هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۴:۴۰ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
امتیازات جلسه دوم ماگل شناسی


گریفندور :

جیمز سیریوس پاتر :

30 امتیاز

خلاقیتت تحسین برانگیز بود ، دلم نیومد کمتر از سی بهت بدم .


گودریک گریفندور :

15+12 = 27

اگر میخواستم سختگیر باشم رولت کمتر نمره میگرفت . ضعیف بود و میتونه بهتر شه .

آبرفورث دامبلدور :

15 +13 = 28

هیوم ، زیادم روشش ماگلی نبود به عقیده من . فرستادن پاترونوس و اینا کاملا جادوگرانی بود ولی خب !

امتیاز کل : 28


ریونکلاو

گابریل دلاکور :

15 + 15 = 30

مثل همیشه قشنگ ! البته یه مورد نگارشی داشتی ، گذاشتن چند تا علامت تعجب و چند تا علامت سوال کنار هم زیبایی ظاهر رول رو کم میکنه . از تو بعید بود گابر ! ولی چون رولت قوی بود نادیده گرفتم . اون نکته ای رو هم که گفتی باهاش موافقم !

تازه به خاطر عدم ِ احترام گذاشتن به استاد میتونستم بهت صفر بدم !
روونا ریونکلاو :

15 + 10 = 25

متاسفم روونا . این امتیازت از رول بیشتر به خاطر شرکتت توی کلاس و زحمتی بود که کشیدی . خیلی کوتاه بود و از نظر ظاهری اصلا به دل نمیشست . طنزش ضعیف بود . میتونست خیلی خیلی بهتر باشه !

بادراد ریشو :

15 + 14 = 29

توام که بلاکی ، هیچ !

امتیاز کل : 28


هافلپاف

ریتا اسکیتر :

15 + 14 = 29

خوب بود ولی هم این که مشکل نگارشی داشت ( استفاده از چند تا علامت تعجب و چند تا علامت سوال ) و هم این که خواستگاری رو به این شکل مینویسن و ظریف هم این شکلیه !

هستیا جونز :

15 + 14 = 29

نو آوریت خیلی باحال بود و واقعا باهاش حال کردم . نمیتونم بگم ایراد مشخص داشت ولی اونقدر کامل و بی عیب و نقص نبود که بخواد نمره کامل بگیره .

كينگزلی شكلبوت :

15 + 15 = 30

روفوس اسکریمجیور :

14 + 11 = 25


امتیاز کل : 28


اسلیترین

نارسیسا مالفوی :

15 + 14 = 29

دو جا غلط تایپی داشتی و دو تا مورد رو هم تذکر بدم :

می دند و می گند رو لبه تیغن . نه گفتارین نه نوشتاری . اگه گفتاریه که باس میدن ( می دن ) و میگن ( می گن ) باشن اگرم نوشتاریه که باس می دهند و می گویند باشند . حالا خود دانی !


دراکو مالفوی :

15 + 15 = 30

خوب !
رابستن لسترنج :

15 + 14 = 29

کوتاه بود و سوژه رو زیاد پرورش نداده بودی . میتونستی خلاقیت و طنز بیشتری قاطی کنی که نکرده بودی .

امتیاز کل : 29


But Life has a happy end. :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
چيز عشقي که در ابتداي جلسه ريتا بهش اشاره کرد چيست و نشانه هاي آن را نام ببريد . چطوري ميشود از خوردن ِچيز ِعشقي جلوگيري کرد ؟

بله... چيز عشقي، چيز خيلي بديست! اين چيز که در ميان ماگل ها از آن به عنوان شکست عشقي و خنجر عشقي و امسال آن ياد ميشود ميتواند موجبات افسردگي شديد شخص رو فراهم کنه!
چيز عشقي معمولا" مواقعي رخ خواهد داد که يکي از طرفين يک رابطه ي عشقي، دست به خيانتي دردناک بزند و اصولا زماني نشانه هاي آن مشخص ميشود که شخص عاشق، معشوقش رو ميبينه که دست در دست شخص ديگري در حال پياده روي است و او در حالي که پشت ديوار ايستاده و آنها را نظاره گر است، به سر خود ميکوبد و ميفهمد چيز عشقي خورده!
از نشانه هاي چيز عشقي، خودکشي هاي زيبايي است که به خصوص، از طريق تيغ و رگ و خون و... همراه با يک نامه يا فيلم خداحافظي انجام ميپذيرد
معمولا" کساني که چيز عشقي ميخورند، عصبي ميشوند، قرص ميخورند، گريه ميکنن و آهنگ تايتانيک گوش ميدن و فيلم لاو استوري نگاه ميکنند. البته وقتي عاشق ميشن هم اين کارارو انجام ميدن، اما اون موقع دچار احساسات هيجاني ميشن، اين مواقع دچار احساس حقارت و ضربه ديدگي
چيز عشقي ميتواند تا چند وقت گريبان گير شخص شود، اگر شخص پخمه باشد، نزد معشوق خواهد رفت و با زاري و ناله، نفرين هاي آبدار را نثار اموات طرف ميکند در آخر هم دوستت دارمي براي معشوقش ميفرستد و ميرود تا در کنج خلوت و تنهايي اشک بريزد! اما اگر شخص آب ديده اي باشيد، مشتي نثار طرف خواهيد کرد و به جاي گريه و زاري به دنبال کيف و خوشي خود خواهد رفت!

راه هاي جلوگيري از چيز عشقي:
1- سعي کنيد هميشه اول شما به طرف ضربه وارد کنيد تا بعدها آنجايتان نسوزد!
2- اگر روزي فهميديد چيز عشقي خورديد، براي جلوگيري از حوادث غير مترقبه بعد از آن، بلافاصله تجديد فراش کنيد! حالا با هرکي بيشتر دم دست بود!
3- از همان اول گربه را دم حجله بکشيد تا طرف هوس خيانت به سرش نزند!
4- از همه بهتر، اگر هميشه يالغور عزب اوقلي بمانيد هيچ وقت چيز عشقي نخواهيد خورد

B - به يک جادوگر به روش ماگلي ابراز عشق کنيد .

