کمپانی برادران حذب تقدیم مینماید
یخچالبازیگران به ترتیب ایفای نقش:
سرژ تانکیان
ققنوس
سرژیا
برودریک بود
و آوریل (این جهت فروش بیشتر فیلم بود!)
نویسنده و کارگردان :
آوریل
سایر عوامل :
وابستگان آوریل!
__________________
***ساختمان مرکزی حذب، واحد شماره 2، محل زندگی سرژ***
دوربین از پنجره آشپزخونه وارد میشه و ققی و سرژو نشون میده که به شدت دنبال هم کردن (!) و دارن گرگم به هوا بازی میکنن!
سرژ از روی مبل میپره و به سمت آشپزخونه میاد : اگه تونستی منو بگیری ققی!
ققی با نوک به سمت سرژ شیرجه میزنه و یک ثانیه قبل از اینکه بتونه پیرهن سرژو بگیره، سرژ میپره بالای یخچال!
بووووم! شپلخ!
پایه یخچال وزن سرژو نمیکشه و میشکنه و یخچال به دیوار برخورد میکنه و صفحه پشتیش به فنای ابدی میره!
سرژ و ققی :
سرژ از بالای یخچال پایین میاد و یه بررسی کارشناسانه میکنه!
سرژ : هووم باید یه یخچال نو بخریم!
ققی : بخریم؟ چرا بخریم؟ تو باید بخری! یخچال من که نیس!
سرژ : ماچّه!* (
) اگه تو دنبال من نمیکردی من نمیپریدم این رو! نصف نصف میدیم گدا بازیم در نیار! صد گالیون تو، صد من!
ققی :
به من چه اصن! اگه تو انقد خنگ نبودی و میفهمیدی که این بی صاحاب (با بالش به یخچال اشاره میکنه) یخچاله و درخت نیس که نشکنه، اینجوری نمیشد! ابله!
سرژ : پس من چیکار کنم؟ من پول ندارم یخچال نو بخرم!!
***یک ساعت بعد، واحد شماره 2***
صدای «تق تق» در میاد و سرژ از پای یخچال بلند میشه که درو باز کنه!
سرژ : وااااای سرژیا!
سرژیا : ایششش! مرتیکه بی حیا! من از تو طلاق گرفتما، حواست هس؟! اومدم بقیه وسایلمو ببرم!
سرژ : آآووو راست میگی! خب ببرشون!
سرژیا میره تو اتاق سابقش و با یه چمدون که بچه های تدارکات از قبل آماده کرده بودن، برمیگرده که میبینه سرژ جلوی در وایستاده و راه عبور و مرورو بند اورده!
سرژیا : خب برو کنار برم دیه!
سرژ : عمرا! یه شرط داره!
سرژیا :
واه! چه شرطی؟!
سرژ : ببین یخچالم شیکسته، باید یه دونه نو بخرم! صد گالیون تو بده، صد تام من میدم!
سرژیا در نقش زن مهربون : به جووون بچه ی نداشتم، ندارم! یعنی یه شنبه وقت عمل دارم، هرچی پول داشتم دادم به این یارو دکتره که عملم کنه!
سرژ : عمل؟ عمل چی؟ قلب؟
وای سرژیا تو داری میمیری! من میدونستم! تو ایدز داری نه؟!
سرژیا : نه بابا! خل شدی؟! عمل ....(سانسور)!
سرژ:
شیطون شدیا!!
سرژیا : بودم!
حالا بیا این بلیت بخت ازماییه دستت باشه! شاید برنده شدی، بعدش برو یخچال بخر! بای بای!
سرژیا از در میره بیرون و سرژم بلیت رو مچاله میکنه و میندازه تو سطل زباله و بنای گریه کردنو میذاره! دوربین توی سطل زباله زوم این میکنه و شماره بلیتو نشون میده : 1408
***چند ساعت بعد، واحد شماره 2***
ققی دوباره برگشته پیش سرژ و با جلوه های ویژه تعدادی ابر مصنوعی بالا سرشون درست کردن که نشون دهنده تفکرات این دوتاس! یکی در میزنه و این بار ققی درو باز میکنه و یه نفر با بارونی خفن و کلاه خفنتر وارد میشه!
ققی خودشو میندازه تو بغل یارو: سلام بری! چطوری؟
برودریک : ها چمنتم، تو خوبی؟ سرژ کجاس؟
ققی آشپزخونه رو نشون میده که سرژ نزدیک یخچال وایستاده و برق شیطانی عجیبی تو چشاشه!
