1.
چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟
چيز عشقي يكم توي اندرونش مشكلات داشت! آخه مثلا" شكست ِ عشقي ميشه خورد. يا مثلا"، ضربه ي عشقي ، يا مثلا" معجون عشقي، طلسم عشقي، بوق ِعشقي! هر چيزي.
اما با توجه به نشانه هاي پرفسور خل و چل (!) ويولت ويزلي... چيز، بودلر
! ميشه گفت شكست عشقي مناسب ترين جايگزين براي چيز است. از نشانه هاي ويولت ميشه به " دوست داره، نداره" با برگ هاي گل اشاره كرد!به غير ازاون اينكه ويولت بسيار سرخورده شده بود و دوست داشت يك نفر بهش ابراز علاقه بكنه و چون معلوم نيست چرا زنوف رو دوست داره هِي بهش 30 امتياز ميده (!)، زنوف رو مجبور كرد بهش ابراز علاقه كنه.
اين خودش نشونه ي افسردگيه!
اممم دو راه ساده هم براي جلوگيري از چيز عشقي هست :
1. اصلا با هيچ جنس مخالفي دوست نشيد كه كار به جاهاي باريك بكشه(!)! توي كوچه ي خلوت نرويد، مهماني نرويد، كافي شاپ نرويد، خانه ي همديگه برويد!
2. اگه با كسي هستيد، شما به اون چيز عشقي بزنيد كه اون فرصت نكنه به شما چيز عشقي بزنه. گرفتيد؟
2. به يك جادوگر به روش ماگلي ابراز عشق كنيد ....
-وزير* ! ايشون اومده اند.
-كدومشون؟
- نميدونم. اصلا تا به حال نديده بودمشون ، اين طرف ها زياد نيستند...
- اَه،من كه نميشناسمش. دَكش كن بره!
-باشه. ولي خانوم ِمحترمي ب...
- بگو بياد تو!!!!
معطل چي هستي؟ بدو!
معاون وزير با چشم غره از وزير آينده فاصله ميگيره و دم در با تعظيم كوتاه و ماست مالي مانندي، از در خارج ميشه. وزير موهاي بورش رو تكوني ميده. چهره اش بسيار زيباست. لبخند گوشه ي لبش ماسيده است، با چشمان خمار به دختري نگاه ميكند كه وارد اتاقش شده.
- واو، دوشيزه ...
- دلاكور!
- خوش اومديد. اسم كوچيكتون؟
- گابر.
وزير اسم دخترك رو تكرار ميكنه و سپس با عجله و دست پاچگي به سمت ِ قوري ميره تا چايي بريزه.
- خب، چي باعث شد شما به اينجا كشيده بشيد، دوشيزه گابر دلاكور.
- يل هم داره.
- بله؟
دختر موهاي بور بلندش رو به سمت شونه اش هُل ميده و درحالي كه دستش رو روي زانوي پاش ميكشه كه از دامن كوتاهش معلومست، ميگه :
- اسمم رو ميگم. يل هم آخرش داره، گابريل...
- اِههه.... چه....پاي... زيبايي...يعني، اسم ...زيبايي..!
!
وزير كرواتش رو كمي شل تر ميكنه تا نفس هاي عميق و سختش راحت تر باشه. عرق سردي از پيشاني اش روان شده است. گابريل بلند ميشه و به سمت ميز وزير ميره، گل سرخ رنگي رو كه در دستش داره رو جلوي صورت وزير ميگيره .
وزير : براي منه؟
گابر : يك گل سرخ ناقابل است. آخه ميدونيد، گل سرخ نشانه ي عشق ِ!
وزير : عشق؟؟؟ ببخشيد، شما اينجا چي كار داريد؟
گابريل يقه ي كت وزير رو ميگيره و با يك كشش سريع، فاصله ي بين خودشون رو كم تر ميكنه. سپس در حالي كه دستش رو به موهاي وزير ميكشه به سمت لبانش ميره و زير لب ميگه:
- ازتون يك تقاضا دارم، جناب وزير.
و سپس گل رو داخل جيب رداي كت مانند وزير مي اندازه. به سمت صندلي اش برميگرده و ميشينه، چوبدستي اش رو از جيبش در مياره اما چوبدستي مي افته.
-اوپس!! بايد برش دارم .
وزير : نه ! من ... اين كارو ميكنم.
وزير خم ميشه كه چوبدستي رو برداره. يك كارت از جيبش مي افته، كارت ِ ورودي به رمز هاي وزارت خونه است. وزير با لرزش دست چوبدستي رو به گابر ميده و گابريل با لبخند اونو ميگيره و بلافاصله از غيب يك قهوه ظاهر ميكنه.
-من عاشق شما هستم جناب وزير، قصد ندارم هيچ معجون ِ عشقي به شما بدم. من براي رسيدن به شما از همه دل كندم! من اومده ام به شما خدمت كنم، چون عشق من تنها شما هستيد. اميدوارم باورم كنيد!گلي كه بهتون دادم اينو ثابت ميكنه و همين طور... اين هديه!
گابريل به سمت وزير ميره و گردنبندش رو باز ميكنه و به دور گردن وزير ميبنده كه از شدت تعجب و احساساتي شدن، اشك ميريزه!!
- اممم، من فقط اومده ام كه درخواست كار كنم، من ساحره ي خوبي هستم. ميتونم خوب جادو كنم! و ... اعتماد شما رو صلب (؟) نميكنم.
گابريل با لبخند قهوه رو به سمت وزير ميگيره :
- شنيده ام قهوه ي تلخ با شيراضافه و سرد دوست داريد، و همين طور دوست داريد كنارش يك شكلات ِ تلخ مشكي بخوريد.
وزير :
( به فنا ميره !)
گابريل در افكار : اين فيلم Obssesd چقدر مفيد بود، ايول مشنگا !!
وزير : اممم. شما هنوز شروع نكرده نظر من رو از هر نظر ( نگاهي به چشمان آبي رنگ گابر ميندازه ) جلب كرده ايد. شرط ميبندم بهترين كارمند من ميشيد!!
گابريل از روي صندلي بلند ميشه، به سمت وزير ميدوئه. اون رو در آغوش ميگيره و يك بوسه روي گونه ي وزير ميكنه.
وزير : بازم از اين كارا بكنيد.
گابر : بله؟
وزير : قهوه رو ميگم!!
گابريل چشمكي ميزنه و از اتاق بيرون ميره. توي راهرو، وزير اون رو با نگاه دنبال ميكنه. از راهرو كه خارج ميشه، چيزي در دستانش نگه داشته و با اون بازي ميكنه .
كارت ِوروي به رمز هاي وزارت خونه.
دو روز بعد گابريل كارت ورودي رو به ولدمورت ميده و با لبخند به سمت شومينه ميره. روي لباسش علامت ِمشاور اول وزير به چشم ميخوره . و ولدمورت لبخند ِمسخره اي بر لبانش نقش بسته!
-----
*: وزير يك موجود ِ جاندار ميباشد !
به استاد : احساس ميكنم شبيه ِفيلم هاي چيز دار ِقديمي شد!!