هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
او کیست؟؟
مردی نشسته بود
روی یک نیمکت خالی و وسیع
ظلماتی بود، سرمایی بود
از دل جادُگران
یخ و سرما، به جای عشق
می آمد، تو
او به کار این جادُگرا می خندید
خنده ای، که از آن
یخ و سرما، به جای عشق
می آمد، تو
خنده ای کرد از اعماق تهش(1)
خنده ای از سر قدرت و طرب
قدرتی که در آن
عالم جادُگران
مال کسی بود
که از قلب و رُحش
چیز کمی باقی بود
خنده ای مال کسی
که سراسر بدنش
پر بُوَد از طلب قدرت و کین
*****
در تمام عالم جادُگران، گشتم
اما ، او که بود؟؟
پاسخم را یافتم
او همان بود
که روحش
بهترین خصلت آدم بودن
را به قدرت و به کین
بفروخت و خندید
خنده ای که از آن
یخ و سرما ، به جای عشق
می آمد ، تو
او خودش بو، خوش
لرد تاریکی ها(2)
**********************
1- برای جور در آمدن آهنگ شعر ازاین اصطلاح استفاده کردم و قصد توهین به ایشون رو ندارم.
2- مقصود من از این شعر تنها معرفی لرد ولدمورت داخل کتاب هری پاتر بود و قصد توهین به هیچ یک از اعضا را نداشتم.
*** یکی نیست شعر آدمو نقد کنه؟؟؟***


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۹:۳۹ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
زی ذی" نامه!




الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!



به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"!

نشینند وسبـــــــــــــزی نمایند پاک!



به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند!

شب وروز با امــــــر زن می زیند!



به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!

ز اخلاق نیکـــــــــوش دم می زنند!



به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!

که در ظـــرف شستن به تاب وتبند!



به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!

یلان عوض کــــــــــــردن پوشکند!



به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال

نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال!



به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام

به مادر زن خود بگویند: مـــام (!)



به آنانکه دارند بــــا افتخـــــــــــــار

نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"!



به آنانکه دامـــــــن رفــو می کنند!

ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!



به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!

گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!



به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!

به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!)



الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!

به آن اشک چشمان "ممّد سبیل"(!)



به تنهای مردان که از لنگـــه کفش

چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش!



:که مارا بر این عهـــد کن استوار!

از این زن ذلیلی مکن برکنـــــــار!



به زی ذی جماعت نما لطف خاص!

نفرما از این یوغ مــــــارا خلاص!


------------------------------------------
تقدیم به تمام زز های عزیز
از : www.bolfozool.blogfa.com



Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۴

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
نام شعر: چشم
شاعر: آرامیس بارادا


آینه بخار گرفته بود
من خودمو نمی دیدم
رفم جلو و با دستم
یه دایره توش کشیدم

دایره ای که کشیدم
قدّ یه چشمم بود و بس
چشممو بردم نزدیکش
همون که بود قد یه عدس

چشمم که قهوه ای بود
یهو رنگش عوض شد
شد سبز کمرنگ و من
جیغ کشیدم تا که بد*

یهو افتاد به یادم
که چشم هری سبزه
چه افتخار بیش از این
که چشم بنده سبزه؟

ولی تا رفتم عقب
چشمم باز قهوه ای شد
پرید و رفت همه چی
یه رویایی بیش نشد!


*تا توانستم جیغ کشیدم.


تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴

تری بوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۲ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
شعر;ه در رابطه با جادوگران بید
شاعر:بیتا آتیش پاره
از همه دوستانی که اسمشون رو توشعر آوردم معذرت می خوام

حلالم کنید---> یادتون باشه غرض از این شعر توهین به کسی نبید--->این شعر تنها جنبه ی شاعر بازی داره!!!

