هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۸۸
#47

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی به ديدالوس نگاه كرد و به آرامی گفت:
- بايد خوشحال باشيم كه ولدمورت اينجا نيس! وگرنه نقشه ی من نمی گرفت. اين مرگخوارها اونقدر نفهمند كه فرق يه انسان رو با يه ميمون نمی فهمن! تو فقط به من اعتماد كن.
بعد كينگزلی روش رو به سمت مرگخوارها برمی گردونه كه همه چوبدستی هاشون رو به سمت كينگزلی گرفته بودند. كينگزل‍ی گفت:
- خوب دوستان عزيز، من و ديدالوس تصميم گرفتيم به شما بپيونديم. يعنی مرگخوار بشيم! اطلاعات ارزشمندی از محفل ققنوس هم براتون به عنوان هديه آورديم.
ميان مرگخوارها همهمه شده بود. اكثريت شان از پيشنهاد كينگزلی استقبال كردند كه ناگهان صدای سرد و بيروحی گفت:
- متاسفم شكلبوت! تو به مرگخواران نخواهی پيوست. جاسوس ما اسنيپه و نياز به جاسوس ديگه ای نداريم. فكر كنم مفيد ترين كاری كه من و مرگخوارهام می تونيم انجام بديم اينه كه شما دوتا رو بكشيم. كينگزلی مات و متحر شخصی كه صدای سرد و بيروحی داشت را نگاه می كرد. نقابی بر روی صورتش گذاشته بود تا شناخته نشود. كينگزلی با ترس و شكی كه با صدايش آميخته بود گفت:
- ولدمورت؟
ديدالوس در كنار كينگزلی به شدت لرزيد. مرد نقابش را از چهره برداشت. در چشمانش برق سرخ رنگ خيره كننده ای قابل رويت بود. بينی زشتی داشت. مرد گفت:
- واقعا بايد كارآگاه مي شدی شكلبوت! درست حدس زدی. من لرد ولدمورتم.

ادامه دارد...


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۴ ۱۰:۴۳:۲۱


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۸
#46

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
اوری آروم آروم میاد جلو و برای هیجان بیشتر،دندون های تیزش رو به هم می خراشه و رو در روی کینگزلی وایمیسته!
کینگزلی که سرخ شده بود بلاخره با سر به اون سلام می کنه!
-سلام بر و بچ!خوب هستین شما؟من کاری با شما ندارم ولی خواستم اون آهنربایی که زیر میز بود رو بردارم!آخه امانته!
کینگزلی همچنان داشت از شدت سرخی میترکید!
آخر سر اوری وارد کلوپ میشه ولی آهنربا رو زیر میز پیدا نمی کنه!!!
- یعنی کجا میتونه باشه؟؟.....صیر کن ببینم!اون چیه تو دستت کینگزلی؟!
کینگزلی آهنربا رو میندازه پایین و از کلوپ در میره!زاخاریاس و دیدا هم با قیافه ای این شکلی: به دنبال کینگزلی راه میفتن ولی کینگزلی با یه استیوپفای اونا رو بیهوش میکنه!!
آسپ میره طرف زاخاریاس و دیدا و اونا رو بلند می کنه میبره کلوپ ولی ناگهان...
دم در کلوپ:
-
مرگخوار ها تمام کلوپ رو گرفته بودن و ملت رو زندانی کرده بودند!حتی جیمز هم با مرگخوار ها همدست شده بود!!
آسپ با ناراحتی میاد جلو و میره کنار آنتونین دالاهوف...
یواشکی با آنتونین حرف میزنه.
-آنتونین عزیز،تو که هافلی هستی!این کارو با همگروهیات نکن!
آنتونی با یه چشمک به آسپ علامت مثبت میده!!
-ولی...این گریفیه رو چی کار کنیم؟!

-نمی دونم!!می خواست بیاد هافل!!

