ای بابا این ناظرین محترم چقدر گیرزن
هوووم اصلا بنده سرپرست تاپیک یا نه...مسئول بانک...اگه بازم قبول نداشتید میتونم آبدارچی هم باشم
ناظرین عزیز به دل نگرید شوخی بود...ولی جدا از شوخی برای اینکه نمایشنامه ها از موضوع اصلی منحرف نشه و موضوع تو دستمون باشه باید تاپیک یه سرپرست داشته باشه...
-------------------------------------------
کورن: هوووووم...؟داداشته؟
کورن نگاه متفکرانه در صورت فرد میکنه
کورن: فامیل بازی ممنوع اگه بزارم یکی از فامیلاتو بیاری تو بانک
یه در بانک روی پاشنه میچرخه و یه مشت ملت مو قرمز میریزن تو بانک
چارلی:بابا...مامان...برادر...برادر..
کورن با خشم به چارلی نگاه میکنه و چارلی رو از ادامه حرفش باز می داره
ملت ویزلی میریزن رو پیشخون
آرتور: پسرم میشه من مسئول امور ماگلا بشم؟
مالی: منم می تونم آشپز بشم
کورن:
چارلی:خوش امدید برایه همتون کار هست.ا بابا پس چرا عمو رو نیاوردی؟
کورن گوشی تلفنو بر میداره و ده بیست تا شماره میگیره(تلفن جادویی دیگه با ده نفر همزمان میشه تماس گرفت
)
کورن:الو بابا..عمو...خاله...دایی...شوهر خواهر...خواهر شوهر
ملت بیان کار براتون پیدا کردم
تق تق تق تق(صدای ظاهر شدن ملت)
در دوباره باز میشه و این دفعه ملت مو زرد میریزن داخل
ملت: ما کار میخوایم کو کار؟
کورن:خوش آمدید برای همتون کار هست؟ا بابا چرا پسر خاله دایی همساییه بغلی رو نیاوردی؟
چارلی میره تا با دستش صورت کورن رو نوازش کنه
اما یه دفعه در باز میشه و نیروهای نوشابه ای ارزشی ناظرین هاگزمید میریزن داخل...
رئیس نیرو ها: عضو گرفتن در این بانک مطلقا ممنوع است و این بانک از حالا به بعد تعطیله
یکی از نیرو های نوشابه ای ارزشی میاد و آگهی بانک رو جلوی کورن و چارلی پاره میکنه...
کورن و چارلی بدون هیچ اعتراضی سرشون رو میندازن پایین و از بانک میرن بیرون...ملت بیکار هم که انگار براشون این مسائل عادی بوده بدون هیچ اعتراضی غیب میشن...
رئیس نیروها:بچه ها بانک دست خودمونه...غضنفر تو برو صندوقدار...قلی تو برو پشت پیشخون...علی دایی تو هم آبدارچی
خودمم میرم پشت میز ریاست
اسم بانکم عوض کنید...بانک نوشابه ای ارزشی شعبه هاگزمید
........
اما یه دفعه در بانک باز میشه و یه مشت ملت میریزن تو...
----------------------------------
ناظرین عزیز زیاد به دل نگیرید