-بکشین...بکشین...کنار...
اعتراض شدیدی به مردم حاضر در صف دست داد!
-چی چیو بکشین؟ ما دو ساعته تو گرما این جا وایسادیم!
-شما چه فرقی با ما دارین که می خوایین بی نوبت برین تو؟
-ما خیلی وقته منتظریم. خسته...گشنه...تشنه...روزه...نماز...زکات...حج...
این آخری ایرانی بود...ولی ایرانی حریصی بود و به محض شنیدن چنین فرصتی، کل مال و اموالش را فروخته و ویزا گرفته و برای ثروتمند شدن راهی هاگزمید شده بود!
ملت ساکتش کردند...چون داشت دور بر می داشت.
مردم معترض برای لحظه ای توقف کردند تا عکس العمل فرد عجول را ببینند که به اندازه کافی از خودش و هیکلش خجالت کشیده یا نه.
-اوا...من شخصا غلط کردم!
-این که اونه!
-عصبانی شد...چشاش قرمز شده...
-از اول قرمز بود ابله...ولی اون دودی که از سرش بلند می شه از اول نبود.
حاضرین در صف، فورا راه را باز کردند و لرد سیاه جلو رفت.
-ما با مدیریت موزه...
درها بسته شد و تابلوی "تعطیل است" در حالی که دو طرف دامنش را در دست گرفته بود، دوان دوان خودش را رساند و جلوی در موزه نصب شد.
لرد سیاه لگدی به تابلو زد.
-ما تعطیل معطیل سرمان نمی شود. ما جنس آورده ایم!
در موزه ترسید و بدون کسب اجازه از مدیریت محترم موزه، باز شد.
لرد سیاه جنسش را برد و روی میز گذاشت.
-لبخند بزن.
سخن لرد، خطاب به جنس بود...و جنس هم اطاعت کرد.
مدیر موزه که می خواست سریعا از شر این مشتری خلاص شود پرسید:
-ایشون...کی هستن؟
-مرلین! مرلین بزرگ! تو ارتشمون بود. ولی دیگه به درد نمی خوره. گفتیم حداقل تبدیل به پولش کنیم. قدیمیه ولی هنوز خوب کار می کنه. شبا کمی سرفه می کنه که دو ضربه بزنین وسط فرق سرش ساکت می شه. خورد و خوراک خاصی هم نداره. روزی یه برگ مو می خوره. اونم گاهی تف می کنه بیرون. آب هم نمی خواد. با همون شبنمای روی برگ مو سیراب می شه. پول ما رو بدین بریم! مایلیم آبکش بخریم.
-آبکش برای چی؟
لرد سیاه اهل توضیح دادن نبود.
-به شما چه ربطی داره؟ می خواییم آب بکشیم...آبکش های زیاد لازم داریم. وقتی طلسممونو اجرا می کنیم، جلوش یه آبکش می گیریم، طلسممون ازدیاد پیدا می کنه! چند شاخه می شه. به جای یه نفر ده نفرو می کشیم.
مدیر موزه خیال نداشت پولی بدهد. تمایلی هم نداشت. ولی این جنس، زنده و سر و مر و گنده جلوی چشمش بود و نمی توانست ایرادی روی آن بگذارد. اگر می توانست هم نمی توانست! از صاحب جنس می ترسید.
همکارش کمی به سمتش خم شد.
-پولشو بدین بره. به هر حال از بقیه جنسا اونقدر سود می کنیم که جبران شه. با این یکی نمی شه در افتاد. تازه...جنس، مرلینه. شاید به دردمون خورد...
و لرد سیاه خوشحال و خندان و راضی، از موزه خارج شد.