ماموريت الف دل باشد كه الف دال پيروز باشد !!!سوژه ي جديد الف دالي ها كه مشغول جمع كردن وسايلاي سفرشون و يا به عبارتي پيك نيك تازه اشون بودن با صداي سرفه گرابلي و فراخوان گودريك جمع شدند تا به حرف هاي گرابلي گوش كنند .
گرابلي پس از نگاهي به كل الف دالي ها و ابراز رضايتمندي از حضور همه گفت :
- خسته نباشيد ، فكر كنم كه تمام اسباب هاي لازم رو برداشتيد . همه تون مي دونيد كه ما به دعوت آبرفورث داريم مي ريم آزكابان تا يه آب و هوايي عوض كنيم .
پرفسور اسپراوت دستش را بالا كرد و گفت :
- ببخشيد ، جاي بهتري پيدا نكرديد ؟!
گرابلي نگاهي به گودريك انداخت و با چشم و ابرو به وي اشاره كرد كه به گونه اي اسپراوت را ساكت كند . سپس ادامه داد :
- از اونجايي كه اونا از ما دعوت كردند بايد حواستون باشه كه خيلي مودبانه رفتار كنيد و نهايت ادب را به جا آوريد .
اينبار ديدا دست بلند كرد و گفت :
- چرا بايد بريم آزكابان ، جاي بهتري پيدا نكرديد ؟
- گودريك ..اوم
يكساعت بعد الف دالي ها پس از رسيدن به آزكابان در حال گشت و گذار در جاهاي مختلف بودند و از آزكابان ديدن مي كردند .
گرابلي در سلول هاي انفرادي مشغول قدم زدن بود كه يهو يكي از زندانيان از پشت ميله ها گلوي او را گرفت و به در چسبانيد .
گوش او را نزديك دهنش كرد و گفت :
دارن ميان ...فرار كن...باهات
مي كنن...جونتون در خطره ...بهتره
گرابلي چوبش را به زور از جيبش در آورد، نوكش را به سمت زنداني نشانه رفت و گفت :
- استيوپفاي
سپس با عجله نزد آبر رفت و موضع را براي او شرح داد .
آبر از گرابلي شماره ي زندان را خواست و پس از بررسي ليست سلول هاي انفرادي گفت :
- امكان نداره ، اون سلول شش ماهه كه خالي ...حتما دچار اشتباه شدي .
- باور نمي كني؟ بيا بريم بهت نشون بدم ...
آن دو به سمت سلول رفتند . آبر در سلول را باز كرد و داخل شدند .
هيچكس در سول نبود ، سلول خالي خالي بود .
- امكان نداره ، همينجا گلوي منو گرفت و گفت مي خورمت
-
-
-
- مي خورمت نه ، ولي يه سري اراجيف گفت
- بيا بريم ، بيا بريم صددرصد توهم زدي ...بيا بريم
در همين موقع جلوي در زندان نور سفيدي خيره كننده اي به وجود آمد و آن دو را بليعد .
------------------
توضيح سوژه: گرابلي و آبر توسط اون نور به يه بعد و مكان ديگه اي رفتند و در زمان و تاريخ گم شده اندد .
الف دالي ها بايد يه جوري از اين موضوع پي ببريند و به كمك معاون گولاخشون
يه راهي براي نجات اون دو پيدا كنند .
نكته : سوژه طنز مي باشد .
ویرایش شده توسط گودریک گریفيندور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۴ ۷:۴۱:۴۶
ویرایش شده توسط گودریک گریفيندور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۴ ۷:۴۹:۰۴
[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت