هری روی جاروی اسباب بازی اش بازی میکرد.
دم باریک و جیمز برای صحبت کردن بیرون رفتند و دقایقی بعد لرد سیاه وارد خونه شد.
-جیمز کجاست؟تو این جا چی کار میکنی؟
-فقط از سر راهم برو کنار.
-امکان ندارد بگذارم به هری دست بزنی.
بلاتریکس وارد خونه شد.
-کروشیو.
صدای جیغ لی لی بلند شد.
-قبل از مرگت باید یه کم زجر بکشی.
سپس لرد سیاه طلسم فرمان رو انجام داد و دستور داد:از سر راهم برو کنار.
لی لی مخالفت کرد.
نور سبزی از چوبدستی لرد سیاه بیرون آمد و لی لی هم به جیمز پیوست.سپس به سمت هری رفت و طلسم مرگ رو به سمت او شلیک میکند ولی طلسم به سمت خودش بازمیگردد و لرد سیاه با بدشانسی نتوانست آن پسر رو بکشد.
نقل قول شده توسط یکی از دوستان مرگخوارم.
____________
خیلی مبهم بود خواننده گیج میشه!
باتریکس اومد لرد هم باهاش بود؟!از کی پرسید؟!جیمزو کی کشت؟!
می تونستی از خلاقیت خودت خیلی بیشتر استاده کنی!حتم لازم نیست داستان کپیه کتاب باشه!
تائید شد!
آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.