هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
#30

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
هميشه يواشكي بهش نگاه مي كردم.
وقتي تصادفا نگاهمون با هم تلاقي مي كرد و چشماي سبزش
به چشماي من دوخته مي شدند
آرزو مي كردم هيچ وقت اين لحظه تموم نشه.
وقتي كنار درياچه مي ايستاد و
باد موهاشو به حركت در مي آورد
به اين فكر مي افتادم كه تا اون هست چرا مردم دنبال فرشته اند؟
ولي هيچ وقت نتونستم بهش بگم كه تا مي بينمش
قلبم انگار از كار وايميسته...
آره ليلي اونز هرگز نفهميد
كه پيتر ،اون پسر تپل مپل،عاشقشه!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱:۰۲ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
#29

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
بارها و بارها در رویاهایم صورت زیبایش را نظاره کردم
و هر بار برای ساعتها و شاید روزها به چشمانش خیره مانده ام.
موهای طلاییش در خواب و بیداری در مقابل چشمانم است
و آن چشمان قهوه ای با عینک هلالیش نیز.
هیچ صحنه ای زیباتر از هنگامی نیست که موقرانه آن پر بلند را از کیف چرمی کوچکش در می آورد و بر کاغذ خبری می نگارد.
من تنها برای تو زندگی می کنم برتا جورکینز


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۳ ۱۲:۲۴:۲۲

Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ پنجشنبه ۱ دی ۱۳۸۴
#28

بانو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۳۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هر جا كه سكوت و تاريكيش باعث بريده شدن نفس ها مي شه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
چقدر نازه!!!
هر ماه دقيقا همون شب مي شينم تا بياد.
فرياد هاش تا اعماق قلبم مي ره و آروم آروم به تپش مي اندازدش.
وقتي مي دوه و دندون هاشو نشون مي ده دلم كلي پر مي كشه.
ولي حيف كه اون فقط ماهي يك شب مي آد.
يك شب كه اي كاش تا ابد ادامه داشته باشه.......
و اينگونه بود كه خون آشام هر شب انتظار ديدن لوپين گرگينه رو مي كشيد!!!!!!



Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ پنجشنبه ۱ دی ۱۳۸۴
#27

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
وقتی برای نخستین بار نگاهمان با هم تلاقی کرد چیزی در درونم تهی شد
احساسی خوشایندی در تمام وجودم شکل گرفت
با اینکه نمیشناختمش اما هیچ کس را تا به آن روز مانند او ندیده بودم
خنده اش مانند کودکان زیبا بود و لبخندش مرا از خود بیخود میکرد
هرگاه که به او نگاه میکردم فقط صدایی از تپش قلبم را از درونم میشنیدم
زیباییش مانع از این میشد تا حقیقت عشق را به او بگویم
چگون میتوانستم از آتشی که در دلم زبانهه کشیده بود با او سخن بگوییم
آیا او نیز از گرمای وجودم خبر داشت آیا احساس مرا نسبت به خود درک میکرد
شاید روزی هلگا صدای قلبم را که فقط برای او میزند بشوند و مرا باور کند





Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱:۱۵ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#26

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
وقتی از کلاس میاد بیرون قلبب می تپه!!

نمی دونی که چی ساخته(برداشت بد نکن هیکل و گفتم)

جزبش می شم انگار که اهن ربا قورت داده

مادام ماکسیم انگشت کوچکش هم نمی شه

عسله عسله این پانسی پارکینسون!!


تصویر کوچک شده


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱:۳۸ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
#25

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در هر زمان که او هست من هم خواهم بود
تا زمانی که زندست من هم نفس خواهم کشید
هرگاه که چشمانش را گشود منهم بیدار خواهم شد
و آنگاه که پلکهایش سنگین گشت با او بخواب خواهم رفت
هرگز نخواهم و نتوانم که از او دور شوم
هیچگاه به این فکر نخواهم کرد که او مرا ترک گوید
ای کاش هیگاه نشود که مرگ او را ببینم
لی لی خورشید برای من در چشمان تو طلوع خواهد کرد





بدون نام
خیلی بازیگوش بود خیلی زیرک بود خیلی تپل مپل بود اصلا نمیتونستم بدون اون زندگی کنم امکان نداشت که بدون اون روزی دووم بیارم موهاشو خیلی خوب میذاشت و بهترین ارایشو میکرد همیشه دوست داشتم بهش بگم دوست دارم ولی هر موقع داشتم میگفتم دامبلدور می اومد
امبریج بالاخره بهت میگم از ته قلب دوستت دارم



Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
#23

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
خيلي سفيد بود سفيدتر از برف و شفافتر از آب وقتي به صورتش نگاه ميكردم گويي آنسويش معلوم بود با آن صداي لطيفش ترانه هاي زيبايي ميسرود بعضيها معتقد بودند كه اين اشعار زيبا نيست ولي من با تمام وجود آنها را تحسين ميكردم.
اصلا گويي روي زمين نبود مدام در حال پرواز بود وقتي از كنارم رد ميشد سرماي عجيبي رادرون خودم احساس ميكرد هربار ميخواستم آن صورت سفيدش را ببوسم صورتم از سرما يخ ميزد آخه اون يه روح بود بدعنق دوستت دارم.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
#22

هرميون جين گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۲۶ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از زمان های نه چندان دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
پيداش كردم.....

داشت تو جنگل ممنوع قدم ميزد ....قامت بلند و جذابش مرا از خود بيخود كرد ...بلاخره شاهزاده ي قصه هايم را پيدا كرده بودم با اينكه نميتونست حرف هاي مرا كامل بفهمه ولي من ميخواستم حرفم رو بزنم...صداي خش خش پاهايش بر روي برگ ها چه دلنشين بود ...با تمام وجود ميخواستمش ...ديگه طاقتم تموم شده بود ميخواستم در آغوش بگيرمش عاشقش شده بود عشق آدميزاد به(؟) بلاخره صداش كردم و بلند گفتم:

گراپي عاشقتممم


ما به اوج باز می گردیم و بر تری گریفیندور را عملا ثابت می کنیم...منتظر باشید..


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
#21

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
ریختش...قیافه اش...موهایش....استیلش ...

مرا با خود می برد به عالم هپروت...

هر بار که می خواستم...... مطرح کنم درخواست رو

حرف عوض می شد و ما از گرد هم پراکنده/////

اما این بار ...نه....نه... چوچانگ را می طلبم

ای چانگ با تمام عشق....تو را می برم به کام

خوشبختی.


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.