باران میبارید و هری هنوز بالای تپه ی بالای خونه ی رون نشسته بود وبه ا
شک ریختن ادامه میداد او یاده دابی و ا
لستور افتاده بود و
مبارزاتی که اونا به خاطره زنده نگه داشتنه هری کرده بودن دیگه نزدیکه
شب بود با نگاه کردن به غروب به غصه خوردن پایان داد وبه
آسمان نگاه کرد و تصمیم گرفت به
محفله دوستانش ب پیوندد وبه
جست و جوی شادی باشد وقتی پایین میرفت صدای دوستانش را شنید که همه با هم میگفتند
زززززززززنده باد هری پاتر پسره برگزیده
تایید شد!
فقط باید به جای کلمات:(یاده، داشتنه، نزدیکه و ...) مینوشتید:(یاد، داشتن، نزدک و...)