- خانومي شماره منو ميگيري؟؟
- نمنه؟؟

جرج با قيافه ي ماتم زده اي به دختر زل زد و صلواتي نثار اموات استاد درس ماگل شناسي کرد!
کوچه اي که جرج تو اون پناه گرفته بود، از يک طرف به خيابون جردن، و از طرف ديگه به کوچه ي دياگون منتهي ميشد! جادوگران زيادي هرشب با قيافه ها و آرايش هاي ماگلي، از دياگون به جردن ميومدند تا به روش هاي ماگلي حال کنند با خودشون! حالا نزديک غروب بود و کم کم جردن داشت شلوغ ميشد! ماشين هاي زيادي از جلوي جرج رد ميشدند که همگي سيستم هاي خفن داشتند و رينگ اسپورت هاي باحالي انداخته بودند و گوبس گوبس آهنگشون همه جا پخش ميشد اما هيچ کدوم از اينها برعکس قبل جرج رو هيجان زده نميکرد! او ميخواست فقط به ساحره اي که خيلي دوسش داشت ابراز علاقه کنه و مشاهداتش رو بکوبه تو صورت ويولت بودلر!

جرج با ناراحتي آهي کشيد و دنبال سر عشقش راه افتاد! داشت با خودش فکر ميکرد که چقدر راحت بود اگر يه معجون عشق به الي جونش ميداد و قال همه چي رو ميکند!

کمي که نزديک تر الي شد، با صداي ضريف و مهربوني که ميخواست به گوشش برسه گفت:

- خانومي حالا يه لحظه برگرد ديگه!
- چي ميگي تو؟!!
- اي بابا عسلم تو چقدر بداخلاقي!
- چي گفتم مگه؟!!
- جونم؟؟؟
- چته تو؟ حالت خوبه؟

جرج با قيافه ماتم زده اي به الي نگاه کرد و آه کشيد! بعد گفت:

- نمک در نمکدان شوري ندارد... دل من طاقت دوري ندارد!() الي من خيلي وقته دنبالتم! خيلي عاشقت شدم! اصلا نميتونم دوريتو تحمل کنم. الي من عاشقتم... الي اگه باهام دوست نشي من خودم رو ميکشم بعد ميام رو صورت تو اسيد ميپاشم()
- !!

جرج دوباره نگاهي به دختر مورد علاقه اش انداخت و ايندفعه مصمم تر گفت:

- الي به جون مامانم، من خودمو ميکشم. من بدون تو نميتونم! الي بيا شماره منو بگير! شبا بهم زنگ بزن! بابام نفهمه!!

دخترک که خيلي گيج شده بود گفت: وا... خب بده! چرا همچي شدي؟

جرج شلوارش رو که داشت از پاهاش ميفتاد (!) رو به زور بالا کشيد بعد دست کرد تو جيبش و يه حلقه بيرون آورد و گفت:
- ببين من ميخوام باهات ازدواج کنم! اصلا ميام خاستگاري. بيا اين حلقه هم دستت کن حالا! من تورو نشونت کردم ديه، اگه با کسي جز من بپري اسيد ميپاشم رو صورتت!

الي که ميديد مسئله خيلي جديه، عينکش رو برداشت و گفت:
- ببين اينجوري اصلا منطقي نيست! تو بايد توانايي هاي جادوييت رو نشون بدي! بايد بگي کي هستي من بايد تورو بشناسم رو هوا که نيس. من...

جرج دستش رو گذاشت رو دهن عشقش و گفت:

- نه عزيزم تو زندگي من هستي قربونت برم! اصلا بيا بريم! منطق چيه!! بيا عشق خودش همه چي رو درست ميکنه. گل من! خانومي! عسلم...

بعد دست الي رو گرفت و به زور دنبال سر خودش وارد کوچه اي کرد تا که به دياگون ميرسيد!


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
.1

چیز عشقی نوعی شکر خاص هست که در زمان عاشقی صرف می شه . کسانی که با یه نگاه عاشق میشن یا زن و شوهر های جوگیر در معرض خوردن این چیز قرار دارن .
وقتی کسی عاشق میشه به صورت ناخودآگاه اقدام به خوردن چیز عشقی می کنه و در بسیاری از موارد دستی دستی خودش و زندگیش رو به فنا میده ! چون بالاخره یه روزی ذخیره چیز عشقی طرف رو به اتمام میره و اندک چیز باقی مونده تبدیل به اکسیر تنفر میشه .

برای شناسایی کسی که چیز مصرف می کنه کافیه یه روز زیر نظر بگیرینش . تماس های مکرر با یه شماره خاص ، خوندن اشعار سهراب سپهری ، پرپر کردن گل ، امتناع از خوردن غذا یا پرخوری بی دلیل ، حواس پرتی و فرو رفتن به فکر ، خرید کتاب های روان شناسی درباره افزایش اعتماد به نفس ، پوشیدن لباس شیک و ور رفتن به موها برای خرید رفتن ، افسردگی شدید یا سرخوشی زیاد و.... از نشانه های فرد چیز خورده هستن که در بسیاری از نمونه ها مشترکن. این جور افراد به پدر یا مادرشون زیادی می چسبن و سعی می کنن کسب تجربه ای درباره روابط عشقی پیدا کنن .

اصولا پتانسیل خوردن چیز توی همه هست . حالا بعضی ها کمتر ، بعضی ها بیشتر ! یه سری هم هستن که مدام سعی دارن به دیگران چیز بخورونن . اولین گام اینه که از این افراد دوری کنین !
گام دوم اینه که اصلا خودتون رو مثل کینگزلی بزنید به بی خیالی ! بالاخره مرلین پس کله یکی می زنه که بیاد چیز عشقی شما رو بخوره . اگر هم نزد غصه نخورین ، قسمت نبوده .

2.2

ولدمورت بیچاره فقط سه جمله بلد بود:
سلام ، کروشیو ، خداحافظ !
روزگار می گذشت
ولدمورت با همین سه جمله سر می کرد
و کار هایش را راه می انداخت
تا اینکه....

(ببین دست روزگار آدم را به کجا می کشاند!)
یک روز ولدمورت بیچاره عاشق شد
کلی کتاب و لغتنامه خواند
روزها تمرین کرد
تا توانست یک جمله دیگر هم بگوید :
دوستتان دارم!

جمعه که شد
ولدمورت بهترین ردایش را پوشید
کلاه گیس جدیدش را روی کله اش گذاشت
موهایش را شانه زد
یک شاخه گل برداشت و به سمت دفتر مدیریت آپارت کرد

مودبانه در زد و منتظر شد
آنیت در را باز کرد
لرد تند تند گفت:
-سلام ، دوستتان دارم ، کروشیو ، خداحافظ !
بعد شاخه گل را برداشت و به سرعت آنجا را ترک کرد
ولدمورت بیچاره حسابی خوشحال بود که همه حرف هایش را به آنیت زده است !

برگرفته ازیکی از شعر های عمو شلبی
با یه عالمه تغییر!



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۴۸ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
1- تکلیف اجباری : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

اون چيز عشقی همون شكست عشقی بوده! شكست عشقی چيه؟

باو مختون خرابه يا می خواين ما رو امتحان كنين؟ نمی دونين شكست عشقی چيه واقعا؟

آقا جون، يكی ميره عاشق يه كسی ميشه، می خواد باهاش ازدواج كنه، متاسفانه طرف دوستش نداره؛ در اين صورت عاشقه شكست عشقی خورده.

كسی كه شكست عشقی می خوره، افسرده، غمگين، سر به زير، تا چند روز كم غذا و هر چی تو مايه های اينه. اگه كسی شكست عشقی بخوره امكان داره دست به حركات هيجان انگيزی مثل خودكشی بزنه كه برای خانواده طرف چيزی جز غم و اندوه در بر نداره اما واسه ما كه بيننده ايم بس هيجان انگيزه. ( نتيجه اخلاقی: ملت، تا ميتونين برين شكست عشقی بخورين بعد خود كشی كنين تا صحنه های هيجان انگيز توليد بشه و ما عشق و حال كنيم!)

ما كه نه عاشق ميشيم نه با اين كله كچل و گوشواره هامون كسی عاشق ما ميشه! پس ديگران ميرن شكست عشقی می خورن، خود كشی ميكنن و ما حال ميكنيم!

پس چرا وقتی داريم حال ميكينم از انجامش جلوگيری كنيم؟

برای جلوگيری از خوردن شكست عشقی سعی كنيد عاشق همه شيد. وقتی عاشق همه شديد برين از يه مخالف جنستون بپرسين: با من ازدواج ميكنی؟

فوقش بگه نه! مهم نيست كه. چون شما عاشق همه شدی ميری از يكی ديگه ميپرسی همين طور الی آخر. ( اگه كسی ازتون خوشش نيومد مشكل يا از باطن شماست يا از ظاهر!)

یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )


-دينگ!

كينگزلی در يك سری عمليات گولاخانه ساعتش رو به طرف آيفون پرت ميكنه و در باز ميشه. يه مرد ريشو، با قدی كوتاه وارد خونه ی كينگزلی ميشه و پاكت نامه ی صورتی رنگی رو ميده دست كينگزلی. كينگزلی از اينكه يه پستچی ماگل وارد خونه اش شده حسابی نعجب ميكنه و پشت پاكت نامه رو نگاه ميكنه:
كريستوفر و مری عزيز، پيوندتان را صميمانه به شما تبريك می گوييم.

باشد كه هميشه در پناه ايزد منان سالم، سر حال و استوار به زندگيتان ادامه دهيد.


كينگزلی لبخندی ميزنه و متوجه ميشه عروسی پسرِ بردارِ خواهر خاله ی مادرشه با دختر پسر پدر پدر برادر پدرش! البته خيلی حسرت می خوره كه اونها ماگلن و بايد در عروسی دو تا ماگل شركت كنه و شئونات ماگلی رو هم بايد رعايت كنه. پاكت نامه رو باز ميكنه و در كمال تعجب زمان عروسی رو فردا ميبينه...

فردا:

- مباركه، مباركه، دنبه ی شما سه چارَكه!

-خفه. بذارين كار رو تموم كنم ديگه. همه ی خطبه و اينا رو خوندم، حالا بذارين بريم سرغ عروس خانم...

عقاد چشماش رو تنگ ميكنه و به عروس خانم زل ميزنه. كينگزلی با تعجب به ملت نگاه ميكنه كه عرق از سر و روشون پايين می ريزه. پدر داماد كه بغل كينگزلی نشسته بوده بهش ميگه:
-آقا شما استرسی چيزی نداری؟

-نه. چه طور مگه؟

يارو يه دستمال گلی رنگ رو از جيب رداش در مياره و ميگه:
-آخه عرقی نگردين؟

كينگزلی سرش رو از روی تاسف و از اينكه با ده بيست تا ديوونه همنشين شده تكون ميده و به مردی نگاه ميكنه كه در مركز نگاه ملت قرار گرفته...

-خانم مری گرنجر، آيا وصلت خود را با آقای كريستوفر جرارد قبول ميكنيد؟

عروس ميره بله رو بگه اما مادر عروس عين كولی ها مانع ميشه و ميگه:
-عروس خانم رفتن گل بچينن!

كينگزلی به سلامت عقل مادر عروس شك ميكنه كه چرا جلوی اتمام كار رو گرفته اما بعد از چند لحظه متوجه ميشه بايد به سلامت عقل همه شك كنه چون مثل بيماران روانی بالا و پايين می پريدند.

-دوشيزه خانم گرنجر، بار ديگر و به نوعی ديگر سوالم رو مطرح ميكنم. ميری با هاش ازدواج كنی يا نه؟ زود بگو كه هزارتا كار دارم!

دختره دوباره ميره دهنش رو باز كنه كه اين دفعه مادر داماد مانع ميشه و ميگه:
-عروس رفته گلاب بياره.

كينگزلی به كسی كه گويی كاری جز سوال پرسيدن بلد نبود نگاه كرد كه سرش را از روی ناراحتی تكان میداد...

-دختر خانم، با اين كريستوفر جرارد ازدواج ميكنی يا نه؟

-بله!

كينگزلی فكر می كرد كار تموم شده اما پدر داماد به اندازه دو متر ميپره هوا و گريه ميكنه. ملت همه ميريزن وسط ميرقصن. همينجوری عشق و صفا ميكنن.

ويرايش نويسنده: داستان بی هيجانه دنبال ميشه. برای اينكه داستان در كنار شادی صحنه هايی از غم، وحشت و هيجان رو هم داشته باشه ولدی رو به داستان دعوت می كنيم.