---------

آی هری،هری،هری،هری،هری
از دوری ات کرده غروقاتی(1)
هری بی رولش کن
هری بی پستش کن
هری یه نگاه بهش کن


آی حاجی،حاجی ،حاجی،حاجی،حاجی
از دوری ات کرده غروقاتی
حاجی بی رولش کن
حاجی بی پستش کن
حاجی یه نگاه بهش کن

آی ایلی(2)،ایلی،ایلی،ایلی،ایلی
از تیپت کرده غروقاتی
ایلی بی رولش کن
ایلی بی پستش کن
ایلی یه نگاه بهش کن

آی لاکی(3)،لاکی،لاکی،لاکی،لاکی
از دوری ات کرده غروقاتی
لاکی بی رولش کن
لاکی بی پستش کن
لاکی یه نگاه بهش کن

آی زاخی(4)،زاخی،زاخی،زاخی،زاخی
از دوری ات کرده غروقاتی
زاخی بی رولش کن
زاخی بی پستش کن
زاخی یه نگاه بهش کن

ها..حالا اگه دوست داشتید با شناسه های مختلف این شعرو ریپیت کنید....چو چانگ...هرماینی...رون...تری...eli(گرابلی پلنک) ...

-------------------------
1-(ها.. اشتباه نکنید منظورم جادوگران بیده!!!منحرف نشید)
2-ایلیدان
3-لاکهارت
4-ها..با شناسه قبلی بیشتر هم خونی داشت تو شعر برا همین زاخی زدم به بزرگواری خودت ببخش


خوشحال می شم در bitaatishpareh باهاتون بچتم
___________________--
مجهز به سیستم ABS


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۴

برتا جورکینزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۴ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵
از بوشهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
نام شعر:هری پاتر
شاعر:برتا جورکینز البته از وبلاگ یکی از دوستان بر داشتم به آدرس زیر:
http://hogsemid.persianblog.com/
==========================================================================

چون هری برگشت سوی خانه اش
گفت آن موضوع به شوهر خاله اش
خنده ای زد آن کدوی پر ز باد
گفتش آنگه سوی او با قیل و داد:
"عقل تو گویی شده از پاره سنگ
زان سبب گویی چنین حرف جفنگ
بعد از آن نه هست سکّوی ده
خود خطا رفتی به این رسم و به ره
باشدا آیم به نزد آن قطار
تا ببینم چون شوی بر آن سوار !!"

* * *

چون هری آمد به سوی ایستگاه
بی خبر از شیوه و از رسم و راه
دیدش آنجا یک پسر با سرخ موی
گویی اش دنیا شده بر کام اوی
با برادرها رود سوی قطار
تا به قصد مدرسه گردد سوار
چون که ورنون دید این احوال را
دادش او دست هری اموال را
"رو به راه خود کنون طفل عذب
تو ز قوم فارس هستی ما عرب!!"

* * *

تا که شد دور از عمویش این پسر
آن که بود از هر نظر مثل پدر
با دو خجلت گفت آنها را هری
من ندانم هیچ از جن و از پری
خواهم اکنون من شوم سوی قطار
تا کنم از درد و رنج خود فرار
حالیا مشکل برایم شد پدید
چون که باشد راه آن خارج ز دید
جانیا گویید رسم و راه را
من ندانم هیچ این احوال را

* * *

آن پسر گفتش چنین سوی هری
من رونم از دیدنت گشتم Happy !!
گفتش او را مادرش: جانم پسر
چیست نامت، مادرت، اسم پدر ؟
در کنارش دختری آتش به موی
دست مادر بود در دستان اوی
"پاترم من، هست نام من هری
همچو رون باشم کلاس اولی"
دخترک جیغی کشید و بانگ داد
"پاتر است مادر، شنیدی؟ Thank God !!

* * *

از تعجب چشم آنان گرد شد
تو بگو آن دم جهان پر ورد شد
پچ پچی افتاد آن دم در همه
بانگ شادی رفت سوی همهمه
گفت آن کوچک پسر "مادر ببین
هست آیا جای زخمش بر جبین؟"
خود هری مو از جبین زد بر کنار
تا ببیند جای زخمش آشکار
دخترک بالا پرید و باز گفت
"حرف او با مدرکش گردید جفت !!"

