سرانجام بعد از گفتگوهای فراوان مرگخواران به این نتیجه رسیدند که برای مذاکره کسی بهتر از روفوس نمی تواند از پس دامبلدور بربیاید. البته اگر دامبلدور خاطره تکه تکه شدنش توسط روفوس را فراموش می کرد!
سوروس به روفوس آخرین سفارش ها را کرد و در آخر افزود:
- تند نرو، اروم اروم برو سر اصل مطلب و فراموش نکن که تنها راه درمان لرد سیاه، گرفتن ریش دامبلدور بدون زور و فشاره...
- خودم میدونم.
- یاد باشه طرفی که داری باهاش مذاکره می کنی، دامبلدوره نه گویل!
-
- اینم یادت نره که از همون اول در مورد جمیز چیزی نگی، اول با زبون خوش و تملق برو جلو بعد اگه چاره ای نبود برگ برندتو رو کن.
-
- آهان اینم فراموش نکن...
- بسه! کشتیم... تو که ظاهرا همه چیزو از قبل برنامه ریزی کردی و آمادگی کامل داری، برو تو و مذاکره کن!
اسنیپ با لحنی سرد گفت:
- احمق جون، مگه نقش منو در هاگوارتز و محفل فراموش کردی. لرد سیاه به طور واضح دستور داده که تا زمانیکه دامبلدور رو در صحنه داریم من در پس پرده باقی بمونم!
سرانجام با دخالت ایوان بحث خاتمه یافت و روفس به سمت اتاقی که دامبلدور در آن زندانی بود رفت و وارد شد.
نیم ساعت بعد - خبری نشد.
- ظاهرا نه.
یکساعت بعد- میگم برم تو یه سرو گوشی آب بدم؟
- نه رز بشین همینجا، هنوز زوده.
اسنیپ: من باید برم پیش لرد سیاه گزارش بدم، خبری شد به من بگید.
دوساعت بعد- میگم بحثشون زیاد طول نکشیده؟
- آره موافقم زیاد طول کشید بهتره آنتونین تو بری و یه نگاه توی اتاق بندازی.
آنتونین بلند شد، کمی ردایش را مرتب کرد و به سمت در رفت تا داخل شود که دستگیره در چرخید و روفوس در استانه در ظاهر شد.
- گلوم خشک شده یه چیزی بدین گلوم باز شه.
- چی شد بالاخره؟ موافقت کرد!
روفوس در حالیکه از خستگی از پا درامده بود گفت:
- این یارو عجب جونوریه! قبل از اینکه من حرفی بزنم اون گفت که میدونه من برای چی رفتم پیشش...
و در حالیکه صدایش می لرزید گفت:
- دامبلدور موافقت کرده که ریشش رو بده منتها یه شرط هم گذاشت.
- چه شرطی؟
- اینکه لرد سیاه یویو ای از فلس های ناجینی بسازه و اون به جیمز بده تازه اون نصفه آدم رو برگردونیم همونجایی که اوردیمش!
- نجینی! محاله لرد سیاه قبول کنه!
- اگه این خواسته رو به لرد بگیم که هممونو زنده زنده کباب میکنه!
صدای آستوریا از گوشه بلند شد:
- خوب شاید بهتره توی این مورد چیزی به لرد سیاه نگیم!