هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#31

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
بعدش ققی با عجله راهش را
به سمت درب خروجی کج کرد و
رفت.......

اما تانکس و مایک لوری با هم روی یکی از
نیمکت های انتظار نشستند و بحث های
کارآگاهی رو باز کردند......

مردم حاضر در بانک با تعجب و دهان باز
این دو نفر رو نگاه می کردند.....

لوری: چیه..؟؟چرا مثل مونگولا دارید ما رو نیگا
می کنید......؟؟؟؟؟!!!!!!

همه رویشان را برگرداندند.....
اما رئیس بانک به سمت آنها آمد و کنارشان روی نیمکت
نشست و لب به سخن گشود:
ببین آقا پسر و دختر خانم.....
اگه می خواید بازی کنید باید گوشزد کنم که
بانک جای بازی نیست...اگه یه بار
دیگه تو بانک بیاید پلیس بازی مشنگی با
بابا ماماناتون می گم گوشتون رو بکشه....

لوری:
الان تموم شد.....خواب ما اصولا با حرف
جواب نمی دیم.......
و مشغول بالا زدن آستیناش شد......


چند دقیقه بعد....................

تانکس روی کمر رئیس بان نشسته بود...
و داشت گردنشو می شکوند.....

از جانبی دیگر مایک لوری جلو رئیس بانک
نشسته بود.. و داشت گوشاشو از جا می کند
و دائما لگد تو شیکمش می زد.....

بعد از کتک کاری..............

مایک لوری داشت خون ها رو از رو
لباساش پاک می کرد.....
و تانکس هم داشت آستیناشو می بست...


بعدش هم هم تانکس و هم لوری با ابهت تمام
از بانک خارج شدند و
مردم هم با دهان باز و چشمای از حدقه بیرون زده
این دو نفر را ورنداز می کردند.....
....................................................


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: بانک گرينگوتز-شعبه هاگزميد
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ جمعه ۵ آبان ۱۳۸۵
#32

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
با عرض تبریک برای باز شدن دوباره ی این تاپیک از جادوگران و ساحره های محترم که در این جا پست می زنند تقاضا دارم لطفا خواهشا از زدن پست های ارزشی جلو گیری نمایند. با تشکر چارلی ویزلی رئیس بانک.
---------------------------------------
یکی از روز های سرز و بارانی دهکده ی هاگزمید مردم با اعلامیه ای روی در بانک مواجه شدند. شرح اعلامیه از این قرار بود:
اهالی محترم دهکده ی هاگزمید این جانب چارلی ویزلی رئیس و صاحب جدید بانک گرینگوتز به همراه معاون خود کورن اسمیت جهت رفع نیاز ها ی مالی و اقتصادی شما شهروندان گرامی موفق به بازگشایی دوباره ی بانک شدیم. از شما اهالی محترم تقاضا دارم کسانی که علاقه مند به شغل های زیر هستند با آوردن مدرک تحصیلی تا دو سه روز دیگر ( از 5 آبان) درخواست گرفتن این شغل را بکنند. لازم به ذکر است که با متقاضیان مصاحبه ای کوتاه مدت نیز انجام می شود.
شغل ها:
2آبدارچی( حداقل 3 مدرک سمج )
2 نگهبان(حداقل 3 مدرک سمج و دارای جثه ای قوی)
6 صندوقدار( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل 5 مدرک سمج)
1 مسئول حساب های جاری( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل 5 مدرک سمج)
1مسئول حساب های پس انداز بلند مدت( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل 5 مدرک سمج)
1مسئول حساب های پس انداز کوتاه مدت( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل 5 مدرک سمج)
1 مسئول برای قرعه کشی های انجام شده( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل4مدرک سمج)
1 حسابدار برای پرداخت حقوق کارمندان( نمره ی پاس ریاضیات جادویی و حداقل 5 مدرک سمج)
فردا صف بلندی دم در بانک تشکیل شده بود. کور اسمیت و چارلی ویزلی مشغول مصاحبه با نتقاضیان بودند.
چارلی: خب اسمتون چیه؟
متقاضی: استرجس پادمور هستم!!
چارلی: مدرک تحصیلی؟
استرجس: 3 4 مدرک سمج .
چارلی در حالی که مدرک تحصیلی را از استرجس می گرفت و به کورن می داد پرسید: ریاضیات جادوویی رو پاس کردید؟
استرجس: خیر
چارلی: خب ما پستی بهتر از آبدارچی برای شما نداریم می پذیرین؟
استرجس روش فکر می کنم باهاتون تماس می گیرم!!
چارلی : ممنون حالا تشریف ببرین بقیه منتظرن!
کورن اسمیت: نفر بعد.
شخص وارد می شه و می گه: سلام چارلی!!
چارلی : ا تویی!!؟


چارلی ویزلی به عنوان رییس بانک؟! ... من کی گفتم شما رییسشین؟!

