_ یا الله ! یا الله ! بفرمایید حاج آقا با ما کار داشتید؟
سارا و ایگور، مبهوتانه به ملا جلو خودشون نگاه می کرد که یک دفتر بزرگ عقد در دست داشت.
سارا متحیر و عصبی گفت : ما با پرستار کار داشتیم نه با شما!
حاج آقا که انگار هنوز متقاعد نشده بودخطاب به سارا گفت : حاجیه خانوم ایشون مرا احضار کرده و با دستور جناب از اینجا شرف یاب میشم(
خوب چی کار کنم؟باید سوژه رو بچرخونم دیگه)
ایگور که انگار تازه داشت از موضوع خوشش میومد به پیروی از رئیس و ملا به سارا گفت: رئیس و حاج آقا راست می گن !
بعدشم از این خانوم به این خوش...
_ مرتیکه عوضی میخوای با دختر من ازدواج کنی؟ گمشو بیرون پدرسوخته
آلبوس در آستانه در ایستاده بود و چوبش رو به حالت هشدار گونه ای در برابر دیدگان ایگور تکون می داد.
آلبوس خشمگین ادامه داد : سریع دور شو!!
گمشوایگور وحشت زده با یک بشکن غیب شد...
سارا از فرط خوشحالی به بغل باباش پرید و گفت : دستت درد نکنه بابایی!
ملت با دیدن این صحنه زدن زیر خنده :
آلبوس که شرمگین از این صحنه بود خیلی آروم سارا رو گذاشت زمین .
_ پیرمرد!نمیخوای احوال مارو بپرسی؟
آلبوس متحیر به دور و برش نگاه کرد تا بالاخره متوجه منبع صدا شد.
_ولدمورت!تو اینجا چه کار می کنی؟
ولدمورت در حالی که به سختی خودش رو راست کرده بود به آلبوس گفت : هیچی اومدم هوا بخورم
بیا یک تخته ویزارد بازی کنیم ... شرطی باشه ها!
ناگهان لبخندی پهنای صورت آلبوس را در بر گرفت : عزیزم!بله که قبول می کنم
آلبوس به سرعت یک صندلی کنار تخت ولدی ظاهر کرد و بشکنی زد تا یکی از اعضای محفل براشون تخته ویزارد بیاره...
_خوب دیگه از زن و بچه بگو ولدی جون.
ولدمورت آهی کشید و گفت : ای بابا! چی بگم!؟ زنم که منو ول کرده رفته پسرمم اینقدر شیره کشیده ترکیده
تو چی عزیزم؟
آلبوس گفت : والا زن ما که نمونه ترین زن خیابانی که تو دور و بر ولیعصر و آفریقا و انقلاب پیدا میشن شده دختر یکی در دونمون هم که داره زندگیشو می کنه دیگه...
تخته ویزارد حاضر شده و دو یار قدیمی پشت تخته نشسته و مشغول بازی بودند.
ولدی: راستی دامبی جون شرط چند بازی میکنی؟ دو گالیون خوبه؟
دامبی که ناگهان جا خورده بود گفت : مردک داری به من پیشنهاد رشوه میدی؟ به من؟
و رو به ملت کرد و گفت : تا حالا کسی به من پیشنهاد رشوه داده ؟
ملت:
آلبوس تخته ویزارد و ورداشت و کوبید تو سر ولدی...
ولدی که شوکه شده بود گفت : ای نالوتی ! ای تو ذاشتت
و چوبش رو بیرن کشید....
به حمایت ولدی تمام مرگ خواران نیز چوبشان را کشیده و همچنین محفلی ها هم تا بن دندان مسلح بودند.