هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰
#85

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بلا ‏:‏ خوب چه کاری با ارباب داشتین ؟ ‏
مامور ‏۱‏ ‏:‏ ممممیییی خواستیم که ببررر اسساس دستور مقام فخمه وزارت که نجینی رو خطرناک تشخیص دادن اون رو به ما تحویل داده تا ما اون رو نابود کنیم ‏.
بلا ‏:‏ چی گفتین ؟ ‏
مامور ‏۲‏ ‏:‏ همون که شنیدین !
بلا ‏:‏ بیایین تو ! ‏
ماموران با ترس بسیار و در حالی که به اقصی نقاط لباس و اعضا و جوارح مرلین متوسل می شدند وارد خانه شدند.

لرد ‏:‏ خوب چی کار داشتین شما ماموران ضعیف و بو گندو ی وزارت ‏.
بلا ‏:‏ ارباب خیلی خیلی معذرت می خوام ولی اینا می گن که نجینی یکی یک دونه ما رو که آزارش حتی به یه مورچه نرسیده و فقط چند تا آدم و اینا خورده رو خطرناک تشخیص دادن ! ‏
لرد :‏ پس که اینطور که خطرناک تشخیص میدن صبر کنین صداش کنم یه نگاهی بهش بندازین ‏.
-‏ نه نه نه صداش نکنین غلط کردیم ‏
و در این حین شلوار دو تا از مامورا به طرز اسرار آمیزی به رنگ خردلی تغییر کرد ‏
لرد ‏:‏ نجینی بیا این جا دخمل گلم ‏.
نجینی در حالی که آرایش کرده با رژ لب و انواع اقسام دور ها اعم از دور چشم و لب و ‏...‏ و با روبان صورتی رنگی بر دم در حالی که خرامان و عشوه گر می خزید وارد صحنه شد
مامورا ‏:‏ ‏


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰
#84

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی یه مدت به حالت به سه مامور نگاه میکنه و بعد میگه: ثابت کنین مامورین وزارتخونه این.

مامور که شوکه شده با تعجب به لینی نگاه میکنه. یکی دیگه از اونا برای جلوگیری از سوتی میگه:

- یعنی شما میخواین مامورین وزارت خونه رو راه ندین؟ اصلا میدونین که عواقب این کار چیه؟ طبق بند شماره ی 9 میلیون و 725 هزار و 891 قانون شورای ملی جادوگران و ساحران انگلستان ایستادگی در مقابل مامـ...

لینی که از حرفای مرد خسته شده یه نگاه به سرتاپای مامور میندازه و میگه: هرچی بگی مهم نیس! مگه نمیدونی اینا در مورد مرگخواران ارباب صدق نمیکنه؟

مامور دوم هم به دلیل شوک به مامور اول میپیونده و هردو ساکت به لینی زل میزنن. مامور سوم سعی میکنه خودشو جدی و خشن و مصمم تو کارش نشون بده و میگه:

- اون مال گذشته بود! الان هیچ کس حق مقابله با وزارتخونه رو نداره، هوس آزکابانو کردی؟

لینی با شنیدن صدای شکسته شدن اشیای مختلف متوجه میشه که بلا همون نزدیکیاس پس بیخیال مامورا میشه و میگه: الان بلا میاد و به طور جدی به کارتون رسیدگی میکنه!

و میذاره میره و سه مامورو در حالت شوک تنها میذاره. یکیشون ناله ای میکنه و میگه: همین ورود به اینجا کلی دردسر داره، دیگه بعدش قراره چی بشه؟ فکر کنم اصلا متوجه علت اومدن ما نشد!

دو مامور دیگه شونه هاشونو به نشونه ندونستن بالا میندازن و با ترس به اونچه که قراره اتفاق بیفته فکر میکنن.

تو خونه - نزد بلا و لینی:

- بلا سه تا آدم واست جور کردم که خوراک خودته. میگن از طرف وزارتخونه ن و حکم دارن که ...