كي گفته كه رييس بانك شمايي چارلي جان؟
ورونيكا شما گفتي؟
اگه رييسي باشه بايد با راي گيري باشه.


ویرایش شده توسط ورونیکا ادونکور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۵ ۱۵:۳۰:۳۸
ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۵ ۲۲:۴۷:۳۶
ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۵ ۲۲:۴۹:۵۴

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: بانک گرينگوتز-شعبه هاگزميد
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ شنبه ۶ آبان ۱۳۸۵
#33

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
جادوگران محترم شرمنده من می خواستم توی پست های بعدی وقتی یکم تاپیک راه افتاد و حداقل یه پست دیگه توش خورد یه نظرسنجی یا کار دیگه ای انجام بدم. اما ...
در هر صورت شرمندتونم من تا 4 آذر مرخصی گرفتم ( اگه موافقت کنن.) توی این مدت گردوندن این بانک رو به کورن اسمیت سپردم ( با اجازه ی شما) اگه مشکلی هست یا اگه می خواین رای گیری کنین به نظر من صبر کنین تا یه پست دیگه این جا بخوره ببینیم غیر از من کی کاندید می شه ( اگه به عنوان کاندید قبولم کنین) .
خوب حلالم کنین از این به بعد هم لطفا تا 4 آذر با کورن اسمیت راجع به سرنوشت این تاپیک بحث کنین. به نظر من آینده ی روشنی داره!!
با عرض پوزش
چارلی ویزلی


پست غیر رول ممنوعه... !
بانک نیازی به مدیر نداره بنابراین مدیریت کورن اسمیت قابل قبول نیست... به صورت عادی پستا رو ادامه بدین ! ... موضوعات جدید باید دنبال شه نه این که چند نفر با پست دیالوگی بیان تو بانک استخدام شن !


ویرایش شده توسط ورونیکا ادونکور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۷ ۱۴:۵۸:۵۵

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: بانک گرينگوتز-شعبه هاگزميد
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵
#34

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۴ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۱۰ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
از Netherlands
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
چارلی : ا تویی!!؟ ....
فرد:آره منم فرد اومدم کار کنم
چارلی: کار کنی یا شوخی؟
ــ نه کار کنم ....
ــ چند تا مدرک سمج داری ؟و چه کاری رو می خوای؟
ـ ۴۰ تا نمره ریاضیات جادویی هم پاس کردم و صندوقدار

چارلی :خب باشه صبر کن من با کورن اسمیت صحبت کنم ببینیم چی میشه
فرد :باشه هرچی شما بگید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ--
خیلی کوتاه شد چون من اول باید استخدام بشم

مرسی


من فكر نكنم كه بشه به اين گفت نمايشنامه.
چارلي نظر تو چيه؟
هر كي خواست درخواست بده در قالب يك نمايشنامه باشه. نه به صورت چند تا ديالوگ.
تازه من با استخدام موافق نيستم. اما چون وروني تاييد كرد منم قبول ميكنم.
از اين به بعد فقط پستهاي نمايشنامه قبول ميشه. اونم نه هر نمايشنامه‌اي؟
ارزشي نزنين لطفا كه زود پاكيده ميشه.



برعکس... من گفتم با استخدام مخالفم... این تاپیک برای اتفاقاتی که توش می افته، باز شده نه برای استخدام شدن... !
اگه یه بار دیگه این جوری پیش بره به همون صورت گذشته قفل می شه و بعید می دونم دوباره باز شه !!!


