هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
مسابقه گریفیندور و ریونکلاو

***روز قبل از مسابقه، تالار عمومی ریونکلاو***
دوربین پشت درهای بسته تالار واقع شده است، هرگونه تلاشی برای نفوذ به داخل تالار سرکوب میگردد، سروصداهای خشانت آمیزی از داخل تالار به گوش میرسد، گویا 6 نفر ریختن سره یه نفر و میخوان که اونو از هستی ساقت کنن!!
-: عجب آدمی هستیا...
-: همون دیگه....نکته اینه که آدم نیس...اگه بود که این کارو نمیکرد....
-: ااا..یعنی چی....ضعیف گیر اوردین؟ مگه من میخواستم این جوری بشه؟ همش تقصیره این کریچه.....اون منو اغفال کرد....
در این لحظه در تالار باز میشه و گزارش به صورت صوتی- تصویری ارائه میشه.
کریچر داره با مغز به سمت ققنوس حرکت میکنه.....ققنوس از ترس بالاش رو دور خودش جمع میکنه و در طرف دیگه تالار ظاهر میشه....کریچ با کله به دیوار برخورد میکنه و قله ای مشابه قله اورست، روی سرش پدیدار میشه که روی اون موجودات ریزی بالا پایین میپرن و صدای چند تا شیپیش میاد که میگن : هوووورااا...اورست رو فتح کردیم!!
ادی که مبهوت این صحنه شده به سمت کریچ میره تا عمق فاجعه و آسیب رسی رو درک کنه.....وقتی از سلامت عقل کریچ مطمئن میشه به سمت ققی میاد...
ادی : آخه تقصیره این کریچ بدبخت چیه؟
ققی : خب اگه اون منو اغفال نمیکرد که من نمیومدم جاروهای شما رو بفروشم!!
ادی نگاه مشکوکانه ای به کریچ میندازه : کریچ؟ راست میگه؟
کریچر : نه به جان خودم.....منه بدبخت اصلا نمیدونستم این میخواد این کارو بکنه وگرنه مگه الاغ بودم که بذارم اون جاروی نازنینم رو بفروشه؟
پنی : حالا ول کنین این حرفا رو.....ققی لاقل پولشونو بده که بریم یه جاروی دیگه بخریم.....ققی؟
ققی نگاهی به همه میندازه و سرش رو میندازه پایین و شروع به گریه کردن میکنه.....
پنی : اا.....چرا گریه میکنی؟ بچه شدی؟
آوریل در حالیکه بدو بدو با یه ظرف داره میره پیش ققی : نه بذار ادامه بده......بذار یه خورده از این اشکاش رو جمع کنم....لازم میشه......
ققی سرشو بالا میکنه و نگاهی به ادی میندازه...ادی میره پیشش.......
ادی : آخه چی شده مگه؟
ققی : اونا...اونا.....جاروها رو گرفتن....قرار بود که...برای هر جارو 20 گالیون بدن.....ولی....ولی منو پیچوندن....بهم پول ندادن!! و دوباره زار و زار میزنه زیر گریه و از جاش بلند میشه و میره بیرون!!
همه در جو این قضیه ان.....هیشکی نمیتونه از جاش تکون بخوره....بعد از چند دقیقه و تعداد زیادی پلک زدن دوربین آروم آروم عقب میره و از تالار میاد بیرون....همینجوری عقب میاد تا نمای قلعه رو نشون میده.....صدای فریادهالی قلعه رو فرا میگیره :
ققــــــــــــــــی!!!!!

***صبح روز مسابقه***
ادی صبح زود پیش داور رفته و ازش تقاضای 7 عدد جارو کرده......بعد از چونه زدنهای بسیار قرار میشه که 6 تا جارو برداره و ققی خودش پرواز کنه......همه جاروها رو به رختکن میبره و اونجا به چهره ناامید و نگران بچه های ریونکلاو مواجه میشه....
ادی : بچه ها، امیدوار باشین....ما خیلی خوب تمرین کردیم....اره خوب زیاد تمرین نکردیم.....بله میدونم که تنها تمرینمون مسابقه چندروز پیش بوده ولی چون خیلی باهوشیم میتونیم از مغزمون برای برد استفاده کنیم.....
همه با نگرانی سری به تایید تکون میدن.....جاروهاشون رو به دست میگیرن و وارد زمین میشن.
غریو فریاد بچه ها به آسمون میره.......همه شاد و خوشحال و خرسند برای دیدن مسابقه ای جذاب اومدن.....نصف استادیوم که بچه های گریفیندور و هافلپاف هستن قرمز، و نیمه دیگه اون آبیه......هوا سرد و ابریه و مه غلیظی ورزشگاه رو پوشونده........

بازیکنان تیم گریفیندور هم وارد زمین میشن، 7 نفر با لباس قرمز و طلایی و دسته جاروهای زیبا و قشنگ.....ریونکلاوی ها نگاهی به جاروهای خودشون میکنن....همه زهوار در رفته....همه داغون و کثیف و ترک خورده و به روایتی مزخرف و غیر قابل تحمل!!
استرجس با ادی دست میده و به نشانه دوستی لبخندی به هم میزنن.......لبخندی که اگه توی جشنی جایی زده میشد، ادی درجا استرجس رو عقد میکرد!!
داور بین بچه ها وایمیسته و توپا رو رها میکنه و سوت میزنه......بازیکنای تیم گریف بدون هیج مشکلی به هوا میرن ولی اعضای تیم ریونکلاو:
آوریل : بهت میگم بلند شو......چه جاروی بیخاصیتیه ها.....بابا بلند شو......
ادی : وای....این چرا اینجوری میره......انحراف 90 درجه داره....به جای اینکه هوایی بره موازی سطح زمین حرکت میکنه.....
کریچر : بابا واسه تو لاقل 90 درجه اس....برای من آخ!! 180 درجه است.....هی منو میزنه آخ!! به زمین....
در طرف دیگه پنی و چو و نیمی، به صورت زیگزاگی و با برخوردهایی با هم به آسمون میرن.....تنها ریونی عادی که در آسمون مشاهده میشه ققیه.....
بعد از 5 دقیقه و خوردن 8 گل از جانب گریفیا ، هر بازیکن ریون تقریبا با جاروش کنار اومده و سر پستش واستاده.....آوریل حلقه وسط رو چسبیده تا یهو سقوط آزاد نکنه.....کریچر به صورت وارونه روی جاروش نشسته تا در اثر حرکت 180 هوایی بره نه زمینی......ادی هم به کمک ققی به اون ارتفاع رسیده و فقط افقی حرکت میکنه......شکارچیا هم با حرکات زیگزاگی بازیکنای حریف رو به زحمت رد میکنن.....
بعد از 20 دقیقه نتیجه بازی 190-40 به نفع گریفیندوره.......تدی به زیبایی تمام از دروازه دفاع میکنه و اجازه نمیده چو یا پنی یا نیمی به راحتی گل بزنن.....اندرومیدا و استرجس تا حالا بارها و بارها جلوی ضربه های بچه ها رو گرفتن و با فرستادن بلوجرها مانع از امتیاز گرفتن ریونی ها شدن.....کریچر و ادی از شدت خشم چندین بار روی جسیکا و آلیشیا خطا کردن و آوریل به زحمت نصف اون ضربه ها رو نجات داده.....صدای سوتی به نشانه پنالتی به صدا درمیاد........به نظر میاد ادی با مشت به صورت کوییرل کوبیده!!
داور : یعنی چی اقا یعنی چی؟ چرا مشت میزنی بچه مردم رو؟
ادی (زیر لب) : حرف بزنی تورو هم میزنم....میتونم میزنم.....چی فکر کردی؟ (بلند) ببخشید......برای یه لحظه به یکی از دشمنای خونیم اشتباه گرفتمش.....شرمنده!!
داور : باز تکرار کنی اخراجی فهمیدی؟ تازه خبرت مثلا کاپیتان هم هستی....دیگه تکرار نشه......
کوییرل جلو میاد تا ضربه پنالتی رو بزنه.....آوریل با استقامت تمام به حلقه وسط چسبیده و آماده یه پرش بلنده......کوییرل ضربه رو به صورتی چرخشی به سمت راست میزنه....آوریل به طرف حلقه سمت راست میپره........حلقه رو میچسبه تا توپ رو بگیره ولی توپ یهو تغیر جهت میده و به سمت چپ حرکت میکنه....آوریل دوباره میپره.....حلقه وسط رو رد میکنه.......بین حلقه وسط و سمت چپی یهو میبینه که رو هواس.....هر کاری میکنه جاروش تکون نمیخوره....توپ گل میشه.....آوریل از اون بالا تالاپ میفته پایین و کرم بدبختی رو که تازه از خاک بیرون اومده بود رو له میکنه!!
دقیقا لحظه ای که آوریل سقوط میکنه و به دماغ به سمت زمین میاد، در آن سوی میدان، صدای فریادی شنیده میشه.....ققی داره بال بال زنان به طرفی پرواز میکنه و رون هم به دنبالشه........ققی بالهاشو جمع میکنه و شباهتی عظیم به موشک آتیش گرفته ای پیدا میکنه........به اسنیچ نزدیک میشه و اونو با منقارش میگیره.........داور سوت پایان رو میزنه.........ناگهان ققی آتیش میگیره و پایین میفته.......روی چمنا، جوجه ققنوسی در حالیکه اسنیچی توی دهنشه از جاش بلند میشه.........بازی تموم شده ولی گریفیندور با نتیجه 200 بر 190 ریونکلاو رو مغلوب میکنه!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
شب قبل از مسابقه،تالار ریونکلاو:
تالار نامرتب بود و هرکس سعی داشت خودش رو یه جوری سرگرم کنه. پنی و تانکس به خوابگاه رفته بودن تا بخوابن،آوریل در کنار لگن!!چمباتمه زده بود و جوراباش رو تو اون میشست!دستای آوریل میلرزید و باعث میشد که قطره های آب توی صورت کریچر که روی صندلی نزدیک اون نشسته بود پرت بشه و چرت اونو پاره کنه.ققی در تلاش بود که یه آواز هندی رو حفظ کنه.
چو که به شدت سرما خورده بود پیشونی تب دارش رو به شیشه چسبوند و گفت:الان دو ساعته که ادی رفته شام بخوره.چرا نمیاد؟نکنه تو این هوای بارونی بره بیرون و مثل من مریض بشه؟حالش اصلا خوب نبود!
کسی جواب نداد.تنها صدایی که شنیده شد نعره ی تانکس بود که از توی خوابگاه گفت:
-بوووووق!مگه شماها خواب ندارین؟فردا مسابقه داریما!
روز مسابقه:
ادی توی رختکن منتظر بود که بچه ها خودشونو آماده کنن و در همون حال حرفای امیدوار کننده میزد:
-بچه ها سعی کنین در عین حال که میدونین با کی دارین بازی میکنین روحیه داشته باشین،ققی،انقد پراتو روغن مالی نکن،اینطوری گوی زرین لیز میخوره یراست میره میفته تو دست رون!!
اما نه ققی و نه هیچکس دیگه به حرفای ادی گوش نمیدادن.ادی با نا امیدی گفت:خیله خب،بهتره بریم.
__________
بازیکنای ریون وارد زمین مسابقه شدن.بعد از بارونی که شب قبل باریده بود،آسمون صاف و آبی و هوا خنک و دلچسب شده بود.همه چیز برای یه بازی خوب مهیا بود.در دو طرف زمین دستگاه تهویه هوا گذاشتن،معلوم نیست برای چی.نکته این بود که زمین روبازبود و هیچ احتیاجی به دستگاه تهویه نبود!کمی اونطرفتر گریفیندوریها تجمع کرده بودن،ناگهان صدای جواد خیابانی همه رو سرجا میخکوب کرد:سلام میکنم خدمت شما بینندگان برنامه ی کوییدیچ برتر!من پسر خاله ی لی جردن هستم!
همه:
آلیشا داد زد:پس لی کجاست؟
-سرما خورده!تازه فردا هم میخوان فردوسی پور پسر عموش رو بذارن جاش!
این حرف رو یه فرد نامعلوم زد.قبل ازاینکه بچه ها بتونن این موضوع رو تو ذهنشون تجزیه تحلیل کنن صدای سوت شروع مسابقه به گوش رسید...توپ دست ریونکلاو بود.چو به تانکس پاس داد و اون به آسونی توپ رو گرفت.بازدارنده ای از سوی اندرومیدا به سوی تانکس رفت.تانکس با خونسردی جاخالی داد و به سوی دروازه رفت.استرجس فریاد زد:مواظب باش تدی!
اما دیگه دیر شده بود.بازی 10-0به نفع ریونکلاو بود.
-حالا بازی روال عادی خودشو طی میکنه.پنی پا به توپ پیش میره و معلوم نیست اون وسط چی میگه به چو.بازی تبدیل به پارتی شده!همه در حال خوش و بش کردن هستن.اما نه...یه بازدارنده از طرف استرجس و...اوه به نظر میاد چو حسابی گیج شده.کوییرل از فرصت استفاده میکنه و سرخگون رو به دست میاره.کوییرل،بازیکن...ساله ی تیم گریفیندور رو میبینید که با وجود لکنت زبان وحشتناکی که داره بسیار خوشقیافه هستش...یه پاس عالی به جسیکا...فرصت برای گریفیندور و گل!!!گل به نفع تیم گریفندور!چه میکنه این جسیکا!
و حدود60بار این قسمت از بازی رو به صورت اسلوموشن میبینیم
کمی بالاتر میریم.رون و ققی هردو هر دو منتظرن که یکیشون گوی زرینو ببینه!ققی کمی به مغرش فشار میاره و یادش میفته که پدربزرگش بهش چی گفته بود،قیافه ی پدربزگش با اون خال گوشتی روی دماغش و لهجه ی ترکیش دقیقا توی ذهنش اومد:هر وگت یه جایی موجـــّل داشتی یچی از پراتو بیچن بیسوزون!
ققی با خوشحالی به سمت یکی از بازیکنا(فرقی نمیکنه کی باشه)رفت و رون هم به خیال اینکه گوی زرین رو دیده دنبالش رفت ققی پرسید:ببخشید خانوم فندک دارید؟!(خانوم بود؟؟؟)
-بله.بفرمایید.
ققی دوباره به سوی آسمون رفت و یه جای مناسب ایستاد تا پرشو آتیش بزنه.یه لحظه فکر کرد که داره میسوزه اما همین که به خودش اومد گوی زرین تو دستش بود!صدای تشویق ریونکلاویها بلند شد:ققی جون دوست داریم!ققی جون دوست داریم!
همه ریخته بودن رو سر و کله ی ققی.گریفیندوریها با قیافه ی گرفته رون رو نشون میدادن که موهای سرشو به تقلید از ققی آتیش زده بود و حالا اسموت شده بود!!!