صدای پاقی آمد و مرد نحيف، بی ريخت با چشمان مار مانند و سرخ وسط صحنه ظاهر ميشه و چوبدستيش رو در مياره...

-آواداكداورا!

طلسم سبز رنگ درست می خوره تو كله ی داماد و ميفته زمين. عروسهاول فكر ميكنه همه چيزايی كه می بينه شوخيه اما وقتی متوجه ميشه همسرش مرده غش ميكنه. ملت همه ميريزن رو سر داماد و گريه ميكنن. كينگزلی حس كارآگاهيش گل ميكنه و نشانی رو از جيب شلوار جينش در مياره...

-مامور مخصوص حاكم بزرگ، ميتی، نه، چيز، كارآگاه بزرگ وزارتخانه، كينگزلی شكلبوت!

ملت همه نگاه افتخار آميزی به كينگزلی ميندازن كه با اينكه داماد پسرِ بردارِ خواهر خاله ی مادرشه و عروس دختر پسر پدر پدر برادر پدرشه و رابطه دوری باهاشون داره باز جلو قاتل واستاده.

-مگه نمی دونی من بزرگترين جادوگر دنيام؟

كينگزلی سرش رو تكون ميده و ميگه:
-نه، تو نيستی، دامبل بزرگترين جادوگر دنياست!

يه دفعه عله پاتر از غيب ظاهر ميشه و با عصبانيت ميگه:
-كينگزلی نفهم، ديالوگ من رو چرا ميگی؟

ولدی بی توجه به حرف هايی كه رد و بدل ميشد چوبدستيش را بالا گرفت و نور سبزی از نوك چوبدستيش بيرون رفت. از چوبدستی عله، نور قرمز رنگی بيرون رفت. طلسم ولدمورت به خودش برگشت و جسد بی جانش بر زمين افتاد...

نوزده سال بعد:

جينی ميگه:
-مشكلی نداره.

هری دستش رو روی زخم صاعقه ماندش ميذاره و سرش رو به نشانه نفی تكون ميده...

نوزده سال بود جای زخمش كوچكترين دردی نكرده بود. همه چيز عالی بود.



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۳:۴۹ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِچیز ِعشقی جلوگیری کرد ؟

خب . عرض كنم خدمت داداشا و آبجياي خودم كه همونطور كه ملت توصيح دادن ، منم توصيح ميدم ؛‌ البته كمي و كاستي هايي داشت كه در اينجا جبران ميشه .

در وحله اول ، چيز در معناي لغوي به معناي پنيره . ولي از كجا اينچنين نام گرفت : در شونصد سال پيش دو نفر از گولاخاي روم شرقي داشتن شطرنج بازي ميكردن كه ييهو از شدت بازي ضعف مي كنن و پس ميفتن . خب از اونجايي كه اونا كله گنده بودن ، پزشك دربارو كه بعدا معلوم ميشه " يانگوم " بوده رو خبر ميكنن . اوشون براي بهوش آوردن ايشون مقداري شير گرم رو به اونا ميخورونن كه باعث ميشه اونا رو از حالت خلسه با استف ... كردن بيرون بياره .
شيري كه از معده اين افراد بيرون اومده بود به علت مخلوط شدن با اسيد معده و ساخته شدن كيموس معدوي ، مزه فوق العاده اي به اون داده بود . پس از چند لحظه اون شير سفت شد و شكل جامد به خودش گرفت . بانو يانگوم با تعارف كردن اون شير منجمد به اون دوتا گولاخ ، باعث اختراع غذاي جديدي شد . امپراطوري روم ، اين غذارو به علت اينكه در بازي " چس" يا شطرنج اختراع شده بود رو " چيز"‌يا پنير نامگذاري كرد .

اما از اقصام ديگر چيز مي تونيم به " ههم ... چيز " ، " به چيز كشيده شدن " و " چيز هر موجودي " اشاره كرد .

نكته : بوق به ملت منحرف !

اما اينكه كاربرد چيز چيه ميتونيم بگيم كه همونطور كه از معاني كلمات بالا بر مياد ، بستگي به طرز تفكر فرد داره . مثلا مي تونيم بگيم كه يارو به چيز كشيده شد؛ ( لاست) يا اينكه يارو به چيز كشيده شد ( به ريش مرلين ) .

---------------------------------------------------------------------------
یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید.

همه توي تالار جمعند ، خيره به لباس ساقدوشا داره توي نور اين همه چراغ برق ميزنه . خانم ..... و . باكره ي كامله ي صاحبه ي دافعه ي كافعه ي راضيه ي مرضيه ي زكيه ي بالغه ي ... اي واي نفسم گرفت ؛ بي خيال بابا وكيلم ؟‌
براي بار پنجاه و يوم موبايل آقا داماد : هووووووووي بوقي ! اس ام اس داري . يه بوس بده ، جون من ، يه نيمچه ، بوس از راه دور ، پس بي سيم ...

عروس خانم :‌ اَه ، سيروس . خاموش كن اون بيصاحابو . صب كن ببينم . اينو كي واست فرستاده ؟ هم منو مي خواي هم شمسيو ؟ باش ! منم ميدونم چيكار كنم . ميرم مگس شكار كنم .

در اين لحظه مگس كش مينروا كه معلوم نيس از كجا به دست عروس ميرسه بر سر داماد كوبيده ميشه . شترق ... !

عروس :‌ فراررررررررر .

پ.ن : قسمتي از پير نامه ي سالازار اسليترين و روونا ريونكلاو .

نكته : هوو : هلگا هافلپاف !

---------------------------------------------------------------------------


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟

خب شرمنده من نمیتونم به این سوال پاسخ بدم اما یکی رو میشناسم که میتونه!

- خب ببینید چیژ انواع مختلف داره.. ما چیژ داریم تا چیژ. یه چیژ هش بهش میگن چیژ! که به ژبون فارشی میشه همون پنیر! یکی هش بهش میگن کره، یکی رو بهش میگن کریشتال، چیژ عشقی هم در رده ی همین چیژها قرار میگیره.

