هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ضروريات محفل
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸
#91
- با من صنمااااا!

یوآن در برابر لادیسبوس فریاد می‌کشید و امواج صوتش ریش و موهای جدید روییده مرد را به اهتزاز در آورده بود.

- همه‌اش همین می‌بود روبه‌اک‌آ؟!

- آآآآآآآآآآآآآ!

یوآن از عمق بیشتری از وجودش فریاد کشیده بود.

- همللل للللل لویلیولوهه؟!

امواج صوت یوآن لب و لوچه مرد را تکان تکان داده و سخنانش شبیه به پرت و پلا می‌شدند.

-
- عااااااااااا!


- ای دنگِ دینگ جان ابوی، کناری رو و جنابمان را مذغول ننمای.

زاموژسدور تصور می‌کرد فجیع‌تر جیغ کشیدن یوآن به دلیل دیدن آن حشره سیه چرده بود. سرش را از جریان اصوات کنار آورده و به حشره تذکر داده بود.
وی درست تصور می‌کرد.

- آ! ...

در پس دود و گرد غبار یوآن پس از رها کردن آخرین موج صوتی‌اش روی زانو افتاده و نفس نفس زده و از دیدن پیرمردی که همه موهای سر و ریشش سیخ گشته بودند، احساس غرور کرده و بعد آماده شد پس از زدن ضربه، ضربه‌ای نوش کند.




...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸
#92
کجا؟

تو خونه باباش



...Io sempre per te


پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
#93
بسمه تعالي





پست سوّم ترنسیلوانیا:

ترنسیلوانیایی ها در گوشه جایی که نمی‌دانستند کجاست دور هم نشسته غم و غصه می‌خوردند.

- چه‌جور دلشون اومده بدون من تازه‌واردا رو تایید کنن؟
- چه جور دلشون اومده بدور از من سوپ پیاز بخورن؟
- ولی بدون من هیشکی دست به سیاه سفید خونه ریدل نزده!

ترنسیلوانیایی ها به جز گابریل غم و غصه مي‌خوردند.
دیدن حال و روز زندگانی که بی‌توجه به مرگ بازیکنان تیم ترنسیلوانیا خوش و خرّم برای خودشان زندگی می‌کردند برای آن ها سخت بود. محفلی‌ها که به دامبلدورهای دو روزه عادت داشتند یا به خانه ریدل مهاجرت کردند و یا رفتند و یا بی‌خیال همه چیز حالشان را می‌کردند. فنریر در نبود سو، میز و منوی او را برداشته و به میز و منوی خودش چسبانده بود تا بزرگ‌تر و خفن‌تر شود. ريونكلاويي ها همه رنگ موهای آندریا را آبی کرده و با آن روی هر در و دیواری نوشته بودند Only Raven و برایشان هم لعن و نفرین‌های فیلچ و تهدید به گرفتن پول رنگ مدرسه از والدینشان اهمیتی نداشت و وایتکس گابریل... البته که کسی کاری به کار وایتکس نداشت.هیچکس به جز مرگخوارانی که آن مایع سفید را در مراسم ختم لرد ولدمورت به عنوان قربانی آتش زده بودند.
با تذکر راوی جامعه مرگخوار ترنسیلوانیا متوجه نکته ظریفی شد که پیش از آن به آن پی نبرده بود.

- ارباب مرده؟
-ارباب مرده.
- ارباب مرده!

درست در همین زمان نوای موسیقی از دور دست به گوش رسید.
ترنسیلوانیایی ها که انتظار نداشتند بعد از مرگ صدای موسیقی در کار باشد، از پنجره اتاقک به بیرون نگاه کردند؛

تق تتق تق
تق تتق تق
دیگه معجون نه، فنجون نه، قمه و غرهای ننجون نه!
دیگه بچه وبال گردن نیست! پیتزا رو سر و کول آدم نیست!

گررروووومپ

دیگه نقد و دوئل رو بی‌خیال، هک و کراب و بلا رو بی‌خیال!
دیگه بشکن بزنی، فنر نیست. لینی توی یخچال و کمد نیست.
خونه‌ی ریدل! مرگخوار پر! نجینی! هوریس! الاف پر! هفتصد و هفتا هورکراکس پر!

نجینی پر! هورکراکس پر! [فریاد جمعیت]

دین دیشین دیلین دینگ!

ردای سیاه؟! ولش باو! گشاد و شل و ول؟! نچ بابا!


