این مکان به مدت یک هفته تعطیل است!_______________________
مورگانا نقل قول:
میشه زحمت بکشید این رو بی زحمت نقد بفرمایید
ما چطوری هم زحمت بکشیم هم بی زحمت نقد کنیم؟ چرا ما رو در این دوگانگی قرار می دین؟
بررسی
پست شماره 346 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:
نقل قول:
فک نکنید...فکر کنید.
نه اتفاقا...اشکال زیادی نداره. یکی دو تا اشکال داره. ولی همون یکی دو تا روی کلش تاثیر می ذاره.
اشکال اول اینه که خیلی کشش دادین...رولتون خیلی طولانی تر از چیزیه که باید باشه. اینو با توجه به محتویاتش می گم. طوری که خواننده دیگه بی خیال داستان و کیفیت می شه. فقط دلش می خواد هر چه زودتر تموم بشه. نباید بذارین کار به اون مرحله کشیده بشه.
قسمت اول مربوط به لباس پوشیدن کلا می تونست حذف بشه. نه ارتباط خاصی با سوژه داشت و نه از نظر کیفیت در حدی بود که چیزی بهش اضافه کنه. بیخودی پست رو طولانی کرده.
نقل قول:
خب... اصولاً برای دیدن جهت پنجه های یک گربه، لازم نیست کسی سرش را تا بلندای برج ستاره شناسی بالا بگیرد.
این لحن! اولا آزار دهنده نیست...ولی تکرار می شه...و تکرار می شه... و تکرار می شه... خواننده رو خسته می کنه...زده می کنه و بالاخره عصبی می کنه!
استفاده از این لحن اشکالی نداره. گاهی می تونه خیلی جالب باشه. ولی خیلی مواظب مقدارش باشین. لحن شما شبیه لحن خانم معلمی شده که داره داستان رو به ما آموزش می ده. دقت کنین...تعریف نمی کنه...آموزش می ده.
من زیاد اینجوری نمی نویسم. ولی این لحن به شکل بارز و زیادی در رول های ویولت وجود داره. برای عادت کردن بهش و یاد گرفتن حد تعادل و شکل بکار بردنش می تونین رولای ویولت رو بخونین.
بعضی جاها طنزتون قرار بوده خوب باشه...ولی تزئینش کردین...و لای اون تزئین گم شده. خراب شده:
نقل قول:
- این؟ من با این شبیه فیل های سپاه آرتور می شم خب!
نقل قول:
- ساطور؟ مگه من آشپز چوبی ام آخه؟
این دو تا دیالوگ به حالت ساده جالب تر می شدن. یعنی:" با این شبیه فیل می شم!" و " ساطور بپوشم؟"
و شما این کار رو بلدین:
نقل قول:
حسی شبیه پیچ و مهره های برج ایفل را داشت. وقتی پس از چندصدسال بازشان کرده باشند!
- من روغن کاری لازم دارم.
اینجا ساده نوشتین...و خیلی بهتر شده.
نقل قول:
خب می دانید... موضوع این است که ساطورها اصولاً پوشیدنی نیستند.
خانوم معلم وارد شد!
بله...همه اینو می دونن. و این جمله وقتی بکار برده می شه که شما بخوایین به چیزی اشاره کنین که به ذهن کسی نمی رسه. منظورم چیز پیچیده ای نیست. چیزی که به ذهن کسی نمی رسه می تونه خیلی ساده باشه...اونقدر ساده که کسی بهش توجه نکرده. ولی نه تکراری و معمولی!
نقل قول:
نگاه مورگانا جوری روی دمنتورها سر می خورد که می شد فهمید از اینکه به جای لباس آبی، یک پالتوی سفید نپوشیده، حسرت می خورَد.
چرا؟ من متوجه دلیل پشیمونی مورگانا نشدم...وهمین باعث شد اینجا مکث کنم. فکر کنم!
نقل قول:
وزراتخونه، لطفش گل كرده شما رو ورداشته آورده گردش، من تسترال زده رم انداخته تو بدبختي! حرفم اينه كه مراقب دست و پا و كاراتون باشيد.
اینجاش بامزه بود...ایده هم خوب بود. بهتر بود ایده رو کمی زودتر به خواننده می گفتین که تبدیل به عامل ترغیب کننده برای خوندن ادامه داستان بشه.
نقل قول:
مورگانا براي نخنديدن به چهره رودولف وقتي يك "دمنتورچه" به او زبان درازي مي كرد، نياز به خويشتن داري فراواني داشت.
دمنتورچه؟
اینجا مشکل داره! نویسنده خودش می گه"دمنتورچه" و خودش از حرفش تعجب می کنه. اگه این کلمه رو شخصی تو دیالوگش بکار می برد و بعد براش توضیحی داده می شد بهتر بود.
بچه دمنتور هم ایده جالب و با مزه ای بود.
