هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۱۸ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
آن *شب* حتی *اشک **آسمان* هم در آمده بود.*بارانی* تند میبارید .* الستور *دلتنگ داشت به* مبارزه *هایش در *محفل* فکر میکرد . به یاد زمانی افتاد که هری 17 ساله شد. زمانی که میخواستند هری را به محل امنی ببرند . زمانی که دوستان هری معجون پیچیده را *خوردند*.
_ آه مرلین . نمیدونم چه کار کنم . دلم خیلی برای هری تنگ میشه . اما چاره چیه ؟! امشب من میمیرم . خداحافظ هری ....

و روز بعد مراسم *خاکسپاری* الستور مودی (مودی مد آی) بود و او را به همراه چشم *جستجوگرش* وهمچنین عصایش به خاک سپردند.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۸ ۱۳:۲۵:۳۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۸ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۲۳ سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر
بعد از مبارزه دو {جستجوگر} یعنی هری و سدریک {باران} شدیدی گرفت که بازیکنان بدون ارداه به هم می {خوردند}
ناگهان چشمان هری به جای گاه ویژه افتاد که {الستور} داشت با دامبلدور صحبت می کرد خیلی عجیب
بود او توی این شب بارونی اینجا ؟واقعا جه اتفاقی افتاده بود؟هری توی این فکر ها بود که ناگهان صدای بارون قطع شد ولی همچنان بارون می یومد {اسمون} تاریک تر شد و شروع به یخ زدن کرد ناگهان صداهایی عجیب در گوش هری پیچید صدای از گریه و زاری معلوم بود که در مراسم {خاکسپارین} ولی خاکسپاری کی بله خاک سپاری خودش بود بعد ناگهان هاری عش کرد و از فاصلهی 1200 فوتی افتاد زمین و بعد از چند دقیقه رون و هرمیون سریع خودشون رو رسوندند و هرمیون داشت {اشک} می ریخت و باصدای بلند گریه می کرد ناگهان دامبلدور رسید و دستش رو به هری نزدیک کرد و گفت هنوز زندس و لبخند ملیحی زد

یک کلمه ی محفل استفاده نشد


تایید نشد!
دوست عزیز خیلی اشکالات نگارشی و املایی دارید و کلا بنظر میرسه زیادی شوخی گرفتید قضیه رو:دی


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۷ ۰:۲۱:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۸ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
از از دنیای مردگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر

آن [شب][ آسمان] ابری بود [باران] می بارید [اشک] امان

[الستور] را بریده بود او هیچ میلی به [خوردن] غذا

نداشت و چشمان [جستجو گر]ش همه جارا به دنبال ذره ای امید

می گشت و ناگهان به یاد آخرین

مبارزه ی [محفل] در وزارتخانه افتاد و به یاد خودش افتاد که تا پای جان

در کنار دامبلدور جنگید وسپس

مراسم [خاکسپاری] آلبوس دامبلدور بزرگترین جادوگر دنیا وگریه ی

اعضای محفل را می دید پس فریاد زد حتی اگر این

آخرین کارم در دنیا باشد انتقام دامبلدور را می گیرم.

تایید شد!
قشنگ نوشته بودید.


ویرایش شده توسط ser nikolas در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۳ ۱۷:۴۴:۲۹
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۴ ۵:۰۳:۳۱

گودریک گریفندور معتقد بود:
اصالت بدون شجاعت مایه ننگ و کوشش بدون فداکاری باعث تفرقه و دانش بدون تواضع شروع تکبر است.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۰

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سلام

باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر

قطره های اشک روی گونه های زخمت و پر از چاله ی مودی با قطره های کوچک باران مخلوط شده بودند. حالا دیگر نیازی نبود از ترسِ نگاه های متعجب دیگران سرش را پایین بیاندازد . آرام صورتش را به سمت آسمان گرفت ، هنوز توی ذهنش دنبال آخرین باری که گریه کرده بود می گشت.
- الستور !
مالی آخرین نفر از اعضای محفل بود که همراه مودی در مراسم خاکسپاری مانده بود. مودی سرش را به سمت مالی برگرداند. دوست داشت تا آخر شب کنار قبر بماند، حتی اگر مجبور بود صبح نعش خودش را تحویل اعضای محفل بدهد. مبارزه برای مودی تمام شده بود...

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۲ ۱۷:۰۴:۱۲

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۲۸ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
از از دنیای مردگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
لردولدمورت به [بلاتریکس] و بقیه ی مرگخواران نگاه کرد. همه با [ترس] به[ جادو]گر کبیر نگاه میکردند که

ناگهان او ابر[ چوبدستی][ کهن ]را بالا گرفت و [نفرین ][مرگ] را نعره زد ناگهان[ نور][ شوم ]و [سبز] رنگی از

چوبدستی بیرون زد و یکسلی بی حرکت به زمین افتاد و مرد وسپس ولدمورت رو به بلاتریکس کرد و گفت

با اینکه به من خیانت کردی ولی تورو نمی کشم در عوض باید به [آزکابان] برگردی

دوست عزیز باید با کلمات زیر یک داستان کوتاه بنویسید:
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۲ ۱۶:۵۶:۵۹

گودریک گریفندور معتقد بود:
اصالت بدون شجاعت مایه ننگ و کوشش بدون فداکاری باعث تفرقه و دانش بدون تواضع شروع تکبر است.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰

رومیلدا وین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
از بیکران دور در روزگار نور در شهر بی عبور زیر درخت مهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
باران میبارید و هری هنوز بالای تپه ی بالای خونه ی رون نشسته بود وبه اشک ریختن ادامه میداد او یاده دابی و الستور افتاده بود و مبارزاتی که اونا به خاطره زنده نگه داشتنه هری کرده بودن دیگه نزدیکه شب بود با نگاه کردن به غروب به غصه خوردن پایان داد وبه آسمان نگاه کرد و تصمیم گرفت به محفله دوستانش ب پیوندد وبه جست و جوی شادی باشد وقتی پایین میرفت صدای دوستانش را شنید که همه با هم میگفتند
زززززززززنده باد هری پاتر پسره برگزیده


تایید شد!
فقط باید به جای کلمات:(یاده، داشتنه، نزدیکه و ...) مینوشتید:(یاد، داشتن، نزدک و...)