لینی یکم به مغزش فشار میاره اما به این نتیجه میرسه که بهتره به خودش زحمت فکر کردن نده پس میگه:

- خودت برو ببین چی کار دارن!

با دیدن ابروی بالا رفته ی بلا تکمیل میکنه: گویا کاری با ارباب دارن!

و بلا با شنیدن اسم لرد به سمت در هجوم میبره.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۹ ۱۹:۳۴:۰۵



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۰
#83

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
+سوژه جدید+

وزیر با نگاه نافذش در چشمان مامور بخت برگشته زل زد و گفت:

- همونطور که گفتم، این موجود خطرناک شناخته شده. و تو این شانس رو داری که شخصا حکم نابودیش رو از دست من بگیری. این برای تو افتخار خیلی بزرگی خواهد بود. اگه قدر دان باشی البته!

مامور که احساس میکرد این وسط چیزی طبیعی نیست با شک و تردید گفت:

- بله جناب وزیر. حتما همین طوره. احتراما میشه سوال کنم که این موجود خطرناک که جدیدا شناسایی شده و باید نابود بشه چیه؟

وزیر لبخند موذیانه ای زد و پاکت زرد رنگی را به دست مامور داد. مامور مهر و موم پاکت را باز کرد و تکه کاغذ پوستی کوچکی را از آن بیرون آورد.

- خب مامور، حاضری؟

مامور بخت برگشته که لرزه بر تمام اندامش افتاده بود سریعا جلوی پای وزیر افتاد و گفت:

- قربان عفو بفرمایید. من نمیتونم، من زن و بچه دارم، من گناه دارم! به پدر پیرم رحم کنین. باور کنین بابام یتیمه!!

وزیر که آشکارا موذیانه میخندید خودش را عقب کشید و گفت:

- وقتی که ماجرای پرونده اختلاس مالی پسرم رو توی پیام امروز افشا کردی باید فکر اینجاش رو هم میکردی. حالا برو چندتا از مامورهات رو بردار و نجینی، حیوان دست آموز مخصوص اسمشو نبر رو با مجوز وزارت نابود کن!! برات آرزوی موفقیت میکنم!

درست سه ساعت پس از این گفت و گو مامور به همراه دو نفر از دستیارانش با بدن هایی لرزان در جلوی در خانه ریدل ایستاده بودن.

- زنگ بزن دیگه.
- به من چه؟ من تازه یک ماه استخدام شدم! خودت زنگ بزن تو سر گروهی!

مامور آب دهانش را به سختی قورت داد و با دستانی لرزان زنگ در را زد. چند لحظه بعد در با صدای ترق تروق زیادی باز شد و هیکل سیاه پوشی در آستانه اش ظاهر شد.

لینی با نگاه خشم آلودی که به انها انداخته بود گفت:

- امرتون؟

- به...به دستور مقام...فخیمه انجم...انجمن نابودی موجودات خطرناک...به اطلاع می رسانم...نجینی، مار مخصوص اسمشو نبر...خ...خطرناک شناخته شده و ما دستور داریم که با اجازه تون ن...نابودش کنیم!! در همین راستا...تقاضا داریم اون رو به ما...تحویل بدین!

لینی:



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ سه شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰
#82

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
درست در همین لحظه لرد سیاه با عصبانیت وارد زیر زمین شد.
-شماها چه غلطی کردین؟کدومشون بود دخترم؟به بابایی نشونش بده.

نجینی فس فس کنان با دمش به آگوستوس اشاره کرد.لرد چوب دستیش را بطرف آگوستوس گرفت.آگوستوس وحشتزده شروع به التماس کردن کرد.
-ارباب خواهش میکنم.برای کشتن من خیلی وقت دارین.الان مشکل بزرگتری داریم.به کمی ریش احتیاج داریم و این ریش دراز بی ریش اصلا همکاری نمیکنه...

