هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
ای بابا ما خواستیم امتحان بدیم شما موضوع رو به کجا کشوندین !!!!!!!!!!!!! ولی موضوع باحالیه
__________________________________________________
چند دقیقه بعد
ملت اسلی که برای اولین بار در عمرشون یه فکر درست و حسابی کرده بودن به صورت دایره ای دور هم نشستن و با هم همفکری میکردن
همه بروبچز اسلی بودند غیر از دراکو !
همه در عمق فکر بودن که یهو در باز شد و با قیژژژژژژژژژژژژژژژژ در تمرکزشون به هم خورد و داد و هوار راه انداختن
ایدی : اه ... این کی بود دروباز کرد ؟!!
بلیز : اعصاب خورد کن
آناکین : یه بار خواستیم تمرکز کنیم مگه میزارن !
دیانا : بچه ها ... نیگاه کنین یارو حشیش اس
ملت اسلی همه روشونو به طرف در برگردوندن و با چهره ی
سراسیمه مورفین گانت که داشت نفس نفس میزد رو به رو شدن .
رودلف : یوه ..... این چرا این شکلی شده ؟
لارا : تو چه کار با مردم داری آخه ؟! تو همه ی کارا باید فضولی کنی
رودلف : چشم قربان
مورفین داشت نفس نفس میزد و در حالی که به در اویزون شده بود گفت : دراکو ... دراکو
ایدی و دیانا به هم نگاه کردن و با اضطراب با هم گفتن : بنال ببینیم چی شده ؟
مورفین : هه ..هه ..هه بابا یکی بره جلو اینو بگیره ؟؟!!
بلیز : چی میگی بابا ؟ دراکو که اینجاس !
آناکین که داشت سرشو میخاروند گفت : بچه ها راست میگه دراکو نیست !
مورفین که از دست ملت اسلی کلافه شده بود سر اناکین داد زد : عقل کل .... الانم نمیفهمیدی ؟
دیانا و ایدی که فکر میکردن اتفاق بدی برای برادرشون افتاده خیلی مضطرب جلوی مورفین رفتن و گفتن : بگو ببینم چه اتفاقی برای دراکو افتاده ؟؟؟
دیانا که یقه ی مورفین رو چسبیده بود و اونو تکون میداد گفت: د بنال دیگه !
مورفین که اعصاب براش نمونده بود گفت : دستو بکش بینیم ! یقه رو ول کن تا بگم
دیانا یقه ی مورفین رو ول کرد و گفت : حالا میگی یا نه ؟!
مورفین که جو گیر شده بود با خونسردی کامل ( کرم کارامل ) یقه شو صاف کرد بادی به غبغب انداخت و با اهم اهم کردن صداشو صاف کرد !
ملت اسلی : نه به اون نفس نفس زدنش نه به الان ! شده گل محمدی
ایدی که دستشو مشت کرده بود و به طرف مورفین گرفته بود گفت : میگی یا همین جا فکتو بیارم پایین !
مورفین : خوب حالا میگم ...
آقا اون دفعه که منو انداختین بیرون من داشتم واسه خودم تو حیاط هاگوارتز میچرخدم تا شاید مشتری برای این اختراعاتم پیدا کنم بعد خانم اسنیپ رو دیدم رفتم عین کنه گیر دادم بهش که خانم تو رو خدا ... جون بچه ات یکی از این چیزای منو بخر !
اونم که اصلا محل نمیذاشت اینقدر اصرار کردم تا اون گفت : میتونی یه کاری برام کنی ؟ گفت پول توشه
منم قبول کردم
ایدی : بچه .. بگو بینم دراکو چش شده ؟
مورفین : صبر کن یه دقه ! آقا ما هم قبول کردیم !
خانوم اسنیپ بچه شو داد دست من گفت این بچه رو ببر بزار پیش باباش وقتی برگشتی پولشو بهت میدم ! داشتم با بچه میرفتم که یهو خانومه گفت اینم ادکلنه منه اینو هم ببر بزار تو خونه دوبرابر بهت پول میدم .
ما هم ادکلنو گرفتیم و با بچه راه افتادیم به سمت خونه اسنیپ اینا
ملت اسلی : :yyawn
تو راه در ادکلونو باز کردم بوش خیلی خوب بود وسوسه شدم یه کمشو زدم به خودم ! بچه هه نفهمید !
رسیدم در خونه اسنیپ اینا . در که زدم اسنیپ درو وا کرد و گفت : فکر کردم زنمی ! چرا این بو رو میدی ؟
منم گفتم : هیچی پروفسور اید ادکلن زنتون دستمه واسه همینه !
اسنیپ گفت : آهان .. خوب برو
و بعد بچه و ادکلن رو ازم گرفت
حالا هم اومدم تو تالار این دراکوعین این دیوونه ها افتاده دنبالم ! چشماشم بسته دستاشم جلوخودتش گرفته مثه کسایی که تو خواب راه میرن هی پشت سره من میدوه!
فکر میکنه من زن اسنیپم
دیانا و ایدی :
ملت اسلی :
بلیز : بینم الان دراکو کجاست که تو داشتی از دستش فرار میکردی ؟
مورفین : خوب عقله کل الان دنباله منه !
اناکین : آخه پروفسور حشیش ! اگه دنبال تو بود بعد از این رمان 7 جلدی که واسمون تعریف کردی که میرسید اینجا !
دیانا دوباره یقه مورفین رو گرفت : من داداشمو از تو میخوام ! همش تقصیر توئه ! زود باش برو پیداش کن
__________________________________________________
یعنی چه اتفاقی برای دراکو افتاده ؟؟؟؟؟
منظور زن اسنیپ از دادن ادکلن و بچه به مورفین گانت چه بوده ؟
آیا این حقه ای بوده ؟ ایا آن بچه واقعا مال اسنیپ بوده ؟
اینها سوالاتیس که در قسمت بعد مشخص میشود


