هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 294 قصر خانواده مالفوی، اورلا کوییرک:

اول بابت خلاصه ازتون تشکر می کنم. خلاصه خوب و کاملی بود.


طنز نوشتن کمی شجاعت می خواد. به نظر من چیزی که بیشتر کسایی که نمی تونن طنز بنویسن کم دارن همینه. برای نوشتن طنز خوب باید یک قدم جلوتر برین...یک قدم جلوتر از دیگران! یک قدم جلوتر از نوشته های عادی و معمولی. همون یک قدمه که شما رو متفاوت می کنه. هر شخصیتی یه محدوده ای داره... باید تا جایی که می تونین به مرز اون محدوده نزدیک بشین...ولی ازش خارج نشین. تشخیص دادن این محدوده مهمه. کار سختی هم نیست. یه جایی هست که دیگه شخصیت، از خودش خارج می شه. دیگه هری، هری نیست...می تونه هر شخص دیگه ای باشه. اونجا از مرز عبور کردین و باید کمی طنزتونو متعادل کنین.
همیشه می گم ویژگی های شخصیت ها رو بشناسین. این یه مرحله اس. که بتونین تشخیص بدین ویژگی این شخصیت چیه...چون ممکنه طرف اصلا تلاشی برای معرفی این ویژگی نکرده باشه و خودبخود جا افتاده باشه.
مرحله بعد اینه که بتونین از اون ویژگی تو موقعیت های مختلف استفاده کنین. هیچوقت نباید به حالت ساده و مستقیم بهش اشاره کنین. این کار مال اولین روزاییه که طرف شخصیتشو معرفی کرده.
مثلا... رودولف همش دنبال ساحره ها بود. اگه در همون روزای اول معرفی شخصیت رودولف می نوشتیم که: "رودولف وارد اتاق شد و فریاد زد: ساحره ای اینجا نیست؟" می تونست جالب باشه...ولی الان دیگه نه! الان دیگه این خیلی عادی شده. و شما نباید عادی باشین. باید از این ویژگی به شکل های دیگه ای استفاده کنین. به شکلی که خواننده انتظارشو نداره. مثلا رودولف وسط جنگ یه قوطی رو از روی زمین پیدا می کنه به امید پیدا کردن ساحره توشو می گرده. اینجا می شه اون مرحله اول رو هم اجرا کرد...به این شکل که واقعا ساحره ای اون تو پیدا کنه! این همون یک قدمیه که خیلیا بر نمی دارن. با خودشون می گن "ساحره تو قوطی چیکار می کنه؟" ولی همین چیزای غیر منتظره اس که طنز رو بوجود میاره.


نقل قول:
آقا به نظر من نفر بعدی بیاد این دکه رو ببنده چون شب ولنتاین بود و قرار بر این بود که دراکو سریع یه چیزی بخره که لوسیوس به نارسیسا بده! البته این فقط یه نظره و بس.
برای سوژه ها از قبل نقشه نمی کشیم. سوژه می تونه وارد هر مسیری که براش بهتره بشه. البته اینجا حرف شما از این نظر که ولنتاین یه شب بود و باید زود تموم بشه درسته. ولی چیزای مهم تری وجود دارن. به نظر شما کدوم سوژه های بیشتر و جالب تری داره؟ این که دراکو معجونایی داره که معلوم نیست هر کدوم چه خاصیتی دارن؟ یا این که پولش کمه و باید هدیه بخره!
مورد اول پر از سوژه اس...اونقدر که ارزششو داره این ولنتاینو کمی کش بدیم! اگه این قسمتو تموم کنیم و بریم مرحله بعد سوژه تموم می شه...یا باید تمومش کنیم و یا مشکل(سوژه فرعی ) جدیدی براش ایجاد کنیم. وقتی سوژه فرعی به این خوبی داریم چرا بریم سراغ یکی دیگه؟



نقل قول:
پیرزن ایستاد و با خوشحالی به معجون چشم دوخت و بالاخره آن را سر کشید.

پوق [افکت افتادن پیرزن روی زمین]

و دومین شاهکار معجون های هکتور پدید آمد!
این یه سوژه کامل بود...سوژه یک پست...چرا ازش استفاده نکردین؟ حیف بود به این سرعت ازش رد بشین. ممکنه دلیلش این باشه که می خوایین سوژه پیش بره. ولی اینجا جاییه که سوژه باید توقف کنه! تا وقتی که دیگه معجونی برای استفاده به عنوان سوژه پیدا نکنیم.


