مکان:ستاد
زمان:دو روز بعد از اعلام عزای عمومی!
--------------------------------------------
هدویگ پشت میزش نشسته بود و داشت قسمت ورزشی روزنامه پیام امروز رو می خوند.
جاسم و نورممد ، تنها اعضای فعال پرسنل انجمن کوییدیچ! ، داشتن سوراخ سمبه های ستاد رو پر می کردن.آخه هدویگ اخیرا یه نامه از گیلدی مبنی بر اینکه به این ستاد هم نفوذ خواهد کرد ، گرفته بود!
همه کارمندا تو اتاق الیور دور هم مع شده بودن و گل می گفتن و گل می شنفتن!
کارمند ارزشی شماره 1:بچه ها شنیدید می گن دومبول مدیر شده جو گیزر شده؟
کارمند ارزشی شماره 2:من شندیم!می گن خیلی آستاکبار شده!
کارمند ارزشی شماره 3:آستاکبار؟!!!جوک نگو بابا!این تریپا اصلا به دومبول نمیاد!
کارمند ارزشی شماره 4:آخه بینزو بلاک کرده!
الیور:چی؟بینزو بلاک کرده؟من برم به هدویگ بگم!
الیور این رو گفت و با سرعت به سمت میز هدویگ به راه افتاد.هدویگ داشت روزنامه می خوند و سرگرم بود.داشت به وسط روزنامه نگاهی می انداخت که ناگهان روزنامه جر خورد و کله الیور وسطش نمایان شد!
الیور:سلام قربان
!
هدویگ:علیک سلام!این چه وضعه اومدنه؟!
الیور:ببخشید نتونستم کنترل کنم!پیش میاد دیگه!
هدویگ:خوب چی کار داری حالا؟
الیور:کار؟آها...چیزه...بینزو بلاک کردن!
هدویگ:چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
الیور:بینزو بلاک کردن!
هدویگ:راست می گی؟من که باور نمی کنم!یعنی مرلین انقدر منو دوست داره؟!
الیور:مثل اینکه شانس بهتون رو آورده قربان!
هدویگ:خوبه خوبه...خود شیرینی بسه!برو اعضا رو صدا کن جلسه فوری داریم.
الیور:چشم.
الیور به سرعت به سمت جمعیت کارمندا رفت و با یه فریاد گوش خراش همه رو به جلسه دعوت کرد!
---------------داخل جلسه---------------
همه کارمندا دور میز هدویگ جمع شده بودن و منتظر شروع صحبتاش بودن.ولی هدویگ همچنان ساکت بود و داشت فکر می کرد.بعد از کلی انتظار الیور بالاخره صبرش تموم شد و به هدویگ گفت:
_قربان به چی فکر می کنید؟
هدویگ:اه!تمرکزمو بهم زدی!داشتی به این فکر می کردم که روحا روزا کجا می رن!
الیور:ایول ایول!دست بزنید برای این رئیس متفکر!
ملت کارمند:
هدویگ:
الیور:دست دست!
هدویگ:بسه دیگه!جو گیزر نشید!
هدویگ یه بار دیگه روزنامه روی میز رو نگاه کرد و بعد رو به کارمندا کرد و گفت:
هدویگ:ببینم همه می دونید که من کاپیتانم دیگه؟
کارمندا:آره!
هدویگ:الیور من کاپیتان چه تیمی ام؟
الیور:نمی دونم!
هدویگ:گیر عجب آدمایی افتادما!
هدویگ دوباره نگاهی به روزنامه کرد و دوباره شروع کرد.
هدویگ:آقا اصل مطلب!تریسیلوایا با اختلاف 2 امتیاز از تیم من برده!من تحمل باخت تیمو ندارم!مفهوم شد؟
کارمندا:نه!:no:
هدویگ:
باب منظورم اینه که باید حالشونو بگیرید!
الیور:خوب قربان چجوری آخه؟اونا که خلافی نکردن!
هدویگ:خوب واسشون پاپوش درست می کنیم!من بلیزو خریدم!اون داوره.اون می تونه بهتون کمک کنه!
کارمندا:ایول رئیس!
هدویگ:نفری 100 گالیون اضافه حقوق دارید این ماه!
کارمندا:ایول!
هدویگ:خوب برید سراغ ماموریتتون.کار سختی نیست.تا فردا منتظر نتایج فعالیتاتون هستم!
همه کارمندا به سمت در به راه افتادن تا به دنبال مدرک برن.
کارمند ارزشی شماره 1:بفرمایید!
کارمند ارزشی شماره 2:نه!اصلا!شما بفرمایید!
کارمند ارزشی شماره 3:من بفرمایم؟
کارمند ارزشی شماره 1:نه لازم نکرده!خودم می فرمایم!
کارمند ارزشی شماره 2:عمرا!اول من می رم!
هدویگ:برید دیگه!
ادامه دارد؟...فکر کنم دارد!
محل ویرایش ناظر ارزشی ، بینز(البته هر وقت دوران بلاکیت تموم شد!
):
ها جغدی جون اصلا بلاکی در کار نبود که بخواد تموم بشه