هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۸:۵۵ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۶
#45

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
بارتی با تعجب به گابر خیره شد:
- ردولف کیه؟ من بارتی ام بابا.
- چرت و پرت نگو، ردولفه!
- ای بابا! حالا هی بگو ردولف، ردولف! نه انگار بین تو و ردولف یه خبرایی هست.
گابر که حوصله اش سر رفته بود پس کله بارتی رو گرفت و سرش رو به سمت ماشین گشت آرشاد چرخوند که ردولف اونجا با یه بلندگوی توی مایه های بلندگوی سبزی فروشها داشت حرف، ببخشید فریاد می زد:
- به اسم شخص وزیر، کالین بن الکریوی بهتون دستور می دم واستین!
بارتی و گابر به این حالت توقف ماشین و پیاده شدن ردولفو نگاه می کردن.
ردولف بشکن زنون از ماشین پیاده شد و درست روبروی اونا ایستاد.
ردولف: خب خب خب! این مورد خیلی جالبه! فکر کنم امروز دو تا از مقامات وزارتخونه اخراج بشن
بارتی هاج و واج به ردولف: واقعا" ؟ آخه واسه چی؟ حالا کیا قراره اخراج بشن؟
گابی و ردولف:
بارتی:
ردولف که فهمید بارتی حسابی از مرحله پرته دست کرد زیر رداش ( ردای خودش بابا! ) و یه طومار بلند بالا در آورد و داد به گابر!
ردولف: اینو بلند واسه بارتی بخون!
گابر: به من چه! خودش بخونه.
ردولف: این شوهرت خیلی شوته، شک دارم اصلا" بتونه بخونه.
بارتی: ها ؟ نه من چن کلاس اکابر رفتم بلدما!
ردولف : نخواستیم اصلا"! خودم میخونم.
ردولف سینه سپر کرد و طومار رو مدل داروغه کارتون رابین هود جلوی صورتش گرفت و شروع به خوندن کرد:
"همی با یاد ریش مرلین و به پاس زنده داشت سنن نیک خود مرلین و برای ساکت کردن دشمنان آسلام و پیروزی موعود بر آنها بدین وسیله لایحه ای بدیع و نیکو به تصویب همی رسانم و زین پس ظهور هر نوع ساحره ای اعم از آسلامی و غیر آسلامی در معابر عمومی را ممنوع همی گردانم و حضور آنها همی در ملاء عام محل ایراد است و قانون جدید با این عنوان وضع همی شود: مرد بیرون دنبال نون - زن توی خونه حفه خون! در صورت تخطی از این قانون بار اول هر ساحره به صد بار طلسم کروشو و دفعه دوم آوادا کداورا خواهد شد - وزیرالوزرا، کالین بن الکریفی ملقب به کالین ابن ال لادن"

بارتی(): اوهوی ضعیفه! همین الان آپارات کن خونه. خوش ندارم جلو دست و پام ببینمت.
گابر:
ردولف:
گابر با چشمانی اشکبار از اونا دور شد و یه کم بعد...پوف! غیبش زد.
ردولف و بارتی هم دست گردن هم انداختن و به سمت وزارتخونه راه افتادن تا به همراه وزیر اولین روز بدون حضور ساحره ها رو جشن بگیرن.

اما گابر زبل تر از این حرفا بود...به محض اینکه پاشو خونه گذاشت پیام هایی اکسپرس به سران فاطی کماندوها، خانباجی ها و زن داداشا فرستاد و بهشون گفت برای جنگی خونین آماده بشن!

