشان قرار گرفت. مورگانا و باقی ساحره ها خودشان را عقب کشیدند.البته به جز وندلین.
قطعاً جادوگران هم علاقه نداشتند که در آتش بسوزند، اما نگاهشان به دست لرد ولدمورت خیره مانده بود که انگار دیواره آتش را کنترل می کرد. مثل یک عروسک خیمه شب بازی! ولی خب فقط تا جای خاصی میشود تعجب کرد. هکتور اولین کسی بود که ویبره زنان از آتش دور شد. چون میخواست چترش را باز کند.
- ارباب داره بارون میاد. من باید چتر شما رو نگه دارم.

ولدمورت لبخند می زد و به این فکر میکرد که چرا هیچکس فکر نمیکند چطور زیر یک سقف باران می بارد.مورگانا با اخم به مرلین خیره شده بود.



ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۸ ۲۱:۱۴:۱۵

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
#63
سوژه جدید

- آخ! نمی تونی یواش تر انجامش بدی ریگولوس؟
- نخیر نمیشه! من دزدم شفادهنده که نیستم. اینقدر هم وول نخور هکتور! یکی بیاد اینو نگه داره! نمیتونم زخمشو ببندم.

مورگانا اخمی کرد.
- خب چون اینجوری نمیشه بست. تو نمی تونی چسب رو بپیچی دور زخم!

ریگولوس به او چشم غره رفت.
- خب اگه خودت بلدی چرا خودت نمی بندی؟

مورگانا جلو رفت و سعی کرد همین کار را بکند. اما خب نمیشد کسی مثل هکتور را واقعا بی حرکت نگه داشت. اگر کسی با دقت به آنها نگاه می کرد، به نظر می رسید مجبور به اجرای نوعی رقص اجباری شده باشند. به خاطر گرد و خاکی که مرگخواران نمی فهمیدند از کجا به آنجا راه پیدا کرده، کسی قادر نبود هکتور و مورگانا را ببیند. ولی وقتی متوقف شدند، صحنه پیش روی بقیه، چیزی نبود که مورگانا دلش بخواهد در تاریخ ثبت کند. نه وقتی تمام باندها از فرق سر تا نوک پایش را پوشانده اند!

ریگولوس:
مورگانا:

- نمی تونید از معجون های خودش به خوردش بدید؟

ملت مرگخوار از دیدن اربابشان شوکه شدند. مورگانا تقلا کنان جلو آمد
- ارب... ارباب اصن... کسی نمی تونه به.. این ویب....ویبروشیب نزدیک بشه!
- خب پس یه شفادهنده خبر کنید.

جوری این را گفت انگار می خواست بگوید امروز سه شنبه است و فردا چهار شنبه.و شما هم وظیفه داشتید این را بدانید. آرسینوس یک قدم جلو آمد
- اما ارباب شفا دهنده ها از اینجا می ترسن. هیچکدوم حاضر نیستن پاشون رو توی خونه ریدل بذارن.

لرد ولدمورت سر نجینی را که دور صندلی اش پیچیده بود نوازش کرد.
- راه حلش ساده اس آرسینوس. شما برید اونجا!

رودولف نیشخندی زد
- من موافقم. من حاضرم باهاش به عنوان همراه برم من علاقه خاصی به ساحره های درمانگر دارم.

لرد

- خوب میاریمشون اینجا ارباب؟

لرد

- هکتور رو می بریم؟

لرد

- محفلی ها ها رو می یاریم خب!

لرد

- بهشون معجون می دیم.

لرد

- نه مرگخواران من! شما می رین به بیمارستان. و شفادهندگی یاد می گیرین.

ملت مرگخوار :

- ما ارباب؟
- ارباب آخه ما؟
- مطمئنید که میتونیم؟
- خب باید بتونید وگرنه نمیتونید برگردید به خانه ریدل!

مرگخواران هنوز به درستی جمله آخر را درک نکرده بودند، که متوجه شدند بیرون درب خانه ریدل قرار دارند. کنار دکه دربانی قدیمی رودولف.

