هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جنگ ارتش تاریکی در برابر وزارتخانه سحر و جادو!

لرد ولدمورت به همراه ارتش تاریکی فراخوان حمله‌ای به وزارتخانه سحر و جادو داده است که پایه‌های جامعه جادوگری را لرزانده است! او تنها یک پیام دارد: اگر واقعا فکر می‌کنید در مقابل ما می‌توانید زنده بمانید، بیایید و از جامعه جادوگری دفاع کنید!

پس در این حمله جزء غارتگران باشید و وزراتخانه را تصاحب کنید، یا سفید بمانید و همراه با وزیر سحر و جادو از جادوگران دفاع کنید! (لیست نبردها) بازه‌ی زمانی: از 16 بهمن تا پایان 26 بهمن




پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
#1
نام: گالائتا ( یا گالاتئا) مری تاوت

تاریخ عضویت:
شناسه قبلی ۲۸ خرداد ۹۴
شناسه فعلی ۸ شهریور ۹۴

ترم تابستان پارسال رو شرکت کردم.

شناسه قبلی هم داشتم: گریک الیواندر

لینک شناسه قبلی


ویرایش شده توسط گالائتا مری تاوت در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۱ ۲۱:۲۴:۰۰

تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴
#2
- خب معلومه دیگه... باید بذاریمش خیس بخوره... بعدشم باید یکم از معجونای منو بریزید روش.

همه ی اسلیترینی ها به گوینده دیالوگ که همان هکتوربود خیره شده بودند. اسلیترینی ها بیشتر به هکتور خیره شدند. اسلیترینی ها به عمق چشمان هکتور خیره شدند. اسلیترینی ها از خیره شدن به هکتور که اجداد ویبره را جلوی چشمشان آورده بود خسته شدند و تصمیم گرفتند زبان به سخن بگشایند.

- من میدونم باید چیکار کنیم.
- لازم نکرده ما رو از نظرات ارزشمند خودت بهره مند بسازی.

اسلیترینی ها که از لفظ قلم حرف زدن خسته شده بودند، گوینده دیالوگ دوم را به دیار باقی رهسپار کردند. همین شد که دیگر اعضای تالار عبرت نموده، به خاطر لفظ قلم صحبت ننمودن افسوس نخوردند.

- الان میشه بگم چطوری باید پرورشش بدیم؟

دوباره سر ها به سمت ضلع جنوبی تالار برگشت. این دفعه ی چندمی بود که سر ها به طرف گوینده ی دیالوگ بر می گشت، از این رو چند تن گردن گرفته، کشته و زخمی شدند. اجساد جان باختگان به خانواده هایشان تحویل داده نخواهد شد، باشد که دیگر سرشان را هی الکی به این طرف و آن طرف نچرخانند.

- بگم؟

اسلیترینی ها که می خواستند با تکان دادن سر تاییدات خود را به سمع و نطر شخص مذکور برسانند، با یادآوری تلفات لحظات گذشته منصرف گشته و فقط گفتند: بگو.

- ما باید اینو بذاریم زیر یه تسترال نر که در روز گذشته ش سه تن یونجه خورده باشه.
- تو همچین تسترالی رو سراغ داری؟
- نه.

ناگهان فریاد سالازار بلند شد. این بار فریاد بلند تر از دفعات قبل بود. خیلی بلندتر، خیلی بلند، در حدی که دیوار صوتی را به نهصد و شصت و پنج قسمت مساوی تقسیم کرد و اتفاقا هر نهصد و شصت و پنج تکه بر مرکز سر خود سالازار فرود آمدند.


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴
#3
جایگزین شود
------------------------------------------

نام: گالاتئا مری تاوت

ملقب به "مری"

شغل: معلم داع در برابر جادوی سیاه

چوبدستی: عصای او که از جنس چوب نخل است و راه و بیراه بر سر دیگران میکوبد.

