كلاس مراقبت از موجودات جادويي جلسه آخريك روز برفي بود و دامبلدور در اتاقش انتظار كسي را ميكشيد. در به صدا در آمد و دامبلدور جواب داد: بيا تو.
در باز شد و ولدمورت وارد شد.
-آه تام عزيزم چه افتخاري, بشين ...بشين. براي چه موضوعي به اينجا اومدي؟
-اومدم كلاس دفاع در برابر جادوي سياهو بگيرم.
-اوه... اما اين درس يه استاد داره و تو بايد تا استعفاي ايشون منتظر بموني! اما خوب... من ميتونم كه كلاس مراقبت از موجودات جادويي رو به تو بدم!
-واقعا؟ ايول دامبلي جون... خيلي با صفايي...! :bigkiss:
-پس از فردا صبح كارتو شروع كن.
فرداي آن روز در كلاس مراقبت از موجودات جادويي.-بياين جلوتر... امروز قراره كه روي يكي از انواع بهترين موجودات جادويي رو برسي كنيم, اين موجود براي اجراي بسياري از جادوهاي سياه لازمه و يكي از بهترين دوست هاييه كه ميتونين داشته باشين! كي ميدونه اسم اين چيه؟
-يه افعيه استاد...
-آفرين! آواداكدورا, يك نفر از گريفندور كم شد.( معادل ده امتياز به گريفندور اضافه شد!!
)
-بيان جلوتر كي ميخواد بهش دست بزنه؟ آفرين الفياس بيا جلوتر بهش تعظيم كن.
پسركي جلو مي آيد و با دقت به مار نگاه ميكند و تعظيم ميكند و ناگهان مار حمله ميكند و او را مي بلعد.
-آفرين بچه ها به دقت نگاه كنين. ولدي به پاهاي الفياس كه به شدت تكان ميخوردند اشاره ميكند و ميگويد:به دقت كنين تا بفهمين قضيه از چه قراره... يك نفر ديگه از گريفندور كم شد
. حالا كي ميخواد دوباره تمرين كنه؟
چند دقيقه بعد در كلاس مراقبت از موجودات جادويي-آوادكداورا... كروشيو...
واي من هميشه منتظر اين فرصت بودم تا دانشمو در اختيار نو گل هاي باغ دانش قرار بدم!
بخور نجيني عزيزم.
نجيني حمله مي كند و پانزدهمين دانش آموز را هم مي بلعد و ناگهان ... بــــــــــــــوم!
نجيني از شدت خوردن زياد ميتركد و بلافاصله دامبدور به آنجا مي آيد.
-تسليم شو تام
! اين آخرين هوركراكس تو بود. تو حالا فناپذيري. من تو رو عمدا تو اين كلاس راه دادم تا بتونم نجيني رو نابود كنم خوشبختانه خودت اين كارو كردي!
-اوه دامبلدور
... بازم اشتباه كردي! تو واقعا فكر كردي من وقتي تو هاگوارتز باشم باز هم از نجيني به عنوان هوركراكس استفاده مي كنم؟
-منظورت چيه؟ تام؟
-من ديشب به تالار اسرار رفتم و اون تيكه از روحمو از نجيني به باسيليسك انتقال دادم.
-اما اون باسيليسك رو كه پاتر كشت.
-اوه... يادم رفته بود بگم كه من يه موجود جديد براي مطالعه بچه ها در درس مراقبت از موجودات جادويي آوردم!
ولدمورت رويش را به سمت بچه هاي كلاس كه حالا فقط يازده نفر بودند برميگرداند و ميگويد: تا هفته ديگه حسابي بخورين تا چاق بشين چون قراره كه هفته بعد بريم و باسيليسك را بررسي كنيم
! هر كسي دو لوله كاغذ در ستايش من و جادوي سياه شعر نگه با خشم من روبرو ميشه
.
ولدمورت برميگردد تا از كلاس بيرون برود و در آخرين لحظه به سمت دامبلدور برميگردد و ميگويد: راستي دامبلدور... از سال ديگه بايد پذيرش بچه ها رو افزايش بدي مي بيني كه تعداد بچه ها اصلا براي جلسه سوم كفايت نميكنه!
حالا ميفهمم كه چرا اصرار داشتي گند زاده ها رو راه بديم, تدريس در هاگوارتز بايد طوري باشه كه همه انسان ها رو در بر بگيره. ولدمورت به سمت قلعه باز ميگردد و دامبلدور را با اين چهره
تنها ميگذارد.
در مورد كلاس ها هم بايد بگم كهمن تاحالا تو كلاس مراقبت از موجودات جادويي شركت نكرده بودم اما يكي دوجلسه پيش رو خوندم و به نظرم كلاس هاي خوبي بودن اما موضوعاش يه خورده سخت بودن. در كل اگه بخوام بگم كلاس ها چطوري بودن بايد بگم: 1)عالي
2)خيلي خوب 3)متوسط 4)بد 5)افتضاح