هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶

یگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۹ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸
از زیر یک سقف
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 108
آفلاین
تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !

سرش تلو تلو خورد و روی دستانش افتاد.آه بلندی کشید!
_رز! هـــــــــــــــــــــــی رز! دیوونمون کردی! می دونی چند تا تکلیف داریم؟
_چند تا؟
_فردا موجوداته کراوچ و معجون مک کینن و تغییر آگدن و کلی کار دیگه رو داریم!
برق از رخسارش پرید!
_چی چی؟چی کار کنم حالا؟ تو..تو تکلیفاتو نوشتی؟
_آره! اومدم به تو کمک کنم!
_وایییییی! مرسیییییییییییی! خب..اول چه درسی داریم؟
_مراقبت از موجودات جادویی! تکلیفش خوبه! مثل همیشه!
_خب....خب!چیه؟ چرا این طوری نیگام می کنی؟ تو اصلا برو ! این جا باشی نمی تونم کارمو درست انجام بدم!
این را درحالی گفت که او مشغول پشت چشم نازک کردن و چشم غره رفتن بود!
_اوووووووووووووووه! منو ببین دارم به کی باج میدم! من رفتم!
و آنگاه ناگهان غیب شد!(منظورم اون غیب شدن نیست! وگرنه تو هاگوارتز کسی نمی تونه غیب و ظاهر بشه! منظورم اینه که زود رفت)
افکار مختلفی به ذهنش هجوم آورد! هر چه کرد نتوانست بیندیشد که چگونه تکلیفش را انجام دهد! تکلیف آزاد بود اما باید ربطی به موجودات جادویی داشته باشد!
دیگر نتوانست و قلم را در مرکب فرو کرد و نوشت:

_ رفتن به هاگزمید در بهار همیشه با خاطره های جالبی همراه است! دو سال پیش همزمان با اواسط بهار که همه جا پر بود از عطر گل ها و هوای شرجی قرار شد که ما برای آخرین بار به هاگزمید برویم! من و دوستم در خیابونای هاگزمید قدم می زیدیم!تقریبا ساعت 2 ظهر بود و هوای شرجی و گرم ما را از خود بی خود کرده بود که ناگهان با دیدن مغازه ی بستنی فلورین حالمان به کلی تغییر کرد!مغازه شلوغ بود و تقریبا نیمی از بچه های هاگوارتز مشغول بستنی خوردن و گپ زدن بودن!
_خب دوشیزه های محترم چه کمکی از دستم بر میاد؟
_خب ما دو تا بستنی می خوایم که خنک باشه!
چشمان فلورین برقی زد و گفت:
_خب خب! این بستنی رو هرگز شما نخوردید! بستنی آتیشی اسمشه! بی نهایت خوشمزه هست و دیر هم آب می شه و اثرش هم تا چند ساعت می مونه! دو تا میشه 10 گالیون!
نگاهی بین هم رد و بدل کردن و سرانجام من(رز) 10 گالیون در آورد و گفت:
_ ممنونم!مرسی!
بستنی ها را گرفتیم و به سمت هاگوارتز به راه افتادیم!
_انگار بیرونش ژله هستا! چرا آب نمی شه؟
_نمی دونم!
و بعد هر دو بستنی هایشان را گاز زدند!
_واییی! چقدر تنده!
_آره! مثلا قرار بود خنک باشه نه تند!
_واییییییییی رز! زبونت چرا این طوری شد؟
_چه جوری؟
_قرمز خون!
انگار به جای بستنی فلفل سیاه خورده باشند!
نفهمیدند چه طور شد که در درمانگاه مادام پامفری رفتند و به غرغر های او گوش دادند!
_دخترای ابله! این بستنی نبود زهر بود! چه جوری تونستید بخوریدش؟ این بستنی از زهر اژدها درست شده! واسه همین تنده! اگر زهرش شما رو نکشت واسه اینه که زهرش زیاد قوی نبود! از زهر اژدها های مجار درست شده! معلوم نیست که تو هاگوارتز به شما ها چی یاد میدن؟ حالا باید به شما پادزهر بدم اون جوش هایی که رو زبوناتونه از بین بره! نمی دونم پادزهر بدم یا جوشونده یا معجون...
مادام پامفری همین طور زیر زبونش حرف می زد و به ما بد وبیراه می گفت! اون بستنی باعث شد که ما دیگه هرگز لب به بستنی هایی که از نظر فلورین با نمکن نزنیم و فقط به سلیقه ی خودمون رجوع کنیم!

نگاهی به پشتش کرد و دید همه ی بچه ها در تالار مشغول نوشتن تکالیف شب آخر هستن! به دوستش نگاه کرد که مشغول تماشا کردن و پوزخند زدن به دیگران بود! سرش تلو تلو خورد و روی دستش افتاد و نفهمید که چگونه فردا سر درس مراقبت از موجودات جادویی نشسته و به سرزنش هایی که پرفسور کراوچ از او می کند آرام گوش می دهد!

نظرتون راجع به کلاس ها چي بود ؟ هر کي نظر پاچه خوارانه بگه صد در صد حداقل ازش 2 امتياز کم مي شه ... نظر واقعيتونو بگين !