نقل قول:
دراکو نیم نگاهی به معجون هایش انداخت. اصلا به فکر این معجون جوانی نیوفتاده بود. اما مگر بقیه معجون هایش واقعی بودند؟ او سریع دور از چشم کارتن خواب و بقیه منوی مدیریت مذکور در پست قبلی را در آورد و معجونی را پدید آورد که از ظاهرش معلوم بود مال هکتور است و روی آن برچسبی زد که روی آن نوشته بود: معجون جوانی! صد در صد تضمینی! سپس آن را به دست کارتن خواب داد تا آن را به پیرزن بدهد.
سعی کنین جایی که لازم نیست در مورد چیزی که لازم نیست توضیح ندین. مگه این که واقعا جالب باشه. اینجا اگه یه راست می گفتین دراکو معجون جوانی رو برداشت و به پیرزن داد، خواننده هیچ ایرادی نمی گرفت. کنجکاو هم نمی شد. لازم نبود این همه توضیح بدین. به جای این قسمت می تونستین درباره تاثیر معجون بیشتر بنویسین.


نقل قول:
- خانم هول نده... یه معجون لاغری به این بدید که ما زیرش داریم له میشیم!
این قسمت بامزه بود. البته شکلکش مناسب نبود. این احساس کسی که داره له می شه نیست. ولی به هر حال بامزه بود!


نقل قول:
وضعیت جلوی دکه دراکو کم کم دشت از وضعیت متروی تهران () می گذشت.
به نظر من ارزشش رو نداشت که حواس خواننده رو از جو جادویی پست پرت کنین و ببرین به طرف متروی تهران. زدن اینجور مثالا اشکالی نداره. ولی جایی که کل پست همینطوری پیش بره. حالت نوشته شما کشش لازم رو برای این کار نداشت. شکلک چکش مخصوصا وسط توضیحات و داخل پرانتر پیغامی جز "ببین اینجاش چه خنده داره!" نداره. و اونجا اگه واقعا خنده دار هم باشه این پیغام تاثیر منفی روش می ذاره.


دیالوگ های هکتور خوب بودن. کلا شخصیت هاتون در این پست خوبن. جا افتاده و آشنا هستن. و به نظر من این چیزیه که شما برای نوشتن طنز، باید روش تمرکز کنین. چون این کارو خوب انجام می دین. روی دیالوگ هاشون...حرکاتشون...لباسی که پوشیدن. افکارشون! سوژه رو ول کنین...اینا هستن که مهمن!


نقل قول:
بازار معجون فروشی حسابی گرم بود که چیزی از زیر پای همه خود را به کارتن خواب رساند... یک سوسک!
این سوسک کی بود؟ همون شخصی که معجون خورد و سوسک شد؟ اون که له شده بود. البته اهمیتی نداره که اون باشه. یعنی حتی اگه له شده باشه و برش گردونده باشین هم مهم نیست. ولی نمی دونم چه کمکی می تونه به سوژه بکنه.


طنز شما اصلا در مرحله "درست نمی شه که نمی شه" نیست. به نظر من خیلیم داره درست می شه. بهش فرصت بدین. به خودتون فرصت بدین. رفته رفته بهتر می شه. الان بد نیست...ضعیف نیست. بی مزه نیست...فقط احتیاج به کمی تقویت شدن داره.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ دوشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
سلام بر ارباب مرگخوار ها!

درخواست نقد این رول رو دارم.
اگه میشه بگین طنزم چگونه است. چون دارم روش کار میکنم ولی درست نمیشه که نمیشه.


خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
گالائتا

قبل از نقد باید بگم اسم سختی دارین!(الان محل زندگیتونو دیدم!)

این مهمه؟

بله...مهمه!

این اسم تو ایفای نقش جا نمیفته...توی رول ها ازش استفاده نمی شه. و همین نمی ذاره شما شناخته بشین. برای همین توصیه می کنم یا مخففش کنین و یا از "مری" استفاده کنین.

نکته بعدی آواتارتونه.

