-ارباب بذارین!
-هولمان نکنید!
لرد،با آرامش کامل آستینش را بالا زد.با آرامش کامل دستش را به گوی نزدیک کرد...
نیم ساعت بعد:
دست لرد همچنان درحال نزدیک شدن به گوی بود!
-ارباب ببینید فقط کافیه دستتون رو اینطوری روی گوی بذارید!
-فکر میکنید ما بلد نیستیم دستمان را روی گوی بگذاریم؟دستتان هم که به دستمان خورد!آواداکداورا!
لرد بلاخره راضل شد دستش را روی گوی بگذارد:
-کراب توی موقعیتی؟
-آره مستقر شدم!
گویل بیسیم مشنگی اش را کنار گذاشت و به در مغازه نگاه کرد.vs بزرگی روی تابلو مغازه بود!
صدای کراب از بی سیم مشنگی آمد:
-رودولف بازی درنیاری دوباره!لباس های منکراتی ساحره ها رو ول کن غرفه مورد نظر ته مغازست!
گویل سرخ شد و چشم چرخاند تا چک کند کسی نشنیده باشد.آرام جواب داد:
-توجه کن که ما توی یک مکان شلوغیم!برو جلو!پیغام نده!عه!دیدمت!
-منم دیدمت!
کراب و گویل در کنار هم ایستادند و با هیجان فراوان به غرفه مورد نظر زل زدند!
-باورم نمیشه اولین حقوق اوباش بودنمون رو گرفتیم!بلاخره میتونم لوازم آرایش های مارک بخرم!
-من از قبل پول داشتم ولی باورم نمیشه اومدی با هم لوازم آرایش های مارک بخریم!
لرد قبل از رسیدن به صحنه های بعدی دستش را از روی گوی کشید!همه مرگخواران به گوی زل زده بودند!
-فیس فس فس فسو؟
-ما هم نمیدونیم توی این ننگ چه میکردیم!
-فیسسسس فسو فس!
-دست گویل؟دست گویل روی گوی ما؟گویل دستت روی گوی ما بود؟کروشیو!
لرد وقتی حس کرد که گویل به اندازه کافی تنبیه شده،رو به بقیه مرگخواران کرد:
-دستتون رو بزارید ما آیندتون رو ببینیم!