به نظر من این کلاس یکی از بهترین(یعنی بهترین کلاس) کلاسایی بود که تو هاگوارتز تدریس می شد! جو کلاس همیشه آرام و پر نشاط بود و استادش هم همیشه بشاش و پر انرژی بود! تکالیفی هم که می دادید همیشه عالی بود و من هیچ نقصی تو این کلاس نمی بینم! نحوه ی برخوردتون با ماها و امتیازی هم که می دادید عالی بود! خب... من نمی دونم این نظر پاچه خوارانه بود یا هر چیز دیگه! ولی می دونم عمرا تو عمرم پاچه خواری کسی رو نکردم! در ضمن اینایی که گفتم واقعیت بود در مورد شما نه تعریف!




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !


هاگوارتز - دفتر مدیریت مدرسه - آلبوس دامبلدور

- آیـــــــــی ! ای جونم ، جون ، جـــــــون !

- یه کم آروم تر ! خواهش میکنم یه کم آروم تر پرفسور دامبـــلدور !

- نه باو ! آروم تر یعنی چی ! الان من جای اصله تدریسم !

- درکتون میکنم پرفسور ، شما به من لطف دارید که کلاس خصوصی برای من میزارید ، ولی خواهش میکنم آرومتـــــــر !

- نه ، نمیتونم همچین کاری کنم ! لطفا ساکت باشید آقای فلچر ، صحبت کردن شما باعث میشه من تمرکزم رو از دست بدم و رشته تدریس از دستم در بره .


تق تق تق تق

دامبلدور که خیلی خسته شده ، با دستمال سفید عرق پاک کن اسکاور که روی میز هست ، عرق حاصل از تمرینات متعدد درسی رو که از ریش هاش در حال چکیدن هست پاک میکنه و به آرامی به سمت درب میره : کیه ؟

- منم پرفسور ، پرسی !

دامبلدور : اوه سلام پرسی ، خوبی ؟ کاری داری با من ؟

- پرفسور خودتون کِرِم لغزش میخواستید ، براتون تهیه کردم .

دامبلدور : فراموش کرده بودم به کلی ! حتی یادم نبود که به تو گفتم این قضیه رو ، بیا تو پسرم ، بیا تو .


پرسی ویزلی که از رفتار دامبلدور تعجب کرده بود زیر چشمی نگاهی به او کرد و وارد اتاق شد ؛ دامبلدور نگاهی به پلکان اژدهای سنگی انداخت و بلافاصله با هیجان درب دفتر مدیریت را بست ؛ متوجه سختگیری او برای ورود به دفترش شد ، او با ماندانگاس فلچر ، کلاس خصوصی داشت ؛ به طرز زننده ای روی یکی از مبل های راحتی و نرم و خوشگل و ... مقابل میز لمیده بود و مشغول کارهای زننده تری بود !

پرسی : هوووم ، فکر میکنم مزاحم شدم ، گفتید میخواید یه موجود جادویی مریض به من بسپرید تا ...

دامبلدور که متوجه شده بود ، نیم نگاهی به ماندانگاس کرد لبخندی زد و به آرامی گفت : نه چه مزاحمتی ، شما ها که خودتون یه پا معلم کلاس خصوصی هستید ، خوشحال میشم تو هم باشی ؛ در مورد اون موجوده هم درسته ، پرفسور اسپراوت گفت توی مراقبت از موجودات خیلی خوبه ، میخواستم ببینی حالش چطوره و به طبقه بالای دفتر اشاره کرد .


دقایقی بعد

پرسی : هوووم پرفسور ، من فکر میکنم که فوکس سرما خورده ، چون دلیل خشک شدن اشک در ققنوس فقط و فقط سرماخوردگی هست و همونطور که شما گفتی اون دیشب بر خلاف همیشه اشک نریخت .

دامبلدور : خوب ، میتونم ازت خواهش کنم که یه مدت ازش مراقبت کنی ؟

پرسی : حتما ، حتما خوشحال میشم .

صدای آه عجیبی شنیده میشه و توجه هر دوشون به طبق پایین جلب میشه و از امتداد نرده های نقره ای رنگ طبقه دوم به پایین نگاه میندازن ؛ اتفاق خاصی نیفتاده با اینکه خیلی نگران شده بودند ! فقط صدای ماندانگاس بود که در حال گرم کردن برای شروع تدریس خصوصی بود !

دامبلدور که خیالش راحت شده بود ، لبخند گرمی زد و پرسید : هووم ، با اینکه دیشب جلسه خصوصی داشتی ولی امشب میتونم روت حساب کنم که کمک کنی برای تدریس با دانگ ؟ میدونی که خیلی میترسه چون جلسه اولشه !

پرسی : اوه ، خوشحال میشم .

دامبلدور : واقعا ممنونم ازت ، چون امشب باید قوانین جادو توی تغییر شکل رو بهش یاد بدم و برای اینکه نترسه میخوام دست و پاشو خوب نگه داری تا این توضیحاتو بهش بدم



ساعت 2 نیمه شب


ماندانگاس : نـــــه !

پرسی : نه چیه باو ، منم خودم اولش از این سوسول بازیا در میاوردم ، ولی الان ببین

دامبلدور : آره عزیزم


آی ! آخ ! نه ! آره ! وای ! اوخ !