ویرایش شده توسط نيكلاس استبنز در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۷ ۱۲:۵۸:۵۶
ویرایش شده توسط ورونیکا ادونکور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۷ ۱۵:۰۴:۵۷

هرگز با دم شير بازي نكنيد
http://godfathers2.persiangig.com/image/order/fred.jpg[/img][/img]تصویر کوچک شده
[url=http


Re: بانک گرينگوتز-شعبه هاگزميد
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵
#35

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
ای بابا این ناظرین محترم چقدر گیرزن
هوووم اصلا بنده سرپرست تاپیک یا نه...مسئول بانک...اگه بازم قبول نداشتید میتونم آبدارچی هم باشم
ناظرین عزیز به دل نگرید شوخی بود...ولی جدا از شوخی برای اینکه نمایشنامه ها از موضوع اصلی منحرف نشه و موضوع تو دستمون باشه باید تاپیک یه سرپرست داشته باشه...
-------------------------------------------
کورن: هوووووم...؟داداشته؟
کورن نگاه متفکرانه در صورت فرد میکنه
کورن: فامیل بازی ممنوع اگه بزارم یکی از فامیلاتو بیاری تو بانک
یه در بانک روی پاشنه میچرخه و یه مشت ملت مو قرمز میریزن تو بانک
چارلی:بابا...مامان...برادر...برادر..
کورن با خشم به چارلی نگاه میکنه و چارلی رو از ادامه حرفش باز می داره
ملت ویزلی میریزن رو پیشخون
آرتور: پسرم میشه من مسئول امور ماگلا بشم؟
مالی: منم می تونم آشپز بشم
کورن:
چارلی:خوش امدید برایه همتون کار هست.ا بابا پس چرا عمو رو نیاوردی؟
کورن گوشی تلفنو بر میداره و ده بیست تا شماره میگیره(تلفن جادویی دیگه با ده نفر همزمان میشه تماس گرفت )
کورن:الو بابا..عمو...خاله...دایی...شوهر خواهر...خواهر شوهر ملت بیان کار براتون پیدا کردم
تق تق تق تق(صدای ظاهر شدن ملت)
در دوباره باز میشه و این دفعه ملت مو زرد میریزن داخل
ملت: ما کار میخوایم کو کار؟
کورن:خوش آمدید برای همتون کار هست؟ا بابا چرا پسر خاله دایی همساییه بغلی رو نیاوردی؟
چارلی میره تا با دستش صورت کورن رو نوازش کنه اما یه دفعه در باز میشه و نیروهای نوشابه ای ارزشی ناظرین هاگزمید میریزن داخل...
رئیس نیرو ها: عضو گرفتن در این بانک مطلقا ممنوع است و این بانک از حالا به بعد تعطیله
یکی از نیرو های نوشابه ای ارزشی میاد و آگهی بانک رو جلوی کورن و چارلی پاره میکنه...
کورن و چارلی بدون هیچ اعتراضی سرشون رو میندازن پایین و از بانک میرن بیرون...ملت بیکار هم که انگار براشون این مسائل عادی بوده بدون هیچ اعتراضی غیب میشن...
رئیس نیروها:بچه ها بانک دست خودمونه...غضنفر تو برو صندوقدار...قلی تو برو پشت پیشخون...علی دایی تو هم آبدارچی
خودمم میرم پشت میز ریاست اسم بانکم عوض کنید...بانک نوشابه ای ارزشی شعبه هاگزمید ........
اما یه دفعه در بانک باز میشه و یه مشت ملت میریزن تو...
----------------------------------
ناظرین عزیز زیاد به دل نگیرید



Re: بانک گرينگوتز-شعبه هاگزميد
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
#36

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
تاپیک از هاگزمید به دیاگون منتقل شده است.
مسوولش کورن هست.اسمش عوض شد و به بانک گرينگوتز-بانک جادوگران تغییر پیدا کرد.

از ادامه رول پیش ادامه بدید!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
#37