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۵۴ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
مسابقه كوييديچ راونكلاو و گريفيندورتصویر کوچک شده



اواسط مارچ بود و هوا آن چنان که باید و شاید سرد نبود . کلا زمستان امسال مثل همیشه نبود , حتی شب کریسمس نیز برف نبارید
کریچر طبق معمول روی کاناپه خوابیده بود و داشت کتاب فلسفه متعالی صدریِ ملاصدرا رو میخوند. که درهای تالار به شدت باز شدند
ادی در حالی که باعجله از کنار کریچر رد میشد به سمت خوابگاه پسران حرکت کرد
-- چه خبرته عمله اینجا خانواده زندگی میکنه سرت رو انداختی اومدی تو که چی
ادی در حالی که یک جارو دستش بود از پله ها اومد پایین
-- وایستا ببینم این جارو رو کجا میبری؟
ادی که دید با جواب دادن به کریچر زودتر از شرش خلاص میشه گفت
-- این ققی نفله جاروش رو اسپورت کرده هرپی بهش گیر داده اومدم براش جارو ببرم
کریچر کتاب رو میندازه یک گوشه و مثل برق گرفته ها از جاش بلند میشه
-- چی ؟ جارو ؟ هرپی؟ مگه امروز مسابقه اس؟
ادی: نمی خواد خودت رو ناراحت کنی تو تو ترکیب نیستی
کریچر در حالی که شاکی شده : چی چیو نیستی من جزو بازیکنام
ادی درحالی که از تالار بیرون میرفت گفت
-- همین که گفتم دیگه نیستی

زمین کوئیدیچ هاگوارتز


هرپوی کثیف و آلوده وسط زمین وایستاده بود و منتظر بود تا بازیکنای دو تیم وارد زمین بشن
هرپو: 1 2 3 4 5 6 7 درسته بازیکنای گریفندور کامل هستن
حالا 1 2 3 4 5 6 ...... 7 وایستا ببینم ققی چرا جات رو عوض کردی؟ دو بار شمردمت
ققی: کجا جام رو عوض کردم درسته دیگه سوت بزن بازی کنیم
جسیکا از اونوربدو بدو می یاد و در گوش هرپو یک چیزی میگه
هرپو سرش رو میگیره و بالا رو به بازیکنای راون میگه
-- که این طور شما میخواین با یک بازیکن کمتر بازی کنین
ققی در حالی که داره زیر لبی فش میده میره یقه ی جسیکا رو بگیره که جسی در میره
ققی: فضولی رو از اون پسر عموش یاد گرفته( هری پاتر)
ادی : بابا هرپو گیر نده دیگه ما میخوایم با یک یار کمتر بازی کنیم حریف باید از خداش باشه
جسیکا دوباره می یاد جلو ولی این بار دیگه علنی حرف میزنه
-- نخیرم اینا کریچر رو انداختن بیرون ما خواستار بازی اون تو تیم حریف هستیم
ققی که هنوز اعصابش داغونه : شیطونه میگه یک چک بزنم تو صورتش ها
هرپو : اگه کریچر بازی نکنه از تیمتون امتیاز کم میکنم
ادی با خوشحالی : قبوله
جسی دوباره به حرف می یاد: نخیر این خلاف قوانیه دو تیم باید در شرایط مساوی بازی کنن
ققی این دفعه از غفلت جسی استفاده میکنه و یک چک میزنه تو گوشش
هرپو سریع میره دو بازیکن رو از هم جدا میکنه و یک کارت به ققی میده
هرپو که دیگه داشت عصبانی میشد رو میکنه به ادی و میگه
-- همین الان کریچر رو میاری تو بازی وگر نه بازی رو 3 هیچ به نفع گریف اعلام میکنم
ادی: 3 هیچ؟
هرپو: با من بحث نکنین برین کریچ رو بیارین
نگهان یک صدایی از گوشه ی استادیوم می یاد
-- لازم نیست
افق شرقی به سرخی گرائید , افق غربی تیره گشت , پرندگان از جنگل ممنوعه پریدند , آبهای دریاچه به خروش در آمد و باد شدید بر سطح چمن ورزشگاه وزید
از داخل دروازه ی شرقی فردی سیاه پوش در حالی که کلاه شنل تا روی صورتش پایین اومده بود وارد استادیوم میشه
همه :
فرد سیاه پوش جلوتر مییاد و دستش رو میگیره بالا , دوربین 180 درجه دور فرد میزنه و یک دفعه سیاه پوش کلاهش رو بر میداره
همه:
همه ی ریونی ها :
هرپو : خوب اینم از کریچ بازیکنا جای خودشون وایستن تا بازی شروع شه
با سوت هرپو 13 تا جارو هم زمان بالا میرن
ادی از اون بالا
-- کریچ بیا دیگه
کریچر هم چنان داره به ابراز احساسات تماشاچی ها پاسخ میده
صدای بلند گوی ورزشگاه بعد از مدتها به گوش میرسه
-- اوهوم اوهوم یک دو سه امتحان میکنم
تماشاچی ها: هوووووووووووووووووو
لی: خوب مثل اینکه صدا وصله متاسفانه من خواب مونده بودم و یکم دیر به این مسابقه رسیدم و از نتیجه بی خبرم بزارین ببینم بله نتیجه 10:24 به نفع گریفندوره این خیلی جالبه چون هنوز بازی تازه شروع شده
مک گوناگل با آرنج میزنه به لی
لی:
معذرت میخوام دوستان اون تایمر ورزشگاه بود وگر نه بازی کماکان هیچ هیچ مساوی در جریانه
حالا توپ دست اندرومیدا بلکه من واقعا نمیدونم این تو گریف چی کار میکنه به هر حال حالا دیگه توپ دست اون نیست و حالا دست جسیه ولی نمیدونم چرا ققنوس داره با سرعت به سمت اون میره و بله بهش میرسه و کف گرگی میزنه تو صورتش
داور سوت میزنه و بازی رو نگه میداره این حرکت کاملا غیر ورزشی و اخلاقی بود و به راستی دور از انسانیت
تماشاچی ها: ققی که عقل نداشته بید خودش خبر نداشته بید
ققی انسان نبیده فوقش کفتر چاهی بیده
بازی بعد از کارتی که داور به ققی داد ادامه پیدا میکنه شاید از خودتون بپرسید مگه ققی دو تا کارت نگرفت پس چرا اخراج نشد در اینجا باید بهتون بگم که .... این فوتبال نیست و کو ئیدیچه و بازیکنان با 3 کارت زرد اخراج میشن
حالا میبینم که تابلو نتیجه ی10 هیچ به نفع گریف رو نشون میده من نفهمیدم این گل کی به سمر رسید چون داشتم برای شما قوانین فدراسیون جهانی رو تشریح میکردم
حالا توپ دست پنیه , پنی میده به تانی , تانی میده به چویی و چویی یک پاس عقب میده به دروازه بان آوی
طرفدارای ریون : هووووووووووو این چه طرز تلفظه
لی : خوب یک عده تماشاگر نما اون ور زمین دارن اغتشاش میکنن که اصلا مهم نیست بر میگردیم به بازی توپ دست سرکا خانم جسیکا پاتره اون پاس میده به دوشیزه ی محترمه الیشیا اسپینت و اون هم با یک حرکت بسیار زیبا توپ رو میده به سرکار آقای پروفسور کوئیرل در این وسط پنی دو بار ضایع شد چرا که نتونست توپ رو از بازکنای تیم گریف بگیره
حالا شاهد یک پدیده ی کم سابقه هستیم چرا که سرکار آقای پروفسور کوئیرل توپ رو به یگانه جستجو گر هاگوارتز عقاب آسمانها رون ویزلی میده و اون هم بدون توجه به وظیفه ی اصلیش با سرخگون به سمت دوازه ی راون میره و با یک حرکت منحصر به فرد توپ رو وارد دروازه ی حریف میکنه
مک گوناگل تو جایگاه به جای تذکر دادن به لی:
لی: حالا بازی از جلوی دروازه ی تیم راون شروع میشه
توپ دست ادیه اون پاس میده به تانکی اما با سرخگونی که از ناکجا اومد تعادلش رو از دست میده و به زمین می افته
کریچر: ببخشید اشتباهی رفت
حالا سرکار اقای استرجس توپ رو میده به دروازه بانشون و اون با یک شوت محکم توپ رو میندازه جلوی دروازه ی راون و آلیشیا با یک برگردون توپ رو به سمت حلقه ی سوم میندازه ولی از بدشانسی توپش از کنار دروازه رد میشه و به ققی که داشت از پشت دروازه رد می شد میخوره
بازی با نتیجه ی 30 صفر به نفع گریف در جریانه از اون طرف هم بازیکنای راون با خودشون درگیرن و این خنده ی خیلی ها رو در آورده
مک گوناگل
لی :یگانه عقاب هاگوارتز و ققی هم هنوز نتونستن کاری از پیش ببرن و مدام دارن دور زمین میچرخن
اما وایستین ببینم هر دوشون به سمت کریچر پرواز میکنن معلوم نیست باز چی کار کرده اما نه کریچ کاری نکرده من هم گوی زرین رو روی سر کریچ تشخصی دادم الان رون دو سه متری از ققی جلوتره و با توجه به جاروی بهتر رون زودتر رسیدن رون به توپ حتمیه