ویرایش شده توسط animagus.boof در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۵:۱۲:۵۱
ویرایش شده توسط animagus.boof در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۵:۱۴:۰۷
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۸:۳۴:۱۳

چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


بدون نام
- مبارزه - - الستور - شب - خوردن - - جستجوگر
اون شب ،هری گوشه ای نشسته بود وبه آسمون نگاه میکرد.
اشکای اون یه دفعه به پایین جاری شد .جریان مرگ و خاکسپاری الستور اونو به یاد محفل انداخته بود.هری اشکاشو پاکردو با خودش گفت:اون مرده اما به عنوان یک مبارز واقعه ای برای محفل نه یه مگخوار برای ولدمورت.پس من استوار می ایستم .اون برای من و محفل مرد پس انتقامشو می گیرم.ناگهان رون روی شونه یاون زد وگفت بلند شو .فردا مسابقه است.خیر سرت جستجو گری.

بابد کلمات داده شده را بولد کنید یا با یک رنگ متمایز مشخص کنید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۲۱:۴۸:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۰۵ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
از خواب سحرگهان بپرهيز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
الستور در جنگل قدم می زد . سرش را بالا برد و به آسمان تیره شب خیره شد . تنها کاری که دلش می خواست انجام دهد این بود که از محفل ، جایی که خاک سپاری بهترین دوستش انجام می شد ، دور شود . صدای گریه ی محفلی ها را می شنید . چشمان جست و جو گر او در گوشه کنار جنگل به دنبال چیزی برای خوردن می گشت . قصد داشت تمام شب را آن جا بماند . سایه ی بزرگی روی زمین افتاد . ناگهان ابری تیره و بزرگ آسمان را پوشاند . باران او را به مبارزه می طلبید . الستور خیلی سعی کرد اما نتوانست جلوی اشک های داغش را که بر روی گونه اش سرازیر شده بود را بگیرد . دستانش را روی چشمانش گذاشت و آرزو کرد به خوابی فرو رود که تا صبح جلوی غم و غصه اش را بگیرد .

تایید شد!

قشنگ نوشته بودید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۱۸:۳۷:۴۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
کلمات جدید:
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر


نقل قول:

پرفسور کوییرل نوشته:
يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۰۵ شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

هانیبال لکترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
سام علیکم داش مالفوی
داشی زدی تو کار سیاه و اسلی و ولدی یا!! نمی گی طرف سیاهی زده می شه
آی قربونت
..................................................
مرگ - نور- شوم-بلاتریکس- جادو--ترس- کهن- چوبدستی - آزکابات-نفرین-


نفرین شوم
خورشید یخ زده روی سطح بخار گرفته شیشه رستوران میلغزید وبا اخرین توان "نور" لرزانش را روی روزنامه پیام امروز می تاباند. هانیبال اهی از سر درماندگی کشید و نگاهی گذرا به تیتردرشت روزنامه انداخت:
زندانی سابق "ازکابان "بار دیگرقربانی گرفت
زیر تیتر عکسی از "بلاتریکس" با ان چشمان سیاه و"شومش" درحالی که "چوب دستی" بلندش را بین انگشتانش حرکت می داد؛قرار داشت و به هانیبال لبخند می زد.
مرد درمانده به نظر می رسید وقایع خیلی سریع و "ترس اور" در جریان بود از "نفرین های" "کهن" و مرگ اور توی هاگوارتز تا "جادوهای شوم "و مرگ خوارانی که برا این دو حکومت می کردند .هانیبال زمزمه کرد:
بازم گرفتاری توی دنیایی غریب.
از جا بلند شد کلاه لبه دار بزرگش را برسرگذاشت که محافظی برای پنهان کردن چشمان البالویی رنگش بود؛ پالتوی بلندش را از روی دسته صندلی برداشت و بیرون به مردی ملحق شد که عینک گردو موهای اشفته سیاهش جایی برای معرفی باقی نمی گذاشت.
افتاب که حالا دیگر توسط ابرهای سیاه محاصره شده بود اخرین شعاع خودرا تاباند و سپس تسلیم شدو به کام "مرگ" رفت و باران با قطره های درشتش روز را از بلاتکلیفی به در اورد و باریدن گرفت.
هری ارام گفت: خیلی وقته که نبودی؟سرزنشت نمی کنم اونطور که شنیدم تو به دنیاهای زیادی تعلق داری فقط چیزی که نمیدونم اینکه چرا ولدمورت انقدر جدی می خواد از شرت خلاص بشه؟
هانیبال لبخندی زد و جواب داد:چون من چیزی دارم که دشمن سیاهی اونه.
هری ناباورانه پرسید:چی؟
برای اولین بار هانیبال درچشمان هری خیره شد وچشمانش برق زد
":نور."
عزت زیاد مرسی داش ایوان


تایید شد خوش آمدید!!


ویرایش شده توسط هانیبال لکتر در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۰:۱۲:۴۸
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۱۱:۲۲:۳۲

دستمالی کثیف....چ�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.