نظرتون راجع به کلاس ها چي بود ؟ هر کي نظر پاچه خوارانه بگه صد در صد حداقل ازش 2 امتياز کم مي شه ... نظر واقعيتونو بگين !

خوب بود ، میتونستی بیشتر روی کلاس ها کار کنی ، البته این مشکل برای همه اساتید بود ، استاد باید برای پست تدریسش خیلی وقت بزاره و فقط برای رفع تکلیف نباشه ؛ اگر تدریس من رو خونده باشی در این ترم سعی شده بود این خصوصیت رعایت بشه در اونها ... در کل خوب بودن و استاد زحمت کشیده بود .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !

موجی از هیجان در بین مردمی که دست در دست کودکانشان به هاگزمید آمده بودند، حس میشد. نخستین باغ وحش جادویی جهان افتتاح شده بود و از سراسر کشور همه هجوم آورده بودند تا این موجودات شگفت انگیز را از نزدیک ببینند؛ خانواده پاتر نیز از این قاعده مستثنی نبود. هری که از بس سر پسران بازیگوشش داد زده بود، صدایش دیگر در نمی آمد، با آخرین توانش گفت:
- جیمز! دست از سر آل بردار! آل اون تیرکمون رو بذار تو جیبت اگه میخوای بذارن بریم تو! جینی؛ لیلی کجاست؟
- داره مخ پسر مالفوی ها رو میزنه!
- اینم از تو به ارث برده دیگه؟
- چی گفتی؟
- هیچی باب! لیلی بیا اینجا.... میخوایم بریم تو!

بالاخره به هر زحمتی بود، خانواده خوشبخت 5 نفره پاترها وارد باغ وحش شدند و مقابل اولین راهنما توقف کردند.
- هوم؟ اینجا نوشته موجودات بی خطر، جناح غربی. موجودات نیمه خطرناک، شمال. موجودات خطرناک...
- بابا! ما همه سواد داریما!
- واسه همینه که توی امتحان سمج حتی یه دونه O هم نتونستی بگیری دیگه!
-
- خب اول بریم .... آهای آل! کجا داری میری؟
- به جناح شرقی. شنیدم بازیلیسک داره.
جینی و هری:
- چی شده مامان؟
- هیچی... آخه بازیلیسک خطرناکه.... نگاهش کشنده است. یعنی چطوری امنیت رو برقرار می کنن؟
هری هم شانه ای بالا انداخت و به همراه بقیه خانواده به سمت شرق رفتند.

- واو! باید اینجا باشه....
ساختمان عجیب و غریبی به شکل سر مار مقابل آنها بود که دهان کاملا" بازش در اصل ورودی آن محسوب میشد. جیمز و آل دوان دوان به داخل رفتند.

- یه لحظه صبر کنین...

اما دیگر دیر شده بود. هری و جینی با نگرانی داخل شدند، در حالی که هری دستش را روی چشم لیلی گذاشته بود. بازیلیسک کوچکی با نیش های وحشتناک خود، پشت شیشه قطوری دیده میشد و بازدید کنندگان بدون کوچکترین مشکلی مشغول تماشای آن بودند. هری به سمت راهنمای باغ وحش که مرد جوان و بلند قدی بود رفت و پرسید:
- چطوری به مردم آسیب نمی رسونه؟ کورش کردین؟
- نخیر آقا! موجودات اینجا در صحت و سلامت کامل نگهداری میشن.
- پس چطور امکان ....
- اهم اهم! باید به عرضتون برسونم که ما از یک تکنولوژی مشنگی استفاده کردیم. شیشه ای که جلوی بازیلیسک قرار داره در واقع یک نیم آینه است.
- آهان!
- اصلا" می دونین نیم آینه چیه؟
- هان؟ نه !
- یعنی از یک طرف مثل آینه عمل میکنه، که اون سمت به طرف مار قرار داره و از طرف دیگه شیشه است. بازیلیسک تنها انعکاس خودشو میبینه، در حالی که ما این طرف به راحتی می تونیم اونو ببینیم.
- واقعا" جالبه!
- بابا... بابایی....!
- لیلی جون، ول کن آستینو! الان پاره میشه ها!
- بابایی اون پسره میگه که فلورین فورتسکیو اینجا شعبه زده؛ من بستنی میخوام.
- باشه بابایی.. بعدا" میریم!
- الان میخوام!

دقایقی بعد، همه پاتر ها با خوشحالی به خوردن بستنی های بی نظیری مشغول بودند که زیر آفتاب داغ تابستانی از قفس های شگفت انگیر موجودات جادویی، مشتری بیشتری داشت.

----

خب بارتی جان.. به نظر من کلاس موجودات این ترم در بین کلاسهای دیگه از همه ثبات و پیوستگی بیشتری داشت. هم موضوعات ارائه شده خوب بود و هم تدریس تو همیشه جالب بود. فقط کاش برای جلسه آخر از موضوعاتی که جلسه قبل بچه های مطرح کرده بودن، یکی رو انتخاب می کردی.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
غروب غم انگیزی بود. آلبوس کنار دریاچه نشسته بود و به پایان هاگوارتز فکر می کرد.