آیا بزرگترین جنگ تاریخ جادوگری در حال شروعه؟ آیا بارتی و گابی می تونن بعد از این زیر یه سقف زندگی کنن؟ آیا کالین روحشو از الیاس بازخرید می کنه؟


تصویر کوچک شده


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۸:۵۰ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۶
#44

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
بارتی با تعجب به گابر خیره شد:
- ردولف کیه؟ من بارتی ام بابا.
- چرت و پرت نگو، ردولفه!
- ای بابا! حالا هی بگو ردولف، ردولف! نه انگار بین تو و ردولف یه خبرایی هست.
گابر که حوصله اش سر رفته بود پس کله بارتی رو گرفت و سرش رو به سمت ماشین گشت آرشاد چرخوند که ردولف اونجا با یه بلندگوی توی مایه های بلندگوی سبزی فروشها داشت حرف، ببخشید فریاد می زد:
- به اسم شخص وزیر، کالین بن الکریوی بهتون دستور می دم واستین!
بارتی و گابر به این حالت توقف ماشین و پیاده شدن ردولفو نگاه می کردن.
ردولف بشکن زنون از ماشین پیاده شد و درست روبروی اونا ایستاد.
ردولف: خب خب خب! این مورد خیلی جالبه! فکر کنم امروز دو تا از مقامات وزارتخونه اخراج بشن
بارتی هاج و واج به ردولف: واقعا" ؟ آخه واسه چی؟ حالا کیا قراره اخراج بشن؟
گابی و ردولف:
بارتی:
ردولف که فهمید بارتی حسابی از مرحله پرته دست کرد زیر رداش ( ردای خودش بابا! ) و یه طومار بلند بالا در آورد و داد به گابر!
ردولف: اینو بلند واسه بارتی بخون!
گابر: به من چه! خودش بخونه.
ردولف: این شوهرت خیلی شوته، شک دارم اصلا" بتونه بخونه.
بارتی: ها ؟ نه من چن کلاس اکابر رفتم بلدما!
ردولف : نخواستیم اصلا"! خودم میخونم.
ردولف سینه سپر کرد و طومار رو مدل داروغه کارتون رابین هود جلوی صورتش گرفت و شروع به خوندن کرد:
"همی با یاد ریش مرلین و به پاس زنده داشت سنن نیک خود مرلین و برای ساکت کردن دشمنان آسلام و پیروزی موعود بر آنها بدین وسیله لایحه ای بدیع و نیکو به تصویب همی رسانم و زین پس ظهور هر نوع ساحره ای اعم از آسلامی و غیر آسلامی در معابر عمومی را ممنوع همی گردانم و حضور آنها همی در ملاء عام محل ایراد است و قانون جدید با این عنوان وضع همی شود: مرد بیرون دنبال نون - زن توی خونه حفه خون! در صورت تخطی از این قانون بار اول هر ساحره به صد بار طلسم کروشو و دفعه دوم آوادا کداورا خواهد شد - وزیرالوزرا، کالین بن الکریفی ملقب به کالین ابن ال لادن"

بارتی(): اوهوی ضعیفه! همین الان آپارات کن خونه. خوش ندارم جلو دست و پام ببینمت.
گابر:
ردولف:
گابر با چشمانی اشکبار از اونا دور شد و یه کم بعد...پوف! غیبش زد.
ردولف و بارتی هم دست گردن هم انداختن و به سمت وزارتخونه راه افتادن تا به همراه وزیر اولین روز بدون حضور ساحره ها رو جشن بگیرن.

اما گابر زبل تر از این حرفا بود...به محض اینکه پاشو خونه گذاشت پیام هایی اکسپرس به سران فاطی کماندوها، خانباجی ها و زن داداشا فرستاد و بهشون گفت برای جنگی خونین آماده بشن!

آیا بزرگترین جنگ تاریخ جادوگری در حال شروعه؟ آیا بارتی و گابی می تونن بعد از این زیر یه سقف زندگی کنن؟ آیا کالین روحشو از الیاس بازخرید می کنه؟