* * *

تا که مادر باز آمد سوی حرف
"بس کنید این بانگ و غوغا، توی صف !"
حالیا دیگر شده وقت سفر
از همه آمد برون بانگ ظفر
گفت مادر "ای هری، کوچک پسر
خود برون کن واهمه از جان و سر
می روی سوی ستون با بار خود
بر زبان آور تو نام مهربُد
فارغ از ترس اصابت با ستون
رد شوی از بین آن جانم کنون"

* * *

چون هری حرفی چنین از او شنید
ترس عظمی بر وجودش شد پدید
هر چه نیرو داشت روی هم نهاد
سوی آن سکو دویدش همچو باد
در چنین حالی شده حبسش نفس
رون گذشت و او به دنبالش سپس
این چنین شد این دلاور مرد ما
در میان روح و غول و اژدها
این که در آن سوی دیوارش چه دید
اندکی دیگر کنم بر تو پدید...


[img al


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

برتا جورکینزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۴ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۵
از بوشهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
نام شعر:من عاشق همه هستم به خصوص کوییریل
شاعر:برتا جورکینز
انگیزه:پس از دیدن مصاحبه کوییریل شعر از خودم در وکردم

من چه کنم که هر چی از کوییریل دیدم خوبی بوده
من چه کنم که کوییریل برام مثل یه خواهر بوده
من چه کنم چون کوییریل مثل همزاد برام بوده
من چه کنم هر چه درخواست می دم واسه ی جادوگر ماه شدن کوییریل رد می کنن
من چه کنم سایت جادوگران عوض شده
توش پر از جنگ و دعوا شده
فحش و گیس کشی بین دخترا
کتک کتک کاری بین پسرا
مدیرا نشستن و نیگاه می کنن
گاهی هم بچه ها رو سوا می کنن
چی می شد اگر که نظارت رو درخواستی کنن
بچه ها رو از ته دل راضی کنن
بچه ها عشقشون نظارته
گل زدن بر سر این سایت برامون مثل زیارته
همه ی ما هری پاتریم
ما جادوی وجود داریم
عزیزان اینو می گم
همه عزیزین واسه من
من شما رو دوست دارم
از ته دل خوشیتون رو آرزو دارم
اگه منو قابل بدونین می شم یه دوست خوب براتون
می شم یه فرد خوب برای اجتماعتون


[img al


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
اسم شعر: مجعزه!!!

الا، آنكس كه زوپس را آفريدي!!!
بدان باشي هميشه در پليدي!!

دل هر كاربر را خون بكردي!!!
فرا را تو هميشه، دون بكردي!!

ز هر نسخه ،دريغ از نسخه قبل!!
ز دست اين زوپيس محكم چون طبل!!!

زنم سر را به هر ديوار و سيمان!!!
ندارم من به تو هيچ دين و ايمان!!!

گهي وارد نميشي،گه به كندي
گهي هم ميپرد صفحه به تندي!!!

ز دستت من همي كاري ندارم!!
دگر من از كجا ماژول بيارم؟

هميشه با عله!!، تو يار هستي!!
هميشه با من همچو خار هستي!!

مگر هيزم تر دادم به تو!!زوپس
نزن ديگر مرا..رفتم!!آخ!!گوبس!!!


