هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




درباره فیلم گرگ و میش
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
گرگ و میش (به انگلیسی: Twilight) فیلمی محصول سال ۲۰۰۸ می‌باشد که براساس داستانی تخیلی و رمانتیک به همین نام ساخته شده است. در این فیلم کریستن استوارت در نقش بلا سوان و رابرت پتینسون در نقش خون‌آشامی به اسم ادوارد کالن نقش آفرینی می‌کنند.

نمایش این فیلم از ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ آغاز شد و در روز اول اکران توانست ۳۵.۷ میلیون دلار فروش کند. فیلم ماه نو (فیلم) ادامه داستان این فیلم است.

خلاصه داستان
دخترنوجوانی به اسم ایزابلا " بلا" سوان تصمیم می‌گیرد از خانه مادرش در فینیکس در آریزونا به شهر کوچک فورکس (به انگلیسی: Forks)در ایالت واشنگتن نقل مکان کند و در کنار پدرش چارلی زندگی کند. در مدرسه بلا با همکلاسی مرموزش ادوارد کالن آشنا می‌شود. ادوارد در اصل خون آشام ۱۰۹ ساله‌ای است که در ظاهر نوجوان ۱۷ ساله‌ای به نظر می‌آید. هر چند در ابتدا ادوارد سعی می‌کرده از این عشق دوری کند ولی با این حال آن دو دل به یکدیگر می‌بازند. بلا ادوارد را خاطرجمع می‌سازد که مشکلی با خون آشام بودن او و خانواده اش ندارد. وقتیکه سه خون‌آشام مسافر جیمز، لورن و ویکتوریا به شهر فورکس گذر می‌کنند، زندگی بلا دستخوش خطر از جانب آنها می‌شود. خانواده ادوارد، یعنی آلیس، کارلایل، اِسم، جاسپر، اِمت، و روزالی به او کمک می‌کنند که از دست خون آشام‌ها فرار کند و زندگی خود را به خطر می‌اندازند تا او را حفظ کنند.

درباره فیلم
این فیلم براساس اولین رمان خون آشامی از مجموعه محبوب و پرفروش سپیده‌دم ، نوشتهٔ استفانی مایر است. فیلمنامهٔ این فیلم را که ملیسا روزنبرگ تهیه کرده، در شش ماه نوشته شده است و فیلمبرداری آن از فوریه ۲۰۰۸ آغاز شد و تا می همان سال ادامه داشت.

هاردویک، کارگردان فیلم در مصاحبه‌ای با ام‌تی‌وی اعلام کرد که آهنگی از گروه راک میوز (Muse) در فیلم قرار گرفته که مربوط به یکی از صحنه‌های دل‌شکستگی کاراکترهای فیلم است.


بازیگران فیلم در سال ۲۰۰۹برای نقش ادوارد بیش از پنج هزار نفر تست بازیگری دادند که در آخر رابرت پتینسون از انگلیس برای این نقش انتخاب شد. رابرت پتینسون در مصاحبه‌ای گفته است که این اولین نقش آمریکایی است که بازی کرده و هیچ تمرین رسمی هم برای لهجه آمریکایی انجام نداده است. او پیش از این در چهارمین قسمت فیلم هری پاتر در نقش سدریک دیگوری بازی کرده بود.

نقش‌ها
کریستن استوارت در نقش بلا سوان
رابرت پتینسون در نقش ادوارد کالن
تیلور لاتنر در نقش جیکوب بلک
اشلی گرین در نقش آلیس کالن
نیکی رید در نقش روزالی هیل
کلان لوتز در نقش امت کالن
جکسون رادبورن در نقش جاسپر هیل
الیزابت ریسر در نقش اسم کالن
پیتر فاسینلی در نقش کارلایل کالن
تصویر کوچک شده

این از توضیحاتش.امیدوارم کامل باشه.