تصویر کوچک شده


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۶
#43

فرد   ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
از مغازه شوخي‌هاي جادويي برادران ويزلي - كوچه دياگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
بارتي و گابر كه هر دو به هدف خود رسيده بودند از دفتر وزير با خوشنودي خارج شدند و به يه رستوران رفتن تا غذايي بخورن و دلي از عذا (؟!) در آورند !
پس از شام به خونشون كه بالاي دفترشون بود رفتند تا با خيالي راحت بخوابند !
----------------------------------------------------------------------------------
در حالي كه بارتي و گابر در اتاقشون خواب بودن و بارتي خواب ساحره‌هاي مردم رو مي‌ديد ( منحرف‌ها مربوطه به كارش بود ديگه ) و گابر هم خواب ساحره سالاري در جامعه جادوگري ، در دفتر وزير اتفاقات مهمي و غيرمنتظره‌اي در حال وقوع بود.
* دفتر وزير - ساعت ؟؟؟؟؟ ، شما نصفه شب بگيريد ، آخه اون وقت شب ساعت از كجا گير مي‌آوردم *
يك شخص ناشناس ريش و پشم‌‌دار داشت با وزير مي‌حرفيد.
( شخص ناشناس : ش.ن )
ش.ن : ببين تو وزيري نبايد هر چي اين ساحره‌ها مي‌گن رو گوش كني كه ، براي مقامت خوب نيست ، فردا اينجا رو هم از تو مي‌گيرن.
وزير : همانا ما عضو هيئت رئيسه زز ان جادوگري مي‌باشيم. باشد كه ريش مرلين قبول كند.
ش.ن : تو روحت رو به من بفروش ( همون هر چي گفتم تو عمل كن ديگه ) ، من تضمين مي‌كنم براي هميشه وزير سحر و جادو باشي و قول مي‌دم كه قدرت ولدمورت رو هم داشته باشي.
وزير : مرلين كجايي كه ببيني بر وزير سحر و جادو چه پيشنهادهاي ننگيني مي‌دهند. اگر يك بار ديگر از اين پيشنهاد‌ها دهي همانا حساب تو با دامبل و گراب خواهد بود.
ش.ن: باب اشتباه كردم ، حالا مي‌‌شه با اين گراب كنار اومد ولي اين دامبل خيلي خطرناكه ، حتي نمي‌شه چند ثانيه هم باهاش تنها باشي.
پس از كمي فكر كردن شخص ناشناس دوباره به حرف آمد
ش.ن : جهنم و ضرر ، اصلاً يه كار ديگه مي‌كنيم. تو روحت رو به من بفروش من قول مي‌دم برات دوربين ديجيتال بخرم و يك كارت خبرنگاري هم برات مي‌گيرم تا بتوني هر وقت خواستي از اين كله زخمي بدون مزاحمت عكس بگيري.
وزير تا اين پيشنهاد ننگين را شنيد ، ديگه نتونست تحمل كنه.
وزير : همانا اين كارهايي را كه فرمودي خواهي كرد ، الياس ؟ ( شخص ناشناس لو رفت. )
و بالاخره وزير بي‌اراده و عقده عكس گرفتن از كله زخمي روحش رو به الياس فروخت. ( الياس بعد از اينكه مرد ، خودش روحش رو به شيطان فروخت تا بتونه دوباره زنده بشه ) ، و فروختن روح وزير به الياس همان و وضع قانون سخت‌تري عليه ساحره‌ها همان.
* صبح آن شب كه ميشه فردا صبح *
بارتي و گابر بعد از اينكه صبحونشون رو خوردن ، رفتن بيرون كه هم يه هوايي بعد از چند روز پر مشغله عوض كنن و هم مردم ازشون تشكر كنن ولي در كمال ناباوري ديدن هيچ ساحره‌اي در خيابان‌ها نيست. بعد از طي طريقي چند صدايي از پشت سرشون شنيده شد.
ويو ويو ويو ويو ( صداي آژير پليس ). و صدايي از بلندگو بلند شد:
- : گابر و بارتي. دستاتون رو ببريد بالا و پاهاتونم بزاريد رو سرتون.
گابر كه صدا رو شناخته بود با حالت بهت زده ( اين شكلي ) گفت:
- : رودلف ...

قانون وضع شده چه بود؟ آيا وزير مي‌تواند در مقابل زز بودنش مقاومت كند ؟ آيا بارتي و گابر باز هم خواهند توانست اين مأموريت رو با موفقيت به پايان برسانند؟ همه اينها در پست‌هاي آينده مشخص خواهند شد.