ویرایش شده توسط دیانا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۴ ۱۹:۴۵:۰۶

تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
خانوم باشخصیته با لذت به سقوط لرد نگاه میکنه و سپس لبخند ملیحی میزنه و از پنجره دور میشه و میره تا بقایای ملت اسلی رو ببینه .
ملت اسلی همگی به هم گره خورده روی زمین ولو هستند و در اون میان موهای روغن زده اسنیپ خود نمایی میکند .
خانوم با شخصیته با ابهت به سمت اسنیپ میره .
اسنیپ : عزیزم خوب ولدی رو ترسوندی ها .
خانوم با شخصیته : از پشت در حرفایی شنیدم !
اسنیپ : عزیزم اگر میشه منو از اینجا در بیار سر فرصت با هم حرف میزنیم .
در همون لحظه دراکو از بین جمعیت به هوش میاد و چشمش به خانوم با شخصیته می افته .
دراکو
شترققققققققققققققققققققق
خانوم با شخصیته در یک حرکت انتحاری پاشنه کفششو کرده بود توی دماغ دراکو .
دراکو و دوباره بیهوش میشه .
اسنیپ : عزیزم نمیدونستم انقدر خفنی .
خانوم با شخصیته : تاثیرات سارا اوانزه
اسنیپ : هووووم چه مشکوک ، حتما توی نحوه برخورد در این مورد حرف میزنیم .
خانوم با شخصیته : نه شما اول باید به من بگی که جریان تیغ زدن و این حرفا چی بوده
خانوم با شخصیته در یک حرکت فوق انتحاری چوبدستیشو در میاره و میکنه توی حلق اسنیپ .
اسنیپ : خخ ... خخ.. خخ..... عزیزم چقدر خشن شدی ... خخ...خخ... خخ.....
توجه : ملت اسلی یواش یواش دارن به هوش میان .
ایدی : هووووم چه صحنه بی ناموسی .
آناکین : بچه ها عقب وایسین دعوا خانوادگیه .
ملت اسلی
خانوم با شخصیته : حرف میزنی یا نه ... شترق ... شترق.... شترق.... ( صدای سیلی زدن )
ملت
اسنیپ : عزیزم ، منو ببخش من اغفال شده بودم . دوستای نا باب همش تقصیر گیلدی بود من ....
خانوم با شخصیته : آواداکدور.......!!!
در همون لحظه در تالار باز میشه و پسری کوچک با موهای روغن زده و صورت رنگ پریده میاد تو .
ملت : ماااااااهااااااااا این چرا انقدر شبیه اسنیپه !
پسر کوچولو : مامانی بابا رو نکش بهش رحم کن .
اسنیپ : آخی ... ببین بچمونو میخوای یتیم کنی ؟ میخوای کانون گرم خانواده رو از بین ببری ؟
خانوم با شخصیته :
توجه : ملت اسلی همچنان در کف هستند
بچه کوچولو میپره جلوی خانوم با شخصیته و اسنیپ .
پسر کوچولو : اگر بخوای بابامو بکشی اول باید منو بکشی !!!!
خانوم با شخصیت : باشه ایندفعه بخاطر تو این بابای بوووقیتو میبخشم .
و در یک حرکت انتحاری گره اسنیپ رو باز میکنه . اسنیپ کش و قسی به بدنش میده و از اون زیر میاد بیرون .
خانوم با شخصیته و اسنیپ :bigkiss:
ملت
اسنیپ و خانوم با شخصیته و پسر اسنیپ دست در دست هم به اتفاق به صورت فوق ارزشی از تالار خارج میشن .
ملت
بارتی : اه خانوم با شخصیته از تالار پرید .
ملت
ناگهان همه ملت دچار یاس فلسفی میشن و در حالی که به یه جایی خیره شدن به همان حال باقی میمانند .
- فهمیدممممممممممممممممممممممم
ملت بر میگردن به سمت صدا و دراکو رو میبینن که در حال رقص عجیبیه به این حالت
ملت : چی رو فهمیدی !
دراکو : ما باید آدم ربایی کنیم . اونوقت درخواست بدیم .
ملت
بلیز : آره خوبه اسنیپ و میدزدیم از بچش پول میگیریم .
دراکو
رودولف : نه . چقدر تو ارزشی فکر میکنی . خانوم اسنیپ رو میدزدینم بعد میکشیمش
دراکو
لارا : تو با خانوم اسنیپ چی کار داری ؟
دراکو
رودولف : نه لارای خوبم منظورم اینه که .....
دراکو : نه من میگم بچه اسنیپ رو بدزدیم بعد زنگ بزنیم خونه اسنیپ اینا بگیم در ازای خانوم با شخصیته بچتونو پس میدیم !!
ملت اسلی برای چند لحظه به فکر فرو میرند سپس به این حالت در می آیند