اما تفاوتش با دیگر چیژ ها همینجاس که از بس چیژه بهش میگن عشقی! مثلا ما سر کوچه یه شاقی داریم هر هفته بهش میگیم عشقی! برشون این لامشب رو! ولی به جان آقاجونم اگه یه بار این چیژ های عشقی رو امتحان کنین موتاد میشین، اصلا کلا میبرتت فضا! ویولت هم احتمالا اژ همین چیژ ها مشرف کرده، حالا اون به نوبه ی خودش رفته فضا! به هر حال هر کشی یه شلیقه ای داره!


- بله تشکر میکنم از کارشناس امور اجتماعی بیماران معتاد کشور، آقای مورفین گانت که به طور کامل و ساده این موضوع رو برای ما روشن کردن!

ببین سوسک!
اگه یه نگاه، فقط یه نگاه به تکالیف قبل من بندازی می بینی که کلللللی خلاقیت به خرج دادم!

یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید.


من (جیمز کوچولو) خاطراتم رو از شرکت تو یه عروسی مشنگی برای شما مینویسم:

روز اول - ساعت 3 ظهر :

بلاخره رسیدیم اینجا. شهر بزرگیه و از ساعت دوازده ظهر تا همین الان توی خیابون هاش درگیر ترافیک بودیم. من میخواستم جارومو دربیارم و پرواز کنم که زودتر برسم اما بهم گوشزد کردن که اینجا یه شهر مشنگیه و من نباید این کارو بکنم چون خیلی زشته!
دو روز دیه عروسیه و ردای سفید و شیک مجلسی من آماده اس اما نمیدونم چرا وقتی ملت دیدنش کلی خندیدن و گفتن اگه تو مجلس اینو بپوشم با عروس اشتباه میگیرنم.

روز دوم - ده شب :


اینجا خیلی شلوغ پلوغه، من فک میکردم مشنگا خیلی مرتبن اما اصلا اینطور نیس، کلی آدم میاد و میره! به زور یه چیزی واسه شام خودم و نهنگام پیدا کردم، البته اونا ماهی مرکب پیچیده دوس دارن اما خب اینجا به نظر میرسه ماهی مرکب ندارن. فردا عروسیه، امیدوارم زودتر تموم شه و برگردیم!

روز سوم:

از ساعت 6 صبح بیدارم کردن! چه بلایی سر ردای نازنینم آوردن!؟ الان دیگه بهش میگن کت شلوار مشنگی! به زور تنم کردن و موهامو هم با یه ماده ی چسبناک بی رنگ چسبوندن به کف جمجمه ام! عروس و خواهراش و مامانش و کلا همه مامانا از ساعت هفت غیبشون زد! داماد و داداش هاش و باباش و کلا همه بابا ها هم نزدیک ظهر بود که در رفتن..
من موندم با نهنگام.
گشنه ایم اما چیزی برای خوردن نیس. خداکنه زودتر شب شه!


ساعت سه ظهره که میان دنبالمون، نهنگامو ازم میگیرن و پرتشون میکنن تو اتاق و بهم میگن که نمیتونم اونا رو با خودم بیارم تو مجلس عروسی. بعدش منو سوار ماشین میکنن و نزدیک یک ساعت توی خیابون ها رانندگی میکنن. بلاخره می رسیم به تالار .
منو هل دادن تو یه سالن که پر از مردای مشنگ بود که ردای همشون رو به کت شلوار تبدیل کرده بودن، هیچکدومشون نمیشناسم. گشنمه!

یه موسیقی عجیب غریب پخش میشه و همه می رقصن.
بعدش عروس کلی ما رو می پیچونه تا قبول کنه بلاخره با داماد ازدواج کنه و "بله" رو بگه! تازه وقتی یکی که ریشاشو عین پروفسور دامبلدور نزده و تنها کسیه که ردا پوشیده! همش میپرسه "وکیلم؟" . میگن عروس رفته اینور، عروس رفته اونور!
ولی باور کنین عروس سر جاش کنار داماد نشسته بود و هیچ جایی هم نرفته بود!

بعدش نوبت شام میشه اما من بین آدمایی که نمیشناسمشون چیز زیادی گیرم نمیاد، تازه ارتفاع میز های غذاخوریشون خیلی زیاده! باید فکر جیمز هارم بکنن! نگران نهنگامم.. اونا هم مث من گرسنه ان!

ساعت یک صبحه. شکمم قار و قور میکنه و خوابم میاد. سرمو تکیه دادم به شیشه ی ماشین و دارم به نهنگا فک میکنم، تا الان حتما حسابی خونه رو بهم ریختن!
دنبال ماشین عروس داماد راه افتادیم و آروم آروم داریم حرکت میکنیم و بوق میزنیم. نمیدونم چرا..؟


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۹:۴۴:۴۶


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۴۰ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
1)چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟


اين چيز عشقي كه در ابتدا ريتا بهش اشاره كرد علاقه ي شديد قلبي و يا معجون عشقكي مي باشد كه پس از ديدار يا ارتباط بين دختر پسر به وجود ميايد و يا به زور به وجود ميايد .

اما چيز داريم تا چيز ، يه چيز علاقه اي كه مي مونه ،يه چيز علاقه ي هست كه مي پره يعني اين كه مي شكنه ،يعني اين كه شكست مي خوره .

نشانه هاي چيز عشقي ، ديپرس شدن ، افسرده شدن ، كم اشتها شدن ، به فكر فرو رفتن ، جواب سربالا دادن، حال نداشتن ، گريه زاري كردن و ....

روش جلوگيري از چيز عشقي خوردن بسيار بسيار ساده مي باشد بدين صورت كه اگر شخص دختر بود ، پسرها را محل نزارد و اگر پسر بود دختر ها را تحويل نگيرد . بدين صورت دختر و پسر ، زن و مرد ، پيرزن و پيرمرد عاشق هم نمي شوند و در آخر چيز عشقي نمي خوردند .


2)یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید.


دوربين بر روي در باغ زوم مي كند و كلوزاپ بچه اي را مي گيرد كه از سنگ فرشهاي باغ آذين شده به ريسه و چراغهاي رنگارنگ به سمت جمعيت مي دود و فرياد مي زند .

- عروس اومد ، عروس اومد ....عروس اومد...

بوق، بوق، بوق بوق بوبوق بوق ....

جمعيت : حمـــــــــله!!!!!

جمعيت مهمان با تمام قوا به سمت ماشين عروسي يورش مي برد كه هنوز چند ثانيه طول نكشيده است كه داخل باغ شده است .