شک ندارم که اگر خداوند قبل از حضرت آدم تورا می آفرید شیطان اول از همه سجده می کرد


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶
#42

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
دي ري ري ري ري دِ دِ دن ! ( موزيك متن فيلمو داشتي ؟ )

ماند همونكاري رو مي كنه كه بارتي گفت و به صورت خنده داري خم شده بود و مراقب بود چوبدستيش نيفته زمين كه گابريل اونو بر مي داره و مياد بچرخونه مثل كابويا كه چوبدستي از دستش ميفته و اينشكلي مي شه ====> تصویر کوچک شده

بارتي : تصویر کوچک شده
گابريل : ببخشيد حالا !

ماندي كه داشت از در عقب در مي رفت تا پاشو گذاشت بيرون باز با چهره ي خشن بارتي روبرو شد و بارتي اوو به داخل هدايت كرد و دستور داد دستان مبارك وزير گرامي را باز كنند و ايشان را به دفتر خصوصيشان فرستاد به همراه گابريل .
و ماندي را نيز با دستور وزير اعظم به بازداشتگاه موقت آزكابان فرستادند تا خودشان به حسابش برسن !
بارتي كه مثه بچه مثبتا نشسته بود و گابي هي به وزير در مورد شجاعت هاي بارتي مي گفت كه بالاخره وزير خسته شد و گفت :

- آخه يه مرگخوراه ! واسه همين انقدر شجاعه !
- خب منم مرگخوارم ولي انقدر شجاع نيستم !
- راست مي گه تصویر کوچک شده

وزير كه بيخيال شده بود باز به حرفاي گابي گوش كرد و بالاخره پس از چندين ساعت صحبت راضي شد كه مقدراي پول به اونا بده و حقوقشونو ببره بالاتر !
بارتي كه انسان وظيفه شناسي بود در مورد مشكل ساحره ها هم با وزير صحبت كرد و ايشان كه از انسان دوستي بارتي بسيار خشنود شده بودند قول دادند كه به زودي اين لايحه را از تصويبيت در بيارن و كلا بذارن كه ساحره ها راحت باشن و با جادوگرا و ساحرها راحت اپارات كنن و هر كاري مي خوان بكنن !
بارتي هم به ايشان قول دادند كه در اسرع وقت براي ايشون يه ساحره از نوع آسلاماتيك يا غير آسلاماتيك ولي زيبا پيدا كنند تا به عقد دائم در بياورند و كلا تنها نباشن آخر عمري

بارتي و گابر كه هر دو به هدف خود رسيده بودند از دفتر وزير با خوشنودي خارج شدند و به يه رستوران رفتن تا غذايي بخورن و دلي از عذا (؟!) در آورند !
پس از شام به خونشون كه بالاي دفترشون بود رفتند تا با خيالي راحت بخوابند !



مي تونين سوژه رو تموم شده حساب كنين , ولي اگر دوست دارين مي تونين يه كاري كنين كه وزير نتونه اين لايحه رو برداره و كار بارتي و گابي ادامه پيدا كنه !



Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۶
#41

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
طبقه ی بالا

کالین : هااااااا ! ای ماندی ، من که میدانم ، من که میدانم تو چرا مرا دزدیدیدیه ای !( الان این کلمه رو هر کی بتونه بخونه جایزه میدم بهش )
ماندی : منم دزدیدمت به بفهمی دیه ! موها... ها .. اهم ! هاها !
دزد 2 : هی آقای وزیر ، بهتره که دیه با وزارت و اینا خدافظی کنی ! اوکی ؟
کالین : همانا مرلین پشت من است و متاسفانه باید بگویم که نمیدونستم قزوینی هم هست ! بیا بیرون بینم !