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
لرد که مثل همیشه گوش های تیزی داشت با اشاره ی دست به سامانتا و خانم باشخصیت حالی می کنه که یه لحظه سکوت اختیار کنن بعد لرد گوشش رو میگیره به طرف خوابگاه و چند لحظه منتظر می مونه
لرد:بله!!!!چه غلطا منو تیغ بزنید
خانم با شخصیت اسنیپ یکی می زنه تو سر خودش و میگه:کجا میری عزیزم اینا همین جوری حرف می زنن جدی نگیری یه وقت
لرد که با حرف های زن اسنیپ یه کمی آروم شده بود روی یه صندلی میشینه
لرد که کنجکاو بود اسم این خانم چیه(ما هم خیلی کنجکاویم)با صدای عاشقنه میگه:عزیزم اسمت چیه؟؟
خانم با شخصیت با صدای نازکی میگه:دراگون
لرد:الهی
سامانتا که تا این لحظه ساکت بود ولی با این حرف لرد جا خورده بود داد میزنه:اه داداش چرا مثل رودولف شدی؟
در همین لحظه صدای فریاد رودولف به گوش میرسه:هی اسنیپ من قبول ندارم !!هر چی لرد رو تیغ می زنی باید نصف نصف برسه به من و لارا
این بار صدای داد و فریاد اسنیپ به گوش میرسه:حتما!!مثل اینکه زن من داره تمام کارها رو انجام میده ها
در این لحظات قیافه ی دراگون خانم این شکلی بود:
و قیافه ی سامانتا این جوری:
لرد که از عصبانیت بنفش شده بود چوبدستی اش را از جیبش بیرون کشید و به سمت خوابگاه پیش رفت
دوف دیش دنگ بوق سوت لنگ
لحظاتی گذشت حالا تمام بچه های اسلی از جمله رودلف و لارا بدین صورت بودند:
و به قول شون عزیز در قالب نقششان فرو رفته بودند
لرد با صدای ابهت دار همیشگی گفت:پس کو این دارگون!تا حقش رو بذارم کف دستش
صدای کلفت و بی اندازه وحشتناکی از پشت سر به گوش رسید:ما این جاییم
لرد:وای!!اینا چین دیگه
و سپس به از پنجره خودش را به بیرون پرتاب کرد

ادامه بدید............