لرد لحظه ای مردد شد.دستش را پایین آورد و به دامبل خیره شد و بعد از چند ثانیه زد زیر خنده....بالاخره وقتی از شدت خنده اشک از چشمانش جاری شده بود از دامبلدور پرسید:
-که همکاری نمیکنی....هان؟

دامبل با جدیت سر تکان داد.آگوستوس به لرد سیاه نزدیک شد و با احتیاط اجازه صحبت گرفت.
-ارباب...من یه نقشه ای دارم.اجازه میدین بگم؟

آگوستوس چیزی را در گوش لرد زمزمه کرد.پس از چند لحظه لرد از سوروس پرسید::اون ماگل ریشویی که دیروز دستگیرش کرده بودین هنوز زندس؟

سوروس با خوشحالی تایید کرد و به دستور لرد ماگل مورد نظر را به زیر زمین منتقل کرد.با اشاره لرد آگوستوس چاقوی نقره ای رنگش را در آورد..نجینی با دیدن چاقو فش بلندی کرد و پشت لرد پنهان شد...ولی آگوستوس با لبخندی شیطانی بطرف ماگل رفت...


چند ساعت بعد:

-چطوره ریشی؟دوسش داری؟

دامبلدور با اشتیاق در آینه به ریش جدید و بلندش خیره شد.
-اوهوم...خیلی بهم میاد....نه؟

آگوستوس ابزار جراحیش را کنار گذاشت.
-آره...عالی شد.اصلا مشخص نیست که ریش اون ماگل عوضی رو بهت پیوند زدیم.اصلا برای صورت خودت ساخته شده.حرف نداره...الان ازش خوشت میاد دیگه؟

دامبلدور دوباره تایید کرد.با تایید دامبلدور دستور حمله توسط لرد سیاه صادر شد.تعدادی از مرگخواران بطرف دامبلدور حمله ور شدند و با استفاده از طلسمی چشمانش را باز نگه داشتند و تعدادی دیگر ریش جدیدش را بدون توجه به ناله و زاری او از صورتش جدا کردند...افتخار زدن اولین جرقه به ریش دامبلدور نصیب روفوس شد....لرد و مرگخواران با خوشحالی خاکستر شدن ریش دامبلدور را-اینبار درست در مقابل چشمانش-نظاره گر شدند...


روز بعد:


-ارباب سوروس از هاگوارتز گزارش داده که دامبلدور رو-طبق عادت- بالای برج برده و همونجا کشته و از اون بالا پرتش کرده پایین.دامبلم بعد از برخورد با زمین منفجر شده و اجزای داخلی...حالا احتیاجی به جزئیات نیست.به هر حال خوشحالم که همه چی حل شد.

لرد سیاه مغرورانه به روفوس نگاه کرد.
-حق دارین خوشحال باشین.به اربابتون افتخار کردین؟دیدین چه نقشه فوق العاده ای کشیدم؟

آگوستوس محتاطانه جواب داد:
-ارباب ما همیشه به شما افتخار میکنیم...ولی پیوند زدن ریش و از بین بردن طلسم احیانا نقشه من نبود؟

لرد کروشیویی نثار آگوستوس کرد.
-هرگز!همه این نقشه های زیرکانه از مغز متفکر ارباب خارج شدن...ببینم...تو...همونی نیستی که جسارت کردی و فلس های دختر عزیزمو...

آگوستوس:


پایان سوژه


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۹ ۱۴:۱۴:۵۱



Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
#81

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- نه...اون چاقو رو بیار... آهان با اون اره هه..

غژ....غــــــــــــــــــــــژ..

مرگخواران در زیر زمین دور از چشم لرد سیاه مشغول ساختن یویو بودند. لرد سیاه طبقه ی بالا خواب بود . یا مرگخواران فکر میکردند خواب است.
- بیا اسکورپیوس.. این سوهان... گردش کن...
- فکر کنم دیگه آماده شد!