فکر آلبوس:

هی زندگی، هاگوارتز هم تموم شد. عجب استادهایی داشتیم. پرسی ویزلی که همون اول کار شوتش كردن بیرون ولی با تدریس دفاعش خیلی حال می‌کردم... آگدن هم استاد خوبی بود، به جرئت می‌تونم بگم منظم‌ترین استاد هاگوارتز بود... ماندانگاس هم که هنوز ترم شروع نشده به رحمت ایزدی پیوست! هـــــي! یادش بخیر... مك كينن و دابی هم که بوقیدن با این تدریسشون ولی خب چون هافلین به کسی نمی‌گم... ریموس هم که نیومده رفت، یادش بخیر یک سی بهم داد... دامبل! همون مدتی هم که بود جلسات گیاه‌شناسی رو به بهترین شکل ممکن برگزار می‌کرد... کلاس‌های ایگور هم واقعا لذت بخش بود... بارتی کراوچ از همشون بهتر بود. گل! ماه! نمونه! خوش تیپ! خوش هیکل! ساحره کش! فقط خدا کنه به تکلیف جلسه ی آخرم سی بده...

آلبوس تکه سنگی را از روی زمین برداشت و به سمت دریاچه پرتاب کرد. به محض اینکه سنگ به سطح آب برخورد کرد دریاچه شکافت و هفت اژدها از وسط آن خارج شدند.
آلبوس:
هر کدام از اژدهاها به سمت یکی از طبقات هاگوارتز حرکت کردند و آن طبقه را با آتش‌هایی که از دهانشان بیرون می‌آمد و ضربه‌های سنگین بال‌های خود نابود کردند و در عرض سه سوت هاگوارتز را با خاک یکسان کردند.
آلبوس از تعجب چشم‌هایش گرد شده بود. او نابودی هاگوارتز را با چشم‌های خود می‌دید. چوبدستیش را در آورد و در حالی که فریاد می‌زد به سمت نابودگران هاگوارتز حرکت کرد.
-نـــــــــــــــــــه... دور شید... اونجا رو ول کنید! كثافتـــــــــــــ...
- هي بوقي! آلبوس! آلبوس بلند شو!
- نه، من نمی‌زارم، نمی‌زارم هاگوارتز رو نابود کنید...نمی‌زارم!
-اااااااااااااه! اعصابمو بهم ريختي‌ها! آلبوس داری خواب می‌بینی...آلبوس بلند شو! آل!
شترق!
ضربه‌ای به صورت آلبوس برخورد کرد و از خواب پرید. در حالی که صورتش را گرفته بود به اطرافش نگاه کرد. در کنار دریاچه به خواب رفته بود. جیمز و رز در کنار او نشسته بودند و با نگرانی به او نگاه می‌کردند. عرق سردی بر روی صورتش نشسته بود. آن کابوس وحشتناک حقیقت نداشت. هاگوارتز هنوز پا بر جا بود!

نظر من راجع به کلاس ها:


در کل جلسات تدریس خوبی داشتید. تکلیف هاتون متنوع و خوب بود. در زمینه ی تدریس و دادن تکلیف مشکلی نداشتید. ولی چون گفتید نظر واقعیمون رو بگم میگم. من هنوز اون اشتباه شما رو فراموش نکردم که باعث شد نمره ی سی من و مرلین صفر بشه. اون اتفاق به خاطر عدم تسلط شما بر قوانین افتاد.
به جز این مورد یک استاد خوب و کامل بودید. در ضمن من با جلسه ی تولید مثل خیلی حال کردم.


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۵ ۲۳:۵۸:۵۹



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !

- وا کن این در رو ! وا کن ! وا کن بارتی !
- نمیام ! نمی خوام! تازشم ( کپی رایت بای پرسی ) نمیام !

ایگور کارکاروف ، مدیر اعظم هاگوارتز ، پشت در دفتر بارتی کراوچ ، استاد کلاس مراقبت از موجودات جادویی ، به دیوار تکیه داده بود و از عصبانیت سرخ می شد و از عصبانیت آبی می شد و در انتها سرخابی می شد.


بارتی کراوچ ، پشت در بسته نشسته و به در تکیه داده بود ، دیگه داشتند دیوونه اش می کردند ! چقدر نامه ! چقدر کار از وزارت ! چقدر مرلینگاه شوری وزارت ؟!
اشکهایش جاری شد ، چرا؟ چرا اون ؟ چرا اون ! دامبله می گفت یه گرگینه به جونشون بندازه ! به جون همشون !

صدای فریاد ایگور دوباره تمام دفترش را لرزاند :

- بارتی!

بارتی چشمانش را بست ، نمی توانست جلوی لرزش دست و پا و سرش را بگیرد ، این اعصاب او بود، با عجله بلند شد ، به سمت میزش رفت و یک لوله کاغذ پوستی ( رول هری پاتری) برداشت .
با خطی خرچنگ غورباقه ، در حالیکه صدای نعره های ایگور دقیقه ای یکبار قلمش را از دستان لرزانش می پراند ، آخرین جملاتش را به عنوان استاد درس موجودات جادویی برای شاگردانش نوشت :

سلام فرزندانم.
اینجانب بارتی کراوچ ، باید آخرین توصیه هایم را به شما امر کنم :
1. به هیچ وجه به خز نزدیک نشین ! چه نامرئی بود چه مرئی ، چه گیاه بود چه ریش دامبلدور ! خز نشین !