وسط راه
رون : عمرا بزارم به توپ برسی
ققی : فکر کردی
رون: سوسکی
ققی: نخیر من روح روشنایی بودم ولی دیگه سوسک نبودم یک نگاه به شماره عضویت بنداز
هاها کف کردی؟
رون: مهم فعالیت مفیده نه زودتر عضو شدن خوابگاه مدیران رو که داشتی
ققی با نوکش میزنه تو کله ی رون
رون هم پرای ققی رو میکشه
در هیمن گیر و دار بودن که
کریچر تازه متوجه حرکت جستجو گرا به سمت خودش میشه میترسه و در میره و گوی زرین هم که به موهای تن کریچ گیرکرده دنبال اون کشیده میشه
ققی: کریچر توپ رو بنداز واسه من
رون: کریچ وایستا کاریت ندارم توپ رو می خوام
کریچر: دروغ میگی میزنی


فردای آن روز تالار عمومی هاگوارتز
اعلامیه ای روی تابلوی اعلانات به چشم میخوره


به دلیل فرار کریچر بازیکن تیم راونکلاو به همراه گوی زرین و نیمه کاره ماندن بازی دو تیم راونکلا و گریفندور و با توجه به اینکه تا قبل از متواری شدن کریچر نتیجه ی بازی 90 -70 به سود تیم گریفندور بود امتیازات این بازی به تیم گریفندور تعلق میگیرد
همچنین کریچر از دیروز تا به حالا در هیچ کجا مشاهده نشده اگر او را دیدید به دفتر مدرسه اطلاع دهید


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۰ ۱۳:۰۱:۱۴

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱:۰۱ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بارانی تندی میبارید.چمن زمین بازی کوییدیچ پوشیده از گل لای بود.جمعیت نسبت به بازی قبل کمتر بود.یکی از دلایلش نیز طوفان سختی بود که توسط پروفسور تریلانی پیشگویی شده بود.
اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور در رختکن مخصوص خود بودند و پادمور کاپیتان تیم در حال صحبت با اعضا بود.
پادمور:خیله خب پس فهمیدید که باید چیکار کنید.همونطور که گفتم این تیم ضعیفتر از تیمهای دیگس ما تو بازی قبل هافلپاف رو شکست دادیم راونکلاو برامون مثل آب خوردن میمونه
کوییرل:آره مخصوصا اینکه یه جن رو گذاشتن ضربه زننده فکر کنم تو این بازی کریچ بجای توپهای مدافع به سمتمون پرتاب بشه
جسیکا:وای پناه بر مرلین اصلا نمیتونم تصورش رو بکنم یه جن مثل بختک بیفته روم هووووق
تدی:نترسین بابا اصلا خطری نداره فقط من میترسم به جای سرخگون شوتش کنید تو دروازه
پادمور:ساکت... درسته که یکم تو قسمت مدافع ضعیفن اما یادتون نره که اونا ققنس رو دارن اون خیلی زرنگه
اندرومیلدا:اون کفتر رو میگی نترس بابا تو این طوفان بالش که خیس بشه هیچ کاری نمیتونه بکنه.من نمیدونم این کاپیتان راون چقدر فکر کرده که اینا رو گذاشته تو تیم
رون ویزلی در گوشه اتاق مشغول پوشیدن لباسش بود و آهنگی رو زیر لب زمزمه میکر:اونی که سرور و پادشاه مونه ویزلی اونی که سرخگون رو در اختیار داره ویزل....
پادمور:همه بیایید اینجا آلایشیا باز که تو داری ای بابا خوبه بابا ولش کن همه اومدن پس یادتون نره چی گفتم پیش بسوی پیروزی
همه:هوراااااااااااااا

طوفان هر لحظه بیشتر از پیش شدت میگرفت.با اینکه ساعت حدود ده صبح بود اما هوا خیلی تاریک بنظر میرسید.گه گاهی ساعقه آسمان را روشن میکرد و با نعره هایی که میزد سعی میکرد قدرت خودش را بر همگان نمایان کند.صدای جمعیت در میان صدای آسمان گم شده بود.
تمام بازیکنان کوییدیچ در زمین آماده بودند اما به سختی می شد اونها رو از هم تشخیص داد.اعضای تیم گریفیندور مقل همیشه لباسهای سرخرنگ خود را پوشیده بودند اما با وجود باران تندی که میبارید رنگ لباسها به قهوه ای بیشتر شبیه بود.بچه های راونکلاو با لباسهایه آبی که بر تن داشتن درست روبه روی آنها قرار گرفته بودند.داور این مسابقه سرژ تانکیان از گروه هافلپاف بود .
با اینکه باد و باران هر لحظه بیشتر میشد اما حتی برای یه لحظه هیچ یک از اعضا نمیخواست تصور کند که بازنده بازی خواهد بود. داور مسابقه در جعبه توپها رو به آهستگی باز کرد و توپ کوچک طلایی رنگ به سرعت از میان چشمان جستجوگران کوییدیچ دور شد.
سرژ:همه آماده اید با صدای سوت من
سووووووووت

تمام چوبها به هوا برخواست.آوریل دروازه بان راونکلاه به سرعت به سمت دروازاه تیم حرکت کرد و در مقابل حلقه وسطی قرار گرفت.ادی کاپیتان راونکلاو سعی میکرد بچه ها رو به اطراف هدایت کنه اما سوی دیدش کاملا کور شده بود.
کوییرل توپ رو در بین زمین و آسمان به چنگ میاره و سعی میکنه اونو به آلیشیا پاس بده.اما به علت طوفان شدید سرخگون در حین پاس دادن به راحتی تغییر مسیر میداد و به سمتی که باد تعیین میکرد پرواز میکرد.تانکس و چوچانگ دیگر مهاجمان راون دوش به دوش هم پیش میرفتن و در فاصله های کوتاه هر از گاهی سرخگون رو به سمت هم پرتاب میکردند.
پادمور:اندرو داری چیکار میکنی یه مدافع پرت کن طرفش داره میره سمت دروازه.تدی برو به سمت حلقه چپ
چوچانگ با سرعت وحشتناکی به سمت تدی در حرکت بود.استرجس با شتاپ مدافعی رو به سمتش هدف میگیره و درست به پشت چوب چو اثابت میکنه
چو:آیییییییییی کمک
کوییرل: نترس دارم میاد
شتلق

کوییرل با دیوار جایگاه تماشاچیان برخورد میکنه و به پایین سقوط میکنه.
پادمور:هوووی کفتر بی خاصیت نمیشد میگرفتیش؟یه متر بیشتر باهات فاصله نداشت
ققی:اء این کوییرل بود سقوط کرد آخی باور کن ندیدمش
بیش از یک ساعت از شروع بازی میگذشت .کوییرل به درمانگاه منتقل شده بود و هیچ تیمی به علت شدت وزش باد و عدم دید نتونسته بود به حریف گل بزنه
پنه لوپه:ادی میشه استراحت بدی؟من هیچی نمیتونم ببینم اصلا نمیشه تو این هوا بازی کرد
ادی:نه الان اونا شش نفرن ما شانسمون بیشتره فقط یکم دیگه سعی کنید

رون و ققی سخت مشغول جستجو بودن اما امکان نداشت بجز سایه های بازیکنان تو این هوا چیزه دیگه ای ببینن.
استرجس:رون چیزی میبینی؟
رون:نه من خودمم بزور میبینم چه برسه به گوی...اء یه چیزی اونجا داره تکون میخوره
ققی:اووووو ی چیکار میکنی؟خفم کردی آییییییی بالمو کندی ولم کن بابا
رون:اء تویی ققی شرمنده تو رو با اسنیچ اشتباه گرفتم
پادمور:ادی موافق بازی رو تموم کنیم؟
ادی:آره بابا این بازی تا موقعی که هوا اینطوریه همینه فکر نکنم گوی رو هم بتونن پیدا کنن
پادمور:باشه سرژ یعنی ببخشید داور ما میخوایم بازی رو نیمه کاره تموم کنیم
سرژ:مرلین رو شکر خب زودتر میگفتید
سوووووووووت





