هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸
#82

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
سوژه ی بسی جدید!

روزی روزگاری کلوپی بود به نام کلوپ ورزش های جادویی.

این کلوپ شامل بازی ها و مسابقات جادویی می شد.مانند کوئیدیچ که خیلی طرفدار داشت،شطرنج جادویی،انواع بازی های سنگی و همچنین خیلی بازی های دیگر.

متاسفانه این کلوپ به دلایل خاصی دیگر کاربردی نداشت و به قول معروف داشت خاک می خورد ولی یک جادوگر به نام دیدالوس دیگل به همراهی اعضاء کلوپ شطرنج جادویی مجوز باز کردن این ورزشگاه رو گرفتند.آنها برای تفریح و سرگرمی و یا برای تمرین شطرنج(دلیل اصلی) به این کلوپ آمده اند.

در کلوپ!

دیدالوس دیگل در را باز کرد و به تالار خاک گرفته ای که در مقابل شبود نگاهی انداخت و بسیار نارحت شد.آنجا خیلی کثیف و بی ریخت بود.

دیدالوس بلافاصله برگشت و به کینگزلی گفت:کینگزلی؟اینجا باید یک گردگیری حسابی بشه!

کینگزلی گفت:آره!راست میگی!بچه ها برید گردگیری.

به این ترتیب همه ی شطرنج بازان شروع به تمیز کردن کلوپ کردند...

در این هنگام_خانه ی ریدل!

لرد روی تختش نشسته بود و داشت برای نجینی که جدیدا بیمار شده بود لالایی می خواند تا بخوابد که یکدفعه...شترق!در باز شد!

بلاتریکس که خیلی نفس نفس می زد پیش لرد رفت و گفت:مای لرد!

ولدمورت که خیلی عصبی شده بود که مارش از خواب پریده بود فریاد زد:چی شده هان؟چرا یانجوری وارد میشی؟

بلاتریکس گفت:م...م...م...مای لرد...م...م...م!

لرد گفت:بابا جون کچل ترم کردی چرا درست حرف نمیزنی بفهمیم چی میگی؟

-مای لرد مرگخواران پژمرده و نارحت شدند.

-خب به من چه؟

-اونا...راستش اونا...یعنی ما می خواهیم که بریم کمی تفریح کنیم...

-تفریح؟تفریح؟تو عقلتو از دست دادی؟

بلاتریکس که نا امید شده بود گفت:باشه لرد باشه!

ولی نجینی گفت:سووسشوسویسوشوسووچسوششسسوویشوس!!!(به حرفش گوش کن!)

لرد:سووسیسوشس؟(چرا باید به حرفش گوش کنم؟)

نجینی:سوسشسوی.(چون که من هم مثل مرگخواران تو پژمرده شدم.منم دلم تفریح می خواد.اصلا خودتم پژمرده شدی)

کارگردان:آخه نادان!تو فکر می کنی نجینی این همه حرف زد؟

نویسنده:نه!یعنی آره!


لرد قبول کرد و قار شد همه آنتونین را بفرستند تا به کلوپ ورزشهای جادویی برود و آنجا را بگیرد ولی...کلوپ در دست شططرنجی ها بود...چه شود!!!

ادامه دهید دوستان خوب من!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۶
#81