نقل قول:
مورگانا از اين كه هر چه سعي مي كرد از دست ريگولوس خلاص شود و او باز هم سر راهش سبز مي شد كلافه شده بود. تا حدي كه دوست داشت سرش فرياد بكشد كه "ميشه راحتم بذاري؟" كه خب نمي شد. مورگانا گاهي از اينكه بيرون قاب پيغمبري اش و مثل بقيه ديده شود مي ترسيد! و از طرفي به شدت اين يكسان شدن را دوست داشت. چرا ؟ نمي دانست. هرچند كه گردش او را نيز از معيارهاي هميشگي اش تا حد زيادي دور كرده بود. باز هم حركت هاي عجيب ريگولوس او را متعجب كرده بود. مورگانا نمي دانست ريگولوس تصميم دارد با تيغي كه در دست دارد چه كند؟ لباس آن بچه را پاره كند يا هوا را يا....
مورگانا باور نمي كرد! ريگولوس بلك تصميم گرفته بود بدن آن دمنتور كوچك را پاره كند. ولي مگر ممكن بود؟
خب مورگانا هرگز نفهميد. چرا كه پيش از هر گونه اقدامي، آلفي با فرياد يخ شكني بالاي سر ريگولوس و دمنتور كوچك حاضر شده بود.
- داشتي چه مي كردي جوانك ابله؟
ريگولوس نمي دانست از صداي ترسناكش بيشتر جا خورده يا لحن عجيب صحبت كردنش؟ الفي به طرز خاصي، به ادبيات دوران رنسانس صحبت مي كرد.
- خب... من میخواستم تشریحش کنم. میدونی... منظورم اینه که زیاد پیش نمیاد آدم بتونه این جور جانورا رو... جسارت نشه البته ولی خب فرق دارید با آدمیزاد.منم که می دونی, کلاً کنجکاوم!
این توضیحات خیلی زیادن...خیلی اضافه! حرکت ریگولوس هم کمی بی دلیل بود. ولی همونم می شد خلاصه کرد. در یک خط نوشت که ریگولوس تیغشو به طرف بچه برد.
نقل قول:
اسکورت ریگولوس را تماشا کند که شمال سیزده بچه دمنتور و چهار دمنتور بالغ می شدند.
چند دقیقه داشتم به این فکر می کردم که این چه جور جمله ایه! در شمالش سیزده دمنتور هست و در جنوبش چهار تا؟...و شما یادتون رفته جنوب رو بنویسین؟...که متوجه شدیم اون "شمال" نیست و شامله! غلط املایی و تایپی وقتی مهمه که اینجوری حواس خواننده رو پرت کنه.
نقل قول:
آخه با تبلت نوشتم یه چیزایی از دستم در رفت
در مورد پست دوئل به هیچ عنوان چنین بهانه هایی رو نمی شه قبول کرد. علاوه بر این که باید خیلی دقت کنین، فرصت زیادی هم برای نوشتن دارین.
نقل قول:
خب از آنجایی که خاندان لسترنج علاقه ای به درست لباس پوشیدن ندارند- مخصوصاً اگر اسمشان رودولف باشد- او مجبور بود که حمام کند.
نقل قول:
تحمل دمنتورها کار آسانی نیست. حتی اگر شما ریگول جیب بر باشید. ریگولوس به درون سلول خزید.
این دو قسمت تاکید آمیز خیلی شبیه هم بودن. و خیلی نزدیک به هم استفاده شدن. همین باعث می شه تاثیر خوبی روی خواننده نذاره. مواظب اینجور تکرار ها باشین.
قسمت مربوط به سلول ریگولوس و رودولف رو اونقدر از اظهار نظر های نویسنده و توضیح های بی فایده پر کردین که صحنه و داستان از دست خواننده در میره. بهتر بود روی صحنه ها و شخصیت ها تمرکز می شد.
نقل قول:
یادداشت نویسنده : توصیه میشود با ریگولوس بلک به هیچ گردشی نروید.تخصص عجیبی در کلافه کردن همه موجودات دارد. از دمنتور- بچه گرفته تا مورخ و زندانی و حتی کافه دار! و حتی دمنتورهای بالغ!
این گزارش از طرف مورگانا بود...ولی خواننده تا برسه به اینجا از حضور گاه و بیگاه نویسنده خسته و عصبی می شه. می تونستین اول داستان به این مورد اشاره کنین...هر چند اصل ماجرا تفاوت زیادی نمی کرد. فقط کمی صبر و تحمل خواننده رو بالا می برد.
رول شما شبیه درختیه که کلی شاخ و برگ اضافه داره که باید جدا بشن! اگه اونا رو جدا کنیم چیزی که باقی می مونه خوب محسوب می شه. تلاشی که برای تغییر داشتین کاملا محسوسه...و این خیلی خوبه. حتی اگه شروعمون خیلی قوی نباشه. چون مسیر درسته. همین مسیر رو باید ادامه بدین. تغییرات بزرگتر و بهتری در راهه.