بنگ



-

طبقه ی بالا اتاق لرد سیاه

لرد سیاه با آرامش روی مبل راحتی اش لم داده بود و به بیرون از پنجره خیره شده بود. به مرگخوارانش اطمینان کامل داشت و به شب فکر میکرد که با بقایای بدن دامبلدور خیره نگاه میکرد.
فش فشی خشم آمیز.نگاه لرد سیاه به روی زمین افتاد. نجینی که ظاهرش نشان میداد از چیزی دلخور است خزید و جلو آمد . آرام آرام از پایه ی مبل بالا رفت و دور گردن لرد سیاه آرام گرفت.
-فسی فس فس؟(چیزی شده دختر بابایی؟)
- فس فس... فو خیشا فیش...( داستانش درازه... مرگخوارات...)
- :sissis:

زیر زمین

مرگخواران با تلاش فراوان توانسته بودند یویو را بسازند و آن را جلوی چشم دامبلدور به جیمز هدیه کرده بودند. آگوستوس تیغ به دست جلو رفت و تمام ریش دامبلدور را بدست آورد. وردی به زبان آورد و ریش را آتش زد. دامبلدور برای ندیدن سوختن عزیزترین و ارزشمند ترین چیزش در دنیا چشمانش را بست. سوختن ریش تمام شد. رز خاک اندازی آورد و با سختی و مشقت تمام خاکستر ها را جمع کرد. دامبلدور چشمانش را باز کرد. سوروس جلو رفت و فریاد زد:
- آواداکداورا!
.
.
.
.
دامبلدور با چشمانی کودکانه و لبخندی احمقانه به آنها خیره شده بود. بله! آنها ریش را طبق دستور جلوی چشمش نسوزانده بودند! و دیگر ریشی نمانده بود تا مرگخواران بسوزانند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
#80

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
ناجینی که تا چند لحظه پیش، تنبل وار حرکت می کرد، بلافاصله با دیدن چاقوی نقره ای بدور خود حلقه زد و حالت تدافعی به خود گرفت و در حالیکه سرش را در جهت آگوستوس گرفته بود فش فشی کرد.

اسنیپ که این حالت ناجینی را قبلا هم دیده بود، سرعتش را کم کرد اما آگوستوس بی توجه به این حرکت هشدار آمیز مار، در حالیکه به شدت روی فلس های ناجینی تمرکز کرده بود، نزدیک و نزدیک تر می شد.

- نازی نازی ارباب، خوشگل ارباب...
- آگوستوس... صبر کن... بیا عقب!

اما هوش و حواس آگوستوس تنها به فلس درشت روی کمر مار بود و بس! هرچه مرگخوار نزدیک تر می شد زبان مار با سرعت بیشتری از دهانش خارج میشد.

- آفرین بچه خوب، عمویی کاریت نداره... همین چوری بی حرکت باش...
- فیشششششششششششش!!!
- آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!

اسنیپ که سه چهار قدم از آگوستوس عقب مانده بود با دیدن شنیدن آخرین فیش ناجینی، دیگر معطل نکرد و بدون نگاه کردن صحنه جدال پای با ناجینی.، با پاگردی سریع به سرعت پشت به صحنه فرار را به برقرار ترجیح داد.

اما از آن طرف ناجینی که به قصد کشتن آگوستوس دهانش را گشوده بود تنها توانست با نیش هایش خراشی روی دست پای بدهد. آگوستوس که انتظار همچین عکس العملی را از سوی مار نداشت آنقدر شوکه شده بود که نتوانست تعادلش را حفظ کند و درحالیکه ناجینی تقریبا روی افتاده بود به زمین خورد.