تصویر کوچک شده


دیدگاه هرکس نشانه ی طرز تفکر اوست..ما در برابر دیدگاه افراد مسئول نیستیم!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
بلیز عزیز،
شاید از نظر شما زردی کتابهای گرگ و میش از خورشید هم بیشتر شده، اما آیا این چیزی بیشتر از نظر شخصی شماست ؟

به نظر من گرچه این کتاب کمی از حالت عادی خارج شده بود، اما خیلی خیلی قشنگ بود. من همه ی کتابها رو خوندم و تا الآن همه ی فیلما رو دیدم، و اتفاقا نظرم اینه که کارگردانش فیلما رو در مقایسه با هری پاتر، بیشتر شبیه به کتاب درست کرده و این باعث شده که کسی که کتاب رو نخونده هم از فیلم لذت ببره.

ژانر فانتزی گرگ و میش، انقلابی نو در میان کتابهای اساطیری گذشته و تاریخ خونآشام ها و گرگینه ها بود.

اگه کمی مطالعه کنید یا چند تا فیلم خونآشامی ببینید، متوجه میشید که نقش خونآشاما طوری ادا شده که همیشه ظالم بودن و گرگینه ها رو مورد ستم قرار می دادن.

اما تو این سری کتاب ها و فیلم ها، به چند چیز مهم اشاره شد:

1ول: خونآشام ها همیشه ظالم نیستن.
2وم: گرگینه ها همیشه خوب نیستن.
3وم: همیشه قدرت خونآشام ها بیشتر از گرگینه ها نیست.
4م: گرگینه ها و خونآشام ها هم میتونن رابطه ی خوبی با هم داشته باشن.

نمی گم ایده ش نوئه، اما مانور دادن روی این سری از خصوصیات، چیزی نیست که قبلا دستی تو کار داشته باشه!

بهر حال، نظر من اینه که گرچه هیچ وقت به پای هری پاتر نمیرسه، اما خیلی از اون هم کم نداره!


موفق باشید. /


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

وایسا ..... فرستادم . الان در آرامشه



2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )
مثل همیشه روبیوس که عاشق انواع و اقسام موجودات عجیب و غریب بود در جنگل های بزرگ آفریقا مشغول قدم زدن بود . درخت های بلند همراه با میوه های بزرگی که از آن ها آویزان بود و از همه بدتر آفتاب سوزانی که کم کم داشت روبیوس را به فیله سوخاری تبدیل می کرد . تنها قصد هاگرید از آمدن به آن جنگل پیدا کردن گونه ای در حال انقراض از اژدهای آفریقایی بود
همان طور که هاگرید مشغول قدم زدن در جنگل بود ...............

- همون جا که هستی وایسا . نام ، شهرت ، پیشه ؟
- ها ، چی با منی ؟
- آ ......... با تو ام زود بگو این جا چه می کنی ؟
- هاگرید اول به ظاهر آن مرد که شبیه همه چیز بود به جز یه انسان نگاه کرد . صورتی که گویی با توت وحشی به رنگ سرخ در آورده بودن ، لباسی که از جنس پوست شیر بود و موهایی به رنگ مشکی . پس از مدتی تامل هاگرید به سخن در آمد و گفت :
- اسمم روبیوس هاگریده و تو هاگوارتز .............
- چی ؟ تو جادوگری ؟
- بله . مگه چیه ؟
- چه خوب مدتها بود دنبال یه جادوگر می گشتم تا یه دوئل درست و حسابی باهاش بکنم .
- ببخشین مگه شما جادوگری تازه بعد از دوئل چی میشه ، یعنی هر کدوم بردیم از اون یکی چی بخواد ؟

هاگرید که خودش هم نمی دونست چرا این حرف رو زده بی آنکه به چهره آن مرد انسان نما نگاهی بکنه قدمی به عقب برداشت . سعی می کرد بدون آنکه توجه فرد رو به خودش جلب کنه دور بشه که :