2. به آکرومانتیلا ها نزدیک نشین و کاری به کار جفتگیری ها نداشته باشین !

بــارتــــــی !

بارتی دوباره به خود لرزید ، اما بی هیچ مکثی ادامه داد :

3. یادتون باشه که موجودات جادویی مثل موجودات مشنگی نیستن ، قدرت تفکر دارن ، بعضی ها قدرت تکلم دارن ، مردم آزارن !
4. مراقب آل ها باشین ، نه آلبوس سورس ! منظورم تو نیستی ! آل ها ! جانوران بچه خور!
5. سوراخ های دماغتون رو به همه ی توپک ها ببندید ، نزارین خاکستر گردان ها تو خونه ها و اتاق هاتون ول بگردن ،.... و آخرین چیز این که ....


بـــــــــارتی !

از باب آگدن ها دوری کنین ! من این جونور رو می شناسم ! ناسلامتی پسرعمومه! متاسفانه عجل فرصت نداد ! اگه میداد تدریس بعدیتون راجع به این موجود بود !
...
بار دیگر نعره ی ایگور شنیده شد و در دفتر بارتی به دیوار مقابلش برخورد کرد.
هیکل ایگور در چارچوب در نمایان شد...

بارتی با عجله آخرین جمله ها را نوشت :

به جیمز هم بگین اینقد طولانی ننویسه ! همه که مث من بیکار نیستن بیان چرت و پرت های این پسره ی بوقی رو بخونن....
خداحافظ عزیزانم...


و در هین لحظه ، صدای فریادی شنیده شد...
- آواداکداورا !
و بارتی دیگر هیچ نشنید ...
_______________

خوبه؟



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
1- تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !
30 امتياز !

___________________________________________
با سلام.این جا جنگلهای جادوگرانست.با برنامه حیاط وحش در خدمتتون هستیم.(چه اسمی!!)
ما امروز به این جنگلهای خطرناک پای گذاشتیم تا خطرناک ترین و عجیب ترین موجودات دنیای جادوگری رو ببینیم.

سژژژ(صدای راه افتادن نیمبوس)
در جنگلها براه افتادیم تا طبیعت آبی جنگلهای جادوگران را کشف کنیم. در قسمتهای شمالی جنگل آرم جادوگران دیده میشه که موجودی خطرناک بنام پرفسور کوییرل روش نشسته و مواظبه اینه که موجودات با یک ای پی ادرس شبیه به هم وارد جنگل نشن.این موجود خطرناک با چشمان تیزش فقط به ای پی ادرس شما نگاه میکنه. گول هیچ پاچه خواری رو نمیخوره و ای پی تمامی حیوانات رو بلده.البته ایشون یکی از بهترین موجودات این جنگله و اگر ایشون نباشه کل جنگل تبدیل صحرا میشه
پخخخخخخ پوووخ پیهخخخ
(چند دقیقه بعد)
بینندگان عزیز از این که برنامه برای دقایقی قطع شده بود از شما معظرت میخوایم.پرفسور کوببرل مارو بلاک کرده بود بخاطر اینکه دو رقم از ای پیمون با ای پی هری پاتر یکی بود.
تا دو باره بلاک نشدیم این بخش از جنگل را ترک میکنیم.یکم آن طرف تر قلعه با شکوهی دیده میشه معروف به قلعه مدیران. این قلعه دارای ستون های بلندیست که همچون سایر جنگل آبی رنگ میباشند.از در این قلعه نور بسیار زیادی بیرون میاد.احتمالا کله سلطان جنگله که این طور میدرخشه.

نیمبوسم را پارک میکنم و وارد قصر میشم.
ایو ایو(صدای دزد گیر)
وارد قصر شدم.جلوی در صندلی نگهبانه که البته صد کیلو خاک روش نشسته.کنار صندلی تابلویی وجود داره.خاک تابلو رو پاک میکنم و پروفایل یکی از خونخوار ترین موجودات این جنگل رو میبینم.
بارون خون آلود
که البته یکی دوسالی از آخرین نشستش روی این صندلی میگزره
خدا رو شکر این موجوت اینجا نیست وگرنه ما دوباره بلاک میشدیم.
در قلعه پیش روی میکنیم. چه با شکوست. در جلوی من دری بسیار بزرگ،ساخته شده از طلا وجود داره.روی در حکاکی شده:
منوی مدیریت
در را باز میکنم و وارد میشم. در کنار من دری سیاه است و صدای فریاد کسانی میاد.صدای یکیش درست مثل صدای موجودی بسیار دوشت داشتنی و در این حال خطرناکه:آرشام.
تا خودم به درون زندان نیوفتادم وارد در دیگری میشم.اتاق سلطان.
در انتهای اتاق موجودی بسیار خطر ناک بر روی یک صندلی ساخته شده از طلا و استخان نشسته است.وایی خدای من دهنشو باز کرد.مثل اینکه میخواد یک چیزی به من بگه:
من یکی از مدیران زوپسم.من هری پاترم.من تو زوپس آبدار چ...منظورم اینه که مدیرم.تو کی هستی؟تو هم مدیر زوپسی؟
_ خیر قربان بنده ژورنالیستم.
_ ژورنالیست؟؟هور راجر.بیا یارو فینگلیشی میگه.بیا ببین چیکار داره.