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴

تدی اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۳ شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
از یه جای خوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
بچه ها به سرعت در حال آماده شدن بودند. استرجس طبق معمول با بچه ها صحبت و نکاتی را به اونها گوشزد می کرد. او به همه جا چشم گرداند تا رون را پیدا کند . اخمهایش را در هم کشید و با نارضایتی گفت: باز که این رون غیبش زد.
کوییرل در حالی که نیشخند می زد گفت: حتما دوباره رفته دستشویی . من که فکر نمی کنم تا آخر بازی پیداش بشه .
استرجس اونقدر عصبانی بود که تدی تصور می کرد هر لحظه ممکنه از گوشاش دود بیرون بزنه . برای اینکه کمی اونو آروم کنه گفت: هی آروم باش . من مطمئنم که الآن پیداش می شه .
در همین لحظه رون با سرعت به درون رختکن دوید . در حالی که نفس نفس می زد گفت: بچه ها متاسفم که دیر کردم . داشتم با مادر و پدرم حرف می زدم . حواسم نبود که وقت داره می گذره .
استرجس با خشم نگاهی به او انداخت و گفت: خیلی خوب بهتره عجله کنی الآن بازی شروع می شه. و لباس کوییدیچ رون رو به طرفش پرت کرد .
*********************************************************************
بلندگوی ورزشگاه از چند لحظه قبل شروع به کار کرده بود و صدای فریاد گزارشگر در میان صدای تماشاچیان محو می شد و به سختی به گوش می رسید .همه آماده بودند و انگار گوشها و چشمها را برای وقوع حادثه ای آماده ی شنیدن و دیدن کرده بودند .
صدای فریاد گزارشگر چند لحظه شنیده شد.
_ و اینک بازیکنان تیم ریونکلاو وارد می شوند .
صدای فریاد تماشاچیان طرفدار ریونکلاو رختکن را لرزاند. چند لحظه گذشت. استرجس آرام گفت:بچه ها پاشید . همه بلند شدند و در دو صف منظم ایستادند . استرجس در جلوی همه بین دو صف قرار گرفت.صدای گزارشگر بار دیگر در ورزشگاه طنین انداز شد:
_ و این هم بازیکنان دلاور تیم گریفیندور .
همه ارام از در بیرون رفتند .این بار هم صدای تشویق بچه ها کر کننده بود .
فضایی پر از شور و هیجان بر ورزشگاه حاکم بود.تدی قفط به چمن تیره ی ورزشگاه نگاه می کرد و در افکارش غوطه ور بود .
ناگهان صدای بلند رعد و برق همه را از جا پراند. قطرات ریز باران او را از دنیای خیال بیرون کیشد.
جسی با عصبانیت گفت: وای .نه. همینو کم داشتیم.تدی به آسمون نگاه کرد. ابرها اونو در بر گرفته بودند . گویی هرگز باران خاتمه نمی یافت.
همه سوار جاروها شدند و در جای خودشون قرار گرفتند. بازی شروع شد و بچه ها به سمت حلقه های ریونکلاو حرکت کردند. بارون اجازه نمی داد که تدی حلفه های تیم حریفو ببینه و او ن فقط از صدای گزارشگر بازی رو دنبال می کرد.
_خب حالا کوییرل پاس می ده به جسی و جسی از همون جا توپو به طرف دروازه ی اوریل شوت می کنه . اوه . نه . اوریل توپو گرفت . ...نه. مثل اینکه از دستش رها شد و و و گل . گل برای گریفیندور.صدای شادی تماشاچیان به هوا رفت .
تدی به پرده ی مات روبروش خیره شده بود .و به جشن توی تالا ر بعد از برنده شدنشون فکر می کرد. تدی با صدای استرجس از جا پرید .
_تدی مواظب باش .
یه توپ با سرعت به سمتش میومد.او آماده ی گرفتن توپ شد و آروم با خودش گفت: این بار دیگه گل نمی خورم.و سعی کرد مسیر حرکت توپو تشخیص بده . توپ همچنان صفیرکشان به سمتش میومد اگه با این سرعت بهش می خورد حتما چند روز مهمون مادام پامفری می شد . یک لحظه سست شد. اما سریع خودشو سرزنش کرد .
_ اونا به من اعتماد کردند.
او مطمئن بود که توپ از دستش در می ره . اگه خودشو جلوش می نداخت می تونست بگیردش توپ که از اون رد نمی شد.
تو پ سنگین تقریبا به او رسیده بود . ناگهان با ضربه ی چماق استرجس تغییر مسیرداد. استر فریاد زد: هی تدی تو چته ؟ چرا خودتو انداخته بودی جلوی بلاجر؟ دوست داری دنده هات خورد بشن؟و رفت که بلاجر هایی رو که کریچر و ادی به سمت مهاجمان فرستاده بودند دفع کند.
******************************************************************
استرجس درخواست وقت استراحت کرد .
همه وارد رختکن شدند . استرجس گفت : بچه ها ناراحت نباشید فقط چهل امتیاز عقبیم .
بازیکنان خیس خیس بودند انگار با لباس زیر دوش آب رفته بودند. آلیشیا گفت: این بارو ن لعنتی اجازه نمی ده حلقه ها ر وتشخیص بدیم . باد هم مسیرتوپها رو عوض می کنه .اندرو نگاهی به بچه ها که از سرما می لرزیدند انداخت . چوبشو برداشت و با یه ورد لباس همه رو خشک کرد .
وقتش بود که به زمین بازی برگردند .
اونها با ناراحتی به زمین بازگشتند انگار بارون به طور ناگهانی بند اومده بود روی زمین چاله های کوچیک آب درست شده بود تدی خوشحال بود که زیاد روی زمین نمیمونن همه به جایشان برگشتند پنه لوپه گفت:هی چو نگاه کن هنوز روی تماشاگرها بارون میریزه. گویی بر روی زمین کوییدیچ گنبدی شیشه ای ساخته بودند نیمفادوراگفت:آره این کار مک گونگاله یکی از اون جادوهای اختراییش .
بازی با آرامش بیشتری از سر گرفته شد .بعد از چند دقیقه دو تیم با هم مساوی شدند و سعی می کردند که با حملات پی در پی از یکدیگر جلو بزنند .در حالی که رون و ققنوس به سرعت در پی گوی طلایی گریزان بودند . هر دو در کنار هم پیش می رفتند. رون دستشو دراز کرده بود تا اسنیچ رو بگیره و ققنوس هم سعی می کرد با نوکش صاحب اسنیچ بشه . او ن می خواست گوی رو بگیره که ناگهان فریاد رون به هوا رفت:
_آخ چرا نوک می زنی ؟
رو ن تعادلشو از دست داد و به شدت به ققنوس برخورد کرد . هر دو با سرعت به سمت زمین رفتند و در یک چاله ی بزرگ آب افتادند . پرهای ققنوس خیس شده بود و موهای قرمزرون توی آب گل آلود قهوه ای رنگ به نظر میومدند . ققنوس آرام به هوش می آمد. جلوتر رفت تا اسنیچ راکه در کنار آن دو بود بگیرد . اسنیچ که یه بالش شکسته بود و از شدت نوکهای ققنوس آسیب زیادی دیده بود با سرعت به جیب رون پناه برد.
داور سوت پایان مسابقه را به صدا در آورد.


فردا خواهد آمد خواهید دید هر کس آنچه نیست که می بینید
و اما پشت دریا ها یقین شهری ست رویایی

[img]http://www.jadoogaran.org/modules/xcgal/watermark.php?[/img]


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۰۹ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
مسابقه كوييديچ راونكلاو و گريفيندورتصویر کوچک شده

چیزی به شروع مسابقه نمانده بود.حدود یک ساعت.هر تیمی در هر موقعیتی قاعدتا باید اضطراب داشته باشد اما....
برخلاف مسابقه ی قبلی هیچ کسی به فکر مسابقه نبود!!بچه های تیم همه در رختکن اماده بودند و به نوبت لطیفه ای برای هم تعریف می کردند و می خندیدند.اگر از دور به آن ها نگاه می کردند می دیدند هاله ای همه را در برگرفته.هاله ای به نام غرور.
حدود نیم ساعت به شروع مسابقه مانده بود که بالاخره استرجس اعلام کرد که باید در مورد مسابقه حرف بزنند.
"خب!!مشخصه که ما این بازی رو خواهیم برد.پس زیاد خودتونو خسته نکنید!اما حواستون باید به بعضی از بازیکن های حریف باشه!... به امید پیروزی!!"
هیچ اضطرابی دیده نمی شد.حداقل تا موقعی که اعضا هنوز به زمین نرسیده بودند.همه پشت سر استرجس حرکت می کردند و می خندیدند.اندرو به چیزی که جسی در گوشش گفته بود می خندید و همان را برای الیشا و دیگر اعضا تعریف می کرد.ناگهان استرجس ایستاد.صحنه ای که می دید چیزی را به یادش اورد.این مسابقه ی مهمی بود!نصف بیشتر قسمت تماشاگران رداهای مخصوص راونکلاو را پوشیده بودند.با استاپ ناگهانی او رون که درست پشت سرش بود محکم به او خورد.
"هی چرا این طوری.....!"
اما با دیدن همان چیزی که استرجس دیده بود حرفش را خورد.بالاخره تمام بچه های تیم متوجه شدند.ان ها زیادی مغرور شده بودند!اما حالا دیگر برای این حرف ها خیلی دیر بود.

--------------------------------------------

بازی شروع شد. هیچ کس اعتماد به نفس نداشت.استرجس برای اینکه به بچه ها امید بدهد بلند فریاد زد.
"هی!!ما قرار نیست با تماشاچی ها مسابقه بدیم که!"
الیشا و کوییرل و جسیکا پشت سر هم حالت یک تیر را به خود گرفته بودند و به سرعت به سمت دروازه می رفتند.سرخگون در دستان جسیکا بود.پنه لوپه به سمت ان ها شیرجه رفت.اندرو با ضربه ای او را منحرف کرد و استرجس هم با ضربه ای دیگر چو را که او هم به سمتشان شیرجه می رفت مجبور به تغییر مسیر کرد.جسیکا پاسی به کوییرل داد و او که دیگر به اندازه ی کافی به دروازه ها نزدیک بود شوت کرد.اولین گل بازی به ثمر رسید.آوریل اصلا حواسش نبود.
آوریل با عصبانیت پاسی به چو داد که البته نزدیک بود از دستش سر بخورد.پاس کاری ای که سه مهاجم راونکلاو می کردند حیرت انگیز بود.جسیکا به سمت چو رفت که به سرعت به سمت دروازه ها می امد.اما قبل از اینکه جسیکا به او برسد سرخگون را به تانکس پاس داد و تانکس بدون معطلی به پنه لوپه.اندرو ضربه ای به بلاجر زد اما تانکس به راحتی از ان رد شد اما کمی تعادلش به هم خورد و درست در لحظه ای که می خواست شوت کند از جارو آویزان شد.سعی کرد به چو پاس بدهد که البته الیشا توپ را قاپید و ضد حمله ای را ترتیب داد.اما زیاد پیش نرفته بود که بلاجری از دو طرف به سمتش امد.یکی را ادی فرستاده بود و دیگری را کریچر.
استرجس با ضربه ای بلاجر ادی را منحرف کرد اما بلاجری که اندرو به سمت دیگری فرستاده بود با اختلاف کمی از ان رد شد و ان با دسته یجاروی الیشا برخورد کرد و سرخگون از دستش افتاد.تانکس به سرعت ان را قاپید و قبل از اینکه کسی بفهمد چه شده ان را داخل دروازه ی تدی کرد.10-10 مساوی.
هیچ اثری از گوی زرین نبود.بازی به روال خودش پیش می رفت.یکی گریفندور می زد یکی راونکلاو.مسابقه ای خسته کننده شده بود.رون و ققنوس هر دو با نا امیدی اطراف را بررسی می کردند.اما نبود!
چو توپی را وارد دروازه ی وسطی کرد و نتیجه را به 90-90 رساند.بالاخره رون و ققنوس هر دو ان را دیدند.حتی یک ثانیه هم کسی زودتر از دیگری ان را ندید و هر دو درست در یک زمان به طرف ان شیئ طلایی رنگ که در کنار دروازه ی وسطی بود شیرجه رفتند.تدی که انگار اصلا متوجه ان ها نبود با عصبانیت توپ را به الیشا پاس داد.هر لحظه ممکن بود رون به تدی برخورد کند.استرجس با دست هایش به سمت اسمان اشاره کرد اما دیر شده بود رون مستقیم به تدی برخورد کرد و گوی طلایی در دستان ققنوس بود.صدای سوت داور همه را از اینکه بالاخره این بازی خسته کننده تمام شده بود به وجد اورد.اما اعضای تیم گریفندور همگی به سمت رون و تدی رفتند که روی زمین افتاده بودند.