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۷:۰۹ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
لرد در حالي كه كل بچه هاي اسلي رو دك كرده بود و همه رو فرستاده بود به اتاقاشون . حالا بماند كه بچه هاي اسلي ، نه اينكه تالار اسلي از تو ديواراش راه مخفي زياد داره وايساده بودن و از تو تابلو ها لرد رو ديد مي زدن.
لرد : خب........من مي گم بريم سر اصل مطلب!
خانومه : بله....داشتيد در مورد كارتون توضيح مي داديد.
لرد كه بد جوري تو ذوقش خورده بود با سوال خانومه وا رفت آخه چطور مي تونست بگه فقط روزي 10 20 نفر آدم مي كشه . يه لبخند كش داري زد و گفت:
_هوم...چيزه......من يه تاجرم......هر روز هم يه.......
اما هنوز حرفش به پايان نرسيده بود كه به يك باره در تالار عمومي اسليتيرين باز شد .
لرد عصباني از اين كه كدوم ابلهي جرئت كرده از دستورش سر پيچي كنه و يادش بمونه كه به محض اين كه خانومه رفت بكشتش به سيخ با قيافه اسنيپ رو به رو شد.
اسنيپ هم همين طور خوشحال مي يومد تا اينكه با ديدن لرد جا خورد. يه دو ثانيه بعد آب دهنش رو غورت داد و هنوز گيج مي زد كه خانومه پريد وسطشون و گفت:
_معرفي مي كنم پسر عموم هستن و به اسنيپ اشاره كرد.....ايشون هم لرد جامعه هستن.
بچه هاي اسليتيرين كه همه دزدكي وايسوده بودن تماشا با اين معرفي كپ كردن و اولين نفري كه متوجه شد اين دو تا مي خوان لرد رو بچاپن دراكو بود. دراكو در حالي كه خودش هم نمي دونست چطوري از دستش در رفته رفت و به همه بچه هاي اسليتيرين گفت قضيه چي بوده .
بچه هاي اسلي:
اما در اون اسنيپ مونده بود كه چطور لرد اين قدر تحويلش مي گيره و مدام زير گوشش به طوري كه خانومه نفهمه مي گه از الان پست پيتر ماله توئه فقط اگه يه وصلتي چيزي جور كني.........
گرم صحبت بودن كه يك دفعه اسنيپ صورتش رو چرخوند و ديد كه رودلف جلو روشه .
_مي بخشيد پروفسور ممكنه يه لحظه بياين . كار فوريه!
لرد كه مطمئن بود ديگه به رودلف هم رحم نمي كنه فقط تونست يه لبخند مصنوعي تحويل خانومه بده.
اسنيپ: خيلي خب.......الان مي يام.
اسنيپ يه عذر خواهي كرد و پاشد اومد طرف خوابگاه اسلي . گرچه مدام با خودش فكر مي كرد چطور روغن ريخته رو جمعش كنه و دست رو دست بذاره زندگيش رو بر باد داده . زير لبي هم خودش رو دعوا مي كرد. اسنيپ وقتي رسيد خوابگاه ديد همه حي و حاضر نشستن و منتظر اون.
اسنيپ: چيه....چي مي گيد.......چي مي خوايد؟
دراكو: اوه....اوه.....پروفسور عزيز يك كمي ولوم سرعت رو بيار پاينن...پياده شو با هم بريم. متاسفيم كه الان وقتت رو گرفتيم اما مي دونيد چيه من فكر مي كنم بعضي چيزا ارزش معامله رو داشته باشه.
اسنيپ (عصباني): دراكو اين قدر كش و قوس نيا ...درست حرف بزن وگرنه 500 امتياز از گريفيندور كم مي كنم....من اعصاب ندارم.
دراكو كه ديد اسنيپ قاطي كرد گفت:
_هر چي از لرد مي گيريد نصف نصف!
با گفتن اين جمله اسنيپ يه دو ابسيلوني رفت هوا و دوباره اومد رو زمين و ديد كه اگه الان باشون بد برخورد كنه لرد دارش مي زانه يه بخند زد اين جوري.
اسنيپ:
اون طرف خانومه و لرد دل مي دادن و قلوه مي گرفتن كه اين بار وقتي دوباره در تالار بي محابا باز شد لرد مطمئن شد خاكستر طرف رو هم ول نمي كنه . اما در اين لحظه تنها با يك قيافه رو به رو شد.
سامانتا:
_اين خانم كي هستن؟
اما هنوز در خابگاه اسلي اسنيپ با برو بچس به تفاهم بر سر قيمت نرسيده بود و دراكو اصلا زير بار نمي رفت.

اين داستان ادامه دارد......................!!!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
ملت فوری با آزکابان تماس میگیرن و دو تا دیوانه ساز ارزشی به شماره های 123456789 و 987654321 به مدرسه اعزام میشن و این یارو معتاده رو میبرن آزکابان تا دیگه از این حرف ها نزنه

دراکو در گوش ملت گفت: آخیش راحت شدیم نزدیک بود این یارو تمام کاسه کوزه ها رو خراب کنه بره(ایول ضرب المثل )

اون خانومه: خوب مزیر جون میگفتی شما الان چغدر حقوق میگیری

دراکو که میدونست صداش به آنیتا کفی نمیرسه و از اون طرف فکر کرده بو خبریه گفت: ماهی100000 گالیون

خانومه: ملت : دراکو: خانومه:

خانومه: راستی نگفتی خونت کجاس؟

دراکو: همین بقل ها یه قصر کوچیک داریم قابل شما رو نداره

خانومه: بعدش: راستی این یارو اسنیپ اینجا چیکاره بیده؟

دراکو: هیچی باب فقط ما رو اذیت ...

ناگهان آسمان ها سیاه میشه و صدای غرش باد در پهنای(با پهنه فرق میکنه) آسمان شنیده میشه و صدای پاق خفیفی به گوش میرسه و لرد جامعه وسط تالار آپاترات میکنه

ملت: بعدش و به اون خانومه اشاره میکنن

لرد جامعه اول خوب دور برش رو نیگا میکنه بعد تازه چشمش می افته به خانومه

لرد به دارکو و خانومه که گرم صحبت بودن نزدیک میشه بعد یواشکی چوب دستیش رو در میاره و یه ورد حواله ی وزیر مردمی میکنه که باعث میشه دراکو غش کنه ولو شه روی زمین

خانومه تا میاد دور وبرش رو نگاه کنه لرد جامعه رو میبینه

لرد جامعه: سلام چطوری؟

خانومه: هوی ولید من با تو شوخی ندارم ها چند تا سوال میپرسم زود جواب بده

ولدی که فکر کرده بود خبری ه گفت : چشم

خانومه: خونه ت کجاس ؟ ولدی : خونه ی ریدل

خانومه: چغدر پول داری؟ ولدی : خیلی

خانومه: کارت چیه؟ ولدی: لردیت جامعه

جانومه: چقدر حقوق میگیری؟ ولدی: گالیون 1000000000

خانموه : خوب خوبه تو مناسب تری همینجا صبر کن کارت دارم

ولدی که نمیدونست این خانومه زن اسنیپه و فکر کرده بود شاید امر خیری در پیش باشه فورا اطاعت کرد

