هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
دست شما درد نکنه چوب جادویی خوبی بود

________________________________________________

آرتیکوس: سلام بر پرفسور کوییرل اومدم یک چوب جادویی بخرم. ولی می خوام بیشر تخفیف بدی.
کوییرل:10% کافیه. و حتی زیاد هم هست.
آرتیکوس: مگه یک تیکه چوب چه ارزشی داره.
کوییرل: چه ارزشی داره. مگه نمی دونی چوب های جادو رو از چه وسایلی می سازیم. اونا واقعا کمیابن.
آرتیکوس: ولی من یکی دست این لوسیوس دیدم که از شما گرفته بود. همچین مالی نبود.
کوییرل: چرا خودش بابت چوب جادو کلی هم ممنون بود.
آرتیکوس: من که دیدم داشت به لارالسترنج بدیش رو تعذیف میکرد.

در همین زمان رزن وارد مغازه می شود.
آرتیکوس: سلام لوسیوس حالت چطوره. در مورد چوبی که از کوییرل خریدی بگو.
رزن: منکه لوسیوس نیستم من داداش دوقلوش هستم. چوبم که جدید گرفتم خیلی عالیه.
آرتیکوس: از چی درست شده؟
رزن:پر ققنوس + چوب درخت گردو
آرتیکوس:آهان که اینطور همینه که کوییرل میگه چیز باارزشی داره. پس منظور پر ققنوس بوده.
رزن: سلام کوییرل اومده بودم بابت این چوب جادو تشکر کنم واقعا که خیلی خوبه و با اونیکی چوبی که دارم راحت کنار میاد.
کوییرل:خواهش می کنم.
رزن: خداحافظ
آرتیکوس: پس اینطور ولی من همراهم پول کمه میرم گرینگورتز و بر می گردم.
کوییرل: باشهو بعدن می بینمت.


من برگشتم


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
لارالسترنج: اوه سلام لوسيوس بهت تبريک مي گم چشمات روشن بالاخره رزن از لهستان برگشت.
سر لوسيوس: متشکرم لارا. اونجا رو نگاه ساتانيکا با توماس جانسون دارن چي کار مي کنن؟
لارا: هيچي ديونه شدن از وقتي سر رزن مالفوي برگشته همين جوري از خودشون .... در مي کنن.
زاخارياس: هي چت شده توماس چرا از خودت .... در مي کني؟
ساتانيکا: هيچي بد بخت شديم حالا رزن از لهستان برگشته وردهاي لهستاني هم خوب بلده.
زاخاريس: پس چرا من نمي بينمش.
توماس: آخه از ورد Encryption استفاده کرده و ديده نميشه.
بنگ: حالا رزن يک دفعه ظاهر مي شه و با دو چوب جادو که از هر کدوم يک ورد مي ياد بيرون به سمت ساتانيکا و توماس ورد ميفرسته و حالشون سرجاش ميآيد و ديگه از خودشون .... در نمي کنن
سر رزن مالفوي: سلام سر لوسيوس داداشي عزيز خيلي دلم تنگ شده بود. آخرين باري که ديدمت 20 سال پيش بود.
سر لوسيوس: سلام رزن جان با اينکه 20 سال از هم دور بوديم ولي هنوز قيافمون عين همه.
لارا: آره حتي تن صداتون هم با هم فرقي نمي کنه.
سرلوسيوس: تنها چيزي که باعث ميشه ما با هم فرق کنيم رداهامونه که بايد بريم از ردا فروشي دو دست رداي يک دست بگيريم.
سر رزن مالفوي: موافقم لوسيوس.
سر لوسیوس: ولی اون تاپیک که بسته شده.
سر رزن: عیب نداره می ریم از مغازه فروش چوب های جادو چوب جادو بهش می گیم
برامون ردا بیاره. ها ها ها .
سر لوسیوس: باشه فهمیدم جریان چیه بریم.
زاخي: ديديد توماس, ساتانيکا عين يک سيب بودن که از وسط نصف شده بودن.
**********************************
**********************************
وحالا سر رزن با قدرت وارد مي شود. (معرفي سر رزن در تاپيک ها)


من برگشتم


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴

یارا حودد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۵ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۳ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴
از پارس ویتچ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
يوهو...
كسي اينجا نيست؟((مگه ساعت چنده؟))
-كيه؟
آه سلام ..در باز بود اومدم تو ببخشيد...
-سلام..خاهش ميكنم
هوا بيرون خيلي سرده ولي اينجا خيلي خوبه.
-هي همه همينو ميگم
شما بايد پروفسور كوبريل باشين شما مسئول اينجائين؟
-بله امرتون
من تعريفتون رو خيلي شنيدم..ميگن چوبدستيهاتون حرف نداره...
-بقيه لطف دارن
ببخشيد خودمو معرفي نكردم من يارا حودد هستم... تازه اومدم اينجا ..قبلا جهانگردي ميكردم
آره شنيدم..پس تازه وارده تويي..الان كجا زندگي ميكوني؟
جاي خاصي كه فعلا ندارم ولي فعلا اينجامvahomana_mb@yahoo.com
-حالا من چي كار ميتونم بكنم برات؟
يه چوب دستي ميخواهم حدودا بيست سانت از چوب درخت سكويا با موي دم گرگينه درست عين چوب دستي قبليم
فقط چون قبليم خيلي كهنه شده يه نو ميخاك
روشم نوشته باشه يارا حودد از خاندان ميترا
-ok
بدرود پس من ميرم..راستي اين رسيد بانك


براي شناخت زندگي، زتدگي را بايد شناخت...براي مرگ، مرگ را.. و براي خدا خود را بشناس... پس خود را بشناس تا خدا شوي....
یارا حودد از خاندان میترا


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴

یونا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۱۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 120
آفلاین
(فكر كنم فقط يه ذره !طولاني شد!)
پروفسور كوييرل تازه مغازه را باز كرده بود و مشغول شمردن پول هايش(براي هفتمين+6بار در طول دو روز) شده بود كه دانه هاي برف شروع به پايين آمدن از آسمان كردند و بارش برف دوباره شروع شد.همه جا سفيد بود و هوا سرد اما داخل مغازه گرم بود.(درجه ي حدود 37 و نيم )
صدايي آمد.كوييرل ترجح داد به شمردن پول هايش به روش دستي!ادامه دهد.
-پونصدتا...ششصدتا...دويست تا...بيست تا...
خداييش عجب فروشي داشت.همين ديروز وزارت خونه 16 تا سفارش داد.مثل اينكه عمليات با دشمن فرضي داشتند!
دوباره صدايي بلندتر و طولاني تر از دفعه ي قبل شنيد.اين دفعه بلند شد و بعد زود پول ها را جمع كرد و به سمت در حركت كرد.همين جوري درحال حركت بود و مي رفت كه يهو چيزي درست در 4/12سانتي متري دماغش ظاهر شد:موجودي سفيد!به عقب رفت و آماده ي دفاع شد.اما بعد صدايي كه انگار از موجود سفيد مي آمد گفت:
-سلام،ببخشيد...در زدم اما جواب ندادين گفتم ظاهر شم اينجا حالا شايد مي خواستيد درو باز كنيد اما وقت نشده.پس گفتم خودم مزاحم شم و نذارم تو زحمت بيفتيد!
-هان؟!شم...ا؟
يونا كلاهش را كنار زد و گفت:
-خب راستش چوب دستي ام شكسته وگرنه درو ايكي ثانيه اي باز مي كردم!آهان ...يونا هستم.
- امرتون؟
يونا در حالي كه برف هاي روي لباسش را مي تكاند گفت:
-چوب دستي مي خواستم.
-بله... بله
-مرغوب و مخصوص باشه... جنسش از چوب درخت گردو و بعد طولش:9999999999999999999999999999999999999999999/21باشه بهتره (cm)و انعطاف پذير باشه و بعد...آهان!مهمتر از همه اينكه بايد اين پرو توش به كار ببري!
و پر را جلوي چشم كوييرل تكان مي دهد و به سرعت اضافه مي كند:
-نه...نه ...ازم نپرس چرا!نه نپرس!اين با ارزش ترين چيز ماديه كه دارم!
-باش...
-نه...گفتم كه نپرس!(كوييرل: كي خواست بپرسه!)فقط گمش نكني كه وحشتناك ميشه.(برات!)
-خوب ...خوب... پولش با تخفيف جانانه(يونا: )مي شه:(حالا هرقدر‍!)
يونا دنبال كيف پولش مي گردد و بعد
كوييرل:ننننننننهههه!!!
يونا:ميدوني چي شد؟كيف پول پوست الاغم را(الاغ از اون لحاظ:رجوع به كتاب موجودات شگفت انگيز و زيستگاه آن ها!!!).......گم كردم!
كوييرل:
يونا:
(يك صدا!:هي صبر كن من پول مي دم فقط تو تبليغ ما رو بكن!
يونا:چشم! )
كوييرل:-خوب ...خوب... پولش با تخفيف جانانه(يونا: )مي شه:(حالا هرقدر‍!)
يونا دنبال كيف پولش مي گردد و بعد
كوييرل:ننننننننهههه!!!
يونا:ميدوني چي شد؟كيف پول پوست الاغم را(الاغ از اون لحاظ:رجوع به كتاب موجودات شگفت انگيز و زيستگاه آن ها-->فقط و فقط انتشارات آبسكيورس!ما منتشر بهترين ها!و.......(ادامه دارد!)
كوييرل:
يونا: نه! اين دفه پول دارم! بيا اينم پولت!
(حال مي كني شانسو؟راستي:md_neay@yahoo.com)


هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفيØ


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
هوممممم پس از مدت ها که در ایفای نقش پست نزدم
---------------------------------------------------------------

فرانک در حالی که برف رو سرشو داره میتکونه و یه شال دور

گردنشه و صورتشو گرفته (با صدای گرفته ): سلام

پرفسور کوییریل ( ) : سلام چه عجب

فرانک : دقیقآ 5 ماهه اینجا نبودم

پرفسور : بازم چوبت شکست

فرانک : نه .. ... یعنی اره توی وایت تورنادو و 10000

جور دعوا و مکافات

کوییریل : پس واسه همین اومدی اینجا

فرانک : نه اومده ..بودم تو بیرون سرد بود
پرفسور : حالا چی میخوای

فرانک : چوب بید با انعطاف با پر ققنوس {سفارشی }

پولشم قسطی از دم ماهی 1 گالیون اخه 3 گالیونه فعلآ خداحافظ . گرمم شد .


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴

ساتانيكا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
تق تق تق در باز ميشه و ساتانيكا ميره تو
ساتانيكا:سلام پرفسور روزتون بخير
كوييرل:سلام چطوري خيلي وقت بود نبودي كجا بودي ؟
ساتانيكا : خوب جريانش مفصله توي ماموريت مخفي بودم حالا سر فرصت برات ميگم
كوييرل :خوب حالا چي ميخواي
ساتانيكا: ميدوني راستش رو بخواي از چوبم كه نميتونم دل بكنم اما دنبال يه روغن براي روش ميگردم
يكم ترك خورده كمي هم پوسته پوسته شده گفتن روغن شاخ تك شاخ خوبه تو داري
كوييرل :نميدونم بزار ببينم حالا چرا روغن تك شاخ بزار شايد من تونستم يه معجون بهتر براش بسازم
ساتانيكا :باشه پس من بازم سر ميزنم يا اينكه اصلا اگر پيدا كردي با جغد برام پيك بفرست ميام ميگيرم
كوييرل: باشه اما ازت پيش پرداخت ميگيرم
ساتانيكا:چقدر حالا اين پيش پرداخت
كوييرل:فعلا 5 گاليون بده تو خرج مواد تا ببينم آخرش چي ميشه
ساتانيكا:ببين قيمتش برام مهم نيست فقط كار ساز باشه بيا اين 5 گاليون رو فعلا بگير
كوييرل :خيلي خوب برات پيك ميفرستم
ساتانيكا:باشه پس فعلا(وبعد يك نور قرمز و ساتانيكا محو ميشه)
كوييرل :ااااا اين چه جوري اينجوري كرد فكر كنم تو اين مدت كه نبوده دوباره رفته پيش عموش خودش فكر ميكنه كه هيچكي نميدونه برادر زاده لرد اما من اينو ميدونم ميگم چطوره دفعه بعد ازش حق السكو ت بگيرم


ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
ساعت ۳ صبح !!