يكي از فاميلاي داماد از انتهاي جمعيت فرياد مي زد :

- من مي خوام با عروس عكس بگيرم

- نخير ، من با عروس عكس مي گيرم

- من مي خوام با داماد عكس بگيرم ...

عروس و داماد : الفرار

عروس و داماد به سرعت سوار ماشين مي شوند و از همان راهي كه آمدند بر مي گردند .
ملت به سمت ماشين هايشان حمله مي كنند و رقابت در دنبال ماشين عروس بودن نيز شورع مي شود .

ممد عروس اينا : ما ازتون جلو مي زنيم

ممد داماد اينا : حالا مي بيني

ماشين ها به همين صورتي كه از هم سبقت مي گيرند پشت ماشين عروس ويراژ هاي تكنيكي ، تاكتيكي ، جنگي و مانوري مي دهند تا همديگر را به هم اثبات برسانند بلكه اثباتشان در كتاب هاي رياضي نيز نوشته شود .

عروس درحالتي كه با انزجار به ماشين ها نگاه مي كند رو به داماد برمي گردد و مي گويد:

- چه فاميلاي دهاتي داريد شما ، ايـــــش .

- ببخشيدا ، بيشتر از نصف اينايي كه پشت ما هستند فاميلاي شما هستند .

- وا ! كي گفته ؟ من اگه فاميلام اينجوري بودن خودم رو مي كشتم .

- جدي؟!!اينا فاميلاي منم نيستند ، پس فاميل كي هستند ؟

ماشين ها دونه دونه از هم سبقت مي گيرند و به ماشين عروس نزديك تر مي شوند .

- شادوماد مباركه

- شادوماد اسم عروست چيه ؟


يك ساعت بعد

عاقد پشت ميزي نشسته ودرحالي كه همچنان تسبيح مي زند مي گويد :

- عروس خانوم براي بار سوم عرض مي كنم . آيابنده وكيلم ؟

عروس عشوه ي خاص خود را مي آيد و در حالي كه تورش را بالا مي زند مي گويد :

- بــــــــــــله!!

جمعيت : مباركه !!مباركه

- عروس و داماد : (سانسور ، به دليل وجود صحنه هاي غيراخلاقي)


ویرایش شده توسط گودریک گریفيندور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۵ ۱۰:۰۳:۳۶

[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
1.

چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟

چيز عشقي يكم توي اندرونش مشكلات داشت! آخه مثلا" شكست ِ عشقي ميشه خورد. يا مثلا"، ضربه ي عشقي ، يا مثلا" معجون عشقي، طلسم عشقي، بوق ِ‌عشقي! هر چيزي.

اما با توجه به نشانه هاي پرفسور خل و چل (!) ويولت ويزلي... چيز، بودلر ! ميشه گفت شكست عشقي مناسب ترين جايگزين براي چيز است. از نشانه هاي ويولت ميشه به " دوست داره، نداره" با برگ هاي گل اشاره كرد!‌به غير ازاون اينكه ويولت بسيار سرخورده شده بود و دوست داشت يك نفر بهش ابراز علاقه بكنه و چون معلوم نيست چرا زنوف رو دوست داره هِي بهش 30 امتياز ميده (!)‌، زنوف رو مجبور كرد بهش ابراز علاقه كنه.

اين خودش نشونه ي افسردگيه!

اممم دو راه ساده هم براي جلوگيري از چيز عشقي هست :

1. اصلا با هيچ جنس مخالفي دوست نشيد كه كار به جاهاي باريك بكشه(!)! توي كوچه ي خلوت نرويد، مهماني نرويد، كافي شاپ نرويد، خانه ي همديگه برويد!

2. اگه با كسي هستيد، شما به اون چيز عشقي بزنيد كه اون فرصت نكنه به شما چيز عشقي بزنه. گرفتيد؟

2. به يك جادوگر به روش ماگلي ابراز عشق كنيد ....

-وزير* ! ايشون اومده اند.
-كدومشون؟
- نميدونم. اصلا تا به حال نديده بودمشون ، اين طرف ها زياد نيستند...
- اَه،من كه نميشناسمش. دَكش كن بره!‌
-باشه. ولي خانوم ‌ِ‌محترمي ب...
- بگو بياد تو!!!! معطل چي هستي؟ بدو!

معاون وزير با چشم غره از وزير آينده فاصله ميگيره و دم در با تعظيم كوتاه و ماست مالي مانندي، از در خارج ميشه. وزير موهاي بورش رو تكوني ميده. چهره اش بسيار زيباست. لبخند گوشه ي لبش ماسيده است، با چشمان خمار به دختري نگاه ميكند كه وارد اتاقش شده.

- واو، دوشيزه ...
- دلاكور!‌
- خوش اومديد. اسم كوچيكتون؟
- گابر.

وزير اسم دخترك رو تكرار ميكنه و سپس با عجله و دست پاچگي به سمت ِ قوري ميره تا چايي بريزه.

- خب، چي باعث شد شما به اينجا كشيده بشيد، دوشيزه گابر دلاكور.
- يل هم داره.
- بله؟

دختر موهاي بور بلندش رو به سمت شونه اش هُل ميده و درحالي كه دستش رو روي زانوي پاش ميكشه كه از دامن كوتاهش معلومست، ميگه :
- اسمم رو ميگم. يل هم آخرش داره، گابريل...
- اِههه.... چه....پاي... زيبايي...يعني، اسم ...زيبايي..!!

وزير كرواتش رو كمي شل تر ميكنه تا نفس هاي عميق و سختش راحت تر باشه. عرق سردي از پيشاني اش روان شده است. گابريل بلند ميشه و به سمت ميز وزير ميره، گل سرخ رنگي رو كه در دستش داره رو جلوي صورت وزير ميگيره .

وزير : براي منه؟
گابر : يك گل سرخ ناقابل است. آخه ميدونيد، گل سرخ نشانه ي عشق ِ‌!‌
وزير : عشق؟؟؟ ببخشيد، شما اينجا چي كار داريد؟

گابريل يقه ي كت وزير رو ميگيره و با يك كشش سريع، فاصله ي بين خودشون رو كم تر ميكنه. سپس در حالي كه دستش رو به موهاي وزير ميكشه به سمت لبانش ميره و زير لب ميگه:
- ازتون يك تقاضا دارم، جناب وزير.