- چشام!

چشمان دامبلدور تاب دیدن لباس صورتی جیغ یکسره و بسیار بسیار تنگ لرد را نداشتند.

- دامبلدور!

ولدمورت در حالی که در یک دست میکروفون را گرفته و با دست دیگر ردای مشکی‌اش را بالای سرش می‌چرخاند، چشمش به پروفسور دامبلدور افتاده بود.

- تام!


××××


- این چیه؟
- ارباب این وسیله‌ه یه چیزیه که باهاش می‌شه دید کی چه قدر سیاهه، چه قدرسفیده. ارباب می‌خواید بهش دست بزنید ببینید کیا سیاه‌ترن؟
- نه سول. ما مطمئنیم همه یا سیاهن یا دوستدارن سیاه باشن.
- بذار من ببینم!
- دس نزن دامبلدور! خراب می‌شه! ... ارباب شما مطمئنید نمی‌خواید امتحانش کنید؟
-

اعضای تیم ترنسیلوانیا ولدمورت را به سمت شیء بعدی که در اتاق وجود داشت راهنمایی کردند. چیزی شبیه به فر که درونش یک کره وجود داشت و پایینش دکمه‌هایی بود با نوشته‌های عجیب.

- ارباب این... این چیزیه که نمی‌دونم چیه! ولش کنید بیایید بریم سراغ بعدی.
- نه... ما می‌خوایم این رو بزنیم.

لرد قبل از آن که جمله‌اش تمام شود دکمه را زد. چند بار هم زد.

- ما کاری کردیم که کره‌ـه یخ بزنه. ما به خودمون افتخار می‌کنیم. یه چیز جالب تر نشونمون بده سول.

ترنسیلوانیایی ها به جز دامبلدور، بی‌توجه به صفحه گونه‌های مختلف جانوری را نشان داده و یک مهر سرخ با عنوان « منقرض! » روی آن‌ها می‌زد، به تعریف و تمجید از لرد ولدمورت پرداخته و وی را به سوی وسیله بعدی که شبیه به سوراخ کلید بسیار بزرگ بود بردند.

- ارباب، این وسیله‌ای هستش بسیار جالب و خوب که می‌تونید باهاش همه کارهایی که هرکسی می‌کنه و یا کرده رو ببینید. ارباب می‌خواید...
- گفتی همه چی رو می‌شه دید سول؟!
- آره ارباب!
- می‌شه توی جغدهای دامبلدورم ببینیم؟

پیرمرد که در گوشه‌ای دو زانویش را در آغوش کشیده و زیرلب چیزهایی راجع به تبعیض می‌گفت با شنیدن اسم جغد از جا جسته و جیغ زنان خودش را روی لرد که گردنش را درون سوراخ کلید فروکرده بود انداخته و مشغول تکان داد وی شد تا بلکه او را بیرون بکشد و اعتراض‌هایی مثل « تسترالِ هیپوگریف!» و یا «آخ آخ گردنمون!» و حتی « جیییییغ! تنهایی های رودولف نه!» در عزم راسخ پیرمرد خللی ایجاد نکردند و او با پشت کار تام ریدل را تکان می‌داد که...

خرررچ!

دامبلدور که از کودکی از صدای «خرررررچ!» خاطرات خوبی نداشت و عموما این اصوات همواره برایش یادآور دمپایی طلسم مادر کندرایش بود، با دست‌هایی که بالا گرفته بود به سرعت فریاد زده «من نبودم!» و پا به فرار گذاشته و رفت و در پشم‌های گوسفند چوپان شیرجه زده و از لای پشم‌ها به بیرون خیره شد. جایی که ولدمورت خودش را از سوراخ کلید بیرون کشیده و با سری که از گردنش آویزان بود به سو لی و گابریل خیره شد.

- ارباب خوبین؟

لرد سرش را با دستش بالا آورده و جایی که عموما بود، گذاشته و رهایش کرد.
سر دوباره پایین افتاد.

- به نظرت ما خوبیم؟!
- ارباب چرا دارین خودتون رو دعوا می‌کنین؟

سر آویزان لرد در یقه‌اش افتاده بود و او در یقه‌اش فریاد می‌زد.

- گب! خجالت نمی‌کشی به ارباب می‌گی خوب؟ ارباب خیلی هم بد هستن. مگه نه ارباب؟

جمله عمیق سو کاری کرد تا لرد بخواهد در فکر فرو برود. اما نتوانست. وی در یقه‌اش گیرکرده بود.