- باشه ، فکر خوبیه . من یک جادوگرم که سالهاست در این جنگل خوفناک با اسرار باورنکردنی زندگی می کته ؛ تا حالا کسی نتونسته از زیر دست من جون سالم به در ببره . ولی خوب اگه من بردم تو باید تا آخر عمرت پیش من بمونی و سرانجام طعمه شیر های من شی و اگه تو بردی .
- من یک اژدهای آفریقایی می خوام .
- چی .............. باشه . شروع می کنیم .
هر کدوم 10 قدم به عقب برداشتن و پس از تعظیمی بلند بالا شروع کردند .
هاگرید که می دونست ممکنه در طول سفر خطری اون رو تهدید کنه یک ماگما درون کیف پوست اژدهای گسترش پذیرش گذاشته بود . آن را به مهارتی خاص درآورد و سر راه مرد آفریقایی گذاشت . پس از 20 دقیقه مرد که هرچی طلسم بلد بود به سمت ماگما فرستاد ولی چون تاثیری نداشت گفت :
من تسلیمم ...........................
پس از یک روز خسته کننده در حالی که روبیوس غلاده اژدهای زرد رنگش را در دست داشت درحال برگشت به هاگئارتز بود . و هنوز هم آن مرد آفریقایی در حال مبارزه با ماگما .



Re: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
او ماموران را صدا کرد.کاری از دستش ساخته نبود.مامورا رفتن داخل و بعد از مدتی هر دو صحیح و سالم اومدن بیرون و یکیشون گفت:
-یکم تلخ مزه بود ولی سالم.سعی کن قهوه هات بهتر باشه بچه!

لی نفس راحتی کشید.عجیب بود.پس آن مواد سیاه چه بود؟تصمیم گرفت به بهانه ی گرفتن فنجان های کثیف کمی بماند.

آنطرف راهرو مرگخوار ها

-اه...پس کی میرن فضا مورفین؟مگه نگفتی زود عمل میکنه؟

-میدونم بلا.اما اژ من کاری شاخته نیشت دیه.

پنج دقیقه گذشت.لی با چهره ای پیروز آمد و گفت:
- مامورا و محفلی ها همه بیهوش شدن.دارو بیهوشی بود ناقلا ها؟ خوب دیگه من رفتم...
و رفت. ناگهان مورفین گفت:

-واویلا!واویلا! اونا شنکوب کردن! چقدر دادی به لی مارکوش؟!

-همه رو!

-وای بیشاره شدیم.

بلا با خونسردی گفت:
-نترسین.حالا وقتمون بیشتره کارا رو انجام بدین و بعد حافظه ی محفلی ها رو اصلاح کنین که جردن گیر نیوفته...زود باشین!

اما در اتاق آنتونین چیزی بود که آنها را بازداشت.تمام اتاق پر از خون بود و آنتونینی دیده نمیشد...



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
1. برای از دست رفتن روح پيوز ، يك صلوات يا فاتحه توی دلتون بفرستين تا اين يه نمره رو بگيرين! ( 1 نمره ! )

خب فرستادم...حالا چی؟

2. يك رول در مورد مبارزه‌ی خودتون با يه جادوگر آفريقايی بنويسيد. اگه مردين خدا رو شكر، اگه زنده موندين به درك! ( 29 نمره ! )

رز تشنه به سمت جنوب پیش میرفت...او می بایست راه زنده ماندن برادرش را می فهمید. و تنها کسی که این راز را میدانست ،جادوگر خبیث آفریقایی بود که در صحرای بزرگ آفریقا زندگی میکرد.رز به درختی رسید که در آن سوراخ بزرگی بود.به اندازه ی عبور یک انسان.ناگهان مرد آفریقایی از سوراخ بیرون آمد و گفت:
- چند سال داری دخترک؟
رز با شجاعت جواب داد:
- 12 سالمه.میخواستم که شما لطف کنید و راز زنده موندن هوگو رو به من بگین.من در عوض هر کاری براتون میکنم.فقط بذارین دادشم رو نجات بدم.
جادوگر خندید.خنده ای وحشتناک.سپس گفت:
-باشه کوچولو.من از زجر کشیدن دیگران لذت میبرم.میخوام با تو دوئل کنم.... بعد از یه مدتی اگر تو تونستی به من آسیبی برسونی برادرت رو درمان میکنم.اگر نه میمیری!اما یه شرط داره...باید خادم وفادار من هم توی جنگ باشه.اکسیو ماگما!

