دیییینگ دووووووونگ .... در همون لحظه ناگهان در باز میشه و گرابلی در حالی که مقادیر بسیار زیادی توت فرنگی زده زیر بغلش وارد میشه ..
گرابلی: اوه کجا رفتین یهو؟ عجب جای باحالی بود. خودم تنهایی کلی توت فرنگی جمع کردم! دفعه بعدی که دوباره رفتیم اونجا نوبت شماست که کار کنین تنبلا! گفته باشم! تازه یک راه جدیدم پیدا کردم دیگه لازم نیست چند بار جنگل رو دور بزنیم!
آنتونی و روفوس!!!!!!!
لرد: فکر میکردم گفتین دیگه نمیتونه راه برگشتو پیدا کنه؟
آنتونی و روفوس: ار... ار.. ارباب.... تته پته تت... پ پته!
در همون لحظه گرابلی یک عطسه خیلی گولاخ میکنه که کلا همه چیز و همه جا و همه کس خیس میشه و اینجاست که لرد و مرگخوارا متوجه میشن در چه وضعیت خطیری قرار گرفتن...
روفوس: امممممم گرابلی .... خب اینا که خیلی کمه .... ما احتیاج به توت فرنگیای بیشتری داریم!
گرابلی همینجور که دماغشو با آستینش پاک میکنه:
- نه اتفاقا ... یه مقدار از توت فرنگیایی که جمع کردمو بار چندتا کامیون زدم اونام تو راهن تا چند دقیقه دیگه میرسن!
آنتونی و روفوس!!!!!!!!!!!
آنتونی: امممم گرابلی جان ... نگفتی این همه توت فرنگی بدون نون بربری نمیچسبه؟ خب عزیز من موقع اومدن 5 تا نون بربریم میگرفتی دیگه! حالا مجبوری دوباره همه این راهو برگردی تا نون بربری تازه بگیری ....
گرابلی: نگران نباشین ... اتفاقا موقع برگشتن یادم بود ....امممم یه لحظه!
در همون لحظه گرابلی دست میکنه زیر رداش و 5 تا نون بربری داغِ داغِ تازه از تنور درومده رو میکشه بیرون!
جمعیت حاضر!!!!!!!!
همون لحظه گرابلی یه عطسه داغون دیگه میکنه که ملت قشنگ شیوع آنفولانزای خوکی رو در هوا احساس میکنند و کلا احساس آنفولانزا خوکی بهشون دست میده ....
لرد: رووووووووفووووووووووس!!!!
روفوس: بله ارباب ... امممم ... گرابلی خدا بد نده ... تو حالت خوب نیست ... فکر میکنم باید بری دکتر!
گرابلی: نه اتفاقا بعد از خریدن نون بربری ها رفتم دکتر و دکتر گفت بیماریم شدیدا واگیرداره و دیگه آنفولانزای خوکی کار خودشو کرده و چند روز بیشتر زنده نیستم ....
لرد:مااااااااااااااااااااا ... یکی یه کاری کنه الان هممون آنفولانزا میگیریم!
آنتونی: امممممم ... گرابلی کلا میخوای برو محفل ببین اوضاع بقیه محفلیا چطوره؟ بالاخره اونام دوستاتن .. باید بدونن وضعتو ...
گرابلی: اتفاقا پیش پای شما اونجا هم بودم و باهاشون برای آخرین بار خدافظی هم کردم ... همم خوب بودن و خیلی سلام میرسوندن ...
لرد: بوقی یعنی تو توی همین چند دقیقه همه اینکارا رو کردی؟
گرابلی: آهین :دی
همه!!!!!!!
در همون لحظه گرابلی ناخواسته توی صورت لرد یه عطسه دیگه میکنه ....
گرابلی: اوه ببخشید ....
لرد: لامصبا یه کاری کنید الان هممون میمیریم! آآآآآآآآآآآآآآآآآآ
روفوس: ببین گرابلی.... میگم میخوای برو یه هوایی بخور ... احتمالا الان حرفای دکتر رو شنیدی یکم تو شوکی ... هوا تازه بهت کمک میکنه .. بالاخره مرگ حقه .. بهتره در تنهایی باهاش کنار بیای ...
گرابلی: نه ممنون من الان کاملا ریلکسم و هیچ مشکلی ندارم و ترجیح میدم پیش شما باشم...
آنتونی: بابا یه لحظه برو بیرون مثل اینکه یکی داره صدات میزنه ...
گرابلی: نه کسی صدام نمیزنه ....
آنتونی!!!
روفوس: کلا یعنی نمیخوای بری بیرون دیگه؟ نه؟
گرابلی: نه
لرد: لعنت بر هر چی مرگخوار بی عرضست ... اصلا من میخوام برم این آخر عمری، تلویزیون بازی کوییدیچ اسلی یونایتدو ببینم که امشب بازی داره ...
گرابلی: ااااااهههه ... بازم کوییدیچ ... من که هیچی از کوییدیچ نمیفهمم ... هر جا میرم همه دارن کوییدیچ نگاه میکنن! حالم از هر چی کوییدیچه به هم میخوره .... اه اه اه .... از همتون بدم میاد بدسلیقه ها... انشاالله همتون منشور اخلاقی شین!
گرابلی اینو میگه و قهر میکنه و در رو میکوبه به هم و میره!
لرد و آنتونی و روفوس
لرد: خب ... اینم از این ... برین شامو درست کنین....