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۰۴ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
مسابقه كوييديچ راونكلاو و گريفيندورتصویر کوچک شده

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شب قبل از مسابقه

اندرو داشت با يكي صحبت ميكرد......خيلي هم هيجان زده بود......استرجس داشت از اون نزديكيها رد ميشد كه متوجه اندرو شد.......هيچ عكس العمل خاصي انجام نداد و صبر كرد تا صحبت اندرو تموم بشه(به دليل بي جنبه بودن.....نميگم با كي داشت صحبت ميكرد )وقتي صحبتهاي اون تموم شد خواست كه برگرده ولي با چهره ي خشمگين استرجس مواجه شد.......
اندرو نيششو تا بنا گوشش باز كرد و گفت:
جانم كاري داشتي استرجس؟؟؟؟
استرجس جوش آورد و گفت:
تو براي چي تا العان بيداري؟؟؟مگه من قبلا نگفتم برو بخواب فردا مسابقه داريم!!!!
اندرو سرخ شد و گفت:
اااااااااااااا.....من ميگم يك چيزي داره يادم ميره......ببخشيد.....
سپس با سرعت از استرجس دور شد ....
استرجس سرشو تكون داد و با خودش گفت:
امان از دست اين دخترا وقت شناس نيستن
سپس خودشم به سوي تالار حركت كرد!!!!!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

روز مسابقه

استرجس داشت لباسشو عوض ميكرد كه رون سراسيمه وارد خوابگاه شد و گفت:
استر.....استرجس!!!!
استرجس كامل لباسشو پوشيد و گفت:
چي بابا چه خبرته نبايد استرس داشته باشي!!!!
رون صبر كرد تا نفسش بالا بياد و بعدش گفت:
جسيكا اومده......!!!!
استرجس كه سر از پا نميشناخت گفت:
راست ميگي جون دامبل !!!
رون به سمت در حركت كرد و گفت:
آره جون دامبل !!! بيا ببين خودت!!!!
استرجس همراه رون از خوابگاه بيرون رفت.....وقتي داشت از پله هاي خوابگاه پايين ميرفت....ديد كه عده اي از جمعيت سالن دور يك نفر جمع شدن........
جسي در بين افراد بود و داشت با عده اي دختر سلام و احوال پرسي ميكرد....
استرجس به سمتش رفت.....جسي با ديدن استرجس كنترل خودشو از دست داد و زد زير گريه!!!!
استرجس اونو در آغوش گرفت و گفت:
چرا گريه ميكني؟؟؟
جسي كه همچنان داشت از چشمان زيبايش اشك ميريخت گفت:
ببخشيد كه مسابقه قبلي نيومدم!!!!
استرجس دستشو روي شونه هاي جسي گذاشت و آروم شروع كرد به پاك كردن اشكهايش و در اين بين گفت:
اي بابا ....چيزي كه گذشته ديگه گذشته.....خودتو ناراحت نكن.......امروز ميتوني همرو جبران كني.....براي امروز حاضري؟؟؟
جسي سرشو به نشانه حاضر بودن تكون داد........
همه ي افراد گريفيندور در ميان تشويق اعضاي گروه گريفيندور از سالن بيرون و به سوي زمين كوييديچ حركت كردند.......

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

رختكن كوييديچ گريفيندور

همه ي بچه ها آرامش خودشونو حفظ كرده بودن به جز جسي......
انگار كه كوچكترين اتفاقي لازم بود بيفتد تا اون دوباره بزنه زير گريه.......
استرجس خودشو كاملا آماده كرده بود كه متوجه جسي شد.....در كمال آرامش رفت كنارش نشست.......دستشو گرفت و فشار داد و آروم گفت:
مطمئنم كه موفق ميشيم.....فقط آرامش خودتو حفظ كن......
جسي كه معلوم بود كمي قوت قلب گرفته سرشو تكون داد.......
استرجس از جاش بلند شد و گفت:
خب عزيزان حاضرين........؟؟؟
همه:
_پس دنبال من بياين.....
همه ي افراد دنبال استرجس به سوي زمين حركت كردند...

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

زمين كوييديچ

وقتي تيم گريفيندور وارد زمين شد صداي جمعيت به اوج خودش رسيد.....همه ي اعضاي تيم به هيچ دليلي نيششون باز شد و خندشون گرفت......
داور مسابقه(نميدونم داور كي هست ) كاپيتانها رو فراخواني كرد.......
استرجس به نزد داور رفت....داور اشاره كرد كه با همديگر دست بدين......
استرجس دستشو در مقابل كاپيتان خوش اخلاق تيم راونكلاو ادی ماكای دراز كرد......
ادي دست استرجس رو محكم فشرد و سري تكان داد..........
همه ي بازيكنا سوار جارو شده و منتظر شنيدن صداي سوت به نشانه آغاز بازي بودن...........
س س سوو تتتتتتتتتتتتتت ......
14 جارو همراه داور به هوا رفت همزمان صداي گزارشگر نيز در ورزشگاه پيچيد.....
سلام من لي جردن از گروه هميشه قهرمان گريفيندور هستم و بازي دو تيم راونكلاو و گريفيندور رو براي شما گزارش ميكنم.....
بله....ميريم سراغ بازي.......جسيكا پاتر از تيم گريفيندور كه در مسابقه قبلي به دلايلي غايب بود صاحب توپ هستش جلو ميره.......دو تا از مهاجم هاي تيم حريف به استقبالشون ميان ......اجازه بدين ببينم كي هستن.....بله.......تانكس و چوچانگ هستن كه به استقبالش ميرن....جسي به دور و اطرافش نگاهي مياندازه.........
يك بلوجر از طرف ادي ماكاي به سمتش مياد !!!!!!!!
استرجس از كنارش با سرعت رد شد و بلوجر رو دفع كرد در اين بين گفت:
كوييرل........
جسي كوييرل رو سريع جست و جو ميكنه و ميبينه كه دقيقا پشت سر چوچانگ و تانكس ايستاده........
به صورت عجيبي به كوييرل پاس ميده..........
گزارشگر:عجب پاس عجيب و غريبي بود به هر صورت .....توپ دست كوييرل هستش و جلو ميره.......كريچر يك بلوجر به سمتش ميفرسته....كوييرل جا خالي ميده........
كريچر داد ميزنه و ميگه:
دو ساعت بلاك
كوييرل بدون توجه به حرف كريچر ادامه ميده و پاس ميده......به آليشيا .........آليشيا جلو ميره و فقط آوريل دروازبان راونكلاو جلوشه.....شوت ميكنه......دروازبان موفق به گرفتنش نميشه........بله گل........گل.....10 - 0 به نفع گريفيندور
صداي تماشاگران به اوج رسيد ........... در اون سمت هم صداي آه و دري وري اسلاترين و راونكلاو و هافلپاف بلند شد.........
پني لوپه از راونكلاو صاحب توپه جلو ميره.............يك بازدارنده از طرف پادمور به سمتش مياد......ميخوره بهش ولي.......نه.......چوچانگ ديگر مهاجم راونكلاو صاحب توپ ميشه........اندرو هم يك بلوجر ميفرسته به سمتش ولي چوچانگ جلو ميره و جا خالي ميده.............جسي به دنبالش هست كوييرل از جلو به سمتش مياد........اوه نه.......جسي و كوييرل نزديك بود به هم بخورن........چو پاس ميده به تانكس.......تانكس به دروازه گريفيندور نگاه ميكنه.......تدي حواسشو جمع ميكنه كه توپ رو بگيره......تانكس شوت ميزنه...تدي دستشو دراز ميكنه به سمت حلقه سمت چپ.........نه.......گل براي راونكلاو.......10 - 10 مساوي........صبر كنيد از داخل حلقه ها رون و يك پرنده بيرون ميان....صبر كنيد.......پرنده همون ققنوس خودمونه....بله....هر دو شونه به شونه هم حركت ميكنن..........ققنوس سريع تر بال ميزنه......رون هم سرعتشو زيادتر ميكنه........ گوي زرين به سمت هوا رفت.........ققنوس بالشو جلو برد..........از سمت چپش رون مياد........بله........رون باز هم گوي زرين رو ميگيره...........
صداي ققنوس به گوش ميرسه كه ميگه:
اه لعنت به اين بال
رون فرود مياد و .........افراد گريفيندور روي دستان تماشاگران به تالار رفتند


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
-- در رختكن هافلپاف --


همه ی بچه ها دور هم جمع شده بودند و خیلی کم با هم صحبت میکردن...

سوزان:‌ خوب بچه ها مي دونين كه بازي مهميه بايد نشون بدين چي بلديم.منظورم رو مي فهمين؟
اوتو: ‌يعني كيفيت بازي مهمه نه كميت!

صداي فرياد تماشاچی ها از بيرون به گوش مي رسه و اين يعني وقت رفتنه....

بچه ها دست هاشون رو روی هم ميگذارن و پيمان وحدت مي بندن بعد جاروهاشون رو مي گيرن دستشون و به سمت زمين حركت مي كنن...

ورزشگاه مملوء ‌از تماشاچي شده و اكثرا" سبز و زرد پوشيدن.
جردن اعضاي تيم هافلپاف رو معرفي مي كنه:‌
آنيتا دامبلدور- آلبوس دامبلدور- سوزان بونز- رز زلر- هلن- اوتو بگمن- پيتر پتي گرو
صداي تماشاچي ها حاكي از اينه كه دارن بچه ها رو تشويق مي كنن...

جردن: ‌....و حالا اعضاي اسلایترین...اين دراکو مالفویه كه وارد زمین ميشه.... ماروولو گانت- بلیز زابینی- ایدی مالفوی- بارتیموس کراوچ- لرد بلرویچ- مارکوس فلینت..... و حالا بعد از دست دادن كاپيتان ها بازي با سوت داور مسابقه آغاز مي شه....
توپ دست راونكلاوه....نه! دست هافلپافه.... دامبلدور خيلي سريع به سمت دروازه حركت مي كنه اما يه بازدارنده بهش برخورد مي كنه و توپ رها ميشه بارتیموس کراوچ توپ رو مي گيره و جلو ميره پاس مي ده به مارکوس فلینت.... رز زلر يه بازدارنده رو چرخشي مي اندازه سمت فلینت كه بهش برخورد مي كنه و توپ رو ميندازه..... توپ ميفته دست لرد بلرویچ.... درست جلوي دروازه.... ماروولو گانت و ایدی مالفوی جلو ميان و سعي مي كنن حريم لرد بلرویچ رو حفظ كنن....بلرویچ شوت مي كنه.... سوزان توپ رو مي گيره.....آنيتا ميره جلوي دروازه راونكلاو (جايي كه بلیز زابینی تنها بود) و پيتر هم ميانه ی زمين مي ايسته..... سوزان پاس ميده به آلبوس....آلبوس توپ رو مي گيره و يه پاس بلند و سريع ميندازه براي پيتر....

جردن: اوه نه بچه هاي هافلپاف يه ضد حمله ترتيب ميدن.... پيتر مسيرش رو عوض مي كنه و از بازدارنده ایدی مالفوی جاخالي ميده و پاس بلندي ميندازه براي آنيتا... آنيتا هم خيلي سريع توپ رو شوت مي كنه توي دروازه (آه از نهاد اسلایترینی ها بلند مي شه) ....و توی دروازه!

جردن: گل روي حركت ضد حمله براي هافلپاف!.... تيم راونكلاو خيلي عصباني شده بلیز توپ رو ميندازه سمت فلینت... فلینت يكم خشن حركت مي كنه سمت دروازه..... آلبوس رو جا ميگذاره و از بازدارنده هلن هم جاخالي ميده....لرد بلرویچ مياد كنارش حركت مي كنه....آنيتا ميره توپ رو ازش بگيره اما اونم با يك حركت خشن جا ميمونه.... فلینت پاس ميده به بلرویچ.... صداي تشويق تماشاگران گوش ها رو كر مي كنه.... بازدارنده ی هلن توسط ایدی مالفوی منحرف مي شه و بلرویچ درست جلوي دروازست..... توپ رو شوت مي كنه..... سوزان ميره سمتش تا بگيرتش.... درست نزديك توپ بود كه بازدارنده بهش مي خوره و نميتونه به حركتش ادامه بده و توي دروازه....!