رز برای اولین بار وحشت کرد.ماگما خیلی خطرناک به نظر میرسید.اما با اعتماد به نفس گفت:
-باشه.شرطت هم قبول.میخوای شروع کنیم یا میترسی؟1....2....3!اکسپلیارموس!

چوبدستی مرد از دستش بیرون پرید.با لبخندی که بر لب داشت گفت:
-آفرین!صادقانه بگم...انتظار هر چیزی به جز اینو داشتم.برادرت درمان شد.میتونی بری.از همون راه برگرد و برو.

رز برگشت.تا پشتش را به مرد کرد ماگما دهانش را باز کرد و رز را بلعید.

یک لحظه دهان ماگا باز شد و در همین وقفه ی کوتاه رز با درد مندی فریاد زد:ماگمائیوس!
ماگما خم شد ،ضعیف شد اما از بین نرفت.آخرین کلمات رز که با صدای خفه به گوش میرسید این بود:
- هو...گو...


---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



بابا فداکار!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
1-آیا معنای ورد "سکتیاموس " را میدانید ? فکر میکنید چه معنایی دارد ?(5نمره)
آره..من فکر کنم که این ورد رو یونانی ها اختراع کردن... کتیاموس،مخفف کمک کن تو یا موسی ه!اینجوری از پیامبرشون تو دوئل کمک میخواستن..

2-به نظر شما جادوی سفید به چه جادویی گفته میشود?(5نمره)
جادویی است که افراد خیلی مثبت و صلح طلب و عاشق کسی که میخواد بکشتشون در دفاع خود به کار میبرند.

3-فرض کنید با لرد سیاه در حال مبارزه هستید و میتوانید نتها از ورد "سکتیاموس" استفاده،یک رول کوتاه درباره این موضوع بنویسید.(10نمره)
- عمرا زتده بمونی ویزلی!تو یه ویزلی دیگه منو شکست بدی؟

رز و ولدمورت دور یکدیگر میچرخیدند و با چشمانی لبریز از نفرت یکدیگر را نگاه میکردند...رز را گیر انداخته بودند.البته او خودش تقاضای دوئل برای گرفتن انتقام دایی اش کرده بود.سر انجام لب گشود و گفت:
- حتی اگه بتونم یه خراش هم روی لپت بندازم بازم دلم خنک میشه...
- باشه.یکبار دیگه بهت فرصت میدم که بری...نه نمیدم!تا سه میشمرم بعد دوئل شروع میشه.یک...دو...

رز میدانست که برای پیروزی یا حداقل شکست اما نجات باید به خاطراتش اتکا کند.حداقل همین را از شوهر عمه اش یاد گرفته بود.خاطرات سال اول تحصیلش در هاگوارتز را به یاد آورد...گیاهی پیوز را سر کلاس گیاهشناسی قورت داد...برقکی پوست سر کینگزلی را کند...وخودش را دید که با فریاد زدن وردی طلسم خطناک آگوستوس پای را خنثی کرد...بله!فریاد زد:
-آهای ریدل!اگه یکم ضایع بشی قول میدی که شکستت رو قبول کنی؟آهان و در ضمن بذاری من برم؟

ولدمورت کمی درنگ کرد. د آخر گفت:
- باشه قبوله!اگه بتونی.حالا..سه!کروشیو!

رز فریاد زد:سکتیاموس!
طلسم منحرف شد و ولدمورت گفت:
- باشه.تو بردی.اما دیگه جلوی راهم نیا.برو!
رز با خوشحالی برگشتواو هم انتقام گرفته بود و لرد و ضایع کرده بود.همچنین زنده برگشته بود!تصمیم گرفت هر چه زود تر از آگوستوس پای تشکر کند!