موفق باشید.
__________________________
گیبنبله! سوتی دادین! این نقد نیست. درخواست نقده!
بررسی
پست شماره 257 نیروگاه اتمی، گیبن:
نقل قول:
جشن با شکوهی بود بسیاری از جادوگران و ساحره های معروف حضور داشتند.مرگخواران یک به یک جلوی در قصر اپارات میکردند.اولین نفری که جلوی در دیده شد سیوروس بود.
سوژه اوضاع خوبی نداره...برای همین کار درستی کردین که یک راست رفتین سراغ جشن. گاهی لازمه کمی سوژه رو هل بدیم که راحتتر جلو بره. حتی وقتی ماجرا زیادی پیچیده و نامفهوم شده می تونیم تغییرات کوچیکی برای اصلاح سوژه بدیم.
نقل قول:
سیوروس سعی میکرد ریش های هورمونی که با معجون هکتور روییده بود را مرتب نگه دارد که صدای خنده ای شنید. چوبدستی اش را از غلاف خارج کرد تا خنده ای را تبدیل به گریه کند ولی وقتی پشت سرش را دید نظرش عوض شد.جمع کثیری از مرگخواران که هر کدوم با چهل پنجاه متر مو در کنار هم میلولیدند.
این قسمت چند تا اشکال داره که همشون نوشتاری هستن! جمله اول یه چیزی کم داره...یه چیزی مثل "در حالی که" در اول جمله.
"هر کدوم" گفتاریه. کلماتتون باید با کل نوشته هماهنگ باشن. "خنده ای" اون وسط اشتباهه...مگه این که نشون می دادین که قصدتون تاکیده. مثلا:
صدای خنده ای شنید. چوبدستی اش را از غلاف خارج کرد تا آن "خنده ای" را تبدیل به گریه کند با عوض کردن فونت و اندازه هم می شد تاکید رو نشون داد.
نقل قول:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد اما به دلیل اضافه بار ریش هایش چند بار زمین خورد. از ان طرف ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟
ریش یک عضوه...هر شخصی فقط یک ریش داره. ریش رو جمع نبندین!
علامت های این پاراگراف چی شد؟ اگه وسط جمله علامتای لازم رو نذارین جمله تون بی روح می شه. بی حس و حال خونده می شه:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد، اما به دلیل اضافه بار ریش هایش، چند بار زمین خورد. از ان طرف، ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود! اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش! اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟نقل قول:
اولین مرگخواری را که شناخت آرسینوس بود که با عصبانیت هکتور را دنبال میکرد اما به دلیل اضافه بار ریش هایش چند بار زمین خورد. از ان طرف ایلین که ریش های خودش را بلوند کرده بود تا شبیه راپونزل شود اما نمیدانست که راپونزل مو داشت نه ریش اما چه کسی جرئت داشت این حرف را به ایلین پرنس بزند؟
این دو تا صحنه خوب بودن. مخصوصا صحنه فرغون مرلین. به نظر من در مورد مدل های ریش مرگخوارا می تونستین کمی جلوتر برین...کمی عجیب و غریب تر باشن. همون طور که خودتون اشاره کردین سعی کنن ریششونو با مد روز تطبیق بدن.
نقل قول:
آری لرد اپاراتش هم همایونی بود. با ورود لرد به محل مرگخواران تعظیمی کردند اما لرد توجهی نکرد از نظر لرد آنها کپه هایی از ریش بودند که حرکت میکردند. ولدمورت به سمت درب ورودی رفت دستی به ریش هایش کشید و وارد شد.
سوژه رو خوب پیش بردین. چیزی که کمرنگه طنزه! صحنه های طنز. اتفاقا سوژه برای این کار خیلی مساعد بود. ولی زیادی با احتیاط ازش استفاده کردین. می تونستین چهره ها رو کمی مجزاتر از هم توضیح بدین... با جزئیات بیشتر و عجیب تر و خنده دار تر.
در درخواست قبلیتون گفته بودین درخواست نقد موشکافانه و انتقادی و از این حرفا دارین.
شکل و مقدار و طول نقد رو نقد کننده تعیین نمی کنه. پست شما تعیین می کنه. نقد کننده می تونه آسمون و ریسمون ببافه...ولی کار جالبی نیست. وقتی نقد کوتاه یا خلاصه می شه یعنی پست شما متوسط بوده! چون از نوشته خوب می شه تعریف کرد و به ایراد های نوشته بد می شه اشاره کرد. ولی درباره نوشته متوسط و معمولی معمولا حرف زیادی برای گفتن وجود نداره. و هیچوقت فکر نکنین نقد پر ایراد یعنی نقد خوب! خیلیا این اشتباه رو می کنن. اگه بخواییم ایراد بگیریم خیلی راحت می شه از تک تک سطر های نوشته ایراد گرفت. ولی این نقد خوب و درستی نیست.
شما هم موفق باشید.