تلق!
کینگزلی در میانه درگیری توسط عده ای ناشناس ( همون شخص 2) به محلی ناشناس منتقل شد!
کینگزلی با چهره ای وحشت زده به چهره های اطراف خودش نگاه کرد. احساس می کرد چنین مکانی رو تابحال توی وزارت خونه مشاهده نکرده.
-من کجام؟ اینجا کجاست؟ آزکابان؟
مینروا که جلوتر از همه و روبروی کینگزلی ایستاده بود، با چهره ای جدی جواب داد:
- آبدارخانه ی اعظم وزارت! اینجا باید برات آشنا باشه جناب وزیر!
کینگزلی با تعجب به ابعاد آبدارخانه ی مملو از جمعیت نگاه کرد !
- ببین ، چیزه! اینجا یکم دست کاری نشده؟
مینروا در حالی که تلاشش برای حفظ چهره ی جدی ش با شکست روبرو شده بود گفت :
- خب ...ام... راستش یه سری تغییرات دادیم اینجا، علاوه بر لوله کشی مجدد، از چپ و راست یه اتاق رو توی اینجا ادغام کردیم، البته یکیش اتاق نبود، سالن کنفرانس وزارت خونه بود!
کینگزلی نگاهش را بین چهره های اطرافش رد و بدل می کرد. هنوز گیجی وقایع اخیر ... چیز ! هنوز گیج بود کلاً!
- یکی اینجا هست به من بگه چه خبره؟
-من می گم!
لینی از کنار ظرف شویی شروع به صحبت کرد:
-ببین، جریان اینه که مرگخوار ها از قانون جدید تو استفاده کردن و تو ظاهر مشنگ ها به وزارت نفوذ کردن! اصلا بزار خلاصه بگم، گند زدی!
مینروا صحبت لینی را ادامه داد:
- تنها جایی که از دست اونها در امان مونده همینجاست! به خاطر همین ما اسم اینجا رو گذاشتیم "آبدارخانه رهایی" !
در همین حین صداهای مخوفی از بیرون آبدارخانه به گوش رسید...
=====
یکم حس کردم خیلی از آبدارخانه داشت دور میشد!
بعد مدت ها پستیدم، اگه کیفیت نداره ببخشید و اینها!