خانومه موبایل دراکو رو گرفت و رفت بیرون تالار یه زنگی به اسنیپ بزنه

خانومه: سلام عزیزم خوبی غذا خوردی؟

اسنیپ: اره گلم تو خوبی؟ نقشه چی شد؟

خانومه: موفقیت آمیز بود یه بابای رو پیدا کردم

اسنیپ: اسمش چیه؟

خانومه: نمیگم میخوام برات سوپرایز باشه

اسنیپ: آخی من الان میام اونجا طرف رو تیغ بزینم

_____________________________
ملت توجه داشته باشن این پست اصلا ارزشی نیست
راستش من چیزی دربار یخانوم ه به ذهنم نرسید



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۷ سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۲۵ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶
از کلبه ی ماروولو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
یهوی در باز میشه و یه نفر پاشو بعده خانمه میزاره تو

ملت: اوکی تو اومدی اینجا چی کار بابات هست خودت جمع کن برو برو

دراکو که غرق صحبت با خانمه اسنیپه:کی بود ؟

ملت :این دستو پا چلفتیه اسپیرین نمیدونم اموکسیسیلین ...مورفین گانته

دراکو بندازینش بیرون این همه جا مزاحمه
مورفین:نه به خدا من خیلی ماهرم تازه دانشمند شدم اینا و دست میکنه یه قوطی در میاره و میگه : باب نیگاه این میتونه شما رو از حمله ی ناگهانی یه نفر مطلع کنه ناگهان رودولف میاد جلو و میگه میگم بزارید بیاد تو گناه داره ها؟

دراکو :خب باشه بیاد تو

رودولف میگیره مورفینو میکشه کنار و بهش میگه خب این دستگاهت چه کارست چند گالیونه ؟

لارا: به توچه اصلا ببینم مگه تو پول داری ؟
رودولف :اره عزیزم میخواستم برات هدیه بخرم

لارا :شما غلط کردی و تمامه پولاشو میگیره
مورفین: باب شما مشتری نیستید من برم اونور

مورفین: که راه میره متوجه ی یک چیزه بزرگ متوجه میشه

اون زنی که با دراکو حرف میزنه خودشه

ملت : حالا کیه ؟

مورفین :باب شما چه جوری ذهنه منو خوندید

ملت:یه دستگاه تو جیبت بود اون به ما گفت
مورفین: ای وای کفش رفتن
بعد میاد جلویه زنه و میگه ای پست فطرت چه طوری جرئت کردی بیای اینجا ها؟
زن :ای وای نه یعنی به توچه من به دعوته وزیر اومدم

دراکو : اره بچه برای من اومده
مورفین:باب این برده داره من 7 ساله ازگار زیره دسته این کار میکردم از ابو غریب خونشون بد تره ساعت 9 شب خاموشی بود تو انبار می خوابیدم پر موش کسی دیگه ای هم افتاده زیره دستش اما من فرار کردم و اونو ندیدم شما میدونید کیه اخه احمق جون میگفت من عاشقشم

ملت:باب دروغ نگو این خانم ازارش به یه مورچه هم نمیرسه خجالت بکش بندازیمش تویه سیاه چال
دراکو :اره بعد از مدتها یه خانمی اومده تالار تازه بعدشم نوبته بقیس
و این بود عاقبته یک راستگو
ادامش بدید


ویرایش شده توسط آسپیرین مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۲ ۱۸:۰۸:۲۶