کالین دستشو (مگه دستش بسته نبود ؟ ) میبره پشت صندلی ، یخه ی لباس ِ مرلین رو میگیره شوتش میکنه از پنجره بیرون . ----- این تیکه از پست ، فقط برای طولانی تر شدن ِ پست بود و ارزش دیگری ندارد . -------- بعد هم به ماندی لبخند میزنه وادامه میده :


- داشتیم میگفتیم ، بنده همیشه همی مرلین پشت و پناهم بوده و خواهد است ! ، تازه اشم شوما دزدان را به زندان می فکنم . کجاشو دیدی ! بوقی !
ماندی : این چرا اینقد شیر شده یه هو ؟

صدای زد و خوردی از سوی در و اون ورا شنیده میشه و ماندی با همون حالت ِ با یه حرکت ِ سریع ، و وزیر کش ! به سوی در برمیگرده . گابر که از در وارد شده بود و شتلق ! رو زمین ولو بود ، با حالت به ماندی خیره شد .

گابر : اهم ... ، اومدم که ببینم خوبید خوشید ؟ در سلامتی کامل به سر میبرید ؟ ها ؟
ماندی : تو دیگه چی میگی !
گابر : اا ! اینکه ویزیر ِ خودمونه ! هییییییی ! ماندی ، تو ؟
کالین : خب ابله خدا ! مرا نجات بده تا نزدم بوقتون نکردم !

ماندی چوبدستی اشو میکشه ولی از اون سریع تر ، چوبدستی دوست ِ ماندی رو با یه طلسم ِ فوق خطرناک جادومیکنه و بعد روی گردن ِ ماندی ، همون چوبدستی جا خوش میکنه .

بارتی : دستاتو بذار رو زمین ، چوبدستی اتو بذار رو سرت ! ( با صدای این شخصیت بدای فیلما بخونید . )


[b]دیگه ب


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#40

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
گابریل گوشهاش رو تیز کرد. شنیدن این صحبت ها خیلی مهم بود و میشه گفت آینده حرفه ایش به این صحبت ها وابسته بود، واسه همین سرعتش رو کمتر کرد و چوبش رو تکونی داد و گفت:
- نویز ماکسیموس!
به جای اینکه صداهای مورد نظر گابی زیاد بشه فقط صدای بوق ماشین و خالی کردن بار و سر و صدای کارگرها توی گوشش رفت.
- ای بابا غلط کردم. سایلنسیو!
دوباره همه چی به حالت اول برگشت ولی هنوز نفهمیده بود اونا چی میگن. اینطوری فایده نداشت! باید اراده و قدرتش رو ثابت می کرد، ترس که نداشت. لولو خور خوره هم راه دفاع داره! با این قوت قلب، هر چی نیرو توی خودش سراغ داشت جمع کرد و به سمت اونها برگشت:
- چیه دارین دو ساعته پچ پچ می کنین؟
خانباجی ها با چادر جلوی دهنشون رو گرفته بود اما از لرزش های پارچه چادر و نگاه های تند و تیزی که به گابی و گاهی به هم دیگه مینداختن معلوم بود جلسه غیبت هنوز داغه! گابی که دیگه کاسه صبرش لبریز شده بود به یکیشون اشاره کرد که بیاد جلو و گفت:
- دارین غیبت منو می کنین؟
- ما؟ اوا مرلین به دور خواهر. شوما به این خوبی،خانومی!
-
اما یکی دیگه از خانباجی ها اومد جلو و اون یکی رو هل داد کنار و درست جلوی گابی ایستاد:
-آره آبجی! ما با این قضیه مشکل داریم.
- کدوم قضیه؟
- اون شوهر بی دست و پات عرضه نداشت واسه من هم از اون پارچه های گل من گلی جور کنه؟
- پارچه؟
- همونایی که سوارش شدن و پرواز کردن!
- آهان! قالیچه پرنده رو میگی. بابا همونم به زور گیر آورد بدبخت! الانه خیلی کمیاب شده.
- اون وقت ما باید عین این موگل ها پیاده راه بیفتیم توی خیابون. خودتو نبین کتونی پوشیدی! ماها همه کفش پاشنه بلند پا کردیم!
گابی که مونده بود چیکار کنه مشغول فکر کردن شد. بدون اینا نمی تونست ماموریتش رو انجام بده و کلی راه تا خونه لسترانج ها بود. توی این فکر ها بود که صدای فریاد آشنایی اون رو از تفکراتش در آورد:

صدای فریاد: همی مگر مرلین ترا آرشاد نماید.