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
_:پاشو بیا بریم.ایگور.
_:نمیخوام!من نمیام.من امروز با یه خانومه قرار دارم.
_:بهت میگم پاشو بیا.اونجا اونقدر ساحره های خوشتیپ و خوش هیکل با تاپ و دامن کوتاه ریخته که منگت میکنن.
_:جون ایگور راس میگی؟
_:آره ایگور رو کفن کنم میگن جنیفر لوپز هم میاد!!
و بدین ترتیب ملت مرگخوار ایگور رو راضی میکنن تا باهاشون پاشه بیاد کلوپ ورزشی.یکی از روزای تابستون بود که ملت مرگخوار خیلی بیکار و بیعار نشسته بودن توی دژ مرگ و آهنگ دیشب اومدم خونه تون نبودی...!(ب لحن سوزناک بخونید!)میخوندن که به پیشنهاد هوریس داشت سیبیلاش رو مدل میکروبی درست میکرد( )تصمیم گرفتن که برن کلوپ ورزشی.البته رودولف بعد از این که مورد اصابت یک عدد بازوکای طلایی از طرف بلاتریکس قرار گرفت نظرش عوض شد و تصمیم گرفت بمونه تو خونه و به مانتی غذا بده.ولدی هم گفت که داره نقشه های پلیدیانه(به من چه!عین خود گفته ولدیه!)میکشه و نمیاد ولی سامی گفت که تو چشم باباجونش برقای عجیبی میبینه!!خلاصه ملت مرگخوار پا میشن میرن کلوپ ورزشی.
وقتی میرسن اونجا از بوی خوشی که توی هوا پراکنده بوده به این حالت در میان و بلیز میپرسه:الان ما برا چی اومدیم اینجا؟اینجا که همه دارن ورزش میکنن.
هوریس ایگور رو که داشت پشت سر یه ساحره هه راه میفتاد گرفت و گفت:دو دقیقه صبر کنید.ورزش که فقط بدن سازی و اینا نیس که.ورزش به رقص هم گفته میشه!اینجا سالن رقص داره.بیاین.
ایگور:کو کو سالن رقص؟!
و بالاخره مرگخوارا سالن رقص رو پیدا میکنن که البته در این راه خیلی سختی میکشن چون ایگور به طرز مرموزی یهو ناپدید میشد!
بلاتریکس با احتیاط در رو باز کرد و اینطوری شد: سالن رقص چیه؟اینجا دیسکوئه!!
ایگور هم جوگیرز میشه و میپره وسط یه مشت ساحره شروع میکنه بندری زدن که یهو آنتونین با چشمایی که اندازه یه دیگ شده میگه:بچه ها اونجا رو.اون ولدی نیس داره با اون ساحره هه راز و نیاز میکنه؟؟؟
ملت:
آیا داستان عاشقانه ولدی ادامه دارد؟ادامه دارد؟ادامه دارد...


But Life has a happy end. :)


Re: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ سه شنبه ۷ آذر ۱۳۸۵
#80

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
این داستان ادامه پست بستنی فروشی فلوریان می باشد و در این تاپیک دیگر ادامه نخواهد داشت!