همیشه وقتی از فردی نتیجه میگیرید که او را به نتیجه ی اخرش یعنی مرگ برسانید
نیکولو ماکیاولی
تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ایدی : زنگ بزنیم از همون خانوم با شخصیت بپرسیم کیه !
ملت : باب تو خیلی باهوشی دیگه
دراکو : بچه ها حال کنین این خواهر منه .
ملت : خاک تو سر اون ایده های خودتو خواهرت
دراکو و ایدی
رودلف : آقا فهمیدم چی کار کنیم .
ملت : بگو بگو
رودولف : من الان میرم اسنیپ و میکشم اون خانوم رو ور میدارم به اتفاق میایم اینجا .
ملت : ایول رودی !!!
در همون لحظه لارا از ناکجا پیداش میشه .
لارا : ها... چی.... ؟ خیانت ؟ رودولف !!!! .
بلافاصله رودلف پا به فرار میزاره و لارا هم دونبالش و بدین ترتیب دوتایی از اتاق خارج شده و از تصویر بیرون میرن .
ملت : اهههه حالا چطوری اون خانوم با شخصیت رو پیدا کنیم ؟
در همون لحظه موبایل دراکو زنگ میزنه !!!
دراکو : الو .... !
صدای زنونه اسنیپ کشی از پشت گوشی به گوش میرسه :
- هووووو با سوروس من چی کار داری ؟ چرا اینجا زنگ زدی ؟ بزنم دخلتو بیارم !!!
دراکو دستشو روی گوشی میزاره و روبه ملت اسلی میکنه و میگه :
- بچه ها همون خانوم با شخصیته
ملت
خانوم با شخصیت : میخواستین سوروس منو اغفال کنین ؟ چی کارش داشتین ؟ مثل اینکه زنگ زده بودین آمار بگیرین !
صدای سوروس از پشت گوشی بلند شد :
- عزیزم ، الان یه دور کل خونه رو شستم میشه یکم استراحت کنم ؟
ملت
خانومه : نه برو یه دور باغچه رو آب بده بیا .
صدای اسنیپ از پشت تلفن به گوش میرسه :
- روچشمم!
خانوم با شخصیته : آخیش پیچوندمش ! خوب ببینم شما با من چی کار داشتین ؟
دراکو : خوب .... اینجا جاش خوب نیست میشه یه سر بیاین تالار ؟
خانوم با شخصیته : آره حتما باشه . نیم ساعت دیگه اونجا .
تلللق
دراکو گوشیش رو قطع کرد .
ملت : باب دراکو تو نابغه ای !
دراکو : خوب دیگه ملت برین این دور و برا پیداتون نشه منو این خانم با شخصیته با هم کار داریم .
ملت : دراکو ما اینجا کار خصوصی نداریم که
دراکو : این یه مورد اظطراریه
ملت : نه باب ملت و دراکو نداریم که .
در همون لحظه دوباره موبایل دراکو به بوووق بوووق می افته !
دیمبالا دومبالا گومبالا ......!
دراکو : وزیر مردمی هستم .
صدای فریاد اسنیپ از پشت خط به گوش میرسه :
- تو بوووق منم نیستی . با خانومه من چی کار داری ؟
دراکو : ها؟ خبرا زود میرسه
اسنیپ : بله چی فکر کردی من فال گوش پشت در وایساده بودم . تازه در قرن بیست و یکم ردیابم اختراع شده . با زن من چی کار داری ؟
دراکو از پشت موبایل
اسنیپ : تا سه میشمارم . یا میگی زنم برگرده یا اینکه به عنوان اعتراض یه ماه غذا نمیخورم .
ملت
در همون لحظه در تالار باز میشه و خانوم با شخصیته میاد تو.
خانومه : دراکو کدومتونه ؟
اسنیپ از پشت تلفن : این صدای خانومه یکم آشنا نبود الان ؟
( نکته : بلیز هنوز غرق در خوندن کتاب دراکوئه )
( نکته بعدی : خانوم = خانم )
ادامش بدید.........


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۲ ۱۷:۰۵:۲۳



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
ملت شما چیکار به زندگی زناشویی مردم دارید؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رودولف: من یه راه حل یافتم!
ملت: بگو بگو!
رودولف: من میگم بیاید یه قول دو قول بازی کنیم!
ملت: ای خاک بر او سرت :ywite:
رودولف: خب راه حل دیگه ای باقی نمونده که بفهمیم زن اسنیپ کیه1
ایدی: یافتم ... یافتم!
ملت: بگو بگو
ایدی: ایناهاش ... یه انبر پیدا کردم ... بیاید دراک رو در بیاریمش!
ملت: ای خاک بر اون سرت با این یافتن هات! :ywite:
ایدی: هان؟... خوب نبود مگه؟
ملت: :ywite:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
________________
گوشه تالار عمومی اسلایترین دراکو یواشکی داره به پنسی پارکینسون تل میده!
دارک: یادداشت کن 09115468564654321
پنسی: آهان ... نوشتم
دراک : خب الان یه امتحانی بنما زنگ بزن ببینم درست نوشتی یا نه!
موبایل دراک: دی دی ری دی دی ری دی ری ری دیری دریزی دریزی!
ملت: ها ؟ کو موبایل؟
و همه حمله ور میشن به موبایل دراک که ببین چطوریه! و بعضی ها هم شروع میکنن به فرستادن ورد آسلامیوس
بلیز هم از فرصت استفاده میکنه و میبینه کتاب " چگونه با دیوانگان زندگی کنیم و خل نشیم" یه گوشه افتاده، رو بر میداره و شروع میکنه به مطالعه.
ملت هم در حال جنگ و دعوا بر سر موبایل دراکو هستند.
رودولف: من یه پیشنهاد دارم
ملت : برو بابا ... لازم نکرده تو پیشنهاد بدی :ywite:
رودولف: باور کنید خوبه ها
ملت : خب بنال بینیم چی میگی. فقط اگه سر کاری باشه خودت میدونی...
رودولف : باشه
ملت : خب بگو دیگه :ywite:
رودولف: کی ؟ من ؟
ملت : آره!
رودولف: خب من میگم با این موبایل زنگ بزنیم به اسنیپ ببینیم کجاس ! ... بعد میتونیم یه سری سر نخ هم پیدا کنیم ببینم زنش کیه؟
ملت : هااا ... ایول
رودولف موبایل رو بر میداره و شروع میکنه به شماره گرفتن.
اسنیپ : بله؟
رودولف: سلام چطوری؟
اسنیپ : خوبم تو چطوری؟
رودولف: کجایی تو؟
اسنیپ : ماه عسل ...!
رودولف : هوووو آسلامیوس ... آسلامیوس ... آسلامیوس!
اسنیپ : آی ... آی ... نفرست ... ورد نفرست!
رودولف: داری چه غلطی میکنی؟
اسنیپ : بابا چیکار دارم بکنم؟ دارم ظرف میشورم ... الان ظرف ها که تموم شد برم رخت بشورم بعدش هم پوشک بچه ام رو عوض کنم!
ملت: مگه بچه هم داری؟
( تلفن رو آیفون بوده!)
اسنیپ: ها؟ نه ... اینو همین جوری گفتم دور هم باشیم!
ملت : آهان
رودولف: خب زنت کجاس؟
اسنیپ: نیم دونم
رودولف: خاک بر سرت ما زنگ زدیم ببینیم زنت کیه و کجاس... حالا میگی نمی دونم؟:ywite:
دراکو میپره موبایل رو از دست رودولف مگیره.
دراکو : هوووو مرتیکه بوق بوقی پول تلفن رو خودت باید بدی ها!چ
و تلفن رو قطع میکنه.
ملت : حالا چطوری بفهمیم زن اسنیپ کیه؟:ywite:
ایدی: من یه راه حل دارم
ملت : بگو بگو
...
پی نوشت: بلیز هنوز داره کتاب رو میخونه!


شک نکن!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱:۲۱ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
تمام اعضای عزیز اسلایترین در تالار خویش تجمع کرده اند ومشغول کارهایی هستند،یکی کتاب میخواند یکی سعی میکند کتاب فرد کتاب خواننده راازدور بخواند آن یکی سعی میکند به آن یکی شماره تلفن بدهد وخلاصه اوضاع بشدت بهم ریخته است....وزیر سایت درحال خواندن کتابی تحت عنوان "چطور بین دیوانگان زندگی کنیم وخل نشویم" است وبشدت در کتاب فرو رفته طوری که دوستان دنبال انبر میگردند تاوی رااز کتاب بیرون بیاورند!!!
بلبلان میخوانند وهوا دل انگیزناک است فطیر وهمه چیزخوب است شما چطوری خانواده چطورند؟!-ببخشید قاتی شد -وهمه خوش خوشانشان میشود ولی بناگاه-دقت کنید همه چیزازهمین بناگاه شروع میشود-هوا میغرد-هواخدایی چطوری میغرد؟این ابراست که میغرد-ورعدوبرق میزند وهوا یکهوو سردمیشود وبلبلان خفه میشوند بجایش کلاغها آواز میخوانند و همه میزنند تو سروکله هم-یعنی یک اتفاق بدی می خواهد بوقوع بپیوندد-وبعد صدای انفجار بلندمیشود...ملت قهرمان پرور اسلایترین ازانجایی که به این سروصداها عادت دارند اول عین اسکیپی نچ نچ میکنند وبعد همه چیزحالت عادی بخود میگیرد:
-من تیکه تیکه میکنم تورو!!!
-آخه عزیزم من چیکاره بیدم؟
- بزنمت له شی فکرکنن کاشی کف سالنی؟
-الهی چه باحال
- یکی منو بگیره اینو نکشم!!!
مردم مهربان اسلایترین از جانشان سیرنشده اند که جلوی لارا رابگیرند بنابراین وی را تشویق به کشتن رودولف میکنند!!!!!
-بزن تو چشمش!
-بابیل لهش کن...
-بخارش کن
رودولف:
لارا: شماهاروهم بزنم له کنم؟
مردم:
لارا نگاه خشمناکی به مردم میکند وبعد دوباره رودولف را میزند:
-عزیزم چرا میزنی؟
-چرا ایران باخت؟اصلا چرا مکزیک برد؟چرا تو نرفتی بازیکنان مکزیک رو بکشی که ما ببریم؟مگه قرار نبود بابای دروازه بان مکزیک رو ناکار کنی؟
-الهی فدای خشانتت من کشتمش خودش بی غیرت بود دوباره برگشت سربازی!!!
- هیچ کاری رو عین آدم انجام نمیدی!!!
-الهی!!!
لارا همچنان دورتالار میدود و سعی میکند رودولف را بزند ولی رودولف بعلت فرارهای بسیار سرعتش زیادشده ویکی دوبار از لارا جلومیزند ولی برای اینکه دچار خشمناکی او نشود یکی دودور میبازد!!!!
-آقا دعوارو بس کنید بیائید بحث کنیم پیرامون زن اسنیپ!!!
-بدبخت شد....
-اینو که همه میدونیم...مهم این است که بیندیشیم زین پس باید چه کرد...
همه:
دراکو:زبان نفهمها...بسی ناامیدم کردید!!!
همه دوباره:
دراکو ناامیدوارانه به سم کتابش میرود ولی وقتی میفهمد لارا انرا روی سررودولف خرد کرده دوباره سربحث برمیگردد:
-خوب حالا چکارکنیم؟
-اسنیپ زن گرفته ماباید فکرکنیم چی کارکنیم؟
-درمورد زنش کسی اطلاعاتی داره...
رودولف:من بگم؟
لارا:تو غلط میکنی درمورد زنهای غریبه اطلاعات داری!!!
رودولف:
همه در غور تفکرفرو میروند-غورتفکر همان غارتفکراست بزبان رودولف اینا!!!