4-کاربرد ورد "سکتیاموس" را با استفاده از تخیل خود بنویسید.(10نمره)
1. برای ضایع کردن.
2. برای پز دادن.
3.برای پیروزی در دعوا.

5-کلاس چگونه بود?(ارزش یابی)
عالی....تکالیف خیلی خوب بود...سرگرم کننده بود..


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۹ ۱۶:۲۱:۵۶


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: حماسه ی گرگ و میش (The Twilight Saga)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
به جرات میتونم بگم زرد ترین کتاب فانتزی ای بوده که توی عمرم خوندم. کلا این کتاب هیچ نوع محتوایی نداره. همه کتاب در مورد اینه که ادوارد چی میگه ادوارد کجا میره، ادوارد چی کار میکنه، ادوارد چندتا بلا رو دوست داره، بلا چندتا ادوارد رو دوست داره، ادوارد در مورد بلا چی فکر میکنه و الخ ...

موضوع هر چهارتا کتابشم که فوق العاده ضعیفه به طوری که آدم گاها تعجب میکنه که یک نویسنده برای یک موضوع به این پیش و پا افتادگی، چطور میتونه پونصد ششصد صفحه داستان بنویسه. تنها جذابیتی که شاید این کتاب داشته باشه شخصیت های سوپر قهرمان کتاب هستند که اونها هم هیچ تناسبی با موضوع داستان ندارند و معلوم نیست به چه منظور توسط نویسنده خلق شده اند. شخصیت های تشنه به جنگی که از اول هر کتاب میخوان با هم بجنگن و آخرشم با وساطت نویسنده منصرف میشن و همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه. کلا فکر نکنم خلاصه این چهارتا کتاب روی هم ده خطم بشه :دی




Re: حماسه ی گرگ و میش (The Twilight Saga)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
سلام hermione جان

به جادوگران خوش آمدی. من کتاباشو نخوندم ولی فیلماشو دیدم و واقعا خوشم اومد و چون میشه نتیجه گرفت که تا کتاب خوبی نباشه فیلم خوبی از روش ساخته نمیشه حتما کتاباشم خوب نوشته شدن. کلا موضوع جالبی داره و داستان پردازی و شخصیت پردازی خوبی داره. خون آشامان و گرگ ها در کنار یه موضوع عاطفی و عشقی آدمو دنبال خودش میکشونه.



Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
در مقایسه یا کتاب بهتر بود!!
به نظر من رولینگ کتاب 7 رو خراب کرده بود!
صحنه هاش جالب بود و کارگردانیش بهتر از 6 بود!!


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
شبح - سایه - جن - هاگوارتز - گرینگوتز - خون آلود - وحشتناک - سفید - سیاه - تاریک

ویکتوریا ویکتوریا بیدار شو!!!!
چشمان را باز کردم. همه چیز دور سرم می چرخید. نمی دانستم چه افاقی برایم افتاده است. گیج و سر در گم بودم.
_ویکتوریا حالت خوبه؟
_درد دارم!
به سختی از جایم بلند شدم. خود را در بیمارستان هاگوارتز یافتم. همه ی بچه ها ی گریفیندور و ریونکاو دورم جمع شده بودند. تمام دست هایم خون آلود بود. تنها چیزی که به خاطر می اوردم این بود که سایه ی سیاه رنگ وحشتناکی دیدم.
مادام پامفری به سراغم آمد و گفت:
_شانس آوردی زنده مانده ای!
گفتم:
_ چه بلایی سرم اومده؟
یکی از بچه ها گفت:
_کفن تاریک بهت حمله کرده بود!
تا به حال هیچ وقت در شکم شبحی نبودم.
گفتم:
_چه شکلی نجات پیدا کردم؟
_نمی دونیم، یکهو توی سرسرا آپارات کردی. وقتی اومدی وحشتناک بودی! همه جات خونی بود!!!

تایید شد!


ویرایش شده توسط Hermione Granger Shadowsong در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۹ ۱۳:۱۸:۲۰
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۹ ۱۳:۴۸:۰۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.