و سپس گل رو داخل جيب رداي كت مانند وزير مي اندازه. به سمت صندلي اش برميگرده و ميشينه، چوبدستي اش رو از جيبش در مياره اما چوبدستي مي افته.

-اوپس!! بايد برش دارم .
وزير : نه ! من ... اين كارو ميكنم.

وزير خم ميشه كه چوبدستي رو برداره. يك كارت از جيبش مي افته، كارت ِ‌ ورودي به رمز هاي وزارت خونه است. وزير با لرزش دست چوبدستي رو به گابر ميده و گابريل با لبخند اونو ميگيره و بلافاصله از غيب يك قهوه ظاهر ميكنه.


-من عاشق شما هستم جناب وزير، قصد ندارم هيچ معجون ِ عشقي به شما بدم. من براي رسيدن به شما از همه دل كندم! من اومده ام به شما خدمت كنم، چون عشق من تنها شما هستيد. اميدوارم باورم كنيد!‌گلي كه بهتون دادم اينو ثابت ميكنه و همين طور... اين هديه!

گابريل به سمت وزير ميره و گردنبندش رو باز ميكنه و به دور گردن وزير ميبنده كه از شدت تعجب و احساساتي شدن، اشك ميريزه!!

- اممم،‌ من فقط اومده ام كه درخواست كار كنم، من ساحره ي خوبي هستم. ميتونم خوب جادو كنم! و ... اعتماد شما رو صلب (؟) نميكنم.

گابريل با لبخند قهوه رو به سمت وزير ميگيره :
- شنيده ام قهوه ي تلخ با شيراضافه و سرد دوست داريد، و همين طور دوست داريد كنارش يك شكلات ِ تلخ مشكي بخوريد.

وزير : ( به فنا ميره !‌)
گابريل در افكار : اين فيلم Obssesd چقدر مفيد بود، ايول مشنگا !!
وزير : اممم. شما هنوز شروع نكرده نظر من رو از هر نظر ( نگاهي به چشمان آبي رنگ گابر ميندازه ) جلب كرده ايد. شرط ميبندم بهترين كارمند من ميشيد!!

گابريل از روي صندلي بلند ميشه، به سمت وزير ميدوئه. اون رو در آغوش ميگيره و يك بوسه روي گونه ي وزير ميكنه.

وزير : بازم از اين كارا بكنيد.
گابر : بله؟
وزير : قهوه رو ميگم!!

گابريل چشمكي ميزنه و از اتاق بيرون ميره. توي راهرو، وزير اون رو با نگاه دنبال ميكنه. از راهرو كه خارج ميشه، چيزي در دستانش نگه داشته و با اون بازي ميكنه .

كارت ِ‌وروي به رمز هاي وزارت خونه.

دو روز بعد


گابريل كارت ورودي رو به ولدمورت ميده و با لبخند به سمت شومينه ميره. روي لباسش علامت ِ‌مشاور اول وزير به چشم ميخوره . و ولدمورت لبخند ِ‌مسخره اي بر لبانش نقش بسته!‌

-----

*: وزير يك موجود ِ جاندار ميباشد !‌

به استاد : احساس ميكنم شبيه ِ‌فيلم هاي چيز دار ِ‌قديمي شد!!


[b]دیگه ب


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
تکالیف!

1- چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

چیز عشقی همان ضربه یا شکست عشقی است.منظور از ضربه یا شکست این است که معشوق عاشق را ترک کند و یا آن چیزی نباشد که او می خواست و... .
کسی دچار ضربه می شود ممکن به حالت های مختلفی واکنش نشان دهد برای مثال ممکن است افسردگی پیدا کند , در پی گرفتن انتقام باشد و یا حتی در پی انکار آن باشد ولی در هر صورت این شکست تا پایان عمر در یادش باقی خواهد ماند.حالا چه به صورت یک غم بزرگ و یا به صورت یک تجربه.
تنها راه مقابله با آن این است که به هرکسی دل نبندید و به هر کسی اعتماد نکیند چون دل ما اسباب بازی نیست که به هر کسی بسپاریم.

- یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )

آرایشگاه

همه از کوچیک و بزرگ مشغول آماده کردن عروس خانم هستند و عروس خانم با ناز و ادا داره سعی می کنه به بقیه بفهمونه که حسابی گرسنش شده.

-نازی,خواهش می کنم یه چیزی جور کن بخورم.به خدا از گشنگی دارم می میرم.
-وا,سحر!چه خبرته دختر؟!الان که نمی تونی چیزی بخوری آرایشت به هم می ریزه!
-منظورت چیه؟می خوای بگی من باید گشنه بمونم؟!
-نه عزیزم,کی اینو گفته؟!یه لحظه,شیرین بیا کمک کن لباسشو بپوشه.خب چی می گفتم؟آهان تو می تونی موقع شام ,شام بخوری ولی تا اون موقع نه.
- اما....
-دنگ ,دنگ
-وا سحر!زود باش داماد اومد!

یک ساعت بعد عروس خانم دست در دست آقا داماد از آرایشگاه بیرون میاد و سوار اسب سفید شازده می شه.

اتومبیل داماد


-وای عزیزم,خیلی خوشگل شدی

عروس خانم هم که به کلی یادش رفته که گرسنه بوده با ناز می خنده و می گه:
-مرسی,ولی من قبلا" هم خوشگل بودم!
-می دونم ولی حالا خوشگل تر شدی.
-نه خیر,من همیشه خوشگل ترم!
- می دونم ولی منظورم اینه که...

وتا دم در باغ هی عروس خانم, آقا داماد رو محکوم می کنه و اونم خودشو تبرئه می کنه.

دم در باغ

-بدوئین,بدوئین عروس داماد اومدند.

در این هنگام همه به سوی عروس و داماد هجوم میارند.یکی اسفند دود می کنه یکی قربون صدقه می ره یکی حسادت می کنه یکی کف می زنه و.... ولی از همه جالب تر بچه ها هستند که به عروس بیچاره حتی مجال پیاده شدن هم نمی دن و آخر سر یکیشون لباس عروس رو با کفشاش کثیف می کنه و باعث می شه عروس خانم به آقا دوماد چپ چپ نگاه کنه!