نیم ساعت بعد
- یعنی مرده؟
- نه بابا، هنوز نفس میکشه!
- به تو هم میگن مرگخوار! یعنی نمی تونستی بهش کمک کنی؟!
- شوخی می کنی! تو ناجینی رو ندیدی وقتی حمله کرد! تازه من به پای هشدار دادم.
- هیس! فکر کنم داره بهوش میاد!
- آی...وای... اوی... کمرم... من کجام... اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟ این کیه؟

روفوس نگاهی به بقیه کرد و گفت:
- فکر کنم عوارض نرسیدن اکسیژن بهش باشه، ناسلامتی یه ربع ناجینی داشته آبلمپوش میکرده!
- خوبه به دادش رسیدیم و گرنه مرده بود.

رز که روی آگوستوس خم بود ایستاد و به سمت انتونین چرخید گفت:
- با این حال موفق شد یک چنتا فلس درشت از ناجینی جدا کنه! عجب دیونه ایه!
- حال کافیه یه یویو بسازیم و کاری که دامبلدور خواسته رو انجام بدیم... فکر کنم دیگه مشکلاتمون تمومه
-اره

هنوز صدای فش فش ناجینی در خانه ریدل طنین انداز بود. مرگخوارها بایستی سرعت عمل برخرج می دادند تا شب زمانی باقی نمانده بود.


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۷ ۲۰:۰۴:۳۳
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۱۲ ۱۷:۵۹:۲۴

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۸:۲۴ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
#79

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

انجمن نابودی موجودات خطرناک به لطف وزیر(روفوس)زیر نظر مرگخوارا اداره میشه...مرگخوارا در این انجمن تشخیص میدن که دامبلدور یک موجود خطرناکه و باید نابود بشه.مرگخوارا دامبلو دستگیر میکنن ولی با هیچ روشی موفق به نابود کردن دامبل نمیشن.برای همین لرد مشکوک میشه که شاید دامبلدور هم هورکراکس داشته باشه و سوروس اسنیپ رو مامور تحقیق در این مورد میکنه. سوروس از هاگوارتز برمیگرده و نتیجه تحقیقاتش رو اعلام میکنه.سوروس میگه که طبق تحقیقات اون دامبلدور هورکراکس نداره ولی یه طلسم باستانی روی خودش اجرا کرده که دلیل نمردنش اونه. و تنها راه از بین بردن این طلسم اینه که مهمترین عضو بدنش(ریشش) رو با رضایت خودش ازش جدا کنن.
مرگخوارا برای جلب رضایت دامبل جیمز سیریوس پاتر رو گروگان میگیرن.
روفوس بعد از مدتی مذاکره با دامبل اونو راضی میکنه که ریشش رو به مرگخوارا بده ولی یک شرط داره.اونم اینه که مرگخوارا از فلس های نجینی یویویی درست کنن و به جیمز بدن و اونو برگردونن به محفل....مرگخوارا تصمیم دارن شرط رو بدون اطلاع لرد اجرا کنن...

_____________________________________

-هیشت...نجینی؟بیا جلو...بیا عزیزم...کارت دارم.
-نجینی؟شلنگ؟بابا یه تکونی بخور.انگار نه انگار.
-نجینی...پوست ارباب دچار آلرژی ماری شده.دیگه نمیتونه مارا رو تحمل کنه....برات مهم نیست؟


نجینی نگاه سردی به آگوستوس انداخت و سرش را برگرداند.آگوستوس دستش را دور گردن روفوس حلقه کرد.
-نجینی...ببین من چی دارم.یه شام کامل!

نجینی که ظاهرا دچار حالت تهوع شده بود بطرف دستشویی خزید.
آگوستوس تصمیم گرفت به عنوان آخرین حربه از جذابترین مرگخوارکه در عین حال نقطه ضعف نجینی به شمار میرفت استفاده کند.
-نجینی...عزیزم...ببین کی اینجاس....مو روغنی مورد علاقت.