گابی: شما هم شنیدین؟ از کجا بود؟
خانباجی: از بالای همین ساختمون متروکه بود.
گابی: سفر ما به پایان رسید! همه با هم برای نجات وزیر میریم بالا!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۶ ۰:۰۵:۲۸

تصویر کوچک شده


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#39

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
قالیچه ی پرنده - روش دقیقا !

بارتی : وا خانوم . شوما رو بنده جایی دیده ام ؟
خانوم : نه !خرس .
بارتی : خرس کو ؟
خانوم : اینا!
بارتی : خب وقتی نمیتونی فرق آدمو از خرس تشخیص بدی و اینا ..
خانوم : جیییییغ ! بابا خرس پشتته !
بارتی برمیگرده و میبینه که ای باب ! یه خرس در ابعاد ِ گراپ سفار ! بر جاروی اونا شده . فاطی ها هم که بارتی قربونشون بره (!) دو برابر گراپ . بنابراین ، برای مدتی قیافه ی حالتی بارتی دیده میشه بعد گردنش کش میاد و می افتن .

یه جای مرموز

کالین : همانا وقت ِ اذان است ! بنده باید روزه بشکنم .
دزدا : چی ؟
کالین : همی من امروز روزه بودم که دگر جادو نکنم وگرنه هر دو را قزوینیوس میکردم .
دزدا :
کالین : همی بنده را آزاد بنمایید که میخواهیم شوما را وزیر بکنیم . وزیر حمایت از دزدان !

یکی از اون دو نفر جلو میاد ؛ جورابی که روی سرش بوده رو میکشه بالا و در میاره .

کالین با دیدن ِ اون چهره ی آشنا : !!


[b]دیگه ب


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۶
#38

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بارتي خطاب به گابريل: گاب من با دسته ي اول يعني زن داداشا مي روم و بعد با دستش سي تا ساحره چادر صورتي رو كه پشت سرش ايستادن نشون مي ده ، و تو با دسته ي دوم يعني خاله خان باجي ها برو و بعد بادستش يه دسته ساحره رو كه كنار در ايستادن رو نشون مي ده كه چادر سياه به سر زدن و دارن تو گوش هم غيبت مي كن .

گابريل با حالتي كه انگار گول خورده باشد : اء...... من با اينا برم ، اينا مغرم رو مي خورن .

بارتي مدافعانه گفت : خب من چي كار كنم ؟؟؟ اينا كه بد ترن مدام مي خواهن چادراشون رو در بيارن . من بايد پنچ دقيقه پنج دقيقه بهشون بگم كه چادراتون رو در نيارين مگر نه مامورين طرح ارتقاء امنيت اجتماعي مياد جمعمون مي كنه همين چادر صورتي خودش ريسك بزرگيه .

گابريل با هول گفت : نه قربونت همينا خوبن . حالا كجا رو بگرديم؟؟؟ بهتره من با گروهم بريم خونه ي رو مالفوي اينا رو بگرديم و شما هم برين خونه ي لسترنج ها رو بگردين .

بارتي كه آماده بود گفت : خب باشه پس راه بيفت .
بارتي رو به زن داداشا كرد و با صداي نسبتا بلندي گفت : چند نفرتون مي تون آپارات كنه .
دست نصفيشون بالا رفت
بارتي كه اندكي عصباني شده بود گفت : خب مجبوريم با قاليچه ي پرنده بريم .
صداي جيغ خوش حالي ساحره ها بالا رفت .



Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
#37

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
نزدیکای غروب بود و کالین در دفترش تهنای تهنا نشسته بود و ورقای صورتی و سفیدی رو جابه جا میکرد و مدام میذاشت توی کشوش ، دوباره در میاورد میذاشت رو میز. خلاصه که مشغول کار کردن بود ، که در ِ اتاقش باز شد . دو نفر مجهول الهویه وارد شدند و یکی از اونا که هیکلی بزرگتر داشت ، جلو اومد .