سن: می گوید جوان است اما خیلی زیاد

ویژگی های ظاهری: چروکیده، موی سفید

ویژگی های اخلاقی: نحس اخلاق، پر حرف، ادعا می کند جافظه ی خوبی دارد اما آلزایمر دارد. هیچ چیز از زمان تدریسش به یاد ندارد و به وسیله ناخودآگاه جادو می کند. با افکت و یا ظاهر می شود.

نیمه اصیل است. مادر ماگل و پدر جادوگرش با هم مشکلی نداشتند. طبیعتا 11 سالگی به هاگوارتز رفت. مثل پدرش در گروه اسلیترین افتاد.

بعد از فارغ التحصیلی از هاگوارتز معلمی دفاع در برابر جادوی سیاه را قبول کرد.


انجام شد.


ویرایش شده توسط گالائتا مری تاوت در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۳ ۱۱:۳۵:۵۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۳ ۱۱:۵۴:۲۸

تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: چگونه با سایت جادوگران آشنا شدید؟
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴
#4
یه نفر که نمیخوام اسمشو ببرم الانم فعالیت داره بهم پیله کرد گفت بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا تا این که راضی شدم بیام حالا دیگه نمیتونم برم!
گیــــــــــــــــر داد ها!
اونی که اسمشو نبردم، اگه اینو میخونی:


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
#5
- وایسا ببینم، تو به من گفتی بی فکر؟

این صدای بلاتریکس بود که کم کم در حال اوج گرفتن بود و به اسنیپ فرصت تجزیه و تحلیل حرف هایش را هم نمی داد. بلاتریکس هیچ توهینی را تحمل نمی کرد، آن هم از طرف اسنیپ!

- تو به من توهین کردی! اصلا می دونی آخرین ورود نویل کِی ـه ؟
- مگه تو میدونی؟
- خب، امممم، چیزه... نه.
- پس چرا منو مسخره می کنی؟

بلاتریکس کمی فکر کرد. بلاتریکس کمی بیشتر فکر کرد. بلاتریکس کمی دیگر فکر کرد. بلاتریکس کمی دیگر هم فکر کرد. این همه فکر کردن تا به حال سابقه نداشت. اصلا اسنیپ چطور جرئت کرده بود او را وادار به فکر کردن کند؟ اسنیپ او را به تمسخر گرفته بود؛ و تاوان این کارش را پس می داد. بلاتریکس حتی از بلاک شدن هم نمی ترسید.

- تو منو به مسخره گرفتی؟ تو چطور جرئت کردی؟ نشونت میدم. رودولــــــف!

فریاد بلاتریکس آن قدر بلند بود که تمام تالار گریفیندور را لرزاند. با فریاد او، لوستر به همراه سه چهارم از سقف سقوط کرد. باعث شد ممد پاتر مفلوکی که زیر لوستر ایستاده بود کف زمین پخش شود. باعث شد بوی تسترال مانند آن ممد پاتر در تمام قلعه بپیچد. این بو تا به حال ده کشته و سی و چهار نفر مجروح داشته است. این تلفات باعث شد هزینه گزافی برای کفن و دفن روی دست اسنیپ بماند، به گونه ای که متوجه شد دیگر نباید سر به سر بلاتریکس بگذارد.

بلاتریکس فراموش کرده بود. فراموش کرده بود که آنها به دنبال رودولف به تالار گریفیندور آمده بودند، اما اهمیت نداشت. رودولف آن قدر قمه کش زن ذلیلی بود که با شنیدن فریاد بلاتریکس خود را از بوق آباد هم که شده به او برساند.

- عه
- چی شده سوروس؟
- عه وا!
- چته؟
- پشت سرت!
- عه وا!


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴
#6
- تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
- ینی واقعا به این فکر نکردی که چرا بهش میگیم کله "زخمی" ؟

اسلایترینی ها آن قدر عمیق به فکر فرو رفته بودند که کم کم داشتند در کاسه ی افکار خود غرق می شدند؛ البته اگر ریگولوس با سر و صدای کمتری سعی به فرار می کرد؛ اگر فقط کمی در کش رفتن اره هشت سانتی متری ورونیکا دقت بیشتری می کرد؛ اگر کمی بیشتر احتیاط می کرد، حتی توسط مری تهدید به چرخ گوشت نمی شد، که خودش را به ضلع شمالی سوژه پرت کرده بود.

- میخواین با من چیکار کنین؟
- اگه یه کم صبر داشته باشی می فهمی.

اما ریگولوس اگر تشت صبر هم داشت تا به حال لبریز شده بود؛ چه برسد به کاسه. صبر کردن در شرایطی که نمی دانی قرار است چه بلایی بر سرت نازل شود خیلی سخت است.

- آدم به هم گروهی هاش نمیگه بلای آسمانی.

پس از اتمام اکوی صدای شهرزاد، از دور، ورونیکا دیده می شد که با اره هشت میلی متری جلو می آمد و خنده ای بس شیطانی بر لب داشت. شنلش به اهتزاز در آمده بود و مثل همیشه دکوراسیون تالار را خراب کرده بود. ریگولوس نمی دانست که آیا می داند شهرزاد چیست یا نه، اما می دانست که ورونیکا هر کاری آنجا دارد، به نفع ریگولوس تمام نمی شود.

- مریض کجاست؟ عااااااااا
- مریض! مریض کیه؟
- مریض تویی دیگه بوقی! :vay: ایشونم دکتر اسمتلی جراح پلاستیک هستن.
- چی؟
- همین که شنیدی.

ریگولوس درک نمی کرد که چرا باید جراحی شود، در حالی که می توانست با معجون مرکب سر و ته قضیه را هم بیاورد. درک نمی کرد که ورونیکا از کی جراح پلاستیک شده بود. خود ورونیکا هم درک نمی کرد. در واقع، هیچ کس در تالار اسلایترین درک نمی کرد. اسلایترینی ها فقط یک چیز را درک می کردند، و آن هم این بود که باید به گونه ای ناجینی را به حرف بیاورند.

- اول باید مریضو بیهوش می کردین! من که نمیتونم زنده زنده عملش کنم! عااااااااا
- معجون بیهوش کننده بدم؟
- استثنائاٌ بله.
- نه! خودم خودمو بیهوش می کنم.

و برای خلاصی از دست جماعت اسلایترین، سرش را به مجسمه سالازار کوبیده، برای آخرین لحظات درخواست کمک می کند. می داند که بی فایده است. میداند که-

- اینجا چه خبره؟
- این ریشو اینجا چیکار می کنه؟ :vay:


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
#7
سلام
میشه لطفا این پست رو نقد کنید؟
با تشکر


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴
#8
- هری پاتر!
- چی؟
- همینه که هست.
- بده من اون برگه رو!

سیوروس برگه را از دست مورگانا قاپید و اسم روی برگه را خواند. چهره اش زرد شد؛ و همچنان زرد شد؛ و اگر ارباب فریاد کنان گیبن را صدا نمی کرد، هم چنان به زرد شدن ادامه می داد.

- خب بخون اون اسمو! :vay:
- وینکی!

مرگخواران
وینکی
اسنیپ
مورگانا

- وینکی لباس گیبن رو نپوشید. وینکی قرعه کشی رو قبول نداشت.

وینکی برگه را به هوا پرتاب کرده آن را در کمال خونسردی با مسلسل تررررر می کند.
لحظات سختی در خانه ریدل سپری می شود. هر لحظه ممکن است کروشیوی ارباب نصیب همه شود. مورگانا بار دیگر قرعه کشی را انجام می دهد. کاغذ های تا شده در جعبه دوباره شروع به چرخش کردند.
همچنان چرخیدند...
و چرخیدند...
و چرخیدند...
و باز هم تکه کاغذی با همان صدا از جعبه بیرون پرید و مستقیم در دستان مورگانا قرار گرفت. مورگانا کاغذ را باز کرد. سرخ شد. سفید شد. ویبره زد. تب کرد. لرز کرد. آنفلوانزا ی نوع " آ " گرفت. مرد. زنده شد. سرش را به دیوار کوبید. در زمین فرو رفت. ریش مرلین را یاد کرد. از همه دور شد. خانه ریدل را به گل رز کشید.

در همان حال، مرگخواران :

و در آخر، گلویش را صاف کرد، آب دهانش را قورت داد، و خود را برای لحظات آخر آماده کرد. می دانست که با چه واکنش هایی رو به رو خواهد شد. بعد از شنیدن این اسم، روغن مو های اسنیپ می ریخت، آرایش کراب می ریخت، مسلسل وینکی منفجر می شد، لاکرتیا به سگ ها پناه می برد ، ریگولوس خود را معرفی می کرد و رودولف از علاقه به ساحرگان دست می کشید. اسمی که روی آن کاغذ نوشته شده بود، کل خانه ریدل را بر هم می زد.

- خب، امممم، کسی نیست جز... ... هکتور!


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
#9
با سلام
۱.
من از کودکسالی علاقه وافری به تسترال داشتم. باور کنید، به ریش مرلین تنها گونه ای که تا به حال پاش به چرخ گوشت من باز نشده تستراله!

۲.
بنده با نگه داشتن تسترال در اتاق خواب خود کاملا مخالف بوده هستم خواهم بود و در صورت مشاهده با چرخ گوشت برخورد خواهد شد.

۳.
هوا سرد و آفتابی بود و سوز آفتاب مو به تن تسترال راست میکرد. تسترال ها با نگاه هایی التماس آمیز به نویسنده می نگریستند. نویسنده در حال به فنا دادن آنها بود. نویسنده از وجود دفتر حمایت از حیوانات جادویی بی خبر بود.
ساحره ای پیر و چروکیده و جو گندمی موی وارد کادر شد. به حالت به سوی نویسنده قدم بر می داشت و در حال تکان دادن عصایش غرغر میکرد. غرغر هایی که با کشیده ناخن به دیوار می ماند.
پیرزن با حرکتی آکروباتیک عصایش را به فرق سر نویسنده کوبید و شکافی در سرش ایجاد کرد که آن را به دو قسمت نامساوی تقسیم میکرد.
تسترال ها به مرحمت پیرزن نجات یافته بودند.

۴.
به ریش مرلین قسم بله!

۵.
چرخ گوشت!


ویرایش شده توسط گالائتا مری تاوت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۹ ۱۰:۵۴:۳۵
ویرایش شده توسط گالائتا مری تاوت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۹ ۱۰:۵۶:۴۷

تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ سه شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۴
#10
(ورونیکا لطفا منو نبُر)

پاپ!

چهره بلاتریکس در حالی مشاهده شد که روی پنجه در حال کش رفتن مسلسل وینکی بود و ارباب همچنان به گونه خندیدن ادامه می داد.

پاپ!

- جیـــــــــغ!

جماعت به تاریکی خیره شدند.

- چی شد؟
- یکی مو هامو کشید.
ملت:
- نخندین بهم... میرم می گریستما.
ملت:

پاپ!
پاپ!

- نکن کچل میسوزه ها! :vay:

و ملت باز هم به شفق تاریکی خیره شدند و چندی هم خودشان گم و گور کردند.

- بیاید جرئت حقیقت بازی کنیم!
- تو لازم نکرده دخالت کنی جوجه زرد
- الان میرم اون دکمه قرمزه ی روی منو رو میزنم که ببینم چرا همه ازش می ترسن تا شما باشید منو مسخره نکنید!
- میخوای معجون "اون دکمه قرمزه برا چیه" رو بهت بدم؟

جماعت چنگ زنان و مویه کنان هر طور شده منو را از دست دراکو قاپیدند. همه ساکت بودند ناگهان لرد گفت:
- فکر خوبیه!


ویرایش شده توسط گالائتا مری تاوت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۰ ۱۷:۴۰:۲۰

تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.