اگستوس: خوب ما الان باید چکار کنیم؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۶ ۱۶:۳۵:۱۱

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بهترین ایده و تاپیک
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#64
جام آتش ایده های خوب خلاقانه و البته سختی داره!
سیریوس بلک


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#65
خب من واقعا فکر کردم. رفتم توی انجمن ها چرخ زدم و شرایط رو بررسی کردم.شایسته ترین فرد برای این انتخاب سرورم لرد ولدمورت کبیرهستن و دیگر هیچ


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۶ ۱۶:۳۸:۵۲

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۳۳ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#66
مورگانا نمی توانست نیشخند نزند. تستی که آقای وزیر از او گرفته بود، جالب و جذاب به نظر می رسید. مورگانا روش او را پسندیده بود . و تصمیم داشت برای عضوگیری در ساواج از این روش استفاده کند. قدح اندیشه را جلوی خودش گذاشت و خاطره را مرور کرد تا روش را یادداشت کند



دفتر وزیر

- خب مورگانا! من کلی فکر کردم. به نظر میاد سازمان ساواج فقط به یه عضو یا رئیس ساده نیاز نداره. یک عضو ساواج, از رئیس گرفته تا عضو، باید ریزه کاری کسب اطلاعات رو بلد باشه. باید در بیش از 50 درصد تحت روش های مختلف بتونه اطلاعاتشو حفظ کنه. باید دقت بالایی داشته باشه. تو اولین کسی نیستی که من ازش تست می گیرم. پس اسمت رو بنویس و وارد هزارتو شو!

مورگانا سعی کرده بود ارام باشد. از هزارتوها بدش نمی آمد. با قلمی از گل رز نامش را نوشت و وارد هزارتو شد. او می توانست در اولین راهرو مراحل هزارتو را ببیند.

شما وارد یک محیط چند بعدی می شوید. نکته عکس را کشف کنید.

تصویر کوچک شده

مورگانا به عکس لبخند زد. تشخیص ندادنش توهین به خود او بود.
دالان بعدی ظاهرا پر از تله بود. روی تابلو نوشته شده بود. امتحان رازداری. مورگانا منظورش را فهمید. باید از اقسام تله ها رد می شد و رازداری اش را نشان می داد.


وقتی از دالان بیرون آمد، داشت به عقل خودش شک می کرد. حتی یک زخم هم برنداشته بود. با این حال یک قدم جلو رفت. با لبخندی متوجه شد که این مرحله آخر است. مورگانا سایه اشنایی را دید...
- مورگی؟

خشکش زد... سال ها بود که همه می دانستند حق ندارند به این نام صدایش کنند. پاهایش لرزید.
- مورگی؟
- لنی؟

به نظر می رسید یک سایه باشد. ولی سایه کوچک او را در آغوش کشید.
- هنوز میری سر کار؟

نمی توانست نخندد. لنی همیشه تیر اندازی را کار می دانست.
- نه عزیزم. نمیرم.
- پس حالا بهم میگی چکار میکردی؟

مورگانا قلقلکش داد.
- نمیدونم می دونی که!

صدای گریه کودک در سر مورگانا پیچید.
- تو منو دوس ندااااااری!

مورگانا به قدری لب هایش را گزید که متوجه جاری شدن خون نشده بود. دستی روی شانه اش نشست.
- تجربه بدی بود مورا؟ متاسفم!

سعی کرد گریه نکند.
- نه نه آرسینوس. باید باهاش کنار بیام. عجیبه که نتونستم.

ارسینوس تنها مهری را روی دست هایش گذاشت. ریاست ساواج. بی اختیار لبخند زد.






--------
نکته اینه که فرم رو باید در قالب یک رول تک پستی پر کنید. اسمتون رو می نویسید و وارد دالان ها میشید. مرحله اول تست دقته.
مرحله دوم تست رازداریه خلاقیتش با خودتون. منظور اینه که شما در هر شرایط بد جسمی هم رازهای سازمان رو حفظ کنید
و مرحله سوم مقاومت دربرابر کسانیه که عاشقشون هستید.
موفق باشید



مورگانا لی فای
ریاست سازمان ساواج


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#67
با سلام!
ساواج به زودی با قدرت بر میخیزد.
برای عضو گیری آماده باشید. نحوه جدید عضوگیری، به زودی اعلام میشه و ساواج با عضوگیری کارش رو آغاز میکنه.
منتظر تفاوت باشید.

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#68
ممم از دید مورگانا بگم ینی؟

از دید مورگانا روزی که مرگخوار شد بهترین روز و خاطره زندگیشه


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#69
ارشد اسلیترین

به نظرش عجیب و مسخره بود که بعد از قرن ها، امتحان سطوح عالی جادوگری بدهد و حتی برایش نگران شود. ولی خوب... او مورگانا بود با احساسات خاص خودش. امتحان آخر بود و مورگانا واقعا دلش می خواست خلاص شود. به او گفته بودند می خواهد چکاره شود؟ چه سوال مسخره ای. او از هم اکنون م ی دانست که به جبهه سیاهی خواهد پیوست. همینطور که در سالن راه می رفت؛ نگاهی به هم دوره های فعلی اش انداخت. می خواست به طرف لاکریتا برود که صدایش کردند.
- مورگانا لی فای!