ما یه مورگانا داریم که آواتارش همین بانوی محترمیه که تو آواتار شما هست. و چون ایشون مورگانا هستن فکر می کنم این شخصیت،حق ایشون باشه. البته از نظر قانونی مشکلی نداره. ولی آواتار چهره شماست. با آواتارتون شناخته می شین. برای همین بهتره عوضش کنین و آواتاری انتخاب کنین که خاص و مخصوص خودتون باشه.

قوانین نقدم رو هم از الان بگم که بدونین.


بررسی پست شماره 426 زندگی به سبک سیاه، گالائتا مری تاوت:


نقل قول:
- هری پاتر!
اولش فکر کردم اشتباه کردین...می خواستم بگم اینجا خانه ریدله...هری پاتر؟
ولی خوشبختانه شوخی بود...و شوخی خوبی هم بود. ولی یه اشکالی داشت:
نقل قول:
سیوروس برگه را از دست مورگانا قاپید و اسم روی برگه را خواند. چهره اش زرد شد؛ و همچنان زرد شد؛

چرا؟
چرا مورگانا نمی خواست اسم وینکی رو بخونه؟ چرا سیوروس با خوندنش زرد شد؟ عصبانی شدن؟ تعجب کردن؟
اگه دلیلی وجود داره باید برای خواننده توضیح بدین. احساسات و نظر شخصیت ها رو باید روشن کنین!


نقل قول:
و اگر ارباب فریاد کنان گیبن را صدا نمی کرد، هم چنان به زرد شدن ادامه می داد.
"ارباب" نه...لرد! یا لرد ولدمورت! یا لرد سیاه!
این قسمت ها رو شما نوشتین. و نویسنده نباید جبهه واضحی داشته باشه. مرگخوارا تو دیالوگ هاشون می تونن بگن "ارباب"... یا مثلا شما می تونین بگین "اربابش صدا کرد". ولی از طرف نویسنده بهتره کلمه "ارباب" رو بکار نبرین.


نقل قول:
- وینکی لباس گیبن رو نپوشید. وینکی قرعه کشی رو قبول نداشت.
این خیلی خوبه که به نکات خاص شخصیت ها توجه و ازشون استفاده می کنین. طرز حرف زدن وینکی...شکلک های مناسب شخصیت ها.


نقل قول:
مورگانا بار دیگر قرعه کشی را انجام می دهد. کاغذ های تا شده در جعبه دوباره شروع به چرخش کردند.
اگه قرار بود به این سادگی راضی بشن برای چی قرعه کشی رو انجام دادن؟ هیچکدومشون نمی خواد گیبن بشه...بهتر بود برای از دور خارج کردن وینکی بهانه دیگه ای می تراشیدین! مثلا یکی از تیر های مسلسل به یه جایی می خورد و بر می گشت خود وینکی رو زخمی می کرد! یا وینکی از شدت ناراحتی بی هوش می شد و اجبارا دوباره قرعه کشی می کردن.


نقل قول:
و باز هم تکه کاغذی با همان صدا از جعبه بیرون پرید و مستقیم در دستان مورگانا قرار گرفت. مورگانا کاغذ را باز کرد. سرخ شد. سفید شد. ویبره زد. تب کرد. لرز کرد. آنفلوانزا ی نوع " آ " گرفت. مرد. زنده شد. سرش را به دیوار کوبید. در زمین فرو رفت. ریش مرلین را یاد کرد. از همه دور شد. خانه ریدل را به گل رز کشید.
اینجاش خوب بود. مورگانا شورش رو در آورده! و وقتی شروع به عکس العمل نشون دادن کرد، باید شورش رو در میاورد که طنزش درست از کار در بیاد!


داستان شما خیلی کند پیش رفته. دلیلش اینه که زمان زیادی رو صرف توضیح دادن درباره عکس العمل شخصیت هاتون کردین...که کار خیلی خوبی هم بود.همیشه سعی کنین همینجوری بنویسین. همین نکته ها جالب تر از اصل داستان هستن.


نقل قول:
بعد از شنیدن این اسم، روغن مو های اسنیپ می ریخت، آرایش کراب می ریخت، مسلسل وینکی منفجر می شد، لاکرتیا به سگ ها پناه می برد ، ریگولوس خود را معرفی می کرد و رودولف از علاقه به ساحرگان دست می کشید.
این پیش بینی ها می تونستن کمی قوی تر باشن...کمی غیر مستقیم تر. مثلا "لاکرتیا به سگ ها پناه می برد" از بقیه بهتر بود چون غیر مستقیم بود. بقیه رو هم می تونستین کمی تغییر بدین.