-یه فکر بکر!!اون رو بدیم مرگخوار ها بگیرن و خودمون زاخاریاس رو ببریم سنت مانگو!!
آنتونین با یه چشمک دیگه با حرف آسپ موافقت میکنه که ناگهان دیدا بلند میشه!!!!
-ها؟!شما میخواید چی کار کنید؟
همین لحظه آسپ فرار میکنه و زاخاریاس رو میبره سنت مانگو...
دیدا تنها بین مرگخوار ها بود و داشت غزل خداحافظی رو میخوند که....
کینگزلی از اون دور دورا میاد و دیدا رو از یه آواداکداورا نجات میده!!
-کینگز!!!

-سلام دیدا!من یه فکر خوب دارم تا این مرگخوار ها رو از این جا بیرون کنیم!راستی...زاخی کو؟!

-اهم اهم!اون رو آسپ برد سنت مانگو!!من بیچاره این جا تنها موندم!!

-عیب نداره!!من یه فکر بکر دارم......

ادامه دارد...


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۸
#45

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی تو كلوپ نشسته بود و يه فنجان قهوه می نوشيد و با ديدالوس ديگل بازی می كرد. بعد از گذشت چند ساعت بازی پات تمام شد.
كينگزلی دوباره قهوه می نوشيد و با زاخارياس بازی می كرد. پس از گذشت چند ساعت بازی پات تمام شد.
كينگزلی دوباره قهوه می نوشيد و با شخص ناشناسی كه به شطرنج علاقه داشت بازی می كرد. پس از گذشت چند ساعت بازی پات تمام شد.
خلاصه كينگزلی پس از گذشت چند ساعت با هر كه بازی كرد بازی پات تمام شد.

نصفه شب:

كينگزلی در خواب با ديدالوس بازی می كرد و بازی پات تمام شد.
كينگزلی با زاخارياس بازی می كرد و بازی پات تمام شد.
كينگزلی با جيمز بازی می كرد و بازی پات تمام شد.
كينگزلی با آسپ بازی می كرد و بازی پات تمام شد.
كينگزلی با مودی بازی می كرد و بازی پات تمام شد.

كينگزلی‌از خواب می پره و:
- جيغ!
در همين هنگام ديدالوس از رو تختش می پره پايين و می ره به سمت اتاق كينگزلی ودر ميزنه:
- تق، تق، تق
- بيا... بيا تو!
- چی شده؟
- مردم از بس پات كردم. تو خواب هم با هر كی بازی ميكنم پات ميشه!
-

فردا صبح:

كينگزلی بازم بازی ميكنه و پات ميشه! ناگهان اوری رو ميبينه جلوی كلوپ واستاده و ابلهانه به اون تو نگاه ميكنه. كينگزلی:
- ديدا، زاخی! بياين اينجا!

ادامه دارد...



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#44

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
دیدا که از کار های اوری به شدت عصبانی شده بود به اوری گفت: هی اَو(مخفف اوری)بیا اینجا ببینم!
اوری:اِ...چیزه! می خواهی چه کنـ...
-استیوپیفای!
بدن بیهوش اوری روی زمین افتاد.دیدا رو به هوکی ناظر مسابقات گفت:این اوری از آزکابان فرار کرده.تازه داره آسپ و جیمز رو به جون هم میندازه.بعدشم اون تو پست های قبلیش به ما دروغ گفته.اون بلد نیس حتی به سوسک تبدیل بشه.

مردم با شنیدن این حرف ها از خنده مردند.هوکی با یک بشکن اوری رو به آزکابان برد.


در همان لحظه مودی و کینگزلی و زاخاریاس و دیدا آسپ و جیمز رو از کلوپ خارج کردند تا کلوپ به آرامش بازگردد.

دو روز بعد

اوری در زندان به چیزی فکر می کرد.به اینکه چرا از آهنربا استفاده کرده و کارش به حبس ابد کشیده است.در همان حال در باز شد.

دیدا در آستانه ی در پدیدار شد.به اوری گفت:هی تو...هوکی گفت که دیگه آزادی.البته اگه من ازش نخواسته بودم نمیتونست آزادت کنه.ولی کینگزلی برات شرط گذاشته.دیگه تو کلوپ نیای چون قوانینی رو نقض کردی.