برودریک به سمت سرژ راه میفته و وقتی نزدیک یخچال میرسه، سرژ خیلی صمیمانه برودریکو بغل میکنه!
سرژ : چطوری پسر؟ دلم واست تنگ شده بود!
و وقتی که میخواد ازش جدا شه، به طرز تابلویی اونو به سمت یخچال پرت میکنه و در نتیجه برودریک به یخچال برخورد نموده و کلاهشم میفته پایین تا اوج شدت برخوردو نشون بده!
سرژ :
چیکار میکنی؟! یخچالم شیکست!!
برودریک :
تو منو پرت کردی!!
سرژ در اوج فیلم بازی کردن میره سمت پشت یخچال : اِ اِ اِ اِ! نیگا کن! یخچالمو شیکوندی! پولشو بده!!
ققی : چرا چیز....یعنی مزخرف میگی؟! من خودم دیدم بری رو پرت کردی تو یخچال!
سرژ :
برودریک میره اون پشت و پایه یخچال و سایر عوامل مربوطه ش رو بررسی میکنه.
برودریک : هووم، این یخچال «چند+1» ساعت پیش شیکسته!
هیچ ربطی به برخورد من باهاش نداره!
سرژ :
نمیخوام! من چه جوری پول یخچالمو بدم پس! من یه یخچال نو میخوام!!
***ساعت نه شب***
سرژ کیسه زباله رو برمیداره و میره بیرون و چند دقیقه بعد بدون اون برمیگرده و نشون میده که رفته زباله ها رو گذاشته سر کوچه! در همین لحظه تلفن زنگ میخوره!
_بله بفرمائین؟
_سلام سرژ! سرژیام! جیـــــــــــــــغ! باورت میشه؟!
_
چیو باید باورم بشه؟!
_برنده شدی! باورت میشه؟! برنده شدی!! تو بخت آزمایی یه یخچال برنده شدی!
_نــــــه...
گوشی از دست سرژ میفته پایین و سرژ به سرعت خارج میشه و دوربینم دنبالش راه میفته.
***در کوچه***
سرژ پشت ماشین حمل زباله داره مثه اسب میدوئه و برو بچه های فیلمبرداری هم یه دوچرخه گرفتن و پا به پای سرژ رکاب میزنن و میرن جلو!
سرژ : وایسا! آهای وایسا! بلیتم اون توئه! بهت میگم وایسا!
سرژ کل شهرو دنبال ماشین حمل زباله میدوئه و سرانجام در مکانی بیرون شهر که برای جمع اوری زباله های مردمی بود میرسه!
***زوم اوت دوربین، نمای کلی***
سرژ درحالیکه ابعادش اندازه یه مورچه در برابر فیل یا همون تپه های زباله اس، با امیدواری تموم داره زباله ها رو برای پیدا کردن بلیت بخت ازماییش زیر و رو میکنه!
تیتراژ :
یه بلیتت مال من، هرچی بلیت هس مال تو!
پول یخچال مال من، هرچی که دارم مال تو!
....
(همینجوری تکرار تا هروقت که داریوش از من به خاطر تحریف در شعرش شکایت کرد!)
با تشکر از:
_بچه های تدارکات که ماکت بسیاز طبیعی از یخچال تهیه نمودن!
_*فرهنگ لغات بین المللی که به جای استفاده از لغت «زرشک»، لغت «ماچّه» رو به ما پیشنهاد کردن!
_این «چیز» ِ بهزیستی که یک عدد بلیت بخت آزمایی تقلبی برای ما تهیه نمودن و البته کلی هم سرمون منت گذاشتن و دهنمونو آسفالت کردن و ...اا اقا اینا رو ننویس دیه!
_باز هم بچه های تدارکات که بارها و بارها ماکت یخچالو درست کردن، چرا که در صحنه برخورد برودریک با یخچال، هی ماکتشون خراب میشد!
_کارخانه تولید «اکستازی » که یک عدد قرص اکس مجانی با ما دادن تا بدیم به سرژ بخوره و بتونه یه نفس دنبال ماشین حمل زباله بدوئه تا کاملا طبیعی باشه!
_پسر بچه ای که بچه های گروه فیلمبرداری دوچرخه اش رو ازش دو در زدن تا مجبور نباشن با پای پیاده دنبال سرژ بدوئن!
_و همه عزیزانی که ما را در ساخت این فیلم بدون هزینه یاری کردن!
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù