هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۵ جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
سرورم.

لطفا این پست رو نقد می‌کنید؟



با نهایت احترام و شیفتگی.


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هووووم...ساعت بود؟ تمرکزمون رو سوژه بود! ولی ساعت یا تقویم...مهم اینه که بمیری!

نقل قول:
من پوکرِ پوکرم. سرد و افسرده و گوشه‌گیر.
آخی! وجدان ما یه جایی در دوردست ها تیر می کشه!



بررسی پست شماره 424 باشگاه دوئل، یوآن ابروکرومبی!


پست شما مثل همه پست هاتون قسمت های خیلی خوبی داشت. قسمت هایی که از حد متوسط به وضوح بالاتره. بازم مثل پست های قبلی قسمت هایی داشت که این قسمت های بالا رو می کشیدن پایین! چیزی که تو پست شما نتیجه رو تعیین می کنه مقدار این پستی ها و بلندی هاست...که بالاخره کدومشون غالب می شه!


به نظر من یکی از نکته های مهم طنز نویسی اینه که حواسمون باشه کجا متوقف بشیم! کجا دست نگه داریم! کجا دیگه جلوتر نریم!
این چیزیه که باعث می شه نوشته هامون تاثیرشون رو بذارن. برای همینه که گاهی تو نقد ها می گم بعضی از قسمت های طنز رو باید جدی نوشت. نباید شکلک زد...نباید توضیح داد. باید خالص نوشت که تاثیر بذارن.
یکی از اشکالات شما اینه که قانع نمی شی! خوب می نویسی و می نویسی و هی می ری جلوتر...و بعضی وقتا مین باعث می شه قسمت های خوب نوشته خراب می شه(خراب کامل نه...ولی کمی ضعیف تر می شه).


نقل قول:
- مسافرین محترم! لطفاً آرامش‌تون رو حفظ کنین! تا شوماخر آبرکرومبی رو دارین، هیچ غمی ندارین!

بلندگو رو انداخت یه گوشه و با چنگ و دندون، فرمون رو چرخوند.
قطاری که یوآن آبرکرومبی و صدها مسافر رو حمل میکرد، به موقع تغییر مسیر داد و از تصادف با قطارِ روبه‌رو فقط یه خراشِ عمیق متحمل شد.
البته واگن آخر هم از جاش کنده شد که بلافاصله خودش رو چهارچرخ به بقیه‌ی واگن‌ها رسوند.
بدون مقدمه چینی اصل ماجرا رو برای خواننده(که اینطور فرض می کنیم که سوژه رو نمی دونه) توضیح دادین. ساده، کافی، لب مرز!
لب مرز یعنی اگه یه شوخی دیگه به این قسمت اضافه می شد خرابش می کرد. جمله آخر و اصطلاح "چهار چرخ" خیلی خوب بود.


نقل قول:
بعد، انگار که مخاطبش در و دیوار بود، فریاد کشید:
- سوختِ قطارمون داره تموم میشه! آهای زغال‌انداز! زغال بنداز!

بعد از صندلیش بلند شد و روبه‌روی صندلی وایساد.
- اطاعت قربان!

فوراً بیل رو برداشت و مشغول ریختن زغال‌سنگ‌ها توی کوره شد. چند ثانیه نگذشت که یهو چندتا جغد روی پنجره‌ی جلوییِ قطار نشستن و پنجره رو به مواد سبز رنگی آغشته کردن.

- نــــه!

یوآن همونطور که بیل رو توی دوتا دستش گرفته بود، با عجله به سمت جایگاه کنترل حمله کرد و با دوتا انگشتِ پای چپش، نخِ بوق رو کشید.
-‌ پـیــشته! پـیــشته! جا واسه این کاراتون کم آوردین؟! گُم شین ببینم! هـِـرررری!

با عربده‌ی بوق، جغدها هوهوکنان از پنجره فاصله گرفتن، دور همدیگه جمع شدن و پلاکارد بزرگی رو بالا گرفتن که روی اون نوشته شده بود: "اَبروکرومبی!"
بعد، بی‌توجه به فریاد خشمگینانه‌ی روباه، به سمت ناکجاآبادی پرواز کردن.
صحنه های بخش اول خوب بودن...فقط یوآن...می تونه کمی آروم تر باشه.
جدی نه...آروم!
بعضی از کمدین ها هستن که با تک تک حرکاتشون می خوان بیننده رو بخندونن...حتی وقتی حرف نمی زنن هم شکلک در میارن(مثل جیم کری!)! یوآن یه همچین حالتی پیدا کرده تو این پست. در حالت عادی این جوری نیست. و اون حالت عادیش بهتره. شخصیت یوآن حالتی داره که نباید "دلقک" بشه! نباید دائم بخندونه. یه جاهایی باید جدی بگیرنش.


نقل قول:
دیواره‌ی قطار، برآمدگیِ عجیبی برداشته بود. شیشه‌پاک‌کنی که با بی‌حوصلگی شیشه‌ی پنجره رو تمیز میکرد. کوره‌ای که غذاش رو با ولع خاصی می‌بلعید. بلندگو و بوقی که نگاه تند و تیزی به روباه مینداختن و با همدیگه پچ‌پچ میکردن.
و مهم‌تر از همه...
- هیشکی اینجا نیس.

بدون در نظر گرفتن رودولفی که همیشه بود حتی وقتی که نبود، یوآن هیچ مهماندار یا خدمتکاری روی توی این قطار ندیده بود.
همه‌ی زحمت‌ها به عهده‌ی اون بود.
این قسمت کلا اضافه بود به نظر من. چیزایی توضیح داده شده که بدون توضیح هم می شد فهمید. مخصوصا قسمت مربوط به رودولف هیچ نکته مثبتی برای پست نداشت. قسمت مربوط به بانز که تقریبا طولانی بود هم همینطور.
ایده خوب بود...ولی محتواش می تونست متفاوت تر باشه. یوآن کمی مسخره تر، بدجنسانه تر و روباهانه تر یه چیزی به بانز می نداخت! موذیانه تر!
عکس بانز خوب بود. کمی انرژی می داد به اون قسمت.


نقل قول:
- منو نگا کن. یه دور باید بزنم اینور و اونور، ببینم چی میتونم به ملت بفروشم. پول لازم دارم، میفهمی؟ پول! بچه‌ی خوبی باش. دست از پا خطا نکن. قطار رو خوب بِرون. جون شونصد نفر رو به خطر ننداز. باشه؟ باشه!

یه مشت رفافتی به فرمون زد
این حالت راحت و بی خیال رو خیلی از شخصیت های سایت دارن...در واقع سعی می کنن داشته باشن. ولی بهشون نمی چسبه! روی شخصیتشون نمی شینه! باهاشون یکی نمی شه. در مورد یوآن خوب جواب داده. فقط مواظبش باش که به همون شکلی که گفتم( عکس العمل های بیش از حد و اغراق شده) بی مزه نشه. این سبک یوآنه...بهش هم میاد.


نقل قول:
- پاتریشوا آ، بخسب! کاردلکیپ آ، جنابت نیز! جورامونت آ، شیرت را بنوش! پتیران آ، این سان معصومانه بر اینجانبم نظر نیافکن! عاصدیغ آ، خانزفا آ را اذیت ننمای وگرنه ضربه‌ای بر فرقِ سرت خواهیم کوفت آنچنان که آهنگران بر فولاد نکوبیدند!
این کار لادیسلاوه!
خودش دیالوگ هاشو خیلی خوب می نویسه. همشون با همین لحن...ولی غافلگیر کننده و جالب. بقیه مون کمی معمولی می نویسیم. برای همین بهتره جملاتش رو ساده و واضح بنویسیم. یعنی اگه لادیسلاو نیستیم، برای طنز پست، روی شخصیت لادیسلاو زیاد نمی تونیم حساب کنیم.

قسمت مربوط به لادیسلاو می تونست دیالوگ های کمتر و توضیحات بیشتری داشته باشه. صحنه هاش جالب تر از حرفاش بودن.


پست شما شکلک نداشت...و کمبود شکلک شدیدا احساس می شد. جمله های شما با احساسات مختلف و حتی پیچیده ای بیان شده بودن و بدون شکلک، درک درست لحن جمله ها کمی سخته. پست ناقص به نظر می رسه.


نقل قول:
هرکدوم از ساعت‌ها، زمان باقی‌مونده از عمر تک‌تک مرگخواران رو نشون میداد.
هکتور دگورث گرنجری که ۷۲ ساعت دیگه بدلیل کپی‌برداری از کتاب‌های آرسینوس جیگر، اعدام میشد و می‌مُرد.
وینسنت کرابی که ۴۸ ساعت دیگه، رژ لبش توی دماغش گیر میکرد، نفس کم می‌آورد و می‌مُرد.
و لرد ولدمورتی که ۲۴ ساعت دیگه، یکی از آواداکداوراهاش کمونه میکرد و به خودش میخورد و... می‌مُرد.
این ایده عالی بود...خیلی خوب بود... هر چند باز فکر می کنم قسمت مربوط به مرگ ها می تونست متفاوت باشه. این روش ها اولین راه هایی هستن که برای مرگ این شخصیت ها به ذهن خواننده می رسن. مال کراب رو نمی شد دقیقا پیش بینی کرد ولی اونم ساده بود. اینا سه جمله کوتاه هستن. ولی متفاوت بودن همیناس که پست رو از مرحله معمولی می بره بالاتر!
24 ساعت هم بخوره وسط فرق سر حیله گر مکارت!


ایده های شما خوبن. موادی که فروختین جالب بودن. ولی صحنه ها در حد انتظار خواننده نیست.
یوآن شما خوب بود...ولی می تونست موذی تر( و کمتر خنده دار تر) باشه! یعنی به جای تلاش برای طنز تلاش برای کشیدن نقشه ها و زدن حرف های فریب آمیز می تونست جالب تر باشه.


به طور خلاصه...خوب بود...ولی می تونست بهتر باشه. چون پتانسیل و زمینه رو داشت! ایده های خلاقانه رو که برای متفاوت محسوب شدن لازمه، داشت.


برو نبینیمت ها....24 ساعت!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۰۹:۲۰
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
ساعتت رو به تقویم تبدیل کردی. جرقه هم زد و بهم یادآوری کرد که چه آینده‌ای در پیش دارم.
خوشحالی که اختراعت بالاخره جواب داده؟
من پوکرِ پوکرم. سرد و افسرده و گوشه‌گیر.
اینو بگیر. نوار ضربان قلبمه. وضعیتم چطوره؟ بهم امیدی هس؟
اَبروکرومبی هم خودتـ... عــــا!
:پس افتادن و بیهوش شدن از شدت خونریزی:


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آقای ابروکرومبی!


در حالت عادی نقد نمی کردیما...ولی فرصتی پیش اومد که روی کلمه ابروکرومبی تاکید کنیم.


نقل قول:
تدی و ویولت و هکتور بهم گفتن جوهر تموم کردن و فعلا نمیتونن منو نقد کنن.
بسیار ممنون. خیلی خوشحال شدیم! ما همیشه آرزو داشتیم گزینه اول که هیچ، دوم هم نه، حتی سوم هم نه...بلکه چهارم باشیم!


نقل قول:
اگه با نفرت هم باشه که چه بهتر!
نیازی به تاکید نبود. نفرته خودبخود میاد!
کلا کسایی که دنبال"کوبیده شدن!" در نقد هستن نباید بیان سراغ من...ایرادی ببینم می گم. ایراد موثر...ولی دنبال ایراد نمی گردم که ایول! ایراد! اینو می شه کوبید تو سر طرف. ایراد گرفتن داریم تا ایراد گرفتن!


نقل قول:
ولی بالاش ننویس: نقد پست شماره 421 باشگاه دوئل از یوآن ابروکرومبی!
قول می دم اینو ننویسم!


بررسی پست شماره 421 باشگاه دوئل، یوآن ابروکرومبی:


ایده شما خیلی خوب بود. جدید نیست. قبلا هم بارها درباره جادوگران نوشته شده...ولی همین جا می تونیم ببینیم که ایده، برای خوب بودن احتیاجی به جدید بودن نداره.
گاهی تو پیام شخصی از من می پرسن فلان سوژه رو می تونیم بدیم؟ قبلا داده نشده؟
منم معمولا جواب می دم که اشکالی نداره که قبلا داده شده باشه. سوژه هر دفعه می تونه به شکل جدیدی نوشته بشه. می تونه مسیر جدیدی رو طی کنه.
ایده جادوگران هم ایده خیلی خوبیه...ولی مهارت لازم داره. تسلط زیادی روی شخصیت ها لازم داره. خلاقیت و تیز بینی و نکته سنجی لازم داره. چون چیزایی رو که هر روز همه ما داریم می بینیم باید طوری تحویلمون بدین که تعجب کنیم! وگرنه تاثیر خوبی نمی ذاره.


نقل قول:
توی یه شبِ سردِ زمستونی، همه‌ی اهالی لندن، با پیژامه توی تخت‌خواب‌هاشون غَلت می‌خوردن و خواب‌های شیرین و قشنگ می‌دیدن.
هـمـه!
به جز یه نفر.
موجود نارنجی‌رنگی که به دلیل نداشتن خونواده، طرد از محفل ققنوس و اردنگی خوردن از طرف دربونِ خونه‌ی ریدل، ناچاراً کنار جوبِ یکی از خیابون‌ها، بین کیسه‌های زباله خوابیده بود.
و خب..
موهای سیخ‌شده‌ش نشون می‌داد که محتوای خوابش شیرین و قشنگ نبود.
شروع سریع و خوبی بود. قسمت اول درست همینقدر کشش داشت..یعنی دو خط! اگه بیشتر می نوشتین، شروع نشده خواننده رو ناامید می کردین! خیلی خوب به یوآن ربطش دادین...شکل نوشتنتون هم خوب بود.


نقل قول:
روبه‌روی یه دستگاه جادویی ایستاده بود. دستگاه درازی که بغلش، عبارت "جادوگران" نصفش کَنده شده و مدام جرقه میزد.
دو نوع توضیح داریم که قابل قبول هستن. توضیحاتی که منظور رو می رسونن...توضیحاتی که منظور رو خوب می رسونن. نوع دوم کمی کار شده تره. این توضیح از نوع اول بود. منظور رو می رسوند. اهمیت خیلی خاصی هم نداشت. ولی می تونست در حد خیلی کمی طولانی تر بشه، ولی مفهومشو بهتر برسونه. اینجوری کمی خلاصه شده.


نقل قول:
- لطفاً نام کاربری‌تان را وارد کنید.
- یوآن آبرکرومبی.
- در حال پردازش.. یوآن.. اَبروکرومبی.
- آبرکرومبی، لعنتی! آبرکرومبی!
- در حال پردازش مجدد.. یوآن.. آبرکرومبی.. لطفاً رمز عبورتان را وارد کنید.
- نیشِ لرد رو خواهم بست.
- در حال پردازش.. رمز عبور تأیید شد. از ورودتان متشکریم، یوآن آبرکرومبی.
این قسمت خیلی خوب بود! این جا رو اگه من می نوشتم دستگاه رو وادار می کردم ابروکرومبی رو قبول کنه!


نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.
لحن شما ساده اس...این لحن دستتونو باز می ذاره که همه چیز رو همونطوری که به ذهنتون می رسه، با کمترین تغییر و اصلاح، بنویسین.


پستتون قسمت های اضافه داره. قسمت هایی که کیفیتش رو پایین میارن...خواننده رو می برین بالا...بالا...بالاتر...و یهویی پرتش می کنین پایین.
این باعث نمی شه کل پست بد بشه. ولی تاثیر کلی پست رو کمی منفی می کنه. این قسمت های ضعیف باید شناسایی و حذف بشن. مثلا:
نقل قول:
دستگاه بطور یهویی غیب شد و یه درِ چوبی جاش رو گرفت. یوآن دستگیره رو چرخوند و در رو باز کرد.

نقل قول:
اگه این صفحه رو ببندی، نصف عمرت بر فناست! یه پیشنهاد باورنکردنی! عکس‌های کمتر دیده شده از میتینگ سیزدهم، فقط با قیمت صد گالیون!


در رو بست و دوباره باز کرد.

نقل قول:
سر خطِ خبرها! جداییِ نویسنده‌ی معروف از ناظرِ نه‌چندان معروف!
این شوخی خیلی تکراری شده. خیلی عادی! جاش هم یه پست معمولیه. و این قسمت ها:
نقل قول:
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
جادوگرانی که هر جادوگری تو اون بدبختِ بدبخته

این بخش های آهنگین! صد در صد باید حذف می شدن. شاید یه روزی یه استثنایی ببینم...ولی در حال حاضر می تونم بگم هیچ آهنگ و شعر و ترانه ای روی خواننده همون تاثیری رو که روی نویسنده گذاشته بود نمی ذاره...تاثیرش اگه منفی نباشه مثبت نیست. برای همین به نظر من تو هیچ شرایطی ازشون استفاده نکنین(مگه به شکل یه دیالوگ کوتاه مثلا). حتی تغییر دادن و جادوگرانی کردنشون کمکی بهشون نکرده.


نقل قول:
سقف، کف و دیوارهای راهرو کاملاً نابود شده بودن.
اسناد و تاپبک‌های پخش‌وپلا شده..
دَرهای از لولا در اومده..
پاتیل‌های واژگون‌شده..
میز‌ها و صندلی‌های درب و داغون‌شده..
دو نقطه چیه؟! ترک کنین این عادتو!

این قسمت می تونست توضیح کامل تر و مفصل تری داشته باشه. این حالت "تیتروار" کمی براش کم بود. به نظر من صحنه باید آروم تر و مفصل تر توضیح داده می شد.


نقل قول:
حتی خبری از رودولف هم نبود. با اینکه بود. ولی خب، نبود.
این جمله خوب بود. یه نکته تکراری، ولی با یه بیان جدید.


نقل قول:
یوآن سر از راهروی خونه‌ی ریدل در آورد. جایی که دکمه‌های نقل‌قول و پاسخ از جا کَنده شده، تاپیک‌ها از وسط نصف شده و از رینگِ دوئل هم فقط طناب‌هاش باقی مونده بودن.

این توضیح خیلی قشنگ بود. دکمه ها و تاپیک ها و رینگ...


نقل قول:
ولی فوراً نیشش رو بست، وقتی که نرمیِ یه کراوات رو لای انگشتاش حس کرد.
- عـــــــــــــــــــــا!

نیزه‌وار به یه طرف شیرجه زد و با وحشت، به جایی که چند لحظه پیش ایستاده بود، نگاه کرد. کله‌ی خون‌آلود آرسینوس جیگر از کراواتی معلق بود که از پنکه‌ی سقفی آویزون بود.
صحنه خیلی خوب بود...و شکل توصیف شما هیجان و زیباییشو به درستی به خواننده منتقل می کرد.


نقل قول:
اما با لادیسلاوی مواجه شد که نیم‌تنه‌ی بالاییش غرق در خون، و دل و روده‌ش از کلاه درازش بیرون زده بود.
نفس یوآن بند اومد.
پاتریشوایی که توی کمد افتاده بود.
بدن یوآن سُست شد.
خانزفا و کاردلکیپی که از لوستر آویزون بودن و جورامونتی که روی تخت‌خواب افتاده بود.
ضربان قلب یوآن تُندتر و دمای شلوارش عوض شد.
و پتیران و عاصدیغی که مفقودالأثر شده بودن!

توصیف لادیسلاو با این صبر و حوصله، عالی بود! سوژه خیلی خوبی شکار کردین و تا آخرین قطره ازش استفاده کردین! خلاقانه بود! این خلاقیت رو می شه تو جمله های ساده ای مثل "دیگه بیشتر از این نمیرین" هم پیدا کرد.


برخلاف لادیسلاو، توصیف صحنه مرگ بعضی شخصیت ها زیادی ساده و معمولی بود:
نقل قول:
رُز رو پیدا کرد که مزه‌ی بمباران هیروشیما رو چشیده بود. لینی و دینگ رو دید که دست در دست همدیگه از دنیا چشم فرو بسته بودن. هکتوری که توی پاتیلش غرق شده بود. حتی لاکرتیای گربه‌سانی که هفت‌تا جسدِ کلون کنار خودش دراز کشیده بودن.
لینی و دینگ خوب بودن...ولی بقیه کمی ساده بودن. می شد اینا رو هم کمی متفاوت تر نشون داد. (هر چند هکتور معتقد بود غرق شدن هکتور در پاتیلش، غم انگیز ترین صحنه ایه که تا امروز خونده!).


نقل قول:
دَرِ یکی از تاپیک‌های محفل ققنوس رو باز کرد و بلافاصله، جیغ کشید.
جسدِ متحرکِ صدها ویزلی که داخل اتاق مچاله شده بودن، شبیه یه موج دریایی سرازیر شدن و یکصدا با هم، دکلمه‌ای رو خوندن:
- روباه نارنجی! به نَوای قلب کوچک‌مان گوش بده. بیا تا دعا کنیم، که همه‌ی ما ویزلی‌های زامبی، دست در دستِ هم دهیم، و قلک‌های خانه‌ی ریدل را کش برویم، تا ارواح‌مان را تعمیر ساخته و در آسمانِ صاف و آبی، پرواز کنیم.

یکی از ویزلی‌های جلویی اضافه کرد:
- هم‌اکنون! به یاری نارنجی‌تان نیازمندیم.

و بعد با همون حالت موجی، روی یوآنِ وحشت‌زده ریختن و روباه بین اونا غرق شد. بعد، شنا کُنان از بین اونا خارج شد و پیچید به سمت چپ. جایی که..
-‌ وات دِ فان!
این قسمت بدون دیالوگ خیلی بهتر می شد. صحنه خوب بود...شنا کردن یوآن هم همینطور. ولی دیالوگ ها کمی ضعیفش کردن.


صحنه مرگ رودولف و دو ورژنش خیلی خوب بود...ولی باز به نظر من بدون دیالوگ(نوشته) بهتر می شد.
صحنه مرگ دامبلدور خیلی خوب بود.
این وسط دیالوگ های خوبی هم وجود داشت. مثل ویولت...لرد...جیمز...

عکسی که لینکش گذاشته شده بود...به نظر من لزومی نداشت. فایده خاصی نداشت. مفهوم عمیقی نداشت. حتی می تونه خواننده رو گیج کنه که منظور چی بوده. مخصوصا چون واقعی بود و کمی با فضای داستان ناهماهنگ! خیلی بد و منفی نبود. ولی وقتی فایده ای نداشت بهتر بود وجود هم نمی داشت!


نقل قول:
و بعد، هجوم آورد و پرید روی پیکرِ بی‌جان و پاکِ(!) ولدمورت که برخلاف بقیه، هیچ زخم و جراحتی روی بدنش نداشت و بطور کاملاً تَر و تمیز مُرده بود.
- نــه! تو یکی دیگه نمیر! انصافـــاً تو یکی دیگه نمیــــر! هنوز خیلی از ایفای‌نقشت مونده که قراره توسط من تخریب بشه! نـــه!
این جاش هم خیلی خوب بود...ولی اصلا نفهمیدیم معنی علامت تعجبه چی بود!

دیالوگ های یوآن و لرد خیلی خوب بودن.

قسمت مربوط به بعد از خواب کمی سخت بود. اون جا جاییه که انرژی نویسنده تموم می شه. چون اوج داستان رو نوشته و می خواد هر چه سریع تر تمومش کنه. هیچ ارتباطی هم به این که همه رو یه جا می نویسه یا نه نداره. انرژی فیزیکی نیست. انرژی داستان تموم شده.
معمولا همین جاست که نویسنده ها سعی می کنن ماجرا رو سر هم بندی کنن و می زنن تهشو خراب می کنن.
شما این کارو نکردین. قسمتی که یوآن سراغ لرد و دامبلدور می ره به اندازه کافی خوب و قانع کننده هست. قسمت مربوط به ببر تنها عالیه...هر چند کسی که مثلا یک ماه دیگه این پست رو بخونه متوجه این بخش نمی شه. ولی ارزشش رو داشت که نوشته بشه.


پایان پست هم خیلی خوب بود. یاد ای تی افتادیم که با دوچرخه پرواز می کرد.


پست شما قسمت های خیلی خوب زیادی داشت. ولی قسمت های ضعیف تری هم داشت که تاثیر اون قسمت های خیلی خوب رو کمتر می کرد. اگه اینا حذف یا تقویت بشه، کل پست تبدیل به خیلی خوب می شه.
یوآن پستتون خیلی خوب بود. احساساتش رو خوب نشون داد. هم جنبه روباهیش رو حفظ کرد و هم قسمت خوب وجودش رو نشون داد. با قهرمان بازی در آوردن توی ذوق خواننده نزد. جایی که لازم بود عقب نشینی کرد. جایی که لازم بود ضعف نشون داد. جایی که لازم بود همدردی کرد. یه جاهایی هم خودخواه شد. این باعث شد تعادل و باور پذیری شخصیت حفظ بشه.


تموم شد...نفرت ما بر شما باد ابروکرومبی!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۱ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۰۹:۲۰
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
چیه؟ چرا اینجوری نگا میکنین؟
تدی و ویولت و هکتور بهم گفتن جوهر تموم کردن و فعلا نمیتونن منو نقد کنن. برای همین اومدم اینجا دیگه.
و خب.. شدیدا نیازه که نقد بشم. چون شیش هفت ماهه که نقد نشدم.
و.. لرد!
میشه اینو نقد کنی؟
اگه با نفرت هم باشه که چه بهتر!
ولی بالاش ننویس: نقد پست شماره 421 باشگاه دوئل از یوآن ابروکرومبی!


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۵ ۲:۲۶:۰۳

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 90 گلخانه تاریک، آریانا دامبلدور:


نقل قول:
- نظر من اينه که ارباب با نيش عقرب هممون رو مى کشه. پس عقرب رو بيخيال شيد.
لزومی نداشت به عقرب اشاره کنین. اون اصلا سوژه نبود. اون یه ایده فرعی بود که به مرگخوارا گفته بود می تونن از روش خندوندن لرد هم استفاده کنن.
آریانا می تونست با یه دیالوگ آریانایی تر وارد بشه!
کلا آریانای شما کمی حواسش جمع بود! مثل همیشه نبود.


نقل قول:
مرگخوارا به نشونه ى موافقت سرى تکان دادن. همه با آريانا موافق بودن. هميشه همه با آريانا موافق بودن. آريانا دختر باهوشى بود و همه ى جوانب رو در نظر مى گرفت. آريانا هوش سرشار فرازمينى داشت. آريانا يکى براى همه و همه براى يکى بود. آريانا بهترين اکسپليارموس زن بود. آريانا پتروس و ريزعلى بود. آريانا...
این جور اغراق ها جالبن. به شخصیت آریانا هم میان. برای این که تاثیر درست رو بذارن لازمه یه قواعدی رو رعایت کنن.
حتما باید یه نظم خاصی داشته باشن. در یک راستا پیش برن. از پایین به بالا...از کوچیک به بزرگ. درباره یه موضوع باشن. و اون موضوع هی بزرگ و بزرگ تر بشه و کم کم به حد غیر قابل باوری برسه. جمله ها باید شبیه هم باشن که یه تاثیر هیپنوتیزم کننده خنده دار بذارن.
این جا بد پیش نرفته. ولی نظمش به هم خورده. کمی از این شاخه به اون شاخه پریده شده. جمله ها بصورت منظم بزرگ تر نشدن!


نقل قول:
آريانا نگاهى به دور و برش مى کنه. همه ى مرگخوارا داشتن نگاهش مى کردن.
- اغراق کردم؟
اینو نباید می گفت...نکته اصلی جالب بودن این اغراق ها اینه که نه شخصیت و نه حتی نویسنده نشون ندن که متوجه هستن که این اغراقه! باید با جدیت بنویسین. برای همینه که من در این قسمت ها حتی با شکلک هم مخالفم. اون جدیت رو از بین می بره.


دیالوگ های پشت سر هم خوب بودن...ولی یه اشکالی داشتن که مهم ترین اشکال پست شما هم محسوب می شه.
شما این همه ایده دادین و در پایان روی نامناسب ترینشون توقف کردین.

در دو پست قبل از شما اشاره شده به این که برای خندوندن لرد از هری پاتر خندان استفاده بشه...بعد من پست زدم و نوشتم:
نقل قول:
نکته مثبت ماجرا این جا بود که لرد سیاه پروژه رفتن پیش هری پاتر خندان را که مشخص نبود قرار بود چه دردی را از چه کسی دوا کند، به بته فراموشی سپرده بود.
یعنی این سوژه رو کنار گذاشتم.
و شما در پستتون سوژه رو دقیقا برگردوندین به همون محل!

الان سوژه اصلی این جا چیه؟
اینه که گیاه داره خشک می شه. برای خشک نشدنش به اشک لرد احتیاج دارن.
سوژه فرعی اینه که اینا روشی برای در آوردن اشک لرد پیدا کنن.
و ایده هایی که داخل این سوژه فرعی داده می شه سوژه های فرعی تر هستن.
یعنی خیلی خیلی کمرنگ و گذرا باید باشن!

اصطلاح های هری پاتر(خندان و گریان...هردو) خیلی مبهمن. من نمی فهمم منظورتون چیه؟ چون طوری نوشتین که انگار این یه چیز مشخصیه.
گذشته از ابهام این قسمت، اینا برای پیدا کردن هری پاتر باید از خانه ریدل خارج بشن...برن محفل. هری پاترو پیدا کنن و بیارن.
این یه سوژه اصلیه! نه سوژه فرعی در فرعی.
می شه کمرنگش کرد.
راه حلش اینه که نفر بعدی این هری پاتره رو خیلی سریع بیاره تحویل بده. در این حد که مثلا بره بیرون و همون لحظه با هری پاتر برگرده و بگه جلوی در بود!
ولی اینم علاوه بر منطقی نبودن، سوژه ساز نیست. به درد نمی خوره.(با وجود این؛ هنوز هم بهترین راه همینه).

در نتیجه بزرگترین اشکال پست شما مسیر سوژه شه که درست برگشته به جایی که نباید بر می گشت.


خود پست بد نبود...البته نسبت به سطح و پست های معمولی شما خوب هم نبود. برای شما کمی ساده و معمولی بود.

آریانا می تونه پررنگ تر باشه. حواس پرت تر...


تموم شد. برو وخت نشناس!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۰ دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
ارباب اينو براى من نقد مى کنين؟
مرسى.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوروس


نقل قول:
میگم که میشه این پستم رو از این نظر نقد کنین که مناسب مرگخوار شدن هست سطح پستام یا نه؟
سلام.

سطح پست مهمه...ولی چیزای دیگه ای هم هستن که مهمن.
بالا بردن سطح پست کار سختی نیست. با کمی تمرین...کمی نقد...کمی مطالعه بالا می ره.
ولی ساختن و جا انداختن نقش و پیدا کردن سبک خودتون آسون نیست. مخصوصا اگه بخواییم عضو گروهی بشیم باید تمایل به عضویت در اون گروه تو شخصیتمون باشه.
البته درباره اسنیپ به نظر من احتیاجی به تمایل شخصیتی زیادی نیست. ولی شما هنوز فرصت زیادی برای ساختن شخصیتتون نداشتین.


بررسی پست شماره 56 خورندگان مرگ، سوروس اسنیپ:


وقتی قصد دارین سوژه جدیدی بدین، حتما اول پست اینو بنویسین. پستتونو ویرایش کردم و نوشتم. هر چند اصلا اهل ویرایش کردن نیستم. ولی گاهی مجبور می شیم.


نقل قول:
هوای آسمان صاف و آفتابی بود. نسیم ملایمی می وزید و بوته های علف محوطه خانه ریدل ها را به آرامی حرکت می داد. دمدمای صبح بود و نور خورشید از پنجره خانه ریدل ها به درون عمارت می تابید. محیط بیرون از این خانه، در آرامش کامل بود و محیط درون آن...
فضاسازی چیز خوبیه...وقتی که واقعا خوب انجام بگیره! یعنی وقتی واقعا متفاوت و حرفه ای نوشته بشه. قرار نیست همه بتونن خیلی خوب این کار رو انجام بدن. ولی اگه قراره معمولی باشه، بهتره کوتاه باشه. چون خیلی سریع خواننده رو خسته می کنه.
فضاسازی شما به نظر من به اندازه بود. جای خوبی تمومش کردین و یهو با دیالوگ ها هیجان داستان رو بالا بردین.


نقل قول:
- آخه بابا! این ارباب چقده طمعکاره؟ یه چندرغاز حقوقی که بهمون نمی داد رو هم اینطوری می میخواد کلا بالا بکشه؟
یکی از اساسی ترین موارد رول نویسی اینه. حواستون باشه درباره کی می نویسین. چه جور شخصیتیه؟ عضو کدوم گروهه؟
هیچ مرگخواری به هیچ عنوان جرات نمی کنه درباره لرد سیاه این جوری حرف بزنه. مخصوصا جلوی بقیه مرگخوارا. مرگخوارا شدیدا و خیلی زیاد به لرد احترام می ذاشتن. بعضیا ممکنه حتی ازش متنفر باشن. ولی کسی جرات نمی کرد اینقدر واضح و روشن بهش بی احترامی کنه.


نقل قول:
- ینی چی آخه هیچ استثنایی وجود ندارد؟ ینی بین من؛ منِ بزرگ! منِ بلاتریکس با یه جن خونگی هیچ فرقی نیست؟ کروشیو وینکی!
اینم یکی از نکته هاییه که زیاد تکرار می کنم. ولی چیزی که تکرار بشه خوبه! جا میفته!...کروشیو فحش نیست. یه طلسم بسیار قدرتمنده که خیلی به ندرت و در موارد خیلی جدی ازش استفاده می شه. و وقتی استفاده شد باید تاثیرش رو هم بنویسین. الان بلاتریکس گفت کروشیو...و هیچ اتفاقی نیفتاد. واقعا به عنوان فحش ازش استفاده کرده بود؟


دیالوگ های پشت سر هم، بدون اشاره به موضوع، خواننده رو کنجکاو می کنن. این خیلی خوبه. مخصوصا در سوژه های جدید لازمه خواننده رو کنجکاو کنیم.

فاصله هاتون خیلی خوب شده...کمی حیرت انگیزه که به این سرعت، به این شکل اصلاح شدن!


نقل قول:
- فدای خودم بشم الهی! اصن میگن که رودولفی که صبح زود با موهای به هم ریخته و شلوار گشاد و چشمای پف کرده، میشه براش مُرد حتی!
دیالوگ رودولف خوب بود...شکلکش نه!
هر شخصیتی، مخصوصا شخصیت های جا افتاده، اخلاقی داره. رودولف اصولا این شکلی نمی شه. کم کم که بیشتر ببینینش و پست هاشو بخونین متوجه می شین. بیشتر براتون جا میفته. رودولف متظاهره. وقتی یه ساحره می بینه ممکنه براش قلب بزنه. ولی وقتی خودش می مونه و خودش، کمی بعیده. با وجود این، شخصیت هاتون بهتر شدن. همین رودولفه کاملا قابل قبول بود.


نقل قول:
رودولف آنچنان مشغول قربون صدقه ی خودش بود
مواظب جمله ها باشین. جمله های ناقص یا اشتباه، موقع خوندن توی ذوق می زنن. این جا یه فعل کم داریم!


نقل قول:
اربابتان! تاج سرتان!
این جاش خیلی بامزه بود. ولی خود اطلاعیه کمی ایراد داشت:
نقل قول:
از آنجایی که ما اربابی هستیم دوستدار شما مرگخواران عزیزمان و می خواهیم پیشرفت های روز افزون شما را شاهد باشیم و از سمتی دیگر، انگیزه ای برای شما ایجاد کرده باشیم، دستور می دهیم تا تمامی شما مدرک فارغ التحصیلی از هاگوارتز تان را در اسرع وقت به ما برسانید تا پرونده شما تکمیل شود. واضح و مبرهن است طبق معمول همیشه، خودداری شما از این کار موجب قطع حقوق و مزایای شما و انتقال آن به جیب مبارک خواهد شد.
قسمت "دوست دار شما هستیم" و "مرگخواران عزیزمان" مناسب شخصیت لرد نبود. لردتونو کمی پررو تر کنین! کمی از خود راضی تر!


نقل قول:
- دعوت نامه هاگوارتز من گم شد. ینی دعوت شده بودما، ولی بعدش گم شد و دیگه نتونستم بیام، خود آموز گرفتم همه ش.حالا چیکار کنیم؟ نمیشه که بریم مدرک جعلی بدیم دست لرد مملکت که!
- مدرک جعلی؟
سوژه خوبه...قبل از زدن دربارش حرف زده بودیم.

می تونستین کمی بیشتر توضیح بدین. الان واضحه. مشکلی نداره. ولی گاهی بهتره بدون این که کل ایده های احتمالی دیگران رو رو کنیم، کمی بیشتر بهشون سر نخ بدیم که با این سوژه چه کارهایی می شه انجام داد.
مثلا یکی دو نفر دیگه هم اون آخر حرف می زدن. یا جایی که یکی گفته بود معدلش کمه، جمله رو ادامه می دادین که یعنی می تونم یکی دو تا از نمره هامو عوض کنم؟ یا حتی راه حل های دیگه ای مثل خریدن مدرک...دزدیدن مدرک...
اینا رو می شه همین جوری خلاصه و تیتروار بیان کرد که بقیه اگه خواستن ازشون استفاده کنن. ولی همونطور که گفتم همین جوری هم پست شما ناقص نیست.


هنوز کمی اشکالات ایفای نقشی دارین که طبیعیه.
ولی گذشته از سطح پست، به نظر من کمی برای تصمیم گیری در مورد عضویت در گروه ها زوده. منظورم تصمیم گیری من نیست. تصمیم گیری خود شما رو می گم.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۳ شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
سلام و درود بر شما یا لرداه!

میگم که میشه این پستم رو از این نظر نقد کنین که مناسب مرگخوار شدن هست سطح پستام یا نه؟

ممنون.


Always


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 377 انجمن تفرقه، سوروس اسنیپ:


یه سری نکاتی هست که لزومی نداره رعایت بشه. رعایت نشدنش ایراد نیست. ولی برای این که نوشته تون خوب محسوب بشه باید رعایت بشن.

به بعضیاشون می شه مستقیم اشاره کرد. مثل همون فاصله ها که تو نقد قبلی توضیح دادم. ولی بعضیا رو نمی شه مستقیم توضیح داد...مثل روند سوژه...این که سوژه رو چطوری ادامه بدیم. سوژه ها رو می شه به مسیر های مختلفی هدایت کرد. ولی تاثیر این مسیر ها با هم فرق می کنه. چیزی که این وسط شما لازم دارین تجربه اس. باید مسیر های مختلف رو تو سوژه های مختلف تجربه کنین و کم کم تشخیص بدین که کدوم مسیر به کجا می رسه. این یکی از مهم ترین ویژگی هاییه که یه ناظر باید داشته باشه.

الان تو پست قبل دامبلدور وظیفه ای برای هکتور تعیین کرده بود. عوض کردن مکان در اول پست شما کار اشتباهی نبود. ولی بهتر بود عوض نشه. چون اون سوژه تازه داده شده بود. هنوز خامه...اول باید اونو جا بندازیم! جاشو سفت کنیم و بعد بریم سراغ خانه ریدل که تو این سوژه اهمیت خاصی نداره.


فاصله هاتون خیلی خوب شده. این جوری خوندن پست راحت تره.


نقل قول:
- ولی مهم تر از همه اینه که باید بریم و اون چمدون رو بدست بیاریم. نمیشه که ما چمدون رو بدیم بهشون ولی اونا چمدون ما رو نفرستن که!
من فکر می کردم لرد هم چمدونشو پس گرفته. ولی الان بصورت سرسری پستا رو خوندم متوجه شدم جایی گفته نشده که لرد هم پس گرفت.
این نکته سنجی شما رو نشون می ده که شما متوجه این موضوع شدین که چمدون لرد این وسط چی شد؟
ولی یه موردی هم وجود داره.
سوژه ها نباید پیچیده بشن.
سوژه ولی پیچیده یا چند شاخه می شه، بعد از مدتی خواننده و نویسنده رو خسته می کنه!
راه حلش اینه که روی یه سوژه فرعی تمرکز کنین. مثلا این جا روی هکتور و ماموریتی که بهش داده شده بود. که سوژه قوی و جاداری هم هست. بعد از مدتی که این سوژه تقریبا تموم شد یا انرژی شو از دست داد یکی بیاد اشاره کنه که چمدون لرد هنوز تو محفله و باید برای گرفتنش برن.


نقل قول:
گفتن کلمه ارزشمند و گرانبها کافی بود تا همه مرگخواران برای بازگرداندن چمدان اربابشان داوطلب شوند. هر چه که بود، آوردن چمدان از آنجا تا خانه ریدل ها حق الزحمه ای داشت و ممکن بود چیزی گیرشان بیاید.

این که مرگخوارا برای همچین چیزی طمع کنن سوژه خیلی خوبیه که به نظر من خیلی سریع و گذرا ازش رد شدین. مرگخوارا می تونستن کمی درباره این موضوع حرف بزنن. حتی می تونستن فکر کنن لرد براشون از سفر سوغاتی آورده!
تشخیص سوژه های فرعی خوب و رد نشدن ازشون هم چیزیه که به مرور زمان یاد می گیرین.
همیشه تاکید می کنم روی سوژه اصلی تمرکز نکنین. سعی نکنین به هدف برسین. این جا سوژه چمدونا هستن. ولی چیزی که به درد ما می خوره همین سوژه های ریز و فرعی هستن که لابلای داستان پیدا می شن. قسمت جالب ماجرا همینا هستن.


جاروزین اصطلاح خوبی بود. معمولا مخالف توضیحات داخل پرانتز هستم...ولی این جا اگه توضیح نمی دادین منظورتون مشخص نمی شد.


نقل قول:
- ولی یادتون باشه! مثل این محفلی ها پای پیاده نرید. ما آبرو داریم! آژانسی، جاروزینی ( بر وزن لیموزین) چیزی بگیرین و برین. و بله! پولش رو خودتون باید بدید.
دیالوگ خیلی خوب بود...ولی شکلک نه. لرد معمولا با یه لحن حق به جانب حرف می زنه که این شکلک اون مفهوم رو نمی رسونه.
آژانس و جاروزین سوژه های خوبی هستن. البته به شرطی که منظور از آژانس هم نوع جادویی اون باشه. هیچ لزومی هم نداره فکر کنیم که اینا چرا غیب نمی شن، چرا آپارات نمی کنن و چرا با جاروی خودشون نمی رن. مسیر سوژه دار همیشه مسیر خوبیه!


اشاره به هکتور در پایان پست، کار خوبی بود. چون سوژه اصلیمون اونه فعلا.
درباره مسیر سوژه حرف زدم.
الان شما به چند پست بعد فکر کنین که مرگخوارا به هر حال به محفل می رسن.
این سوژه هکتور رو خراب می کنه.
در بهترین حالت، مرگخوارا هم سریع چمدون لرد رو می گیرین و بر می گردن. که در این صورت هم سوژه دو تکه می شه. انرژی داستان هم به همون شکل تقسیم بر دو می شه. برای همینه که بهتره از سوژه هایی که قدرت مشابهی دارن، جداجدا استفاده کنیم. کمی صبر کنیم تا انرژی اولی تموم بشه و بعد بریم سراغ دومی.


چیزی که پست شما کم داشت شخصیت بود. شخصیت هایی که می شناسیم. شاید دلیلش این باشه که هنوز شخصیت ها رو خوب نشناختین. اینم کم کم درست می شه. ولی با وجود این پستتون اصلا بد نشده. کاملا مشخصه که شما بلدین از سوژه ها استفاده کنین. اینو می شه از دیالوگ دامبلدور فهمید.
یه نکته خوب دیگه هم اینه که می تونین غیر جدی هم بنویسین.


پست شما با وجود نسبتا طولانی بودن خسته کننده نبود. سوژه های خوبی به ذهنتون می رسه که فقط کافیه بتونین ازشون در جاهای مناسب استفاده کنین. شخصیت های سایت رو هم اگه کم کم بشناسین و ازشون استفاده کنین خیلی بهتر می شه.


خوب بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.