ای بابا ما خواستیم امتحان بدیم شما موضوع رو به کجا کشوندین !!!!!!!!!!!!! ولی موضوع باحالیه
__________________________________________________
چند دقیقه بعد
ملت اسلی که برای اولین بار در عمرشون یه فکر درست و حسابی کرده بودن به صورت دایره ای دور هم نشستن و با هم همفکری میکردن
همه بروبچز اسلی بودند غیر از دراکو !
همه در عمق فکر بودن که یهو در باز شد و با قیژژژژژژژژژژژژژژژژ در تمرکزشون به هم خورد و داد و هوار راه انداختن
ایدی : اه ... این کی بود دروباز کرد ؟!!
بلیز : اعصاب خورد کن
آناکین : یه بار خواستیم تمرکز کنیم مگه میزارن !
دیانا : بچه ها ... نیگاه کنین یارو حشیش اس
ملت اسلی همه روشونو به طرف در برگردوندن و با چهره ی
سراسیمه مورفین گانت که داشت نفس نفس میزد رو به رو شدن .
رودلف : یوه ..... این چرا این شکلی شده ؟
لارا : تو چه کار با مردم داری آخه ؟! تو همه ی کارا باید فضولی کنی
رودلف : چشم قربان
مورفین داشت نفس نفس میزد و در حالی که به در اویزون شده بود گفت : دراکو ... دراکو
ایدی و دیانا به هم نگاه کردن و با اضطراب با هم گفتن : بنال ببینیم چی شده ؟
مورفین : هه ..هه ..هه بابا یکی بره جلو اینو بگیره ؟؟!!
بلیز : چی میگی بابا ؟ دراکو که اینجاس !
آناکین که داشت سرشو میخاروند گفت : بچه ها راست میگه دراکو نیست !
مورفین که از دست ملت اسلی کلافه شده بود سر اناکین داد زد : عقل کل .... الانم نمیفهمیدی ؟
دیانا و ایدی که فکر میکردن اتفاق بدی برای برادرشون افتاده خیلی مضطرب جلوی مورفین رفتن و گفتن : بگو ببینم چه اتفاقی برای دراکو افتاده ؟؟؟
دیانا که یقه ی مورفین رو چسبیده بود و اونو تکون میداد گفت: د بنال دیگه !
مورفین که اعصاب براش نمونده بود گفت : دستو بکش بینیم ! یقه رو ول کن تا بگم
دیانا یقه ی مورفین رو ول کرد و گفت : حالا میگی یا نه ؟!
مورفین که جو گیر شده بود با خونسردی کامل ( کرم کارامل ) یقه شو صاف کرد بادی به غبغب انداخت و با اهم اهم کردن صداشو صاف کرد !
ملت اسلی : نه به اون نفس نفس زدنش نه به الان ! شده گل محمدی
ایدی که دستشو مشت کرده بود و به طرف مورفین گرفته بود گفت : میگی یا همین جا فکتو بیارم پایین !
مورفین : خوب حالا میگم ...
آقا اون دفعه که منو انداختین بیرون من داشتم واسه خودم تو حیاط هاگوارتز میچرخدم تا شاید مشتری برای این اختراعاتم پیدا کنم بعد خانم اسنیپ رو دیدم رفتم عین کنه گیر دادم بهش که خانم تو رو خدا ... جون بچه ات یکی از این چیزای منو بخر !
اونم که اصلا محل نمیذاشت اینقدر اصرار کردم تا اون گفت : میتونی یه کاری برام کنی ؟ گفت پول توشه
منم قبول کردم
ایدی : بچه .. بگو بینم دراکو چش شده ؟
مورفین : صبر کن یه دقه ! آقا ما هم قبول کردیم !
خانوم اسنیپ بچه شو داد دست من گفت این بچه رو ببر بزار پیش باباش وقتی برگشتی پولشو بهت میدم ! داشتم با بچه میرفتم که یهو خانومه گفت اینم ادکلنه منه اینو هم ببر بزار تو خونه دوبرابر بهت پول میدم .
ما هم ادکلنو گرفتیم و با بچه راه افتادیم به سمت خونه اسنیپ اینا
ملت اسلی :
:yyawn
تو راه در ادکلونو باز کردم بوش خیلی خوب بود وسوسه شدم یه کمشو زدم به خودم ! بچه هه نفهمید !
رسیدم در خونه اسنیپ اینا . در که زدم اسنیپ درو وا کرد و گفت : فکر کردم زنمی ! چرا این بو رو میدی ؟
منم گفتم : هیچی پروفسور اید ادکلن زنتون دستمه واسه همینه !
اسنیپ گفت : آهان .. خوب برو
و بعد بچه و ادکلن رو ازم گرفت
حالا هم اومدم تو تالار این دراکوعین این دیوونه ها افتاده دنبالم ! چشماشم بسته دستاشم جلوخودتش گرفته مثه کسایی که تو خواب راه میرن هی پشت سره من میدوه!
فکر میکنه من زن اسنیپم
دیانا و ایدی :
ملت اسلی :
بلیز :
بینم الان دراکو کجاست که تو داشتی از دستش فرار میکردی ؟
مورفین : خوب عقله کل الان دنباله منه !
اناکین : آخه پروفسور حشیش ! اگه دنبال تو بود بعد از این رمان 7 جلدی که واسمون تعریف کردی که میرسید اینجا !
دیانا دوباره یقه مورفین رو گرفت : من داداشمو از تو میخوام ! همش تقصیر توئه ! زود باش برو پیداش کن
__________________________________________________
یعنی چه اتفاقی برای دراکو افتاده ؟؟؟؟؟
منظور زن اسنیپ از دادن ادکلن و بچه به مورفین گانت چه بوده ؟
آیا این حقه ای بوده ؟ ایا آن بچه واقعا مال اسنیپ بوده ؟
اینها سوالاتیس که در قسمت بعد مشخص میشود