جردن :10 -10 مساوي شدن....بازي جو خشن خودش رو حفظ مي كنه...سوزان توپ رو پاس ميده به آنيتا... آنیتا جلو ميره و بارتیموس کراوچ رو جا ميگذاره و پاس ميده به پيتر.... آلبوس جلوي دروازه اسلایترین منتظره.... رز زلر همراه مهاجم ها حركت مي كنه.... پيتر از بازدارنده ماروولو گانت جاخالي ميده و جلو ميره.... توپ رو ميندازه سمت آلبوس.... آلبوس شوت ميكنه.... توپ ميره سمت دروازه ی سمت چپي... زابینی دنبال توپ ميره اما ناگهان رز يه بازدارنده ميندازه سمت توپ و مسيرش رو منحرف مي كنه اما توپ با اختلاف خيلي كمي ميره بيرون.... فرياد اعتراض رز بلند مي شه ....

آلبوس: ‌بچه ها بكشيد عقب!
تو زمين هافلپاف آنيتا و هلن تنها بودن و اسلایترین داشت ضد حمله ترتيب مي داد...
بارتیمو کراوچ به لرد بلرویچ پاس ميده....بلرویچ جلو ميره.... از بازدارنده ی زلر جاخالي ميده و ميره جلو تر از اوني كه بخواد شوت بزنه.... اوتو از كنارش رد مي شه...
اوتو رو به آنيتا:‌ مي خواد پاس بده عقب مواظب باشين!!

دراکو مالفوی دنبال اوتو حركت مي كنه.... بلرویچ توی خارجي ترين نقطه ی ممكن قرار داره.... سوزان روبروشه... بلرویچ با يه حركت چرخشي برميگرده و توپ رو ميندازه عقب اما توپ دست آنيتا دامبلدوره!....
جردن:‌ حالا نوبت ضد حمله ی بچه هاي هافلپافه...!

هافلپاف يه ضدحمله ترتيب ميده... توپ دست آنيتاست.... پاس ميده به پيتر.... پيتر ميره جلو و دور ميزنه سمت آلبوس.... توپ رو مي ده به آلبوس.... مهاجمين هافلپاف تو يه خط مستقيم حركت مي كنن و جلو ميرن.... بازدارنده ها سمتشون روانه ميشه.... آلبوس سر جاش مي مونه (همراه توپ)... اما آنيتا و پيتر بالاو پايين سرش قرار مي گيرن... هلن حريمشون رو حفظ ميكنه و همراهشون جلو مياد... هر لحظه ممكنه بچه ها شوت كنن....

جردن: ‌توپ دست پتي گروست.... نه آنيتا.... اصلا نمي دونم!....

کراوچ سعي مي كنه جدار حمله ی هافلپاف رو بشكنه اما موفق نميشه... بازدارنده ها دوباره مياد سمت مهاجمين.... هلن يكي رو دفع مي كنه... اما اون يكي مي خوره به آلبوس و توپ از دستش ميفته... آنتيا توپ رو ميگيره و جلو ميره سمت دروازه.... مجبور ميشه سرش رو بدزده تا بازدارنده ایدی مالفوی بهش نخوره... پيتر مياد كنارش.... آنيتا پاس ميده به پيتر اما توپ تو مسير راه با يه بازدارنده منحرف ميشه...

جردن: اسلایترین ضد حمله ی هافلپاف رو مهار مي كنه اما نه....!

دامبلدور توپ رو گرفته... مثل برق ميره سمت دروازه حتي آنيتا رو هم جا ميگذاره... روي ایدی مالفوی خطا مي كنه...!... صداي فرياد اسلایترینی ها بلند ميشه.... اما داور متوجه نيست!... حالا آلبوس و بلیز زابینی جلوي همن.... آلبوس شوت مي كنه و توي يك لحظه استثنائي زابینی توپ رو مي گيره....
آنيتا و پيتر ميان كنار آلبوس كه عصباني شده ...
آنيتا:‌ ضد حمله باحالي بود..!

در همون لحظه صدای تماشاگران بلندتر از قبل میشه!
بله!...دراکو و اوتو گوی زرین رو دیده بودند!... صدای فریاد بیشتر تماشاگران بلند میشه!....اوتو توپ رو گرفته بود و اون هم دقیقا جلوی بینی دامبلدور....اوتو با دامبلدور برخورد میکنه و در حالی که هر دو یک دستی از جاروهاشون آویزونند از پیروزیشون حسابی خوشحالند!


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
ملت:دامبل برو طنز بنویس!
دامبل:نه جان شما تازگیا دوست دارم جدی بنویسم!
ملت:دامبل تورو خدا طنز بنویس...دامبل دوستت داریم!
دامبل:من متعلق به همه ی شما هستم!...باشه باشه طنز مینویسم!
ملت:دامبل فقط خیلی هم طنز نباشه ها...!...مسابقست!
دامبل:نه دیگه نشد یا رومی رومی یا زنگی زنگی!
(حالا همچین میگه انگار چقدر توش طنز داره!!)
--------------------------------------------------------------------------

صبح زود - محوطه ی هاگوارتز


نسیم خنکی که مخصوص هوای صبحگاهی بود میوزید.سطح دریاچه صاف صاف بود.بدون هیچ گونه لغزش....
تاااالاپ!

- بابا رز مگه مرض داری!...داشتیم با فضای اطراف* حال میکردیما!

رز سنگی را به سمت آب پرتاب کرد که چندین بار با هوا پرید و چند متر جلوتر به درون آب فرو رفت.
هفت عضو تیم هافلپاف جلوی دریاچه نشسته بودند.تقریبا میشد از نور هوا تشخیص داد که ساعت حدودای 6 صبح هست...

پیتر:تنبلا بلند شید دیگه!...پس واسه چی صبح زود بلند شدید؟
همگی:واقعا واسه چی؟
پیتر:اومدیم واسه مسابقه تمرین کنیم دیگه!...بلند شین ببینم!!

همه ی اعضای تیم بلند میشن و پشت سر پیتر شروع میکنن به دویدن دور دریاچه!!

آنیتا:پیتر به نظرت لازمه بدوییم؟ مسابقه کوییدیچه ها!
پیتر:نخیرم!...خیلی مهمه که بدنتون گرم باشه.واکنشهاتون سریع تر میشه...وا!...دامبل تو چرا این شکلی میکنی؟
همه روشونو برمیگردونن عقب و دامبلدور رو میبینن که پشت سر همه در حالی که داره میدوئه بندری هم میزنه!!
دامبلدور: دارم واسه تولد ایوانا!! تمرین میکنم!!!
آنیتا: ما که آخر سر نفهمیدیم این با کیا میگرده!!
و زیر لبی میگه:راستی اصلا مامان من کیه؟


دو ساعت بعد - ورزشگاه یکصدهزار نفری هاگوارتز!


- سلام و درود بر همه ی حضار!...امروز من"لی جردن" براتون مسابقه ی کوییدیچ دو تیم اسلایترین و هافلپاف رو گزارش میکنم.....طبق معمول اسلایترینی ها یه طرف ورزشگاه نشستن و گریفندوری ها و راونکلاوی ها و هافلپافیا همه یه طرف نشستن تا هافلپاف رو تشویق کنن...اوه اونجارو نگاه کنید...دامبلدور کبیر!

در سمتی که تماشاگران طرفدار تیم هافلپاف قرار داشتم پرچم بسیار بزرگی آویزون شده بود که دامبلدور رو در حال رقص بندری نشون میداد!!!

-....اوه مثل اینکه دامبلدور با حرکتی که در اواسط مسابقه قبل بین دو تیم گریفندور و هافلپاف زد خودش رو در دل هواداران جا داده....اوه!....من حتی هواداران اسلایترین رو هم میبینم که یه دونه از این پرچما دارن!!

در طرف تماشاگران اسلایترین هم یه دونه پرچم بزرگ سبز رنگ وجود داره که عکس دامبلدور در حالی که بندری میزنه رو نشون میده!!

- ....خب بله همون طور که استحضار دارید در مسابقه گریفندور با هافلپاف دامبلدور در یک حرکت نمایشی سرخگون رو گرفت و در حالی که بندری میزد به سمت دروازه گریفندور رفت و توپ رو درون دروازه جای داد!....عده ای لقب "رونالدینیهوی اول" رو به دامبلدور دادن!!....اوه پسر حلال زادست!!....اعضای تیم هافلپاف رو میبینم که دارن به زمین وارد میشن....بله از اون طرف هم اعضای تیم اسلاترین رو میبینم...همگی منظم وارد میشن و با حرکات نمایشی آمادگیشون رو به رخ تیم حریف میکشن...به نظر میرسه بازی زیبایی رو خواهیم دید!....خب بازی از همین لحظه شروع میشه!...

در همون چند دقیقه اول مسابقه هافلپاف چند حرکت گروهی زیبا رو انجام میده و البته با حرکات فردی آلبوس دامبلدور! آنیتا دامبلدور و پیتر پتی گرو 2 گل رو وارد دروازه بلیز زابینی میکنند...اسلایترین هم بی جواب نمیزاره و مارکوس فلینت و بارتیموس کراوچ دو گل رو وارد دروازه ی سوزان بونز میکنند و به قولی هافلپاف رو بی پاسخ نمیزارن...

-...اوه نه من دوست ندارم اینطور بشه!!...به نظر میرسه کم کم به پایان مسابقه نزدیک میشیم چون مالفوی و بگمن دارن شونه به شونه دنبال چیز طلایی رنگی میرن...پیش نیومده که گوی رو از دست بدن!...ولی از همه طرف داره توپ میاد به سمتشون...هلن و رز زلر همین طوری دارن توپ میفرستن سمت مالفوی و مالفوی به زحمت جا خالی میده....ماروولو گانت و ایدی مالفوی هم هر چی توپ میاد جلوشون به سمت بگمن میندازن...

-....اوه اونجارو نگاه کنین!!....دراکو و بگمن جفتشون دارن به سمت زمین میرن!...نه الانه که بخورن به زمین!.....نهههههه!....بگمن به زمین میخوره و مالفوی با سرعت هر چه تمام تر تغییر مسیر میده!!...این یعنی اینکه اسلایترین برنده میشه!!!...اما نه اون طرف رو نگاه کنید مهاجمین هافل همین طوری دارن گل میزنن!!...باور کردنی نیست!!

-...دامبلدور رو نگاه کنید!...همینطوری با بندری هم رو دریبل میکنه!!!...نه باور کردنی نیست!....در عرض دو دقیقا هافل 5 تا گل میزنه!....هفتاد به بیست...ولی این کافی نیست!...قافیه رو حال کردین؟!!

تماشاگران گزارشگر رو هووو میکنن!

**چند دقیقه بعد**

-...خب باشه باشه!...چی؟!!!...مطمئنی؟...پس چرا همه دارن از ورزشگاه میرن بیرون؟....اووووووه!...مالفوی توپ رو گرفت؟...پس چرا من ندیدم!!...اوهوی!تماشاگرا وایستین!!...فکر نکنم گرفته باشه ها!....یعنی اسلایترین برد؟؟....اوووه نه!