_خب...حالا دیگه مطمئن شدم که باید این کار انجام بشه! ما حتما باید بریم ....فکر میکنم از اونجا خوشتون بیاد!
ولدی نگاهی این جوری به سارا می کنه و میگه:
_الان من کاملا متوجه شدم که قراره کجا بریم! خیلی ممنون! میشه بیش تر توضیح بدی؟
مرگ خوارا هم سرشونو تکون دادن که یعنی آره ما هم هیچی نفهمیدیم!
_خب این یه جور جاییه که باعث میشه بیماری ولدی تشدید نشه! البته به بهبودش هم کمک می کنه...فکر میکنم واسه شما ها هم خوب باشه!
ولدی:
_می گی کجاست یا نه؟ من نمی خوام توضیح بدی!
سارا در حالی که داشت فکر می کرد گفت:
_خب....می خواییم بریم........
بلیز:
_اه حالم بهم خورد! این اربابم که اصلا بلد نیست غذا درست کنه! چشم غورباقه رو انداخت تو کاسه!
بلیز که در حال تماشای برنامه آشپزی ولدی بود این جملات را به زبان راند...که البته باعث شد ولدی با خشم به طرفش بره!ولدی گوش بلیز رو می گیره و تلوزیونو خاموش میکنه!
_تو نمی خواد این برنامه رو ببینی! حیف این غذای خوشمزه که حروم شیکم تو بشه!
آرامینتا بلافاصله:
_حالا اسم غذاش چی بود بلیز؟
ولدی خودشو می گیره و با غرور میگه:
_خوراک چشم غورباقه با مخلفات اعم از باله بین انگشتای پای غورباقه ، پوست صورت غورباقه ، ناخن شصت پای غورباقه و ....
سارا:
_بسه حالم بد شد! این غذا فقط مختص خودته! به خدا حق دارن این مرگ خوارای بیچارت!
مرگ خوارا سرشو با حالت تأیید تکون دادن که با این حالت ولدی مواجه شدن!
سارا ادامه داد:
_خب داشتم می گفتم می خواییم بریم باشگاه جادوگران!
وجدان سیریوس ، ناظر لندن:
_کلوپ ورزش های جادویی لندن!
_خیله خب حالا هر چی! ولدی به دلیل نداشتن تحرک در زمان ارباب بودنش....
_من هنوز هم اربابم!
_باشه! در اون موقعی که خیلی زیاد دستور می داده و هی روی صندلی میشسته و خودش تو مأموریت ها شرکت نمی کرده....
_چرا دروغ می گی؟ من توی همین مأموریت آخریه 5 تا پست زدم!
سارا یه نگاه اینجوری می کنه و میگه:
_2 تا! بی خود زیادش نکن...خلاصه به این دلیل ها دچار بیماری شده و حالا یه دکتر متخصص گفته که باید ورزش کنه!
ولدی یه آهی می کشه و میگه:
_نخیر به این دلیل نیست! به دلیله اینه که هی سر اینا داد زدم آخرش هم مأموریت رو نصفه رها کردن! هر چی من سرشون داد بزنم اصلا گوششون بدهکار نیست! دیگه نمی دونم چی بهشون بگم! خسته شدم از دستشون!
سارا که سعی می کرد نخنده گفت:
_ولدی جون! عزیز بابا این اعترافات رو جلوی یه محفلی نکن! پس فردا میرن از همینا سوژه می سازن ها! از من به تو نصیحت!
ولدی با همون حالتی که خیلی ناراحت بوده سری تکون می ده و میگه:
_آره راست میگی حق با توئه! اون جغده این پستا رو با دقت می خونه که به من یه چیزی بچسبونه وگرنه به جون تو من کچل نبودم! اولای جوونیم خیلی هم مو داشتم!
سارا در حالی که کتشو از روی چوب لباسی بر می داشت گفت:
_خب دیگه بهتره راه بیافتیم! هر چی زود تر بریم اونجا می تونیم بیش تر بمونیم!
مرگ خوارا به سرعت حاضر می شن و با یه آپارات ( دیگه ولدی هم پیر شده نمی تونه راه بره!!) جلوی در کلوپ! صدای موزیک ایروبیک که توی باشگاه گذاشته بودن کوچه رو برداشته بود.
ولدی غم و غصشو فراموش میکنه و مشتاق میشه ببینه اون تو چه خبره!
اونها در حالی که چهار چشمی اطراف رو می پاییدن می رن تو! اون که دم در وایستاده بود تا سارا رو می بینه اجازه ورود می ده! وقتی وارد می شن اولین چیزی که نظر اونها رو به خودش جلب می کنه بوفه خوراکی فروشیه!
سارا یه اهم اهمی می کنه تا اونا از کف بوفه خارج شن! بعدش نوبت می رسه به دیدن آدم های دو برابر هاگرید که در حال وزنه برداری بودن! یکیشون با سرش این کار رو میکرد، یکی با دهن و دیگری با دو از انگشتای پاش!
ولدی و مرگ خواراش:
بلا یه نگاهی به دو رو اطراف می کنه و میگه:
_این جا فقط مرد ها می تونن ورزش کنن؟؟!
سارا:
_نه قسمت بانوانش اون طرفه ولی ما فعلا نمی تونیم بریم! مجبوریم همین جا بشینیم و حرکات این موجودات کم یاب رو تماشا کنیم!
و نگاهی به ولدی و مرگ خواراش میندازه!
آرامینتا و بلا:
از دور یه آدم هیکلی پدیدار میشه...اون میاد طرف ولدی ، بلیز ، بادراد و لوسیوس! اون آدمه تقریبا می تونست اون 4 تا توی بقلش له کنه!
_خب شما ها! چی وسیله ایی می خوایید برای ورزش؟
ولدی یه نگاهی می کنه به سارا که یعنی چی بگیم؟ سارا به جای اونها جواب می ده:
_چند دمبل براشون بیارید! فکر میکنم فعلا همین براشون کافی باشه تا دفعات بعد!
پس از چند دقیقه چند تا دمبل سنگین جلوی پای اون 4 تا دیده می شه!
_خب دیگه شروع کنید! اونو با یه دست بردارید و تا بالای سرتون ببرید و برگردونید!
اونها یه سری تکون می دن! یعنی که یه چیزایی فهمیدن.... اول از همه ولدی خم می شه تا با یه دست این کار رو بکنه! خیلی مطمئن دستشو دور میله فلزیش مشت می کنه و میاد که برش داره که یه دفعه خودش پخش زمین می شه!
_اه چقدر این سنگینه! ببینم کوچک ترشو ندارن؟
سارا به علامت نه سرشو تکون می ده! بلیز و بادراد و لوسیوس هم خم می شن تا اونها هم امتحان کنن! با یه دست نمی شه! با دو دست هم نه! اون دمبله از جاش تکون هم نمی خوره! چند لحظه بعد یه دفعه بادراد خیلی راحت اونو بلند می کنه!
ولدی ، بلیز و لوسیوس:
_چطوری این کار رو کردی؟
بادراد یه بادی به قب قب میندازه می گه:
_این که کاری نداره! تازه من از این سنگین تر هم می تونم بلند کنم! فقط باید قلقه بلند کردنشو بلد باشید!
ولدی یه نگاه اینجوری می کنه و با خودش می گه که نه و این محاله! بادراد هیچ وقت نمی تونه هم چین کاری بکنه و چون از طینت بادراد با خبر بوده می فهمه که باید یه کاسه ایی زیر نیم کاسه باشه....ولی همون موقع کاری نمی کنه!
مدتی می گذره و اون 3 تا غیر از بادراد دمبلاشونو عوض می کنن! چون مشخص می شه که سبک تر هم هست...خلاصه یه ذره بالا و پایین تا وقتی که دیگه خسته می شن....هر 4 تا می خواستن خستگی در کنن! این بهترین موقعیت برای ولدی بود پس به همین خاطر به بادراد میگه که بره چند تا شیشه نوشابه تگری بخره! وقتی اون با خوشحالی و در حالی که بالا پایین می پریده، از محوطه دور میشه ولدی می ره طرف دمبلش و اونو بلند می کنه!
مثل پر کاه سبک بود! ولدی تو دلش به بادراد می خنده!
بعد از یه ذره استراحت دوباره میان شروع میکنن. بادراد دوباره خیلی راحت دمبل رو بر می داره اما یه نگاه نفوذ دار و جادوییه ولدی کارشو می سازه و دمبل از دستش می افته و محکم می خوره رو پاش!
ولدی در حالی که قاه قاه می خندید گفت:
_تا تو باشی دیگه از این کارا نکنی! می خواستی سر ولدی جامعه رو کلاه بزاری!
بادراد تا وقتی که می خواستن برگردن از درد فریاد می کشیده و بقیه بهش می خندیدن! خلاصه اون روزهم تموم می شه. روزی که اصلا روز خوبی برای بارداد ریشوئه نبود! اما به بقیه حسابی خوش می گذره!
در راه برگشت اونها با این فکر می کنن که دفعه بدی قراره کجا برن؟؟

