مخالفت هاي شديدي عليه گروه hco شده بود و شده است و شده خواهد شد
خبر گزاري سيستم آو ا دون از زاخارياس اسميت*رئيس گروه* در مورد اين مخالفان نظرخواهي كرد:
زاخارياس:اين مخالفان مثل مورچه اي در دشت قدرت و پيشرفت ما هستند كه گم خواهند شد
ناگهان سرژ تانكيان *معاون رئيس* ميان حرف او پريد و گفت: اگر هم گم نشوند ما آنها را زير پايمان له ميكنيم
اين مصاحبه دو روز پيش انجام شده بود
ولي اتفاقي افتاد كه همه را دگرگون كرد
شخصي به نام
شروع به مخالفتي خفن در برابر گروه كرد حتي كار به مسائل ناموسي هم كشيده شد
او كه كالين كريوي نام دارد در مكاني كه براي تبليغ ساخته شده بود شروع به زيراب زدن كرد
نقل قول:
چیست؟آیا دست آستکبار ولدمورت برای تفرقه در کار است؟؟؟؟ای مردم خودتان را راحت کنید فردا یه گرو بزنید سی سی یو..یه گروهم بزنید آی سی یو...
بعد از گفتن اين حرفها شروع به زير لب فحش دادن با رگوه كرد
سرژ تانكيان و زاخارياس اسميت كه تا آن لحظه براي جلوگيري از دعوا و خشونت دست به كار نشده بودند تا فحش هاي او را شنيدند قاتي كردند و (بقيه را بخوانيد)
كالين:همي نابودشان ميكنم...با ان گروه مسخره شان...رئيس گروهشون كه خيلي ادعاش ميشه بي يرته و همي زنش ولش كرده...معاونشم كه هر روز با يك ساحره هست...ميره با پاتريشيا ميخواد ازدواج كنه...نميدونه پاتريشيا هم هر روز با يه جادوگره...يه هديه دارند كه هي اين دست و همي اون دست ميكنند
سرژ و زاخي تا اين حرفها را شنيدند خونهاي لخته شده اي جلوي چشمهاي آنها را گرفت و ديگر هيچ جا را نميديدند
سرژ:زاخي من جاي رو نميبينم
زاخي:منم همينطور
با دست خون هاي دلمه بسته شده را ورداشتند تا كمي ديدشان باز تر شد...و به طرف كالين كريوي حمله ور شدند
چند مشت اول را زدند ولي بقيه مشت ها را خوردند
كالين در بين مشتهايش بريده بريده ميگفت:خيال ....كردين...من رفتم باشگاه بدنسازي لي جردن...
مردم آنهارا از هم جدا كردند.زاخارياس يه دستش را به نشانه بدي به طرف كالين برد كه باعث حيرت همه شد
بعضي از منتقدان فيلم اين دعوا را چند بار عقب جلو كردند(آخر هم فيلمش گير كرد پاره شد) و به اين حركت دقت كردند...
يكي از منتقدان:اينها گروهي غير آسلامي هستند...بايد طي عمليات ضربتي ، گروه ضربتي ما وارد عول شده و آنها را آسلاميوس كنند
يكي ديگر از منتقدان: من كه خودم ختم تنفسم از اين كار خجالت كشيدم
يكي ديگر از منتقدان:اميدوارم اين حركت براي مرگخواران من بد آموزي نداشته باشد چون آنها فعلا در سن يادگيري هستند
يكيديگر از منتقدان:يه بار اين حركتو جلوي چو انجام دادم باهام قهر كرد
اين منتقدان كه نميخواستند اسمشان فاش شود با هم در كلام به يه چيز اشاره كردند و آن هم اين است«اين حركت شرم اور هست»
فرداي آن روز خب نگار ما نزد اين دو تن رفتند و با آنها در بيمارستان سنت مانگو صحبت كردند
خبرنگار:نظر شما در مورد عمل ديروز خود چي هست؟
زاخي(كه در حال تبليغ گروه به يه ساحره هست):آره بيا تو اين گروه ماهي 50 هزار گاليون به ساحره ها ميديم...چي عمل ديروز ما؟هيچي...بابا...حال داد
سرژ:ما ميدوني كه اين مخالف از طرف چه كسي هست
خبرنگار:از طرف چه كسي
سرژ:هموني كه نبايد اسمش را برد ولي ما ميبريم او از طرف پاتر هست
پاتر كه در تخت بقلي بيمارستان آرام آرميده بود ناگهان با شنيدن اسم خود تكان شديدي خورد و نشست...در اين حالت كاملا زخم هاي كه روي صورت او بود و به نظر ميرسيد بر اثر برخورد سيم سرور پديد آمده باشد ديده ميشد