------------------------------
*فضاسازی نمایشنامه!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
صداي قطرات باران که با شدت بر سقف برخورد ميکرد به وضوح شنيده ميشد . آن روز ابر ضخيمي سرتاسر آسمان رو پوشانده و باران تندي گرفته بود .
تمام بازيکنان اسلايترين بدون کوچکترين توجهي به شرايط بد جوي در رختکنشان جمع شده بودند و داشتند آخرين صحبت ها رو براي مسابقه اي که قرار بود تا مدتي ديگر برگزار شود از کاپيتان تيمشان بشنوند .
آنها در حالي که با اخمهاي در هم رفته بر روي ميزي خم شده بودند ، با دقت داشتند به حرفهاي دراکو گوش ميدادند . دراکو همونطور که با دستش قسمت هاي مختلف زمين کوييديچ رو نشون ميداد گفت :
_ خب ببينين . راستش من از قبل حدس ميزدم که ممکن در چنين شرايطي قرار بگيريم . اما يادتون نره که تحت هيچ عنوان نبايد نقشه رو فراموش کنيم و ....
مارکوس که اخمهايش در هم رفته بود حرف دراکو رو قطع کرد و گفت :
_ دراکو ! فقط تو رو خدا تا اين بازي تلفات نداده اين گوي رو زودتر بگير .
دراکو که اصلا از اين حرف خوشش نيومده بود با دلخوري گفت :
_ باشه سعي خودم رو ميکنم ولي شما هم بايد حسابي تلاش بکنينا .
ايدي که به قطراتي که با شدت به شيشه ها ميخورد چشم دوخته بود بدون اينکه سرش رو برگردوند گفت :
_ دراکو بهتر نبود که روز مسابقه رو عوض ميکردن ؟ ما چطوري توي اين شرايط بازي کنيم ؟
بلافاصله صداي اعتراض ديگر بازکنان نيز بلند شد به همين دليل دراکو براي آنکه بتواند بقيه رو ساکت کند فرياد زد :
_ من از همون اول گفته بودم که امکانش هست که ما توي چنين هوايي مسابقه بديم . به هر حال کاري نميشه کرد . اونا هم شرايط ما رو دارن .
دوباره سکوت برقرار شد . غير از صداي قطرات باران که از بيرون شنيده ميشد صداي ديگري به گوش نميرسيد . هيچ کس حرفي نميزد ، گويي همه در اين فکر فرو رفته بودند که کاشکي آن روز مسابقه برگزار نميشد .
دراکو که گويي فکر همه آنها رو خونده بود با نگراني گفت :
_ بچه ها نبايد روحيمون رو ببازيم . ما موفق ميشيم فقط بايد کمي تلاش کنيم .
بلرويج در سر جايش تکاني خورد . بلافاصله همه برگشتند و به او چشم دوختند . بلرويج با حالت عصبي گفت :
_ بچه ها ، حق با دراکوئه ، ما حتما پيروز ميشيم .
همه ما از نظر مهارت از اونا بهتريم . اصلا من فکر ميکنم که اگر ببازيم جاي تعجب داره .
براي چندمين بار رختکن در سکوت فرو رفت .
صداي قطرات باران همچنان شنيده ميشد . هرازگاهي برقي نيز در آسمان پديدار ميشد که فضاي تاريک اتاق را روشن ميکرد . دراکو که خود نيز کاملا از شرايط هوا نگران بود با صداي نه چندادن تسکين بخشي گفت :
_ خب ديگه ! اگر کسي سوالي نداره بهتره ديگه آماده شيم .
همه اعضاي تيم نگاه هايي رو بين هم ديگه رد و بدل کردند اما کسي حرف نزد .
دراکو بعد از اينکه ديد کسي قصد حرف زدن ندارد گفت :
_ خب ، بهتره ديگه راه بيفتيم .
همه اعضاي تيم با اين حرف موافقت کردند و بدون اينکه با هم حرفي بزنند از سرجاشون بلند شدند و کش و قوسي به بدنشون دادند . سپس به سمت جاروهايشان رفتند تا آن ها رو بردارند و به سمت زمين کوييديچ راه بيفتن .

مدتي بعد
مه بسيار غليظي تمام آسمان را پوشانده و آن را به رنگ سياه دراورده بود . باران همچنان به شدت ميباريد و نه تنها از شدت آن کاسته نشده بود بلکه حال بسيار شديدتر هم شده بود و گودال هايي از آب در سرتاسر زميم به وجود آورده بود .
با اين وجود باز هم به نظر ميرسيد که تمام جمعيت هاگوارتز براي ديدن اين مسابقه به ورزشگاه آمده اند چرا که تقريبا تمام ورزشگاه مملوء از جمعيت بود و حتي يک جاي خالي نيز ديده نميشد .
تماشاگران در حالي که سرتا پا خيس شده بودند اما همچنان با شور و اشتياق تيم مورد علاقه شان را تشويق ميکردند .
صداي لي جردن از ميان هياهوي جمعيت حاضر به زور به گوش رسيد که فرياد ميزد :
_ خب . قبل از هر چيز جا داره که من بازيکنان دو تيم رو به شما معرفي کنم .
لي جردن لحظه اي مکث کرد ، چرا که صدايش در صداي رد آسمان گم شده بود ! سپس ادامه داد :
_ خب اسامي بازيکنان هافلپاف از اين قراره : اوتو بگمن - سوزان بونز - آلبوس دامبلدور - آنيتا دامبلدور- هلن - رز زلر و بالاخره پيتر پتي گرو که کاپيتان تيم هافلپافه .
لي جردن چند لحظه مکث کرد تا تمام بازيکنان هافلپاف که سوار جاروهاي پرنده شان بودند وارد زمين شوند و در پستهاي خودشان قرار بگيرند.
بلافاصله تماشاگران هافلپاف شروع به تشويق تيم محبوبشان کردند . بازيکنان هافل بدون کوچکترين توجه به دور اطرافشان با جاروهايشان پرواز کنان سريع به سمت زمين کوييديچ پرواز کردند و در جاهاي خودشان قرار گفتند .
لي جردن چند لحظه ديگر صبر کرد تا تشويق تماشاچيان فرونشيند سپس با صداي نه چندان گرمي که سردي خاصي در آن نهفته بود گفت :
_ و اما اسامي بازيکنان اسلي : بليز زابيني در درون دروازه - ايگور کارکاروف - لرد بلوريج - ايدي - ماروولو - مارکوس فلينت - بارتي کراوچ و دراکو مالفوي که کاپيتان تيم اسلي هست .
هنوز حرف لي جردن به پايان نرسيده بود که بازيکنان اسلايترين سوار بر جاروهايشان با سرعت وارد زمين شدند .
بلافاصله تعدادي از تماشاگران که يک پارچه سبز پوش بودند و در اقليت به سر ميبردند .شروع به تشويق تيم اسلايترين کردند .
بازيکنان اسلايترين که با ديدن وضع هوا اين نکته رو دريافته بودند که بازيه راحتي را نخواهند داشت آروم به سمت ديگر زمين رفتند و در آنجا مستقر شدند .
مادام هوچ داور اين ديدار که معلوم بود به علت وضع بد هوا به شدت از زمان برگزاري مسابقه ناراحت است با اوقات تلخي به وسط زمين رفت و کاپيتان هاي دو تيم رو به سمت خودش فرا خواند .
دراکو و پيتر که توي اين مدت زمان کم مثل موش آب کشيده شده بودند با سرعت خودشون رو به مادام هوچ رساندن .
مادام هوچ چند لحظه مکث کرد سپس بدون هيچ مقدمه اي گفت :
_ با هم دست بديد .
دراکو که انتظار داشت مادام هوچ براي آنها در مورد بازي جوانمردانه حرف بزند از اين نحوه برخورد کمي شگفت زده شد زيرا مادام هوچ هميشه شديدا به قوانين مسابقه پايبند بود . با اين وجود دراکو به خوبي حفظ ظاهر کرد و با پيتر دست داد . سپس بدون آنکه حرفي بزند به سمت تيم خودش برگشت .
مادام هوچ چند لحظه ايستاد تا پيتر هم به اندازه کافي از او فاصله بگيرد سپس جعبه توپ ها رو جلو آورد . او کمي مکث کرد و سپس سه توپ بازي رو که شامل دو توپ بازدارنده و گوي زرين بودند رو آزاد کرد . او نزديک نيم دقيقه صبر کرد تا گوي زرين کاملا از نظرها ناپديد شود سپس در حالي که در سوتش ميدميد سرخگون را در هوا رها کرد .
بلافاصله صداي تشويق جمعيت اوج گرفت . آلبوس دامبلدور با يک حرکت سرخگون را رو هوا قاپيد .
او در حالي که با سرعت جلو ميرفت حواسش را کاملا بر روي دروازه اسلي جمع کرده بود .
شرايط بازي واقعا سخت بود هيچ کس ديگري رو به درستي نميديد و تنها بازيکنان اسلايترين در ميان توده عظيم ابر سايه اي از دامبلدور رو ميديدند که با سرعت به سمت دروازه اسلي پيش ميرفت . دامبلدور پس از چند متر جلو رفتن پاس داد به آنيتا ، اما به علت ديد کم آنيتا سرخگون رو از دست داد . بلافاصله سرخگون افتاد دست بارتي . بارتي که سرخگون رو در دست داشت با سرعت به سمت دروازه هافل حرکت کرد .
صداي لي جردن که معلوم بود بخاطر وضع بد هوا در ديدن بازيکنان مشکل دارد به گوش رسيد که ميگفت :
_ واي چه هواي بدي . هيچ چيز معلوم نيست . تنها ميتونم بگم که يکي از بازيکنان اسلي که فکر ميکنم بارتي باشه داره به سرعت به سمت دروازه هافل حرکت ميکنه , ...
مارکوس فرياد زد :
_ بارتي خودت برو جلو ! من اصلا تو رو توي اين هوا نميبينم .
بارتي نیز که معلوم بود همین قصد رو دارد همچنان تقريبا بدون هيچ مانعي جلو ميرفت . بچه هاي هافل که به علت کمبود ديد از بارتي عقب مونده بودند . سعي ميکردند که خودشان را دوباره به بارتي
برسانند .
سرانجام بارتي تقريبا با دروازه بان هافل تک به تک شده بود .
چيزي نمونده بود که ضربش را به سمت دروازه بزند اما ناگهان همه تماشاچیان نفس هایشان را در سینه حبس کردند .
صداي خوشحال لي جردن به گوش رسيد که فریاد میزد :
_ اوه اوه ظاهرا يکي از بازيکنان هافل فکر ميکنم رز بود اشتباهي جاي بازدارنده ها چماغش رو به سر بارتي زده .
بارتي همان طور که که در يک مسير دايره اي شکل در هوا چرخ ميخورد آروم به سمت زمين کوييديچ رفت و از جارويش پياده شد .
بلافاصله مادام هوچ در صوتش دميد و بازي رو متوقف کرد و خودش نيز به سرعت به سمت زمين فرود آمد تا وضع بارتي رو ببيند .
ظاهرا مشکل بارتي جدي نبود او در حالی که باریکه خونی که از دماغش جاری شده بود رو پاک میکرد از رو زمین بلند شد و آروم سرش رو به نشانه خوب بودنش تکون داد . مارکوس و بلرویچ نيز با نگرانی در کنار مادام هوچ فرود آمدند تا وضعیت بارتی رو برای ادامه بازی ببیننند . مارکوس با آشفتگی گفت :
_ چيزيت که نشده ؟
بارتي که دستش رو همچنان روي دماغش گذاشته بود گفت :
_ نه فکر ميکنم حالم خوبه ! مشکلي نيست .
مادام هوچ چند لحظه به بارتي خيره شد ، سپس گفت :
_ ميتوني به بازي ادامه بدي ؟
بارتي با حرکت سر حرف مادام هوچ رو تصديق کرد . بلافاصله مادام هوچ در سوتش دميد و فرياد زد :
_ پنالتي به سود تيم اسلايترين !
بلافاصله صداي تشويق تماشاگران اسلايترين و به دنبال آن صداي اعتراض آميز طرفداران هافلپاف بالا گرفت . اما مادام هوچ در تصميمش مصمم بود .
سرانجام بعد مدتي توقف بازي و بگو مگو سر تصمیم گیری جنجالی داور مارکوس در پشت توپ قرار گرفت .
ورزشگاه تقریبا ساکت شده بود . حتي لي جردن هم ديگه گزارش نميکرد و مثل همه به مارکوس چشم دوخته بود که پشت سرخگون ايستاده بود . حال تنها سوزان بونز بود که در جلوی مارکوس ایستاده بود.
او با چهره ای نه چندان اطمينان بخش در نزديک سه حلقه دروازه روي هوا معلق بود و مانند بقیه منتظر زدن ضربه پنالتی بود .
سرانجام مارکوس با چماق ضربه اش را به سرخگون وارد کرد . سرخگون با سرعت به سمت دروازه رفت و با توجه به شيرجه تماشايي سوزان از لاي دستانش رد شد و گل اول اسلايترين رقم خورد .
بلافاصله صداي تشويق طرفداران اسلايترين که از جلو افتادن تيمشان خشنود بودند ورزشگاه را به لرزه دراورد .
آنها در حالي که با خوشحالي بازي رو نگاه ميکردند همه با هم شعار ميدادند :
_ پيتر تيمت رو وردار رو برو . پيتر تيمت رو وردار رو برو !
_ هافلی ها برین هاف هاف بکنین ! هافلی ها برین هاف هاف بکنین !
صدای لي جردن نيز که کاملا مشخص بود از نتيجه بازي ناراضيست به گوش رسید که میگفت :
_ خب تيم اسلايترين با يک پنالتيه مشکوک فاصله امتيازات خودش رو با تيم هافل به ده رقم افزايش داد . اما واقعا خود اين پنالتي جاي بحث داشت . اگر نظر منو بخواین که من میگم.....
صداي فرياد خشمگين پروفسور مک گونگال در ورزشگاه پيچيد :
_ جردن بازي رو گزارش کن !