----دوساعت بعد:
ملت همچنان در غورتفکرفرورفته اند بیخیال هم نمیشوند!!!

----صبح روز بعد:
بلیزوارد تالار میشود ومیبیند همه بحالت متفکرگیرکرده اند...وی یکمی صبرمیکند وبعد بشدت نگران میشود:
-آخجون همشونو برق گرفته راحت شدیم!!!
-یافتم!!!
-حیف فکرکردم راحت شدم...



کی چی یافته؟


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
گویا من عاشق شدم ، قاتل شدم ، اختلاص گر شدم و خودم خبر ندارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسنیپ: عزیزم شماره شناسنامت چنده؟
خانومه: 45354687
اسنیپ: 45354687 امتیاز به افتخار عزیز دلم از هافلپاف کم میکنم ، بوقی بوقیای بوقیوس برگه اتش میزنید.
خانومه: شما چقدر جذابید آقا اسنیپ! مخصوصا با این آواتار جدیدتون که منو یاد چارلز دیکنز میندازه. ضمنا خیلی هم حرفه ای مینویسید.
اسنیپ: ایول ... آره ... آره...این ملت همه ارزشی هستند ، من خودم فقط خوب مینوسیم ... آهوی نفس کش بگیر بشین سر جات... آواداکدورا...
همون لحظه مخاطب اسنیپ(احتمالا هری بوده) جا خالی میده و ورد همین جوری که داره میره که بخوره به در، در باز میشه و ورد میخوره به آلبوس.
ملت:
آلبوس: آحااای کمک ای رُلینگ بوغ بوغی ، ای هُغّح باظ غرن ، ای کلک نامرد ، طو کح گفتح بودی من آخر کطاب غرارح بمیرم ...!
ملت : راست میگه بابا ، این رولینگ به کل تعطیله!
مینروا: آی اسنیپ نامرد ، ای بلای آسمانی که اصلا تو این تالار فعالیت نمی کردی یهو از کجا پیدات شد مثل آوار رو سرمون خراب شدی؟ ای تف به این شانس!
خانومه : هومم ... من تلفن رولینگ رو دارم ، الان بهش زنگ میزنم می پرسم.
آلبوس از اون بالا: بابا یکی بیاد منو نجات بده .. الانه که بمیرم!
ملت : تو که مردی بابا تموم شد رفت!
آلبوس: بابا من هزار و یکی آرزو دارم ، ... می خوام هزار و یکی تنفس مصنوعی از مگی مگ مگ بگیرم!
ملت شروع میکنن به پرتاب گوجه و قرات ورد : آسلامیوس!
اسنیپ: ساکت شدید دیگه ، صبر کنید عزیزم داره زنگ میزنه
خانومه: الو ، سلام بَلا! بلا چی شده کارت قاطی شده؟ این دمبولی این بالا گیر کرده نمیازه ما به ازدواجمون برسیم.
رولینگ : دامبل رو ولش کن ، این یه تیکه رو سوتی دادم خوصله ندارم درستش کنم! ... بزار ببینم تو صدات چقدر آشناس...آره تو زن اسنیپ بیدی! ...تو که قراره تو کتاب هفت باشی!
خانومه : اوا ! اهم اهم .. اهوم...
- بووووووووووووووووووووق
اسنیپ : خب پس نتیجه میگیرم که چاره ای نیست جز این که جنازه دامبل اون بالا بمونه تا کتاب تموم بشه.
ملت : آره آره موافقیم ! ... ما هم بریم خونه هامون!
اسنیپ : اره شما هم برید من بعدا حالتون رو میگیرم ...فعلا دویست امتیاز از گریفندور کم چون که فرد و جرج دارند میخندن!... عزیزم بیا بریم مهظر صیغه ات کنم!
خانومه : باشه جیگر بریم
فیلیت ویک : هومم... میگم اسپروات بیا من و تو هم بریم عقد کنیم ، طاهرا پرونده کتاب های هری پاتر بسته شده!
اسپراوت : باشه بریم ... نویل رو هم به عنوان فرزند خونده نگر میداریم ... باشه؟ وگرنه من زنت نمی شم!
فیلیت ویک: ای به چشم !
ملت همه تجمع میکنن به سمت در و تا چند لحظه دیگر نیز در تالار اسلی تنها جسد دامبل میمونه و مینروا در حال گریه و زاری!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملت اسلی ، دیگه خودتون یه جوری ادامش بدید دیگه!


شک نکن!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.