- ما رو از یقه‌مون بکشید بیرون!

دامبلدور از پشم‌ها بیرون پریده و سر لرد را بیشتر در یقه فرو کرده و دوباره به درون پشم‌های گوسفند شیرجه زد.
تبعیض‌های فراوان او را عقده‌ای کرده بودند.

- از اینجا بیایم بیرون حسابت رو می‌رسیم فسیل! یارانمون، نجاتمون بدین!
- ارباب حرص نخورید، بیاید اینجا بشینید تا سرتون رو در بیاریم.

سو دست لرد را گرفته و برد و روی یک میز نشاند.

- سول؟ ما رو روی چی نشوندی؟
- روی میز ارباب.
- اگه میزه پس چرا صاف نیست.

میز صاف بود.

- ارباب صافه.
- نیست!
- چشم ارباب. هرچی شما بگید.
- ما نمی‌خوایم. شما اصلا ما رو درک نمی‌کنید و نمی‌دونید روحیه ما بسیار لطیف و آسیپ پذیره. ما می‌ریم توی سونامی خودمون رو غرق کنیم.

- لوس!

پیرمرد از درون گوسفند به رفتار ولدمورت اعتراض کرد.

- ارباب.

ولدمورت با سری در گریبان در یک مسیر دایره‌ای می‌چرخید.

- ارباب بیاید حداقل سرتون رو... چیه گب؟!

گابریل با چشمانی گشاد به دکمه سرخ رنگی که در جایگاه سابق لرد بود اشاره کرد و صفحه نمایشی که نشاندهنده عدد 97 سپس 98 سپس 99 و سپس 100 بود.

"آغاز پایان دنیا!"

در همین لحظه سقف اتاقک کنار رفته و همگی به طبقه‌ای بسیار بسیار بالاتر پرتاب شدند.
به بارگاه ملکوتی!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۳۱ ۲۳:۴۴:۰۴


...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
#94
با کی؟

با یوآن آبرکرومبی



...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸
#95
کجا؟
نوک برج ایفل



...Io sempre per te


پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۴۱ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸
#96
سلام آبر عزیزم، خوش اومدی.
برادر من ایندفعه که گذشت ولی بعدا اگر اومدی اینطرفا لینک پست رو هم بذار، چون هم امکان اشتباه هست و هم اینکه فکر نکنم درست باشه من پیرمرد رو بفرستی وسط این هم تاپیک و انجمن بگردم...بگذریم، موافقی بریم ببینیم چه کردی؟

راستش اوّلش که پستت رو خوندم تا وسطاش فکر می‌کردم قراره یه پست جدّی باشه. به خاطر همین به نظرم اومد که خیلی سریع داشتی پیش می‌رفتی. جوری که می‌تونم بگم که بیشتر گزارش بود تا داستان. توصیفی نداشت، توضیحی نداشت و هیچ نشونه‌ای از طنز بودنش نبود تا اوّلین دیالوگ:

نقل قول:

آبرفورث تفش را قورت داد گفت:اممم ميخواستم ببينم چند تا فضول داخل قلعه پرسه ميزنن
-تو الان به كي گفتي فضول؟ :surpris:
-با همين تسترالي بودم كه جلوم داره سخنراني ميكنه


تا این تیکه که به نظر من خیلی خوب بود. جایی بود که باعث شد کسلی قسمت اوّل رولت از تنم بیرون بره. صمیمی بود و شاید خیلی زود باشه که اینو بگم ولی مثل یه نشونه بود برام که می‌گفت تو می‌تونی یه نویسنده خاص و خوب بشی. اما باز هم یکی دوتا نکته کوچولو داشت که به نظرم باید بگم:
- اوّلیش! شکلک جای علامت رو نمی‌گیره برادر من. قبل از شکلک حتما علامت آخر جملت رو بذار.
- دومیش! حواست به شکلکی که داری استفاده می‌کنی باشه... مثلا اینجا شکلک چکشه خیلی خوب و به جا بود. اما اون دوتای دیگه نه. بذار یک مقداری بیشتر توضیح بدم:
ببین آبر جان... شکلک‌ها جایی استفاده می‌شن که نشه حس و حال گویندشون رو تشخیص داد. وقتی چیزی واضحه و توضیحش می‌دی، بد می‌شه. اینجا هم توی جمله اوّل آبرفورث و هم توی سوال پنه‌لوپه می‌شه حس و حالشون رو حدس زد و دقیقا اون چیزیه که نشون دادی. چیز خاصی نیستن که بخوای برای نشون دادنشون شکلک بذاری. اگرم بذاری بد می‌شن.
اما شکلک آخریه نه، اونجا خواننده نمی‌دونه که آبر حالا عصبانی شده، بی‌تفاوته یا چی؟ مطمئن نیست و اینجا شکلک به کمکش می‌آد و همه چیز رو کامل می‌کنه.