داستان هیجان انگیز(!) ما رو دنبال کنید......


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۷ ۱۴:۵۱:۳۴


Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵
#79

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
هدویگ و آنی اسی کنار هم دیگه روی صندلی نشستن.هدویگ داره پیام امروز می خونه و مونتاگ داره چرت می زنه.

هدویگ:اسی بیدارشو.
استبنز:خررررررررررر....پففففففففففففففف
هدویگ:اسی پاشو...
استبنز:ها...بزار بخوابم...

هدویگ ایندفعه بلند داد می زنه:
_اسی پاشو.

استبنز از روی صندلی می پره و می گه:
_ها؟چی؟چی شده؟چته؟

هدویگ:خوابیده...

استبنز:چی خوابیده؟

هدویگ:سازمان خوابیده...

آنی اسی که هنوز درست حسابی خواب از سرش نپریده خمیازه ای می کشه و می گه:
_همین؟خوب بیدارش کن.

هدویگ با تعجب استبنز رو نگاه می کنه و می گه:
_مرتیکه بوقی!می گم سازمان خوابیده...اعصابم خورده...این پرسی ویزلی هی حرف مفت می زنه.

استبنز:خوب چی کار کنیم؟کسی نیست فعالیت کنه.

هدویگ:باید آدم جذب کنیم...وگرنه ریاست بی ریاست.

استبنز:هوووم...می گم بیا یه اعلامیه دیگه بزنیم.

هدویگ:این مسخره بازیا دردی رو دوا نمی کنه.باید از ریشه درستش کنیم.

استبنز:خوب چی کار کنیم آخه؟

هدویگ:یواش یواش درستش می کنم...فعلا بهتره دست بزاریم رو نقطه ضعف فدراسیون کوییدیچ.

اتسبنز:خوب نقطه ضعفش چیه؟

هدویگ:کمبود امکانات...باید به همه تیما خوابگاه و زمین تمرین و امکاناتی از قبیل باشگاه بدنسازی ، سونا ، جکوزی و این چیزا بدیم دیگه.