فردا در بالای در کلوپ این نوشته خودنمایی می کرد:

ورود هر گونه اوری نامی به کلوپ ممنوع

پ.ن:ما دستگاه ردیاب پنهانکاری قوی داریم که تغییر شکل را نشان می دهد!


ویرایش شده توسط ديدالوس ديگل در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲ ۲۱:۰۶:۰۹



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#43

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
بازی شروع می شود
آسپ بازی را شروع می کند و تا سه ساعت به بازی ادامه می دهند.
ملت:
آسپ:بس کنید،بس کنید
بعد از سه ساعت
آسپ:کیش و مات.
جیمز:
بعد اوری میاد و رو به آسپ می کند و می گوید:کریشیو
آسپ غلت می خورد و فریاد می زند.
هوکی میاید و می گوید تو به آزکابان میروی.
اوری:
هوکی:
از پشت سر صدای بی روحی می گوید:
تو اوری رو به هیچ جایی نمی بری.
هوکی:کاراگاهان حمله
ولدمورت:هه هه هه
بعد از پشت سرش 10 هزار مرگخوار بیرون می یاید.
هوکی:
ولدمورت:مرگخواران،حمله.
هوکی:
اوری رویش را به آسپ کرد و کریشیو


ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲ ۲۰:۴۸:۴۸
ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲ ۲۱:۰۰:۴۷

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#42

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
جیمز بعد از یه ساعت ژست گرفتن بلاخره وارد کلوپ میشه...
-جرئت داری بیا با من مسابقه بده!!
اوری: تا حالا خودت رو توی آینه دیدی؟!
چند تا عنکبوت روی لباس جیمز داشتند راه می رفتن و لباس قرمزش کاملا پاره پوره شده بود!
جیمز چوبش رو در میاره تا آواداکداورا رو بزنه که یهو...
آسپ از اون طرف میاد توی کلوپ تا به دوستش زاخاریاس سر بزنه که ناگهان...
- بوقی اینجا چی کار میکنی؟!تو الان باید آزکابان باشی!همچنین تو اوری!!الان....
تا خواست حرفش رو تموم کنه جیمز با یه کروشیو آسپ رو متوقف می کنه!زاخاریاس هم از پشت با یه استیپفای جیمز رو بیهوش میکنه....
-آسپ!آسپ!تو خوبی؟!نه!تو نباید بمیری!من بدون تو دووم نمیارم!اگه تو نباشی از کی رول زدن یاد بگیرم؟!نه!!نه!!!

-من نمردم دیوانه....منظورم اینه که زاخی جون!

-آ....معذرت میخوام!!

-عیب نداره باب!
از سر جاش بلندمیشه که...
-اون چیه دیگه؟!
آسپ به زیر میز اشاره میکنه که یه آهنربا بود!!!
-اوری؟؟؟این چیه؟!
اوری ه که سرخ شده بود،دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد!
ملت:
ناگهان صدایی گنگ از اون دور به گوش رسید:ملت،بوقیدید با این کارتون!
جیمز آروم آروم بلند میشه و زل میزنه تو چشم آسپ!
-دیگه چت شده جیمز؟؟!

-ها ها ها ها!جرئت داری بیا با من مسابقه بده!
آسپ هم با تکان دادن سر موافقت کرد.

بازی شروع میشود!!!

ادامه دارد.............


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#41

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
اوری:
حالا من رییس کلوپم.هر کی مشکل داره بیاد مسابقه بده.
اول کینگزلی میاد و مات می شه.
بعد دیدا میاد و مات می شه.
بعد زاخاریاس میاد و مات میشه.
هر سه نفر:
بعد سه ساعت که همه را مات کرد ییهو با قدرت در باز شد و جیمز وارد کلوپ شد.قیافه ی عصبانی داشت.اوری و جیمز به همدیگر خیره شدند و نگاه نفرت باری به یکدیگر انداختند.(برای فهمیدن این موضوع به پست قبلی من مراجعه فرمایید)
...