نقل قول:
- خب، امممم، کسی نیست جز... ... هکتور!
به نظر من بهتر بود اسم نمی بردین...اینجوری نفر بعدی هر شخصیتی رو که ایده ای براش داشت وارد می کرد. وقتی اسم طرف رو می بریم نفر بعد مجبوره برای شخصیت منتخب ما ایده پیدا کنه.


پست شما سرگرم کننده و خوب بود...شخصیت ها خوب بودن. لحن و شکل توضیحات و صحنه ها خوب بودن. طنزش می تونه پیشرفت کنه و بهتر بشه. ولی مسیری که برای طنز نوشتن در پیش گرفتین درسته. نکته هایی که از شخصیت ها می گیرین درستن. فقط باید کمی قوی تر و خلاقانه تر ازشون استفاده کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴

گالائتا مری تاوت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۷ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۵
از اسم من سخت تر؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
سلام
میشه لطفا این پست رو نقد کنید؟
با تشکر


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۹ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
قوانین نقد این انجمن رو بار ها گذاشتم. درخواست نقد اعضایی که از نقد کننده های دیگه درخواست نقد کردن رد می شه.

به نظر من بهتره این کار رو انجام ندین. اینجوری زودتر روش و سبکتونو پیدا می کنین.

نه دای...خیلی با بد فاصله داشت. واقعا خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
درود!
لرد ولدمورتا! درخواست نقد داشتم. ممنون.
خیلی بده؟
راستی همین چیزایی که راهب گفت منم دارم. منم راهنمایی.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۰ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴

راهب چاقold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵
از آمدنم هیچ معلوم نشد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 44
آفلاین
سلام!

میخواستم ببینم که میشه آیا این نقد بشه؟!

و اینکه جدا از اینکه یکم خیلی زیاد ازفقر خلاقیت رنج میبرم و رولام لوس و بی ذوقه،این شخصیت راهب چاق رو خیلی سختمه که به کار ببرمش...یعنی سخت نیس برام...نمیدونم کجا بیارمش تو رولا!
مشکل از خصوصیتشه؟!که تنبلی و ایناس که نمیتونم به کار ببرمش یا از ریشه مشکل داره این داستان؟!


وقتی رو سرت این همه منقار سیاهست...مشکلات تورو میبره کنار دیوار
گاردتتو باز کن تا قوی تر بشی...بدون همه تاریکی ها یه جور فریبندگی ست


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
این مکان به مدت یک هفته تعطیل است!

_______________________

مورگانا


نقل قول:
میشه زحمت بکشید این رو بی زحمت نقد بفرمایید
ما چطوری هم زحمت بکشیم هم بی زحمت نقد کنیم؟ چرا ما رو در این دوگانگی قرار می دین؟


بررسی پست شماره 346 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:


نقل قول:
اشکال زیاد داره فک کنم.
فک نکنید...فکر کنید.
نه اتفاقا...اشکال زیادی نداره. یکی دو تا اشکال داره. ولی همون یکی دو تا روی کلش تاثیر می ذاره.


اشکال اول اینه که خیلی کشش دادین...رولتون خیلی طولانی تر از چیزیه که باید باشه. اینو با توجه به محتویاتش می گم. طوری که خواننده دیگه بی خیال داستان و کیفیت می شه. فقط دلش می خواد هر چه زودتر تموم بشه. نباید بذارین کار به اون مرحله کشیده بشه.


قسمت اول مربوط به لباس پوشیدن کلا می تونست حذف بشه. نه ارتباط خاصی با سوژه داشت و نه از نظر کیفیت در حدی بود که چیزی بهش اضافه کنه. بیخودی پست رو طولانی کرده.


نقل قول:
خب... اصولاً برای دیدن جهت پنجه های یک گربه، لازم نیست کسی سرش را تا بلندای برج ستاره شناسی بالا بگیرد.
این لحن! اولا آزار دهنده نیست...ولی تکرار می شه...و تکرار می شه... و تکرار می شه... خواننده رو خسته می کنه...زده می کنه و بالاخره عصبی می کنه!
استفاده از این لحن اشکالی نداره. گاهی می تونه خیلی جالب باشه. ولی خیلی مواظب مقدارش باشین. لحن شما شبیه لحن خانم معلمی شده که داره داستان رو به ما آموزش می ده. دقت کنین...تعریف نمی کنه...آموزش می ده.
من زیاد اینجوری نمی نویسم. ولی این لحن به شکل بارز و زیادی در رول های ویولت وجود داره. برای عادت کردن بهش و یاد گرفتن حد تعادل و شکل بکار بردنش می تونین رولای ویولت رو بخونین.