از سمت راست من یک موجود تعظیم کنان وارد میشه:
هلو.ای ام راجر.هو کن آی هلپ یو؟
با تعجب به وی خیره شدم:
ای ام ا بلک برد

یک ساعت بعد:
مدیران از ما بسیار خوب پذیرایی کردن.منو مدیریت رو نشونمون دادن و خلاصه ما فهمیدیم که مدیران فقط اگر قوانین رعایت نشوند استکبارانه رفتار میکنند و خیلیپخخخخخ(از جلو کوییرل رد شدم دوباره بلاک گردیدم)

_________
کلاس های شما کلاس های خوبیست.موضوعاتتون هم جالبن.جدی جدی باشید خوب نیست ولی خیلی شوخ هم نباید بود
موفق باشید.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۲ ۲۳:۱۹:۴۶



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۸:۰۳ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
1- تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !

هاگزمید :

با بروبچ جمع شده بودیم بریم هاگزمید کمی گردش کنیم و خوش بگذرونیم !
ساعت 3 بعد از ظهر قرار بود همه جلوی کافه سه دسته جارو جمع بشیم ... همه جمع شده بودیم به غیر از لارتن !!!

یک نیم ساعتی صبر کردیم دیدیم از انتهای خیابان طویل هاگزمید داره میاد...

رسید به ما و شروع کرد به نفس نفس زدن!
همه که خسته شدن بودن چپ چپ نگاش میکردن تا اینکه پرسی گفت:

کجا بودی؟؟

لارتن دستشو به نشونه ی صبر کردن بالا برد و به ما فهموند که صبر داشته باشین !
همه رفتیم توی کافه و روی صندلی ها نشستیم ! ... لارتن بالاخره بعد از اینکه دو تا نوشیدنیه کره ای رو مفتی بالا کشید گفت:

بچه ها میگن یک فروشگاه موجودات جادویی توی هاگزمید باز شده !

همه

من نفهمیدم که چی شد بچه ها قبول کردن برن اون فروشگاه جدید رو ببینن!!
همه به سمت فروشگاه حرکت کردیم ... جای فروشگاه هم محل خوبی بود دقیقا وسط خیابان هاگزمید ! فروشگاه پر از جک و جونور های جادویی بودش ...
لارتن کاغذی رو از جیبش در میاره و میگه:
استاد درس موجودات جادویی گفته یک سری موجود بگیرین برای آخر ترم بیارین سر کلاس ...

همه :

وقتی وارد فروشگاه شدن از روی لیستی که لارتن دستش گرفته بود شروع کردن به جمع آوری موجودات ... البته یک عالمه بلا هم سرشون اومد چون موجودات خطرناک هم توی لیست بودش !!!

وقتی به پای صندوق رسیدن با کسی رو به رو نشدن ...
استر:آهای کسی اینجا نیست ؟؟؟

چهره ی بارتی کراوچ از زیر صندوق بیرون میاد و میگه:

من با این کار پولدار میشم

ملت رو به لارتن :


2- نظرتون راجع به کلاس ها چي بود ؟ هر کي نظر پاچه خوارانه بگه صد در صد حداقل ازش 2 امتياز کم مي شه ... نظر واقعيتونو بگين !
هر کس نظر نده ازش 3 امتياز کم مي شه !


به نظر من کلاس های بدی نبود ولی میتونست بهتر بشه ... در بعضی از جلسات شاهد بودیم که شما توی رول با دانش آموزا شوخی میکردین ... بهتر بود کمی جدیتر کار میکردید تا به طور فرضی استاد سر سنگین به نظر بیاد !!!

ممنون !


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۹ ۸:۰۵:۲۶

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
نقد و امتیازات جلسه چهارم کلاس مراقبت از موجودات جادویی



اسلتیرین :

مورفین گانت :
از نظر پاراگراف بندی و ظاهر پست و دیگر موارد که مشکلی دیده نشد !
فقط من یکم موضوع جیمز رو متوجه نشدم که این نشانه از گنگی رولت هست و یک امتیاز اینجا کم می شه .
بقیه ی موارد خوب بودن ... در مورد خز هم که موضوعات خوبی مثل روح در خانه ی مشنگ ها و اینا رو آورده بودی که خیلی جذاب و جالب بودن !
تکلیف کمکی هم در مورد موضوع چیز خوبی رو پیشنهاد کردی ولی خواستم جلسه آخر سخت نگیرم و فقط می خواستم نظرتونو بدونم
30 !


گریفندور :

تد ریموس لوپین :
تدی جون پستت مثل همیشه عالی بود و سوژت خوب بود . از نظر پاراگراف بندی و ظاهر پست خوب کار کردی و در مورد خز هم خوب توضیح دادی !
تکلیف کمکیت هم خوب بود ! اگه شد ترم بعدی
با تکلیف کمکی یا بدون اون می شی 30 !

جیمز هری پاتر :
جیمز هری پاتر عزیز ببین ... شما می گی من تکلیف بلند می دم . من تکلیفی دادم که شما هر چی بخوای می تونی بنویسی .
موضوعش دست خودته فقط من یه اسم بهت دادم گفتم هر چرت و پرتی می خوای در موردش بنویس .
ببین بقیه چه خوب می نویسن و نسبت به تو خیلی هم کوتاه !
اوایل پستت و به نسبت تا هشتاد درصدش عایل بود ولی آخراش قبل از تکلیف کلاس یکم خز () شد !
از این بهت می دم 20 بدلیل اینکه یه جا گفتی خز مشکیه یه جا گفتی نامرئی !
اون تیکه ی توی قدح هم نسبت به کل پست خوب نوشته نشده بود !
از 5 نمره ی کلاس هم می دم 3 !
دو تا تکلیف کمکیت هم خوب بود و جواب آخری رو اول نقد بهت دادم !
30 !

باب آگدن :
پروفسور باب آگدن بوقی پسر عموی مافوق ارزشی خودم هم بالاخره پس از اصرار های من اومدن و یه پست خز زدن
بابا این چه پستیه ؟ آبرومون رفت !
چون سوژه خوب پیش رفته و خوب بوده از 25 بهت 23 می دم !
پنج نمره ی کمکی هم که خودت می دونی خیلی گند زدی ! اخه بوقی این چیه ؟ در مورد ریش آلبوس بنویسم ؟ از کی تا حالا ریشش شده موجود ؟ تصویر کوچک شده
یه نمره هم ارفاق می کنم چون اولین جلست بود و سوژت در مورد آلبوس و ریموس بود !
28 !


هافلپاف :

هدویگ :
5 امتیاز ازت کم می کنم چون با اینکه تمام فامیلای صاحبت و همه گریفن تو رفتی هافل
پستت خوب بود ولی بهتر بود که مثلا یه گریفی یا یه اسلیترینی به جای مرلین اینکارو می کرد !
معمولا هم گروههی ها همدیگه رو نمی فروشن !
کلا سوژه ی خوبی بود و مشکل به خصوصی نداشت !
30 !



تعداد شرکت کننده ها : 5 نفر !

اسلیترین : 30 > 6
گریفندور :88 > 17.6 > 18
هافلپاف : 30 > 6
ریونکلا : 0

از ریونکلا کسی شرکت نکرد !


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۹:۱۹:۳۴


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶

الفیاس  دوج old2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۵ چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۱۴ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 85
آفلاین
كلاس مراقبت از موجودات جادويي جلسه آخر

يك روز برفي بود و دامبلدور در اتاقش انتظار كسي را ميكشيد. در به صدا در آمد و دامبلدور جواب داد: بيا تو.
در باز شد و ولدمورت وارد شد.
-آه تام عزيزم چه افتخاري, بشين ...بشين. براي چه موضوعي به اينجا اومدي؟
-اومدم كلاس دفاع در برابر جادوي سياهو بگيرم.
-اوه... اما اين درس يه استاد داره و تو بايد تا استعفاي ايشون منتظر بموني! اما خوب... من ميتونم كه كلاس مراقبت از موجودات جادويي رو به تو بدم!
-واقعا؟ ايول دامبلي جون... خيلي با صفايي...! :bigkiss:
-پس از فردا صبح كارتو شروع كن.

فرداي آن روز در كلاس مراقبت از موجودات جادويي.

-بياين جلوتر... امروز قراره كه روي يكي از انواع بهترين موجودات جادويي رو برسي كنيم, اين موجود براي اجراي بسياري از جادوهاي سياه لازمه و يكي از بهترين دوست هاييه كه ميتونين داشته باشين! كي ميدونه اسم اين چيه؟
-يه افعيه استاد...
-آفرين! آواداكدورا, يك نفر از گريفندور كم شد.( معادل ده امتياز به گريفندور اضافه شد!! )
-بيان جلوتر كي ميخواد بهش دست بزنه؟ آفرين الفياس بيا جلوتر بهش تعظيم كن.
پسركي جلو مي آيد و با دقت به مار نگاه ميكند و تعظيم ميكند و ناگهان مار حمله ميكند و او را مي بلعد.
-آفرين بچه ها به دقت نگاه كنين. ولدي به پاهاي الفياس كه به شدت تكان ميخوردند اشاره ميكند و ميگويد:به دقت كنين تا بفهمين قضيه از چه قراره... يك نفر ديگه از گريفندور كم شد. حالا كي ميخواد دوباره تمرين كنه؟

چند دقيقه بعد در كلاس مراقبت از موجودات جادويي

-آوادكداورا... كروشيو... واي من هميشه منتظر اين فرصت بودم تا دانشمو در اختيار نو گل هاي باغ دانش قرار بدم! بخور نجيني عزيزم.
نجيني حمله مي كند و پانزدهمين دانش آموز را هم مي بلعد و ناگهان ... بــــــــــــــوم!
نجيني از شدت خوردن زياد ميتركد و بلافاصله دامبدور به آنجا مي آيد.