پس از به ثمر رسيدن گل اول بلافاصله تيم هافلپاف حمله هاي آتشين و گسترده ای رو به سمت دروازه اسلايترين آغاز کرده بود .
با وجود اينکه همچنان باران شديدي ميباريد اما کمي از غلظت ابرها کاسته شده بود . به همين دليل اين امکان را به بازي کنان هافل ميداد که با پاسکاري مداوم راه خودشون رو به سمت دروازه اسلايترين باز کنند .
ماروولو در حالي که با چماغش يکي از بازدارنده ها رو به سمت دامبلدور ميفرستاد فرياد زد :
_ برگردين عقب . جلوشون رو بگيريد نزاريد بيان جلو !
تمام بازيگنان اسلي با تمام وجود سعي ميکردند که جلوي پيشرويه بازيکنان هافل رو بگيرند اما با وجود تلاششان انگار هافلی ها شکست ناپذیر شده بودند .
ايدي با آخرين قدرت به يکي ديگر از بازدارنده ها ضربه اي رو وارد کرد .
بازدارنده با سرعت به سمت آنيتا رفت که حال سرخگون رو در دست گرفته بود . اما او با يک جا خالي زيرکانه توپ رو به پيتر پاس داد و فرياد زد :
_ برو پيتر کار خودته !
پيتر سرخگون رو روي هوا گرفت و بلافاصله به سمت دروازه اسلايترين حرکت کرد . بازيکنان اسلايترين که از اين حمله به شدت غافلگير شده بودند سعي کردند که به هر تریبی که شده از نفوذ پیتر جلوگیری کنند . اما فايده اي نداشت چرا که پيتر از آنها خيلي فاصله گرفته بود و ديگه با بليز تک به تک شده بود . همه ورزشگاه نفس هاي خود را در سينه حبس کرده بودند .
در اين ميان تنها صداي لي جردن بود که به گوش ميرسيد :
_ آفرين پيتر ، برو جلو . ديگه چيزي نمونده . برو . ضربه رو بزن .
پيتر نگاهي به سه حلقه دروازه انداخت سپس با آخرين قدرتش به سرخگون ضربه ای رو وارد کرد . بليز نيز که جهت سرخگون رو به درستي حدس زده بود به سمت سرخگون شيرجه زد اما ديگردير شده بود !
صداي تشويق کر کننده طرفداران هافلپاف به گوش رسيد .
آنها در حالي که با شور و هيجان پرچم هاي زرد رنگشان را در هواتکان ميدادند تيمشان را نيز تشويق ميکردند .
لي جردن فرياد زد :
_ آفرين ، واقعا آفرين . ده _ ده مساوي . واقعا گل کاشتين !



مدتها از زمان شروع مسابقه گذشته بود . حال ديگر باراني از آسمان نميباريد . هر چند که هوا همچنان ابري و تاريک بود .
نتيجه بازي 130 _ 120 به سود تيم اسلايترين تغيير کرده بود و سرخگون همچنان در دست بازيکنان اسلي بود که سعي ميکردند براي هر چه بيشتر کردن اختلاف گلهايشان به دروازه هافل هجوم بيارند .
صداي لي جردن که از فرط فرياد زدن دو رگه شده بود به گوش رسيد که ميگفت :
_ سرخگون همچنان در دست لرد بلرويچه . با اينکه بازيکن ناشناخته ايه و توي اسلايترين هم هست ولي خيلي عالي داره بازي ميکنه !
بلرويج پس از آنکه از بازدارنده هلن جا خالي داد پاس داد به کراوچ . کراوچ سرخگون رو در هوا گرفت و با سرعت به سمت دروازه هافلپاف راه افتاد . مارکوس که به موازات بارتي حرکت ميکرد فرياد زد :
_ من کنارتم .
بازيکنان هافل که سخت از وضعيت بازي آشفته شده بودند يکباره به سمت بارتي هجوم آوردند . اما بارتي با يک حرکت غافلگير کننده پاس داد به مارکوس . مارکوس هم که به اندازه کافي به دروازه نزديک شده بود بلافاصله ضربش را به سمت دروازه فرستاد .
اما ....
صداي لي جردن از ميان فرياد شادي تماشاگران هافلپاف به گوش رسيد که فرياد میزد :
_ اما نه . سوزان به زيبايي سرخگون رو مهار کرد و حالا اين بازيکنان هافلپافن که دارند به سمت دروازه اسلايترين حمله ميکنند . عجب بازي شده . کاشکي اين بازي هيچ وقت تموم نميشد حیف که یک طرفش اسلایترینه . نه ببخشید پروفسور حواسم نبود .
بازيکنان هافلپاف با سرعت برق آسايي حمله جديدي رو آغاز کرده بودند و همانطور که که به سمت دروازه اسلايترين ميرفتند مثلثي را نيز در هوا تشکيل داده بودند .
ايدي و ماروولو سعي ميکردند که با پرتاب بازدارنده ها به سمت آنها ميانشان فاصله بندازند اما گويا اين عمل امکان پذير نبود .
صداي لي جردن همچنان به گوش ميرسيد :
_ آنيتا پاس ميده به دامبلدور . دامبلدور به پيتر . دوباره خود دامبلدور ، حالا سرخگون دسته آنيتاست . هافلپاف خیلی عالی داره بازی میکنه .
بليز که درون دروازه ايستاده بود فرياد کشيد :
_ برگردين عقب نزارييد به دروازه نزديک بشن . جلوشون رو بگيريد .
اما ظاهرا ديگه دير شده بود . چرا که هر سه مهاجم هافلپاف با بليز تنها شده بودند .
تمام تماشاچيان با حيرت داشتند بازي رو تماشا ميکردند . همه چيز براي به ثمر رسيدن گل مساوي محيا بود اما ناگهان .......
_ سووووووووووووووووت
در مقابل چشم های حیرت زده همه مادام هوچ در سوتش دميده بود و بازي رو متوقف کرده بود .
همه با تعجب برگشتند و به مادام هوچ خيره شدند اما مادام هوچ فرصت هر گونه سوال پرسيدن را از آنها گرفت چرا که به نقطه اي بر روي آسمان اشاره کرده بود که همه چيز را مشخص ميکرد .
دقيقا چند متر اون طرف تراز مادام هوچ دراکو در حالي که با يک دستش يکي از چشمانش رو گرفته بود با دست ديگرش گوي زرين رو بالا گرفته بود و با خوشحالی به سمت زمین کوییدیچ پایین میامد .
تماشاگران اسلایترین که از شکر ناگهانی تمام شدن بازی کاملا منگ شده بودند با دیدن گوی زرین در دستان دراکو به یکباره فریاد شادی و پیروزی را سر دادند و شروع به تشویق دراکو کردند که حال به روی زمین فرود آمده بود .
صدای لی جردن به گوش رسید که با عصبانیت فریاد میزد :
_ متاسفانه در این بازی هم باز شاهد برد تیم اسلایترین با نتیجه 310_120بودیم . من این فاجعه بزرگ رو به همه جامعه جادوگری تسلیت میگم !
صدای نعره وحشتناک پروفسور مک گونگال به گوش رسید که فریاد میزد :
_ جردن !! اگر بزارم دفعه دیگه تو بازی رو گزارش کنی !
اما این حرفها دیگر کوچکترین اهمیتی برای اسلایترینی ها نداشت ! چرا که آنها بازی رو به سود خودشون تموم کرده بودند . حال بقیه بازیکنان اسلایترین نیز در کنار دراکو فرود آمده و با خوشحالی روی دراکو شیرجه زده بودند و او رو در آغوش گرفته بودند .
بلیز که از فرط خوشحالی ناخواسته میخندید فریاد زد :
_ آفرین گل کاشتی !
مارکوس فریاد زد :
_ عالی بود پسر !
بقیه اعضای تیم هم با خوشحالی به تشویق دراکو پرداختند .
ماروولو که از خوشحالی بالا و پایین میپرید گفت :
_ دراکو ، راستی چطور گوی زرین رو گرفتی ؟
همه اعضای تیم نیز که همین پرسش رو از دراکو داشتند ساکت شدند .
دراکو درحالی که لبخند میزد روش رو از اوتوبگمن که داشت چپ چپ نگاهش میکرد برگردوند سپس زد زیر خنده !
همه اعضای تیم با تعجب نگاهی به هم انداختند . ایدی گفت :
_ چرا میخندی ؟
دراکو همونطور که میخندید به چشم سمت چپش اشاره کرد ، ناگهان همه متوجه کبودی نسبتا بزرگی شدند که بر روی چشمش پدید آمده بود . دراکو ادامه داد :
_ من داشتم پرواز میکردم که یکهو گوی زرین محکم خورد تو صورتم . منم سریع از فرصت استفاده کردمو گرفتمش . برای همین بود که موقع فرود اومدنم یکی از چشمام رو گرفته بودم !
همه با تعجب به دراکو خیره شدند که از فرط خنده صورتش به رنگ قرمز درومده بود و خواستند دوباره از او در این باره سوالاتی بپرسند اما با ورود تماشاچیان اسلایترین به درون زمین همگی این مسئله را از یاد بردند و ترجیح دادند که همراه با بقیه اسلایتیرنی ها برای جشن به تالار عمومیشون برگردند .









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.