بعضی جاها طنزتون قرار بوده خوب باشه...ولی تزئینش کردین...و لای اون تزئین گم شده. خراب شده:
نقل قول:
- این؟ من با این شبیه فیل های سپاه آرتور می شم خب!

نقل قول:
- ساطور؟ مگه من آشپز چوبی ام آخه؟
این دو تا دیالوگ به حالت ساده جالب تر می شدن. یعنی:" با این شبیه فیل می شم!" و " ساطور بپوشم؟"
و شما این کار رو بلدین:
نقل قول:
حسی شبیه پیچ و مهره های برج ایفل را داشت. وقتی پس از چندصدسال بازشان کرده باشند!
- من روغن کاری لازم دارم.
اینجا ساده نوشتین...و خیلی بهتر شده.


نقل قول:
خب می دانید... موضوع این است که ساطورها اصولاً پوشیدنی نیستند.
خانوم معلم وارد شد!
بله...همه اینو می دونن. و این جمله وقتی بکار برده می شه که شما بخوایین به چیزی اشاره کنین که به ذهن کسی نمی رسه. منظورم چیز پیچیده ای نیست. چیزی که به ذهن کسی نمی رسه می تونه خیلی ساده باشه...اونقدر ساده که کسی بهش توجه نکرده. ولی نه تکراری و معمولی!


نقل قول:
نگاه مورگانا جوری روی دمنتورها سر می خورد که می شد فهمید از اینکه به جای لباس آبی، یک پالتوی سفید نپوشیده، حسرت می خورَد.
چرا؟ من متوجه دلیل پشیمونی مورگانا نشدم...وهمین باعث شد اینجا مکث کنم. فکر کنم!


نقل قول:
وزراتخونه، لطفش گل كرده شما رو ورداشته آورده گردش، من تسترال زده رم انداخته تو بدبختي! حرفم اينه كه مراقب دست و پا و كاراتون باشيد.
اینجاش بامزه بود...ایده هم خوب بود. بهتر بود ایده رو کمی زودتر به خواننده می گفتین که تبدیل به عامل ترغیب کننده برای خوندن ادامه داستان بشه.


نقل قول:
مورگانا براي نخنديدن به چهره رودولف وقتي يك "دمنتورچه" به او زبان درازي مي كرد، نياز به خويشتن داري فراواني داشت.
دمنتورچه؟
اینجا مشکل داره! نویسنده خودش می گه"دمنتورچه" و خودش از حرفش تعجب می کنه. اگه این کلمه رو شخصی تو دیالوگش بکار می برد و بعد براش توضیحی داده می شد بهتر بود.

بچه دمنتور هم ایده جالب و با مزه ای بود.



نقل قول:
مورگانا از اين كه هر چه سعي مي كرد از دست ريگولوس خلاص شود و او باز هم سر راهش سبز مي شد كلافه شده بود. تا حدي كه دوست داشت سرش فرياد بكشد كه "ميشه راحتم بذاري؟" كه خب نمي شد. مورگانا گاهي از اينكه بيرون قاب پيغمبري اش و مثل بقيه ديده شود مي ترسيد! و از طرفي به شدت اين يكسان شدن را دوست داشت. چرا ؟ نمي دانست. هرچند كه گردش او را نيز از معيارهاي هميشگي اش تا حد زيادي دور كرده بود. باز هم حركت هاي عجيب ريگولوس او را متعجب كرده بود. مورگانا نمي دانست ريگولوس تصميم دارد با تيغي كه در دست دارد چه كند؟ لباس آن بچه را پاره كند يا هوا را يا....
مورگانا باور نمي كرد! ريگولوس بلك تصميم گرفته بود بدن آن دمنتور كوچك را پاره كند. ولي مگر ممكن بود؟
خب مورگانا هرگز نفهميد. چرا كه پيش از هر گونه اقدامي، آلفي با فرياد يخ شكني بالاي سر ريگولوس و دمنتور كوچك حاضر شده بود.
- داشتي چه مي كردي جوانك ابله؟