-تسليم شو تام! اين آخرين هوركراكس تو بود. تو حالا فناپذيري. من تو رو عمدا تو اين كلاس راه دادم تا بتونم نجيني رو نابود كنم خوشبختانه خودت اين كارو كردي!
-اوه دامبلدور... بازم اشتباه كردي! تو واقعا فكر كردي من وقتي تو هاگوارتز باشم باز هم از نجيني به عنوان هوركراكس استفاده مي كنم؟
-منظورت چيه؟ تام؟
-من ديشب به تالار اسرار رفتم و اون تيكه از روحمو از نجيني به باسيليسك انتقال دادم.
-اما اون باسيليسك رو كه پاتر كشت.
-اوه... يادم رفته بود بگم كه من يه موجود جديد براي مطالعه بچه ها در درس مراقبت از موجودات جادويي آوردم!

ولدمورت رويش را به سمت بچه هاي كلاس كه حالا فقط يازده نفر بودند برميگرداند و ميگويد: تا هفته ديگه حسابي بخورين تا چاق بشين چون قراره كه هفته بعد بريم و باسيليسك را بررسي كنيم! هر كسي دو لوله كاغذ در ستايش من و جادوي سياه شعر نگه با خشم من روبرو ميشه.

ولدمورت برميگردد تا از كلاس بيرون برود و در آخرين لحظه به سمت دامبلدور برميگردد و ميگويد: راستي دامبلدور... از سال ديگه بايد پذيرش بچه ها رو افزايش بدي مي بيني كه تعداد بچه ها اصلا براي جلسه سوم كفايت نميكنه! حالا ميفهمم كه چرا اصرار داشتي گند زاده ها رو راه بديم, تدريس در هاگوارتز بايد طوري باشه كه همه انسان ها رو در بر بگيره. ولدمورت به سمت قلعه باز ميگردد و دامبلدور را با اين چهره تنها ميگذارد.


در مورد كلاس ها هم بايد بگم كهمن تاحالا تو كلاس مراقبت از موجودات جادويي شركت نكرده بودم اما يكي دوجلسه پيش رو خوندم و به نظرم كلاس هاي خوبي بودن اما موضوعاش يه خورده سخت بودن. در كل اگه بخوام بگم كلاس ها چطوري بودن بايد بگم: 1)عالي 2)خيلي خوب 3)متوسط 4)بد 5)افتضاح


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۹:۴۶:۳۹

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۰۸ یکشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
جلسه پنجم کلاس مراقبت از موجودات جادويي



بارتي کراوچ به آرامي و قدم زنان به سمت در کلاس مي رفت و پس از رسيدن به آن وارد شد و در را پشت سرش بست .

- سلام دانش آموزان عزيز هاگوارتز . ساکت ... اين جلسه ي آخري هست که در خدمت شما هستم و احتمالا از ترم بعدي شخص ديگري استادتون مي شه و احتمال اينکه من باشم خيلي کمه !

با اين حرف پروفسور کراوچ دانش آموزان شروع کردند به صحبت و پس از گذشت چندين دقيقه همه ساکت شدند و پروفسور کراوچ در حاليکه در کلاس راه مي رفت گفت :
- خب ... اين جلسه رو به تدريس نمي پردازيم و به سؤالاتتون جواب مي دم . هر کي سؤالي داره بپرسه ... دستتونو ببرين بالا !

به سرعت دستي از انتهاي کلاس علم شد و پروفسور کراوچ با اشاره ي انگشتش به وي به او فهماند که ميت واند سؤالش را بپرسد .

- ببخشيد استاد . شما اون مبحث توليد مثل جادوگران و ساحران رو برامون توضيح ندادين ... مي شه الان توضيـ ...
- نه ويزلي . جانشين مديريت از من خواستن که اين مبحث رو توضيح ندم , ايشون اين مبحث رو براي شما زود دوسنتن و بنده براي اينکه به رنک و مقام بهترين استاد هاگوارتز نزديک بشم مجبور شدم حرفشونو گوش بدم !

موجهاي نارضايتي از جلو و عقب کلاس طنين انداز شد ولي باز دستي بالا رفت و پروفسور کراوچ با انزجار به او اشاره کرد تا صحبت کند :
- ببخشيد پروفسور مي شه بگين که کي اين موضوع برامون خوبه ؟
- ببين ويزلي در اين رابطه مي توني با خود پروفسور پادمور صحبت کني !
- باشه ... حتما ! امشب يه کلاس خصوصي با هم داريم , باهاشون در اين رابطه اگه وقت شد صحبت مي کنم
- خوبه ! کسي ديگه سؤال نداره ؟

... وقت به سرعت مي گذشت و سيل عظيم سؤال هاي دانش آموزان بود که فضاي کلاس را پر کرده بود ...

بالاخره به پايان وقت کلاس نزديک مي شدند و پروفسور کراوچ به سمت تخته رفت و گفت :
- خب ... امروز يه تکليف آزاد داريم که شما از آخرين جلسه يه خاطره ي خوب به ياد داشته باشين !


تکاليف :
1- تکليف آزاده و هر چي مي خواين مي تونين بنويسين فقط يادتون باشه حداقل يک جملش ربط وافري به موجودات جادويي داشته باشه و کلا کل متن بي ربط نباشه !
30 امتياز !

2- نظرتون راجع به کلاس ها چي بود ؟ هر کي نظر پاچه خوارانه بگه صد در صد حداقل ازش 2 امتياز کم مي شه ... نظر واقعيتونو بگين !
هر کس نظر نده ازش 3 امتياز کم مي شه !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.