نجینی به آخرین پیشنهاد علاقه ناچیزی نشان داد.آگوستوس و اسنیپ به آرامی به نجینی نزدیک شدند.
-چیزی نیست.نترس کوچولو...فقط چند تا فلس کوچیک میخوام ازت.دکترت گفته فلسای اضافیتو باد بگیریم.برای رشدت خوبه.حالا تکون نخور بذار من کارمو بکنم.

آگوستوس چاقوی نقره ای رنگی از جیبش خارج کرد و بطرف نجینی رفت...




Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۵ فروردین ۱۳۹۰
#78

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
سرانجام بعد از گفتگوهای فراوان مرگخواران به این نتیجه رسیدند که برای مذاکره کسی بهتر از روفوس نمی تواند از پس دامبلدور بربیاید. البته اگر دامبلدور خاطره تکه تکه شدنش توسط روفوس را فراموش می کرد!

سوروس به روفوس آخرین سفارش ها را کرد و در آخر افزود:
- تند نرو، اروم اروم برو سر اصل مطلب و فراموش نکن که تنها راه درمان لرد سیاه، گرفتن ریش دامبلدور بدون زور و فشاره...
- خودم میدونم.
- یاد باشه طرفی که داری باهاش مذاکره می کنی، دامبلدوره نه گویل!
-
- اینم یادت نره که از همون اول در مورد جمیز چیزی نگی، اول با زبون خوش و تملق برو جلو بعد اگه چاره ای نبود برگ برندتو رو کن.
-
- آهان اینم فراموش نکن...
- بسه! کشتیم... تو که ظاهرا همه چیزو از قبل برنامه ریزی کردی و آمادگی کامل داری، برو تو و مذاکره کن!

اسنیپ با لحنی سرد گفت:
- احمق جون، مگه نقش منو در هاگوارتز و محفل فراموش کردی. لرد سیاه به طور واضح دستور داده که تا زمانیکه دامبلدور رو در صحنه داریم من در پس پرده باقی بمونم!

سرانجام با دخالت ایوان بحث خاتمه یافت و روفس به سمت اتاقی که دامبلدور در آن زندانی بود رفت و وارد شد.

نیم ساعت بعد
- خبری نشد.
- ظاهرا نه.

یکساعت بعد
- میگم برم تو یه سرو گوشی آب بدم؟
- نه رز بشین همینجا، هنوز زوده.
اسنیپ: من باید برم پیش لرد سیاه گزارش بدم، خبری شد به من بگید.

دوساعت بعد
- میگم بحثشون زیاد طول نکشیده؟
- آره موافقم زیاد طول کشید بهتره آنتونین تو بری و یه نگاه توی اتاق بندازی.

آنتونین بلند شد، کمی ردایش را مرتب کرد و به سمت در رفت تا داخل شود که دستگیره در چرخید و روفوس در استانه در ظاهر شد.

- گلوم خشک شده یه چیزی بدین گلوم باز شه.
- چی شد بالاخره؟ موافقت کرد!

روفوس در حالیکه از خستگی از پا درامده بود گفت:
- این یارو عجب جونوریه! قبل از اینکه من حرفی بزنم اون گفت که میدونه من برای چی رفتم پیشش...
و در حالیکه صدایش می لرزید گفت:
- دامبلدور موافقت کرده که ریشش رو بده منتها یه شرط هم گذاشت.
- چه شرطی؟
- اینکه لرد سیاه یویو ای از فلس های ناجینی بسازه و اون به جیمز بده تازه اون نصفه آدم رو برگردونیم همونجایی که اوردیمش!
- نجینی! محاله لرد سیاه قبول کنه!
- اگه این خواسته رو به لرد بگیم که هممونو زنده زنده کباب میکنه!

صدای آستوریا از گوشه بلند شد:
- خوب شاید بهتره توی این مورد چیزی به لرد سیاه نگیم!