ريگولوس نمي دانست از صداي ترسناكش بيشتر جا خورده يا لحن عجيب صحبت كردنش؟ الفي به طرز خاصي، به ادبيات دوران رنسانس صحبت مي كرد.
- خب... من میخواستم تشریحش کنم. میدونی... منظورم اینه که زیاد پیش نمیاد آدم بتونه این جور جانورا رو... جسارت نشه البته ولی خب فرق دارید با آدمیزاد.منم که می دونی, کلاً کنجکاوم!
این توضیحات خیلی زیادن...خیلی اضافه! حرکت ریگولوس هم کمی بی دلیل بود. ولی همونم می شد خلاصه کرد. در یک خط نوشت که ریگولوس تیغشو به طرف بچه برد.


نقل قول:
اسکورت ریگولوس را تماشا کند که شمال سیزده بچه دمنتور و چهار دمنتور بالغ می شدند.
چند دقیقه داشتم به این فکر می کردم که این چه جور جمله ایه! در شمالش سیزده دمنتور هست و در جنوبش چهار تا؟...و شما یادتون رفته جنوب رو بنویسین؟...که متوجه شدیم اون "شمال" نیست و شامله! غلط املایی و تایپی وقتی مهمه که اینجوری حواس خواننده رو پرت کنه.


نقل قول:

آخه با تبلت نوشتم یه چیزایی از دستم در رفت
در مورد پست دوئل به هیچ عنوان چنین بهانه هایی رو نمی شه قبول کرد. علاوه بر این که باید خیلی دقت کنین، فرصت زیادی هم برای نوشتن دارین.


نقل قول:
خب از آنجایی که خاندان لسترنج علاقه ای به درست لباس پوشیدن ندارند- مخصوصاً اگر اسمشان رودولف باشد- او مجبور بود که حمام کند.

نقل قول:
تحمل دمنتورها کار آسانی نیست. حتی اگر شما ریگول جیب بر باشید. ریگولوس به درون سلول خزید.
این دو قسمت تاکید آمیز خیلی شبیه هم بودن. و خیلی نزدیک به هم استفاده شدن. همین باعث می شه تاثیر خوبی روی خواننده نذاره. مواظب اینجور تکرار ها باشین.


قسمت مربوط به سلول ریگولوس و رودولف رو اونقدر از اظهار نظر های نویسنده و توضیح های بی فایده پر کردین که صحنه و داستان از دست خواننده در میره. بهتر بود روی صحنه ها و شخصیت ها تمرکز می شد.


نقل قول:
یادداشت نویسنده : توصیه میشود با ریگولوس بلک به هیچ گردشی نروید.تخصص عجیبی در کلافه کردن همه موجودات دارد. از دمنتور- بچه گرفته تا مورخ و زندانی و حتی کافه دار! و حتی دمنتورهای بالغ!
این گزارش از طرف مورگانا بود...ولی خواننده تا برسه به اینجا از حضور گاه و بیگاه نویسنده خسته و عصبی می شه. می تونستین اول داستان به این مورد اشاره کنین...هر چند اصل ماجرا تفاوت زیادی نمی کرد. فقط کمی صبر و تحمل خواننده رو بالا می برد.


رول شما شبیه درختیه که کلی شاخ و برگ اضافه داره که باید جدا بشن! اگه اونا رو جدا کنیم چیزی که باقی می مونه خوب محسوب می شه. تلاشی که برای تغییر داشتین کاملا محسوسه...و این خیلی خوبه. حتی اگه شروعمون خیلی قوی نباشه. چون مسیر درسته. همین مسیر رو باید ادامه بدین. تغییرات بزرگتر و بهتری در راهه.

موفق باشید.

__________________________

گیبن

بله! سوتی دادین! این نقد نیست. درخواست نقده!


بررسی پست شماره 257 نیروگاه اتمی، گیبن:



نقل قول:
جشن با شکوهی بود بسیاری از جادوگران و ساحره های معروف حضور داشتند.مرگخواران یک به یک جلوی در قصر اپارات میکردند.اولین نفری که جلوی در دیده شد سیوروس بود.
سوژه اوضاع خوبی نداره...برای همین کار درستی کردین که یک راست رفتین سراغ جشن. گاهی لازمه کمی سوژه رو هل بدیم که راحتتر جلو بره. حتی وقتی ماجرا زیادی پیچیده و نامفهوم شده می تونیم تغییرات کوچیکی برای اصلاح سوژه بدیم.