با توجه به اینکه هنوز مدّت چندانی از عضویتت هم نمی‌گذره، به نظرم مهمترین چیزی که می‌تونم بهت بگم رعایت کردن یه سری چیزا راجع به ظاهر نوشته‌ت هستش.

نقل قول:

-منظورم اينه......
يكدفعه آبرفورث طلسم پاك كردن حافظه را روي او اجرا كرد.
-من اينجا چيكار ميكنم؟


این جور جاها رو اینطور نمی‌نویسیم. بعد از دیالوگ‌هامون اگر بخوایم توضیح و توصیف بنویسیم دوتا اینتر می‌زنیم. بعد از توصیف‌ها هم اگر خواستیم دیالوگ بنویسیم دوتا اینتر می‌زنیم. اینجوری:


-منظورم اينه...

يكدفعه آبرفورث طلسم پاك كردن حافظه را روي او اجرا كرد.

-من اينجا چيكار ميكنم؟


اما بین دیالوگ‌ها فقط یک دونه اینتر می‌زنیم:

نقل قول:

-منظورت چيه؟
-منظورم اینه...


مثلا اینجا درست بود و اینکه فقط سه‌تا نقطه می‌ذاریم. جمع‌و‌جور... قشنگ...
امّا اجازه بده یه چیزی رو به قدیمی‌تر ها هم بگم، که استثناء خاصه این موضوعه تقریبا.

×××
تبصره برای خرس‌های گنده


فاصله‌ها موقع نوشتن در حقیقت نشون دهنده میزان سکوت نوشته هستن. توی رول‌های جدی و حتی طنز برای نشون دادن سریع و پشت‌هم بودن اتفاقات می‌شه از بعضی‌ از این فضاهای خالی صرف نظر کرد. مثل:

- بگیر!
زد.
-آخ.
خورد! روی زمین افتاد و چند متر پرت شد.


همینطور برای پست‌های جدّی هم می‌شه گاهی برای نشون دادن سکوت و سکون از فضای خالی بیشتری استفاده کرد.

خیره به هم نگاه می‌کردند.

- مردی؟

- آره.


×××



خب بیا برگردیم سر نقد خودمون.

نقل قول:
-خطرناك ترين اژدهاي دنيا چيه؟
-اممم شاخدم الماني بود فك كنم درسته؟
-نه
-فهميدم شاخدم ايراني
-نه،كشورش يه چيز ديگش
-اها يادم اومد،شاخدم مجارستاني


اینجا ایده جالبی داشتی، اما خوب ازش استفاده نکردی. یه همچین جاهایی بهتره که بیشتر ادامه بدی و پیش بری. مثلا می‌تونستی کاری کنی که کلاغه اصلا موضوع رو فراموش کنه! اینجا قبل از این که بتونی به یه چیز بامزه تبدیلش کنی رهاش کردی.

چیزی که توی همه رولت بیشتر از همه به چشم می‌آد سرعته! از خیلی چیزا گذر کردی و راجع بهشون نگفتی. حتی وقتی که به تالار خودشون رسیدن هم حتی ننوشتی که اوّل خداحافظی کردن بعد رفتن سمت خوابگاه‌هاشون یا برعکس؟ همین متنت رو از داستان تبدیل کرده به گزارش. بیشتر توضیح بده، آرومتر توی داستانت پیش برو و کمتر عجله کن داداش جان! عجله کار شیطونه!



دوستدار تو،
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور.



...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
#97
کی؟

ساعت سه ظهر



...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
#98
چی کار؟

خفت گیری می‌کردن.

رودولف لسترنج و بلاتریکس دم غروب سر پل دزفول خفت‌گیری می‌کردن.



...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
#99
کجا؟

سر پل دزفول



...Io sempre per te


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۸
چی کار؟

ستاره ها رو می‌شمردن.

فرانچسکو آچربی و هری پاتر شب جمعه لب کارون ستاره‌ها رو می‌شمردن.



...Io sempre per te






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.