همون یارو : کالین کریوی ؟


کالین : همانا تو کیستی مرد آسلام که چُنین سیاه پوشیده ای ؟ مگر نمیدانی سیاه رنگ ِ عشق است ؟

همون یارو سرشو برمیگردونه و به پشت ِ سریش نگاه میکنه .متوجه میشه که کالین غیر قابل تحمل تر از چیزیه که نشون میده . در نتیجه ، هر دوشون از روش خشنی وارد عمل میشن .

همون یاروی دومی !: دستاتو بذار رو زمین ، چوبدستی اتو بذار رو سرت !()

کالین : همی منظورتان این بود که دستامو بذارم علی السرم ، چوبدستی ام رو زمین بیندازم ، نه ؟

همون یارو : هر کاری میکنی ، فقط یه چیزی بذار رو سرت یه چیزی هم رو زمین ! بدو ... (الان مثلا کالین کارهای فوق رو انجام داد ) خوبه . تو ، برو دستاشو ببند !

دومین نفر میره و دستای کالین رو میبنده و بعد با به رفیقش نگاه میکنه . کالین هم که تازه متوجه قضایا شده فریاد میزنه که آقا من وزیرم و اینا !

چند ساعت بعد

در دفتر کالین دوباره با شدت باز میشه و بارتی و گابریل که وارد اونجا شده اند ، با میز خالی ِ کالین مواجه میشن .

بارتی : زرشک ! پس کوشش این کالین ؟

گابریل به یه نقطه ای از زمین اشاره میکنه که چوبدستی ِ کالین همون جا مونده بوده . بارتی و اون نگاه های حالتی به چوبدستی میندازن و بعد به دنبال ِ حمایت از حقوق ساحره ها برای پیدا کردن ِ کالین بسیجی از ساحره های مخالف طرح رودولف رو جمع میکنن . ایا موفق به پیدا کردن کالین در راستای حمایت از ساحره ها ! خواهند شد ؟


[b]دیگه ب


Re: ستاد مركزي حمايت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۶
#36

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
خلاصه سوژه :

بارتي و گابي تو دفترشون كار مي كردن كه يه دفعه ملت ساحره ريختن تو ستاد و گله و شكايت از قانوني كه تازه تصويب شده بود . قانون از اين قرار بود " ساحره ها نمي تونستن با ساحر ها و جادوگران ارتباط برقرار كنن و بايد چادر مي ذاشتن و اينا "
بارتي و گابي هم در اين راه كارهايي كردن از قبيل " مرحله ي اول : رفتن بين مردم و نظرشونو پرسدين , مرحله ي دوم : خواستن لايحه رو بردارن به كمك مرگخواران كه از طريق رودلف لو رفتن و بدست فاطي كماندو ها خفت شدن "
ولي كالين اومد و نجاتشون داد و بهشون مأموريتي داد كه " بايد يم رفتن حق زن همساده ي كالينو از شوهرش مي گرفتن " كه گابي و بارتي اونا رو آشتي دادن تو يه مهموني و يه دفتر جديد كه خونه هم بالاش بود رو از كالين گرفتن .
بعد گابي و ملت مرگخوار رفتن كه رودلفو خفت كنن كه اونو با 40 تا فاطي كماندو در تاريكي ديدن و بالاخره گابي و بارتي و بليز با رودلف يه جلسه گذاشتن و قرار شد كه رودلف لايحه رو از تصويبي در بياره , ولي از فرداش بدتر كرد و ملت ساحره دوباره ريختن تو ستاد و گله و شكايت و اين حرفا كه " بارتي و گابي با رودلف دستشون تو يه كاسه اس " بارتي هم اونا رو ريخت بيرون و با گابي به فكر كردن پرداختند كه " چه كنن چه نكنن ؟ " بالاخره هم به اين فكر رسيدن كه برن پيش وزير !
***
خب اگه فهميدين كه هيچي ! اگه نفهميدين مي تونين پستا رو دوباره بخونين ! نه منظورم اينه كه پست آخرو بخونين و ادامه بدين !



با احترام
بارتي كراوچ
وزير حمايت از ساحره ها








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.