استبنز:پولشو از کجا میاری؟

هدویگ:نا سلامتی رئیس سازمان ورزشیما...از وزیر می گیرم....اگه نداد از صندوقش می دزدم.

اسبتنز:فکر بدی نیست...پس بهتره از همین الان شروع کنیم.

.........................

خوب ملت...فعال نبود!ولی بهتر از اون بود که ده تا پست آخرش همه رو هم اندازه یه پست کوتاه رول هم نشه!
بیایید دست در دست هم فعالش کنیم.
هر تیمی هر چیزی که می خواد در خواست بده...قبول می شه...بی چون و چرا...خوابگاه می دیم به تیما و اتفاقات داخل خوابگاه های تیمها که کنار همه می تونه جالب باشه...زمین تمرین تیما مشترکه...ساعت داره....دعوا سر رزرو زمین...تمرینهای مختلط....کل کلا جالب می شن...همین دیگه!اینم سوژه...ببینم چه می کنید...




Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
#78

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
همینطور که آن دو مشغول کار خود و مشورت بودند
هدویگ : اونجا رو ببین !
مونتاگ : کجا رو ؟
هدویگ : اون اعلامیه خاک گرفته !
مونتاگ : دلت خوشه اینجا این همه اعلامیه روی دیوار هست ما هم باید سریعتر کارمون رو بکنیم اگه بخوایم به هر چیزی دو ساعت مشغول بشیم که تا یه ماه دیگه هم این جا رو به راه نمیشه .
هدویگ : خودم میدونم
مونتاگ : پس حرف نزن و بیا به تمیز کردن اینجا مشغول شیم .
هدویگ : منظورم اینه که اون اعلامیه با همه چیز فرق داره .
مونتاگ : خوب هر کدومشون با هم فرق دارن دیگه !
هدویگ : برو بابا !
هدویگ به سمت اعلامیه رفت چون از دست آناکین ناراحت بود به تندی حرکت کرد و در سره راهش 2 میز و 3 صندلی رو واژگون کرد آخر دفتر ورزش و تفریحات جادویی خیلی بزرگ بود بالاخره اعلامیه رو به سرعت از دیوار جدا کرد و به سوی آناکین آورد .
هدویگ : بخونم ؟
مونتاگ : نه بده من بخونم .
هدویگ : بیا بگیر .
مونتاگ : اه چقدر خاک روشه بیا بابا خودت بخون .
هدویگ : این اعلامیه برای 4 یا 5 ماهه پیشه زمانی که وزیر اومد و شغل ها رو تعیین کرد .
مونتاگ : حالا متنش رو بخون .
هدویگ : اینجانب پرسی ویزلی به همراه دوست عزیزم اوتو بگمن برای اداره ی این سازمان از طرف جناب وزیر دراکو مالفوی منصوب شده ایم امید است به این مکان رونق ببخشیم و مطمئن باشید تازمانی که هر دو کمک کنیم اینجا محیطی خوب رو فراهم بیاریم. امضا : پرسی ویزلی
مونتاگ : ا پرسی اونجاست پیش دولورس امبریجه صداش کن بیاد موضوع رو خودش برامون بگه .
هدویگ : دیگه موضوع نداره که اونا هیچ کاری نکردن دیگه چه موضوعی .
مونتاگ : جغد باهوش منظورم اینه بگه چرا هیچ کار نکردن .
هدویگ : باشه یه دقیقه صبر کن بیارمش .
مونتاگ : به سلام پرسی گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللم
پرسی : سلام میبینم که مشغولید .!
هدویگ : آره دیگه میبینی که چقدر کثیف و به هم ریختس اینجا .
پرسی : آره زمانی که من و اوتو هم اومدیم همینطور بود اینجا رو انتونین دالاهوف منشی وزیر قبلی کینگزلی شکلبوت تاسیس کرده ما هم کلی کار کردیم .
مونتاگ : پرسی تو و اوتو مگه توی این اعلامیه نگفتید چقدر کارا میکنیم پس چی شد هیچ کاری نکردید .
هدویگ : ببخشیدا پرسی ولی شما فقط حرف زدید !
پرسی : خوب شاید !
مونتاگ : تو نمیخوای اصل ماجرا رو بگی ؟
پرسی : چی اصلی رو ؟
هدویگ : بابا همین که کاری نکردید همین که اینجا رو ول کردید و ....
پرسی : آهان چیزه مهمی نبود وقتی وزیر من و اوتو رو برای اینجا گذاشت اولا اوتو توی چند روز بعدش رفت و منم که کاری نداشتم بکنم چند وقت اینجا رو فعال نگه داشتم وقتی هم که اون اومد من حوصله کار نداشتم .
مونتاگ : خوب تو این مسئله رو تقصیر کی میدونی ؟