باغ


-ای عروس مهتاب,ای مستی....

خواننده ی بیچاره داره گلوش رو پاره می کنه و همه دور هم جمع شدن و دارن سر و بدن رو تکون می دند و هیچ کس هم توجهی به عروس داماد نداره.اینجا می تونیم به گوشه های تاریک باغ هم اشاره کنیم ولی چون ممکنه از عروس و داماد غافل بشیم این کار رو به یک وقت دیگه موکول می کنیم.
بعد از یکی دو ساعت به ملت می گند بهتره که برن و شام صرف کنند.ملت هم که می بینند فکر بدی نیست عین قوم مغول به سفره هجوم میارند و همه ی غذا ها رو غارت می کنند.
اون طرف هم یکی یه سینی غذا به عروس دوماد گرسنه می دند تا یه چیزی بخورند.
-سحر صب کن! من اول باید با قاشق بذارم تو دهنت نه اینکه خودت بخوری!
-آخه من گشنمه!
-خب یه کم دیگه هم صب کن می خواد ازمون فیلم برداره.ببین داره ذوربین رو آماده می کنه.
عروس خانم به فیلم بردار نگاه می کنهو با گریه به همسر آیندش میگه:
-من گشنمه
و بالاخره این ترفند آخر باعث می شه که آقا داماد از خیر فیلم بردار و چشم غره ی مادرش بگذره و شروع کنن به خوردن غذا!

بعد از صرف شام دوباره خواننده هه شروع به خوندن می کنه و این دفعه ملت بیشتر حال می کنن چون شکمشون پره و آخر سر هم بعد از چندین ساعت به زور تصمیم می گیرند که برند و بخوابند.ولی بازم یه عده ای می مونند تا عروس و داماد رو تا خونه ی بختشون همراهی کنند.

خیابان


یه عده ماشین افتادند دنبال عروس و دوماد و هی بوق می زنند.آخرش هم چند تا گشت میاد و می گیردشون!عروس خانم و آقا دوماد هم از دستشون خلاص می شن و به طرف خونه ی جدیدشون می رند و ...ام...خب...آهان , خوشبخت می شند


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۴ ۲۰:۰۲:۴۹


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
تکلیف : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد؟

چیز در واقع همون چیزی هست که ما بهش میگیم ضربه عشقی. که در اثر یک شکست عشقی یا یک عشق نا فرجام و بطور کلی برآورده نشدن انتظارات زا سوی یکی از طرفین رابطه عاطفی بوجود میاد.
از نشونه های اون میتونیم به همین تکنیک گلبرگ کندن اشاره کنیم و یا گوشه گیری، اشک ریختن های شبونه، عدم تمرکز اعصاب اشاره کرد.
تنها راهش به نظر من اینه که کلا درگیر عشق نشیم. چون متعادل نگه داشتنش سخته و افراط هم در جهت مثبت و هم درجهت منفی خسارت سنگینی وارد میکنه.
(این سوال کاملا جدی و حقیقی پاسخ داده شد)


به یک جادوگر به روش ماگلی ابراز عشق کنید . ( شیوه ابراز عشق به دلخواه شماست ) ( 15 امتیاز )


2سال در انتظار این لحظه بودم.دو سال شب و روز تو فکرش بودم.خیلی وقت بود که دوست داشتم فقط یه بار تو چشماش نگاه کنم.اما بالاخره اون روز فرا رسیده بود.بالاخره حرفمو میزدم بهش.مهم نبود که چی میشه!
چه عکس العملی نشون میده. فقط این مهم بود که من حرفمو بزنم.و همین باعث میشد که انگیزه خاصی داشته باشم.الان که دارم اینا رو مینویسم از اون موضوع 6ماه گذشته.

خلاصه، از خونه زدم بیرون، بعد از مدت ها حس میکردم امید تو وجودم هست.همیشه به این فکر میکردم که چطوری ابراز علاقه کنم.یه متد ماگلی یاد گرفته بودم .بالاخره رسیدم به اون رستوران.خیلی آروم رفتم تو.همین که پامو گذاشتم داخل یادم افتاد دسته گل رو خونه جا گذاشتم.اما دیگه نمیشد برگردم.دیگه منو دیده بود.

از خیر دسته گل گذشتم و رفتم داخل.بوی مطبوعی فضای رستوران رو پر کرده بود.نفهمیدم چطوری رسیدم سر میز.انقدر ذوق داشتم که گذر زمان رو حس نمیکردم.نشستم سر میز.احوال پرسی های معمول.بهم گفت : میشه لطفا زود تر بگی؟من قرار دارم!

دستپاچه شده بودم، یاد روزی افتادم که اولین پاترونوس رو فرستادم واسش.طاووس زیبایی در جواب اومد و با صدای لطیفش بهم گفت که میاد و منو میبینه.اما الان... میخواست زود بره!باید زود تر میگفتم بهش.بی مهابا، دستشو تو دستم گرفتم و تو چشماش نگاه کردم.بعد آروم سرمو انداختم پایین و بهش گفتم : من خیلی دوستت دارم، میخوام بگم...


هنوز حرفم تموم نشده بود که به تندی دستشو از تو دستم بیرون کشید.نگاه خشمناکی بهم کرد و بلند شد.گفت : در مورد این ملاقات با هیچ کس حرفی نزن.
سپس به سرعت از رستوران خارج شد.هیچ فکری به سرم نمیومد.یخ کرده وبدم.دو سال آتیشی رو تحمل کرده بودم به امید خاموشیش در امروز.باند شدم و رفتم به مست در کافه!اما چیزی که دیدم باعث شد اون عشق قدیمی رو واسه همیشه ته دلم مدفون کنم.

در همونل حظه که من پشت شیشه کافه رسیدم، پسر جوون و زیبایی اومد به سمتش.بعدم چترشو باز کرد و با هم زیر یه چتر شروع به راه رفتن کردند و دور شدند.
الان 6ماه از اون داستان میگذره، و تنها ارثیه من از این عشق، چند تار موی سفیده!


26 آوریل 1970

(تکلیف رو بصورت خاطره نوشتم.لازم به ذکره که تو دنیای جادوگری ایمیل و اینا نداشتیم که با اونا اطلاع رسانی کنم)


seems it never ends... the magic of the wizards :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.