موهایش را در هوا رقصاند. دلیل خاصی برای این کارش نداشت اما این حرکت آرامش می کرد. وقتی وارد اتاق شد سوروس اسنیپ برایش سری تکان داد.
- اون آقا، اونجا از شما امتحان می گیره!

چشم های مورگانا در نقطه ای که آقای مدیر اشاره کرده بود، به جستجو پرداخت. نیاز به خونسردی خاصی داشت تا در این لحظه مشخص ارام بماند. هیچ علاقه ای نداشت مرلین از او امتحان دفاع ذهنی بگیرد. مرلینی که سالها در تلاش به نفوذ به ذهن او بود. در واقع مورگانا شک داشت که، وقایع پیش رو به امتحان شباهت داشته باشد. به نظر می رسید او را به یک نبرد دعوت کرده اند. نفس عمیقی کشید و روبروی مرلین ایستاد. پیرمرد خنده ای کرد.
- مورگانا.... مورگانا... مورگانا... میدونی می تونم بهت نمره ای ندم لیدی مورگانا؟

پوزخندی زد.
- فکر میکنی باور می کنن؟ مورگانا با این همه ...

مکث کرد نمی خواست بگوید سن. و نمی خواست از خودش تعریف کند. مثل بقیه عاشق بهترین جلوه دادن خودش نبود. مرلین خندید.
- خوب ادامه اش؟

سعی کرد خودش را نبازد.
- من تجربه ام دقیقا به اندازه خودته.

مرلین خندید.
- پس به اندازه من مسنی!

چشم های مورگانا برقی زد
- ظاهرم نشون نمیده پیرمرد. مهم همینه.

مرلین به او خیره ماند.
- اعتراف کن مورگانا! حریف من نمیشی!

مورگانا نفس عمیقی کشید.
- تو اینو تعیین نمیکنی.
- نه حتی اگه مجبورت کنم با من بجنگی؟

این بار مورگانا بلند تر خندید.
- کسر شانت نیست از یه دختر هفده ساله شکست بخوری؟
- تو هفده سالت نیست مورگانا. مطمئنم اینو می دونی.
- اگه هفده سالم نیست چرا دارم امتحان میدم؟ من دانش هزاران سال رو در خاطر دارم اما هفده سالمه مرلین! از سرک کشیدن در ذهن من خسته نشدی؟
- همیشه ذکاوتت رو تحسین میکردم... هنوز عوض نشدی!

مورگانا از ته دل خندید
- این اولین بار بود که به حقیقت اعتراف کردی. اینو در تاریخ ثبت میکنم مرلین.

به نظر مورگانا داستان سرگرم کننده ای ایجاد شده بود. مرلین سعی میکرد او را عصبانی کند اما خودش بیشتر عصبی شده بود. این مرد خودش به کلاس اضافه نیاز داشت.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴
#70
در مورد دوشیزه گرنجر من واقعا اون تیکه حوا رو اشتباه خوندم . جدا باید تحت تاثیر دارو می بوده. که من بخاطرش باید عذرخواهی کنم. اون گشنگی روهم من واقعا نفهمیدم منظورش گرسنگی بوده یا قشنگی. برای همین گیج شدم. ذهنمم یاری نمیداد بتونم تشخیص بدم واقعا. با توجه به این موضوع قطعا نمره ایشان تغییر میکنه.



و اما جناب آقای بلک :| این کلاس ها برای تقویت رول نویسی و ایفای نقش در کل سایته. اگه یه رولی داده بشه که حتی ذره ای، جدی نویسی درونش باشه یا کمی بخواد فلسفی تر بشه، نثر نویسنده ناخودآگاه رسمی میشه. این رسمی شدن اگر نثر رو سنگین کنه مانع فهم درست میشه و اگر خواننده رولی رو که می خونه ( حالا در هر زمینه ای که هست) نفهمه، ترغیب نمیشه ادامه اش بده. در نتیجه فعالیت کم میشه.
اما اگر شما رو راضی میکنه، اگر استادی، راضی شد و براش مساله ای نداشت، تکلیف شما رو مطالعه کنه. و اگر تشخیصش برای شما نمره کامل بود من به تشخیصش احترام می ذارم.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.