پرسی : دراکو مالفوی !
هدویگ : اون بیچاره چی کار کرده خودتون کار نکردید
پرسی : وقتی ایشون دید که اوتو رفته باید یکی دیگه رو جایگزینش میکرد وقتی هم که من نبودم یکی رو جایگزین من میکرد اون موقع دیگه مشکلی نبود .
مونتاگ : مثلا اون نبود تو خودت که میتونستی کار کنی !
پرسی : آره میتونستم ولی دراکو مالفوی اجازه کاری رو بهم نمیداد مثلا میگفتم این قسمتهای سازمان باید پاک بشه میگفت تو به اونجاش چی کار داری میگفتم میخوام یه کار جدید بکنم میگفت اول باید به من بگی اگر تائید شد بعد و...
هدویگ : خوب حرف تو درست ولی تو که میتونستی مشورت کنی !
پرسی : آره میتونستم ولی من با اینکه دست تنها بودم نمیتونستم خودم رو معطل کنم و روی یه پروژه کار کنم کلی بعد بفرستم آخر ایشون بگه نه!!!!!!!!
مونتاگ : خوب از این مسئله بگذریم . مگه شما چند وقت با هم نبودید پس چرا اون موقع کاری نکردید .
پرسی : من اساس کار رو گذاشته بودم بر اساس درخواست مردم
هدویگ : یعنی توی این همه مدت یه درخواست هم نیومد ؟
پرسی : چرا تا وقتی که اوتو بود 1 درخواست اومد و این بود که لیگ کوییدیچ درست کنیم .
مونتاگ : خوب اون کار رو که کردی .
هدویگ : ولی تو که لیگ درست نکردی یه قسمته کوچیکش رو درست کردی .
پرسی : در واقع از ما خواسته شده بود که یه قسمت کوچیک درست کنیم تازه اگر من میخواستم قسمت بزرگتری درست کنم مدیرانی که کار میکردن نمیذاشتن در واقع اگه من میگفتم میخوام این کار رو کنم تنها جواب نه بود ! ولی بعد از اینکه ما رو بیرون انداختن یه مدیر جدید آوردن و بعد یکی وقتی اوتو درخواست قسمت بزرگتری رو داد مدیران اطاعت کردن با اینکه من خیلی این رو ازشون خواسته بودم.
هدویگ : ولی این اواخر یه درخواست دیگه اومده بود ک برای کوییدیچ داور انتخاب کنیم .
مونتاگ : دیگه از زیر این که نمیتونی در ری توضیح بده دیگه !
پرسی : آره اومد ولی اولا من مدیر کوییدیچ نبودم که بخوام کاری کنم باید اول مدیرش رو راضی میکردم .
هدویگ : خوب کاری نداشت اونا هم میخواستن .
پرسی : نه اونا نمیخواستن تازه اگر میخواستن هم بازم باید با 7 تا مدیر سر و کله بزنم . ارزشش رو نداشت .
هدویگ : خوب دیگه حالا ببین ما چی کارا میکنیم .
مونتاگ : آره ببین داداش !
پرسی : مطمئنم شما میتونید کارا رو خوب پیش ببرید چون اولا وزیر جلوتون نیست دوما فکر نمیکنم مدیرا بخوان مخالفت کنم . امیدوارم کارهایی رو که ما نکردیم رو شما انجام بدین و

===========================================================
یه عذر خواهی به هدویگ و آناکین بدهکارم بخاطره شوخی هایی که کردم .
اینم از پشت پرده کار سازمان وزش و تفریحات جادویی


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
#77

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
_آره خوبه.بزارش همونجا.
هدویگ با گفتن این جمله عینک مطالعشو(ملت:بوووووووووق!) روی چشمش جابجا کرد و دوباره به کاغذی که جلوش بود خیره شد.
هدویگ:آناکین بیا اینجا.ببین این اعلامیه خوبه؟
آنی:ببینم.
آنی قیافه ای متفکر به خودش گرفت(ملت:بووووووووووق بووووووووووق!) و یه دور اعلامیه رو خوند.
آنی:خوبه.میفرستمش پیام امروز چاپش کنه.حتما استقبال می شه.
تیتر فردای پیام امروز این بود:
مسابقات ویزامپیک(ویزارد المپیک)

سازمان ورزش و تفریحات جادویی از همه ورزشکاران برای مسابقات بزرگ جادوگری دعوت دعوت به عمل می آورد.
طی اعلام روسای این سازمان ، رشته های این مسابقات عبارتند از:
1-مسابقات نون بیار کباب ببر بر روی چوب جارو!
2-مسابقات شطرنج جادویی دوبل با همراهی یک جن خانگی!
3-مسابقات اژدها سواری به صورت دولا دولا!