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
مالدبر با یک استیل جیگر، کت و شلوار سیاه برق برقی، یک دست بارانی سبز برق برقی، یک کیف سامسونت نقره ای، وارد بانک میشود.
ملت ارزشی کورن که تا حالا پشت میز ننشسته اند، به پای او می افتند:
_ آقا آدامس بخر... آقا بخر... آقا بخور...
کورن: آخه ملت اینجا که مثل قبلا گدا خونه نیست! بفرمایین، اقا؟
مالدبر: ول آوردم بذارم حساب ولدی.
کورن که خیلی درس خوانده است مثلا:
_ خوب شماره حساب ایشون؟
مالدبر: 666
کورن یکعالمه کار احمقانه میکند و به زیر زمین میرود و بالا می آید.
کورن: وصول شد. بیا رسید.
مالدبر رسید را میگرد و میرد.
قافل ازینکه آبدارچی، علی دایی به درون غارها میرود و پول را پیدا میکند.
علدا(علی دایی): ها! اینا چیه؟ خوردنیه؟ امتحان کنم!
تمام پولها را میخورد.
روزها میگذرد.
یکروز مالدبر دوباره بر میگردد.
مالدبر: حساب ولدی 666. هرچی پول داره
کورن: بچه بپر بیارشون!
بچه بعد از مدتی بر میگردد:
_ نبود!
کورن: چی؟
بچه: خالیه!
ادامه دارد...


I Was Runinig lose


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
#38

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
از ایگور عزیز بخاطر تلاشش برای انتقال تاپیک تشکر میکنم...ایگور جان میتونیم عضو گیری کنیم یا همین رول رو ادامه بدیم؟
------------------------------------
مالدبر جان احساس نمیکنی نمایشنامه ت زیادی بی ربط بود؟
خب به دلیل انتقال تاپیک من یه موضوع جدید برای رول مینویسم
------------------------------------
کورن و چارلی و ملت کارمند توی بانک نشسته بودن و داشتن پشه میپروندن...
کورن:اه پشه های اینجا چقدر بی بخارن
تق...در به شدت باز شد و دو عدد دزد اومدن داخل بانک
دزدا:هر چی پول داربد بریزید تو کیسه وقت ندارم
دزدا که به طرز فجیهی خمیده بودند ریشاشون از زیر نقابشون زده بود بیرون
چارلی:ریش اینا چقدر آشناست
دزد اولی به دزد دومی:ای وای یادم رفت آفتابمو بیارم حالا اگه...
دزد دومی:پس چی شد پولا رو بریزید تو کیسه
ملت کارمند نفس عمیقی میکشن و به دستان خالی دزدا نگاه میکنن
دزد اولی: ای پس تفنگا کو؟
دزد دومی:حتما تو ماشین جا موندن...آقا یه چند لحظه صبر کنید تا ما تفنگامونو بیاریم
---------------------------------
چند لحظه بعد...
دزدا دوباره وارد میشن...
دزد دومی:ا آفتابه رو چرا آوردی؟من بهت گفتم کیسه رو بیار
دزد اولی:خب نیاز میشه یه وقت ممکنه...
کورن:این دزد دومی چقدر شبیه دامبل خودمون حرف میزنه
دزد دومی به ریشش دست میکشه و به ریش دزد اول نگاه میکنه
دزدا:
دزدا سریع ریششونو جمع میکنن و میزارن تو نقاب و این باعث میشه ریشاشون از بالای نقاب دوباره بزنه بیرون
دزدا:
دزد اولی ریششو در میاره و به سختی گره میده
دزد اولی که از کارش بسیار خرسند بود چند قدم به سمت جلو بر میداره
گومپپپپ....آخ ریشم ریشمو ولی کن
دزد دومی: آخ تموم استخونام شکست...چرا ریشتو به ریش من گره زدی!!
دزد اولی نگاهی به ریش های گره خورده میندازه:ای بابا عجب ریش تو ریش شد...
ملت کارمند بانک داشتن تخمه میشکوندن و ماجرا رو تماشا میکردن
-------------------------------
مدتی بعد....
-ریشمو ول کن این مال منه
-نه این ریش منه...آخ
-نکش...آخ...نکش....آخخخخخخخخ
ریش دزد اولی کنده شده و خون به اطراف پاشید
دزد دومی:بیاید کمک...سریع بقیه ریششو ببندید که خونریزی نکنه...ای وای حالا چه کار کنم به نتیجه هاش چه جوابی بدم...
چارلی:صبر کنید صبر کنید من یه روش جدید برای معالجه دارم...روش آفتابه درمانی صد در صد تضمینی...بدون عوارض جانبی با تاییدیه کشور بوق آباد...
چارلی دست به کار میشه....


[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ جمعه ۳ آذر ۱۳۸۵
#39

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۵ شنبه ۵ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۸۹
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
ماموریت محفل لطفا دوستانی که در گروه ماموریت نیستند پست نزنند


این پست این وسط یعنی چی ؟ به زودی پاک میشه این پست


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۵ ۰:۲۹:۴۸

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?post_id=181728#forumpost181728


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۸۵
#40

رومسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۰ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 138
آفلاین
ماموریت محفل

- اه دارن! دفعه قبلم رو من فرود اومدیا!
- به من چه تو بلد نیستی غیب و ظاهر شی!
- من بلد نیستم؟! کی بود که 3 بار مجبور شد امتحان بده...
- میشه بســـه؟!
لوئیس و دارن با صدای جیغ رومسا به خودشان آمدند و در حالی که رداهایشان را مرتب می کردند ، لبخند ملیحی تحویل سایرین دادند.
فایرنز که که سعی داشت خود را آرام نشان دهد ، با طعنه گفت:
- میشه اگه دعواتون تموم شد بیاید اینجا تا ببینیم چی کار قراره بکنیم؟!
دارن و لوئیس انگار نه انگار که لحظه ای قبل در حال دعوا بودند، دست در دست هم به سمت جمعیت رفتند.
همه:
هر 6 نفر در یکی از کوچه های فرعی روبروی بانک جمع شدند.
رونان نگاهی گذرا به ساختمان سفید رنگ گرینگوتز و افرادی که به آن رفت آمد می کردند انداخت ؛ سپس رویش را به طرف بقیه کرد و پرسید:
- فکر می کنید سوفیا اینجا باشه؟!
فایرنز که با شنیدن اسم سوفیا، آه از نهادش بلند شده بود جواب داد:
- امیدوارم همین جا باشه...وگرنه بدبخت میشم!
دنیس که مشغول برق انداختن چوبدستی جدیدش بود، قیافه ی گرفته ی فایرنز را برانداز کرد و گفت:
- وقتو تلف نکنیم بهتره! من میگم پخش شیم و هر کس یه جایی از بانک رو زیر نظر داشته باشه.
فایرنز که دوباره یادش آمده بود که مثلا سرگروه است، دست از آه کشیدن برداشت و اشاره ای به بقیه کرد تا نزدیکتر شوند...

*** داخل بانک***

- یه بار دیگه تکرار کن... وقتی رفتی جلو صندوق چی میگی؟!
- وای! دیوونم کردی آرمینتا! یه بار گفتی فهمیدم دیگه! میگم سریع صندوقو خالی کن، وگرنه یه اواداکداورا نوش جونت می کنم!
- خدایــــا! منو بکش از دست این!
فرد شنل پوش ، با حرکتی ناگهانی ، دستیارش را به کناری کشید و با صدایی که از عصبانیت می لرزید گفت:
- به لرد سیاه قسم اگه این بار اشتباه بگی، خودم همین جا یه اداکداورا نثارت می کنم ایگور!
و زیر لب ادامه داد:
- هی به ارباب میگم از این جعبه مشنگیا که بزن بزنای الکیه مسخره توش نشون میده برا شماها نخره، گوشش بدهکار نیست که!
و چوبدستی اش را که معلوم نبود کی بیرون آورده است را به سینه ی او فشرد!
- باشه...باشه...! قول میدم این بار دیگه اشتباه نکنم...
آرمینتا چوبدستی را غلاف کرد و برای هزارمین بار برای همکارش تکرار کرد:
- میری میگی، من نماینده ی یک شخصیت بسیار مهم هستم و برای کار خیلی خیلی مهم و در عین حال پر سودی برای بانک شما به اینجا اومدم. چه جوری می تونم با رئیس بانک به طور خصوصی صحبت کنم؟!
-: نمیشه خودت بری بگی؟!
آرمینتا دوباره چوبدستی اش را بیرون کشید و فریاد زد:
- نه!
-

*** همان لحظه، کوچه بقلی!***

- رومسا اونجا رو! اون دو تا مشکوک می زنن!
رومسا دست از پاییدن در ورودی بانک برداشت و به نقطه ای که لوئیس اشاره می کرد نگاه کرد.
- هر کی که شنل داشت مشکوک نمیشه که لوئیس! ولی به هر حال هواشونو داشته باش...الان برمیگردم. میرم به فایرنز بگم...

------------------
شرمنده یه ذره زیاد شد! و همچنین یه ذره هم دیر!


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۶ ۲۳:۱۴:۲۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.