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#40

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی:
- آه، بچه ها، اونجا رو، اوری اومد!
اوری تا اومد نشست پشت يك ميز و داد زد:
- حريف!
زاخارياس اومد پشت ميز و باهاش بازی كرد و در يه ربع مات شد. بعد ديدالوس اومد و اونم مات شد. بعد كينگزلی اومد اونم مات شد. بعد مودی اومد اونم مات شد. بعد دامبلدور اومد اونم مات شد. بعد تمام مردم يكی يكی اومدن همه ی اونا هم مات شدن!
كينگزلی رويش رو به طرف زاخارياس برمی گردونه و ميگه:
- اينكه هميشه مات ميشد!
زاخارياس:
ديدالوس:
- اون هر وقت عصبی ميشه اينطوری ميشه!

ادامه دارد...



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#39

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
هوکی در وزارت سحر و جادو به یکی از کارگاهان خودش می گوید که:ببین این جیمز بیب(سانسور) رو ببر به زندان بنداز.
بعد جیمز در زندان پیش اوری میفتد و اوری از او می پرسد از کجا و چه جوری اینجا آمده است.
جیمز داستان را از سیر تا پیاز تعریف می کند.
بعد اوری نقشه ی فرار را به او می دهد و به او توضیح می دهد که جوری باید فرار کرد.
اوری دست به کار می شود و به یه سگ تبدیل می شود.
جیمز:
بعد دیوانه ساز ها قاتی می کنند و اوری با سرعت کلید را برمی دارد و در های مرگخوار ها رو باز می کند و در می رود.
جیمز: من به تو اعتماد کردم
اوری:انقدر آنجا بمون تا بپوسی
بعد رفت<<<<<>>>>>...


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ یکشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۸
#38

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
...
زاخارياس گفت:
- هی ، جيمز سوروس، از كلوپ ما برو بيرون! اينجا جای ارازلی مثل شما ها نيس!
جيمز عصبی ميشه و داد ميزنه:
- خفه شو!
بعد چوبدستيشو در مياره و جلوی زاخارياس ميگيره.
هوكی از اون ور كلوپ داد ميزنه:
- نه، نه، دعوا نگيرين!
جيمز ميگه:
- كينگزلی، بازی كن، هر كاری كنی با يه حركت ديگه ماتی، آواداكداورا!
طلسم از بغل گوش زاخارياس گذشت. ناگهان ديدا فرياد زد:
- يافتم!
هوكی با ساير مامورين وزارت رفتن و ريختن رو سر جيمز، جيمز همه رو طلسم ميكنه! اما هوكی كه نيروی زيادی نسبت به جادوگران داشته يه بشكن ميزنه و جيمز دو متر اون ور تر ميفته! بعد خودشو غيب ميكنه دوباره جلوی هوكی ظاهر ميشه و نعره ميزنه:
- آواداكداورا!
طلسم از بيخ گوش هوكی ميگذره.
ديدا كه گويا فكر خوبی به ذهنش رسيدهع بود ميره پيش كينگزلی و تو گوشش ميگه:
- مثل اينكه بايد از سبك شيرفرهاد استفاده كنی!
كينگزلی:
- ها؟ آهان.
بعد كفشش رو در مياره و ميزنه رو صفحه ی شطرنج و شاه جيمز از صفحه ميفته بيرون!
تماشاگران و مردم:
- كينگزلی برد، آفرين، هورا!!!
هوكی:
- آفرين كه اين پدرسوخته رو بردی!
بعد جيمز هاج و واج مياد صفحه رو نگاه ميكنه:
- جيغ
هوكی:
- بابا، مهم نيس، الان باختی، بعدا ميبری، فعلا بيا آزكابان!
- جيغ
هوكی:
- كر شدم.
بعد ماموران ميان جيمز رو ميگيرن تا ببرندش آزكابان! جيمز:
- جيغ

ادامه دارد...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.