این سازمان برای اجرای این مسابقات به یک کادر اجرایی مجرب و قوی نیازمند است.لطفا هر چه زودتر اقدام نمایید!

-------------------------------------------------
خوب دوستان این فقط یه شروع بود.اینجا عضو گیری زیاد مهم نیست!یعنی اصلا مهم نیست.خودم و آنی هم توی مسابقات شرکت می کنیم.هدف فقط اجرای یه سری مسابقات جوانمردانه و به دور از هرگونه تقلبه(!)!!!!!
در ضمن این مسابقات که نوشتم زیاد مهم نیستن.اگه دیدم کسی سوژه خوبی برای این سازمان داره حتما استقبال می شه.
بیاید و برای ایجاد رقابتی سالم ثبت نام کنید!بشتابید!
ویرایش:این تاپیم فعالیتش مثل قبل نیستا!باید رول بزنید!رولای خوب!وگرنه پاک می شه!من با ناظرا زیادی رفیقم!
در ضمن این جا رو برای ویرایش این بینز ارزشی خالی میزارم...چون می دونم می خواد ویرایش کنه!

ویرایش بینز ارزشی:

ها میبینم که جغدی جون رئیس شدی بهت تبریک میگم در مورد حمایت باید بگم برو جلو من حمایت میکنم به شدت با تشکر ناظر مردمی


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۲۳:۵۴:۳۹
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۶:۲۴:۲۳



Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۰:۳۶ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
#76

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
- سازمان ورزش و تفریحات جادویی

- زمانی نامشخص

- پست اول

- آنروز که رئیس جدید آمد


--------------------------------------------------------

سازمان ورزش و تفریخات جادویی ، سازمانی زیبا ، با در و پنجره هایی زیباتر ، ساکت ، آرام و فضایی شاد و مفرح برای ... برای ... برای عنکبوتها

بله اینجا سازمان ورزش و تفریحات جادویی بود . اداره ای که همیشه یکی از شلوغترینها در بین ادارات جادویی بود . ولی افسوس که در این زمان به میعادگاه عنکبوت ها تبدیل شده بود . ظاهرا سالها بود که کسی وارد این مکان نشده بود . خاک روی تمام میزها رو پوشانده بود . عنکبوتها هر گوشه ای رو برای تارهاشون انتخاب کرده بودن و تار تنیده بودن . کوهی از نامه در پشت درب اصلی سازمان انباشته شده بود . نامه هایی که ملت جادوگر برای این سازمان می فرستادند و پستچی هم از لای در داخل می انداخت . سکوتی عذاب آور اونجا حکم فرما بود ، البته نه برای عنکبوت ها . احتمالا عنکبوتها جشنی برپا کرده بودند که اینقدر تعدادشون در اونجا زیاد بود . چند مگس چاق و چله هم در وسط سالن با تارهای عنکبوتها پیچیده و آماده مصرف بودن . واقعا حیف بود که این جشن بهم بخوره . بالاخره عنکبوتها هم حق زندگی کردن دارن ولی افسوس که ...

بوف تیش توف پوف تاخ

درب سالن بصورت وحشیانه ای از جا کنده شد و یک نفر در پشت چهار چوب در دیده شد . ببخشید !!! دونفر بودن . یک جغد هم بر روی شونه های مرد نشسته بود . چهره مرد و جغد به خوبی دیده نمیشد . نور شدیدی از پشتشون میتابید و تنها سایعه ای از مرد و جغد دیده میشد .
مرد یک قدم جلو اومد . طبیعتا جغد هم جلوتر اومد چون روی شونه مرد نشسته بود . ولی چهره آن دو باز هم دیده نمیشد . مرد بازهم جلوتر آمد ، اینبار چهره هایشان کمی واضحتر شد . مرد اینبار چند قدم جلو آمد و چهره او و جغد کاملا دیده شد .