درينگگگگگگگگگ يکی داشت زنگ مغازه ی جوب فروشی رو می زد

کوييرل :(.......) کی داره زنگ می زنه؟؟

منم
منم کيه
منم منم ديگه! از ولايتمون کوبيدم اومدوم اينجا چوب
بگيرم می دونی دسته بيلموم خراب شده می خواستم
يکی ديگه بگيروم فرمودند اهل محل که اينجا ۱۱۰ درصد
تخفيف می ده!!

کوييرل ها برام (برادرم) جان کارداک تويی!!!

به به کوييرل پسر چی خبر ديگه روستا نمی يا؟؟

ناظر فروم: عزيزم اينجا تهرانه ولايتتون نيست ! درکت
می کنم! رول درست بنويس!

ساعت ۱۰ صبح

ببخشيد اقا اينجا دسته.. ببخشيد چوب جادويی می فروشن؟؟

بله البته سفارشی!!

باشه من يه چوب از درخت راش می خوام که وسطش

پشم بز باشه!!(ببخشيد ريسه ی قلب اژدها!!)

کوييرل:انجام می ديم!!!


تصویر کوچک شده


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
یک روز زیبای زمستانی همراه با هوایی آفتابی ساعت یک بعدظهر
کوییرل در حال بسته بندی چوبها برای مشتریها بود.این هفته برخلاف هفته های گذشته تعدادبسیار زیادی مشتری داشت که که همشون درخواستهای عجیبی برای نوع و ورد چوبدستیشو داده بودند.زمان بسرعت میگزشت و کوییرل همچنان در حال بسته بندی بود.ناگهان زنگ مغازه به صدا در میاد و دختری حدودا بیست و سه ساله با موهایی به رنگ صورتی وارد مغازه میشه.
تانکس:سلام استاد سفارش من آماده نشده؟
کوییرل نگاهی به دختر میندازه و بنظرش قیافش آشنا میزنه با خودش میکه چقدر این دختره منو یاده یکی از دوستام میندازه
تانکس:استاد با شما بودم چوبدستی من آمادس؟
کوییرل:هان؟آهان خب اسمتون چی بود؟پرنسس...
تانکس: نخیر پروفسور نیمفادورا تاکس هستم همونی منو یادتون میاد؟
کوییرل با جالت کاملا گیجی به دختر نگاه میکنه و میگه :خیلی جالبه چقدر شما شبیه یه نفر هستین که من...
تانکس: اشتباه میکنید
کوییرل: شاید ولی خیلی شبیهین ها
دختر که دیگه الان کاملا عصابی بنظر میرسه چوبدستیشو به سمت کوییرل نشونه میگیره و میگه :یا چوبمو میدی یا با همین چوبدستی داعون داغونت میکنم
کوییرل:ای بابا خواهر من چرا عصبانی میشی الان داشتم میبستم برات تا یه دور تو مغازه بزنی آمادس
دختر گشتی در اطراف میزنه دونه بدونه قفصه های خاک گرفتته مغازه رو نگاه میکنه و چند تا چودستی رو هم امتحان میکنه. هر از گاهی به پروفسور زیر چشمیم نگاه میکنه و با خودش میگه "این دیگه کیه "کوییرل که همچنان مطمئنه که این دختره رو یه جا دیگه حواسش پرت میشه و اشتباهی چوبدستی آرتیکوس دامبلدور رو به دختر میده
تانکس:واووووووووو این فوق العادس پروفسور این ماله منه؟ :bigkiss:
کوییرل:خب بله دیگه سفارش شما اینه از ریسه قلب اژدها و چوب درخت گردو ...
تانکس:ولی اینکه از عصاره وجود ارواح مطهره وای پروفسور دستت درد نکنه همیشه یکی از اینا میخواستم
کوییرل: شتباه شده شرمند بزار ببینم آهان بله این ماله شماست
تانکس:ای بابا ای کاش نمیگفتم
کوییرل:





Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#99

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
تقریبا ساعت حدود ۸ صبح بود که تانکس از خواب بیدار شود تصمیم گرفت اون روز بعد از انجام کارهاش برای خرید یک چوبدستی جدید بره و پس از انجام کاراش حدود ساعت ۴ بود که وارد مغازه شد
کوئيرل:سلام...بفرمایید
تانکس:سلام مرسی...من یه چوب دستی خوب میخوام
کوئيرل:خوب
تانکس:از ریسه قلب اژدها که ۳۰ سانت هم اندازش باشه و چوبشم چوب گردو باشه مثل چوبدستی قبلیم
کوئيرل:خوب شما پولشو واريز کردین؟
تانکس:بله
کوئيرل: پس نامتون رو بنویسین و آدرس میلتونم برام بزارین
تانکس:بله حتما ولی شما مگه کارآگاه درجه اول وزارتخونه رو نمیشناسین
کوئيرل:کارآگاه؟؟؟؟؟
تانکس:بله خوب من ...من نیمفادورا تانکس هستم
کوئيرل:اوه اوه اوه....بله ..ببخشین به جا نیوردم بفرمایین چوب دستی رو مهمون ما باشین
تانکس:نه ممنون..مرسی..میلم هم براتون به دلایل امنیتی پیام شخصی میزنم:D
کوئيرل:بله ...براتون در طی این هفته میفرستم
تانکس:ممنون....مرسی
کوئيرل:خواهش میکنم ..وظیفه اس
تانکس:نه شما لطف دارین ..فعلا با اجازه
کوئيرل:اجازه ما هم دست شماس...بفرمایید
تانکس:پس فعلا خداحافظ
کوئيرل:خداحافظ...خوش حال شدم


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۴ ۲۲:۱۲:۴۶

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#98

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
وسط ظهر بود!
خورشيد به سنگ فرش هاي دياگون مي تابيد.كسي كه از دور نگاه مي كرد در نظرش مي آمد كه گويي سنگ ها ذوب شده اند.
كوچه خلوت بود.
تك و توكي برخي از مغازه داران ديده مي شدند كه داشتند مغازشان را قفل مي كردند.
مرده كوتاه قامت و خميده رويي به سمت آخرين مغازه حركت مي كرد.
درب مغازه باز بود.جادوگر صاحب مغازه داشت با دقت زيادي چوبدستيي رو برق مي انداخت.
متوجه ورود شخص به مغازش شد اما چون تا اين لحظه هر كس كه وارد مغازش شده بود شخص خوشايندي نبود جرات نداشت سرش را بلند كند.درنگي كرد تا خود مشتري شروع به صحبت كند.
مرد صداي زير و جيرجير مانندي داشت و آدم رو به ياد صداي موش ها مي انداخت.
- سلام من اومدم يك دونه چوبدستي سفارش بدم.
كوييرل سرش را بلند كرد.
پيتر پتيگرو در مقابلش با حالت معذبي ايستاده بود.
سرش را با شگفتي حركتي داد.شايد ديگه وقتش بود تا مغاش رو تعطيل كنه.
- مشخصاتش چي باشه؟
- چوب درخت آبنوس،ريسه س قلب اژدها،31 سانتي متر،انعطاف پذير،داراي ورد ايمپريوس.
- بسيار خب چند روز ديگه درست مي شه.
فكر كرد كه ديگه يك به دو كردن با اينگونه مشتري ها و سوال پرسيدن بي فايده و شايد اندكي خطرناك باشد.
مرد با صداي بي اعتنايي پرسيد:
- قيمتش؟
- براي شما 30 گاليون.
مرد دستش رو دراز كرد تا پول را بپردازد ولي به جاي چيزي كه كوييرل عادت ديدنش را داشت دستي نقره فام جلويش دراز بود.
با تعجب نگاهي به پيتر كرد.اما اون فقط پول رو گذاشت و از مغازه خارج شد.....
------------------------------------------------------------------
bigbong525@yahoo.com


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.