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۹ ۱۳:۱۶:۴۵

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱:۳۸ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
چگونه توانم در چشمان او بنگرم
در زمانی که دیگر از او نیستم
چگونه توانم حقیقت را به او گویم
در زمانی که قدرت تکلم ندارم
چگونه توانم از او دور باشم
در زمانی که نیمی از او شده ام
چگونه توانم دور مانم از گرمایه وجودش
در زمانی که از تنهایی منجمد شده ام
چگونه توانم نفس بکشم
در زمانی که او را از دست داده ام
چگونه توانم عشقم را به نفرت جایگزین کنم
در زمانی که میدانم او هرگز چنین نخواهد کرد
پس بار خدایا مرگ را به من هدیه ده
تا بلکم قدرت مرگ عشق را از ما جدا کند





اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲:۵۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
يه جادوگرانه و بند و بساط......... لاگين ميكني با هزار فيس و افاد
ميري تو تاپيكا ديگه حال نميده.......ميري تو چت باكس همش غر ميزني!
اين يعني چه؟.....اين يعني چه؟....اين يعني چه؟
تويه اين سايت شلوغ يك خداي رول نديدم من!.....حتي يك آتشفشان مثل عله نديدم من!*(پاورقي)
بوووووووووووق!
بوووووووووووق!


ننيل** مياد هي پست ميزنه.........همش ميگه از ويدااااا..اسلاميه
اومده سايت كه چي چي بشه؟..........خب بره با ويدا جور بشه!
كي ميدونه كه چي به چيه؟........پول گرفته كه زهره*** داغون بكنه؟؟
ولدي همش ميگه برم برم.........دومبول همش غر غر ميكنه!
ريموس ميگه ميگه سه خط بزن.........مگه نه راي ها همشون باطله!****
از اون طرف كريچ*****همش سر ميزنه.........ولي جواب پـــي ام نميده!

اين يعني چه؟....اين يعني چه؟....اي يعني چه؟
تويه اين سايت شلوغ يك عضو ارزشي نديدم من!......حتي يك آستاكبار مثل مملي نديدم من!*******

نميتونم باشم از اين سايت جدا!تو منو تنها نزار اي ويلي اي ويلي!!********
-------------------------------------------------
*عله=هري پاتر=وب مستر سايت=معروف به آتشفشان....ماگما....گدازه....خداي رول(به گفته خودش!)
**Nanille:يكي از طرفداران سرسخت ويدا اسلاميه كه احتمال ميدهيم پول گرفته كه از او دفاع كند!!
***نشر زهره
****اشاره به انتخابات جادوگر ماه در حال حاضر!
*****كريچر
******منظور از آستاكبار اينجا يك آستاكبار خوب و منطقي و جالب براي مديريت است!
*******خداي اينترنت=ويليام ادوارد!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
دوستان اينک هري در خانه است ...... او به عزم هاگوارتزآماده است
ليک" دابي" ياور نوپاي او ...... راه را بسته است بر سوداي او

حال" رون" آيد ز راه ديگري ...... ماشين پرواز ويزلي با هري

هر سه بهر اين سفر طالب شدند ...... بر کتک زن بيد هم غالب شدند
باز دابي نقشه اي ديگر کشيد ...... از بلاجر دشمني آمد پديد

استخوان هاي هري بشکسته شد ...... باز او از دابي جن خسته شد

بعد از اندک مدتي اي ياوران ...... يک طلسم آمد سوي دانش وران

اين طلسم جادوي يک بدکار بود ...... از سوي تالار پر اسرار بود

عده اي را خشک کرد و "هرميون" ...... ياور خوب هري و يار رون

پس"جيني" را آن هيولاي عجيب ...... برد بيرون از سرا با صد فريب

چون هري عازم سوي تالار شد ...... "تام ريدل"را ديد و پس هشيار شد

گفتش اينک من همان "ولدرمورتم" ...... مرگ مي خواهم برايت چون بتم

پس هري بر جنگ او آماده شد ...... آن شجاعت جام او پر باده شد

دست حق ياري نمودش اي حبيب ...... باز هم پيروز شد آن بي رقيب

بعد از آن با ياري "فوکس" نجـيــب ...... او جيني را برد بيرون چون طبيب

"جام خانه به "گريفيندور" رسيد ...... قلب "ويزلي ها" ز عشق او تپيد
خوب بيد؟10 تومن وشد


[size=large][color=0033FF







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.