مرد :

جغد :

مرد : می گم هدویگ ، اینجا یخورده کثیفه !! یخورده گرد گیری کنیم بد نیست . نظر تو چیه ؟!

هدویگ ( همون جفده ) : هومک .... آره مونتاگ !! یخورده کثیفه . ولی من و تو ناسلامتی رئیس اینجاییم ، ما نباید تمیز کنیم . به بلرویچ میگم چند روز جاسم و نورممد رو بهمون قر بده تا اونا اینجا رو تر و تمیز کنن

مونتاگ : من افتخار میکنم با جغد دانایی مثل تو همکار شدم

و اینگونه شد که عنکبوتها گریستند .

---------------------------------------------------------------------

خب دوستان اینم پست اول سازمان برای ریاست مدیرهای جدید . لطفا ادامه بدینش .
از این به بعد فعالیت این سازمان بصورت رول خواهد بود . البته دو رییس این سازمان میتونن برای فعالکردن اینجا از هر ایده ای استفاده کنن .
ظاهرا هدویگ و مونتاگ با آرای بسیار بالا در نظر سنجی آنسوی کوییدیچ برای ریاست سازمان ورزش و تفریحات جادویی انتخاب شدن. از اونجایی که من کاملا مردمی هستم و به آرای دیگران احترام میزارم این دونفر رو با هم رئیس میکنم تا یک نماینده از سیفیدها و یک نماینده از سیاه ها به عنوان رئیس این سازمان انتخاب بشن .

هدویگ و مونتاگ ، ببینم چه میکنین .

رئیس سازمان ورزش و تفریحات جادویی : هدویگ و مونتاگ


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۲:۴۴ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
#75

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
خب ...خب ... خب

چه خوب شد که این تاپیک به اینجا منتقل شد .
من با کمال میل سازمان ورزش و تفریحات جادویی رو در این انجمن می پذیرم .
به نظر من سازمان ورزش و تفریحات جادویی باید بسیار فعال باشه و از جذابیت زیادی هم برخوردار باشه .
میشد این تاپیک رو از اینی که هست بهترش کرد و فعالیت خوبی رو در اینجا انجام داد .
حالا که این تاپیک به انجمن کوییدیچ منتقل شده من می خوام فعالیتش رو زیاد کنم و یک تغییراتی توی کادر مدیریتی سازمان بدم .
تصمیم دارم مدیر جدید سازمان ورزش و تفریحات جادویی رو با رای گیری از بین فعالترین افراد انجمن کوییدیچ انتخاب کنم .

کسی که به مقام ریاست سازمان منصوب میشه باید برای خودش تشکیلات درست کنه ، معاون انتخاب کنه ، سوژه های رول در این تاپیک راه بندازه و خلاصه این تاپیک رو بترکونه .

کاندیدا های برگزیده برای پست ریاست سازمان ورزش و تفریحات جادویی .


- مونتاگ

- هدویگ

- سامانتا ولدمورت

- اوتو بگمن

- فرانک لانگ باتم

- ایدی مافوی


ملاک انتخاب این کاندیداها تنها فعالیت خوب اونها در انجمن کوییدیچه .

رایگیری برای انتخاب رئیس سازمان ورزش و تفریحات جادویی فردا در تاپیک آنسوی کوییدیچ برگذار میشه

هر بازیکن کوییدیچ و علاقه مند به دنیای کوییدیچ موظفه در این رایگیری شرکت کنه .


ویرایش شده توسط لرد بلرویچ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۵ ۵:۰۸:۰۲

دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
#74

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
این تاپیک به علت اینکه به وزارت ربط ندارد بخصوص الان که یک انجمن جدا گانه برای کوییدیچ تشکیل شده است قفل و به انجمن زمین کوییدیچ فرستاده میشود تا ناظر آن قسمت در موردش تصمیم گیری کند .
با تشکر بلیز زابینی ناظر انجمن




Re: سازمان ورزش و تفریحات جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵
#73

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
این کار هیچ اهمیتی نداره و وقت تلف کنی میدونید که مگه میشه از مدیران به این راحتی اجازه گرفت مثلا من و اوتو مدیر اینجاییم ولی یه کاری که میخوایم بکنیم باید از 9 خان رستم ( مدیران ) بگذریم بعد هم که اجازش صادر شد هر کسی میاد یه چیزی میگه .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.