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۵ ۱۹:۰۷:۳۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#77

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
همه ی مرگخواران به حالت آماده باش در آمده بودند و دنبال آن فنقل بچه میگشتند. همین که رز و لوسیوس به روفوس و ایوان ملحق شدند و متوجه مفقود شدن جیمز شدند این حالت پیش آمد. تا اینکه رز گفت:

- فهمیدم!! سیبل میتونه با گوی بلورین پیداش کنه! ما هم میریم دنبالش!

سیبل سریع احضار شد و با مشورت با گوی بلورین متوجه شد که دومتر به سمت چپ از دیواره ی شمالی بارو جیمز قدم زنان و متفکر پیش میره. مرگخوارن سریع راه افتادند و درست بعد از 2 دقیقه و 30 ثانیه قادر به پیدا کردن او شدند و آهسته به تعقیب کردنش مشغول شدند. ناگهان رز جلو پرید و گفت:
- سلام پسر عمه!میای بریم یه جایی؟
-

نقشه این بود که اگر جیمز با زبان خوش رز جلو نیامد مرگخوارنا به زور او را ببرند. 3 مرگخوار با نگاه هشدار دهنده ی رز بر سر جیمز حمله کردند و دست و پای او را بستند.

آزمایشگاه
- حالا چه جوری باید با اون فنچول راضی کنیم دامبل رو؟
- اینکه کاری نداره. جیمز رو گروگان میگیریم.
- چه طوری؟

مرگخواران به فکر فرو رفتند. باید راهی پیدا میکردند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
#76

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
بلا با بی حوصلگی پرسید حالا این نصفه آدم رو از کجا میشه پیداش کرد؟

سوروس در حالیکه ردایش را می تکاند گفت: یا توی خونه شماره 12 گریمولده یا توی پناهگاه.
.
.
.
ساعتی بعد جلوی خانه گریمولد

لوسیوس آهسته از گوشه دیوار مشرف به ساختمان نامرئی سرک گشید، بیشتر از سه ربع ساعت میشد که به انتظار بازگشت رز در ان گوشه پناه گرفته بود.

سرانجام درب خانه باز شد و رز را دید که با مالی چند کلمه صحبت کرد و سپس از او خداحافظی کرد و به راه افتاد. لوسوس متوجه شد که مالی قبل از داخل رفتن با دستمال گلدار نیم متریش چشمانش را پاک کرد.

- پیش... پیش... رز از این طرف!
رز که متوجه لوسیوس شده بود به سرعت و با احتیاط کامل به او نزدیک شد و گفت:

-بچهه اینجا نیست...الان تقریبا نصف محفلی ها ریختن خونه ببینن چه اتفاقی برای دامبلدور افتاده... مالی وبزلی میگفت که چون این حادثه ممکن بوده روی بچه اثر بد بذاره، جینی رفته اون بذاره پناهگاهو برگرده!
- پس توی پناهگاه هست... خوبه. مطمئنا روفوس و ایوان تا حالا گرفتنش.

همان زمان، داخل بارو

ایوان در حالیکه با نوک چوب دستیش به بدن بیهوش جینی و جرج اشاره می کرد با ناراحتی گفت:
- روفوس تو که گفتی اون نصفه هم اینجاست پس کوش؟
- باور کن خودم دیدمش که با مادرش اومد داخل ساختمون و پرید توی بغل این یارو!
- شاید تو زمانی که داشتی به من میگفتی که کجاس از ساختمون خارج شده، چون من جز یه غول بیابونی دیگه هیچکسی رو توی ساختمون پیدا نکردم... هی حواست کجاست؟ دارم باهات حرف می زنم!

اما رفوس بدون توجه به او به سمت انتهای اشپزخانه رفت و با اشاره به در نیمه باز گفت:
- اینجا رو نگاه کن... بنظرم رفته بیرون بگرده!
-پس چرا ایستادی ما وقت نداریم باید بریم دنبالش بگردیم.

اطراف بارو

- یادمه دایی رون می گفت که خونه لاوگودا همین اطرافه، پس کوشش؟


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۴ ۲۲:۳۴:۱۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.