نقل قول:
سیوروس سعی میکرد ریش های هورمونی که با معجون هکتور روییده بود را مرتب نگه دارد که صدای خنده ای شنید. چوبدستی اش را از غلاف خارج کرد تا خنده ای را تبدیل به گریه کند ولی وقتی پشت سرش را دید نظرش عوض شد.جمع کثیری از مرگخواران که هر کدوم با چهل پنجاه متر مو در کنار هم میلولیدند.
این قسمت چند تا اشکال داره که همشون نوشتاری هستن! جمله اول یه چیزی کم داره...یه چیزی مثل "در حالی که" در اول جمله.
"هر کدوم" گفتاریه. کلماتتون باید با کل نوشته هماهنگ باشن. "خنده ای" اون وسط اشتباهه...مگه این که نشون می دادین که قصدتون تاکیده. مثلا:
صدای خنده ای شنید. چوبدستی اش را از غلاف خارج کرد تا آن "خنده ای" را تبدیل به گریه کند
با عوض کردن فونت و اندازه هم می شد تاکید رو نشون داد.


نقل قول:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد اما به دلیل اضافه بار ریش هایش چند بار زمین خورد. از ان طرف ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟
ریش یک عضوه...هر شخصی فقط یک ریش داره. ریش رو جمع نبندین!
علامت های این پاراگراف چی شد؟ اگه وسط جمله علامتای لازم رو نذارین جمله تون بی روح می شه. بی حس و حال خونده می شه:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد، اما به دلیل اضافه بار ریش هایش، چند بار زمین خورد. از ان طرف، ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود! اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش! اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟


نقل قول:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد اما به دلیل اضافه بار ریش هایش چند بار زمین خورد. از ان طرف ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟
این دو تا صحنه خوب بودن. مخصوصا صحنه فرغون مرلین. به نظر من در مورد مدل های ریش مرگخوارا می تونستین کمی جلوتر برین...کمی عجیب و غریب تر باشن. همون طور که خودتون اشاره کردین سعی کنن ریششونو با مد روز تطبیق بدن.


نقل قول:
آری لرد اپاراتش هم همایونی بود. با ورود لرد به محل مرگخواران تعظیمی کردند اما لرد توجهی نکرد از نظر لرد آنها کپه هایی از ریش بودند که حرکت میکردند. ولدمورت به سمت درب ورودی رفت دستی به ریش هایش کشید و وارد شد.
سوژه رو خوب پیش بردین. چیزی که کمرنگه طنزه! صحنه های طنز. اتفاقا سوژه برای این کار خیلی مساعد بود. ولی زیادی با احتیاط ازش استفاده کردین. می تونستین چهره ها رو کمی مجزاتر از هم توضیح بدین... با جزئیات بیشتر و عجیب تر و خنده دار تر.


در درخواست قبلیتون گفته بودین درخواست نقد موشکافانه و انتقادی و از این حرفا دارین.
شکل و مقدار و طول نقد رو نقد کننده تعیین نمی کنه. پست شما تعیین می کنه. نقد کننده می تونه آسمون و ریسمون ببافه...ولی کار جالبی نیست. وقتی نقد کوتاه یا خلاصه می شه یعنی پست شما متوسط بوده! چون از نوشته خوب می شه تعریف کرد و به ایراد های نوشته بد می شه اشاره کرد. ولی درباره نوشته متوسط و معمولی معمولا حرف زیادی برای گفتن وجود نداره. و هیچوقت فکر نکنین نقد پر ایراد یعنی نقد خوب! خیلیا این اشتباه رو می کنن. اگه بخواییم ایراد بگیریم خیلی راحت می شه از تک تک سطر های نوشته ایراد گرفت. ولی این نقد خوب و درستی نیست.


شما هم موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
سلام ارباب این نقد تقدیم شما
بدرود

ویرایش: ارباب باید میگفتم نقد یا پست یا رول ؟ سوتی دادم ارباب ؟


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
سلام ارباب جان
میشه زحمت بکشید این رو بی زحمت نقد بفرمایید اشکال زیاد داره فک کنم.البته به جز غلط املایی هاش. آخه با تبلت نوشتم یه چیزایی از دستم در رفت
ارباب جاودان باد.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.