-طلسم فرمان روش اجرا می کنیم!
-اما اینو که من گفتم!
-اسکورپیوس؟
-آی، نزن! نزن! باشه بابا تو گفتی اصلا!
-
لرد که طاقتش از نظاره کردن دعوای بلاتریکس و اسکورپیوس تمام شده بود، با حرص و خشونت گفت:
-بس کنید دیگه این دعوا ها رو! این فرمول مخفی چی شد پس؟
مرگخواران حال گوشه ای کز کرده بودند و همه سرشان را پایین گرفته بودند تا ناراحتی خود را از استیضاح لرد نشان دهند، این سکوت برای مدت طولانی ای ادامه یافت؛ تا اینکه لرد دوباره با عصبانیت گفت:
-معلوم هست چی کار می کنید؟ دِ زود باشید این فرمول رو دو دستی تقدیم ما کنید!
مرگخواران با تذکر لرد به خود آمدند و همه چوبدستی هایشان را درآوردند تا به فلورین فورتسکیو حمله کنند؛ اما قبل از اینکه حمله کنند، لینی با تعجب دستش را به سمت زمین گرفت و گفت:
-پس این فلورین کو؟
و بعد صدای نخراشیده و نابهنجار رودولف را از کلبه کنار در ورودی خانه ریدل شنیدند که می گفت:
-یه ساحره قِل قِلی در اینجا دیده می شه... نیمه کمالـاته! نیمه کــمـــالــــاته!
بلاتریکس با شنیدن جمله آخر رودولف عصبانی شده بود و چهره اش به سمت قرمز شدن می رفت، اما او می دانست که در این زمان چیزی مهم تر از رودولف نیز هست. پس او انگشتش را به سمت فلورین فورتسکیو گرفت، که به زور سعی در حرکت کردن می کرد و بعد نعره زد:
-بــــگیریـــــدش!
و بعد سیلی از جمعیت بر روی فلورین فورتسکیو ریخت! فلورین فورتسکیو در زیر مشت و مال مرگخواران نزدیک بود دار فانی را وداع بگوید، اما قبل از آن لرد که آدمی متفکر بود و می دانست با مرگ فلورین فورتسکیو به چیزی بدست نمی آورند؛ با صدایی بلند گفت:
-بــــس کنـــیــــد!
در خیابان هایی که جیمز و تدی، آواره اش بودند!-تد ما چند ساله که اینجاییم؟
تد به ساعتش نگاه کرد و گفت:
-فکر کنم کمتر از بیست ساعت اینجا باشیم!
-یعنی هنوز یه روزم دنبال این مرده، فلورین فورتسکیو نبودیم؟
-نه!
جیمز با دو زانو بر روی زمین افتاد و با ناراحتی گفت:
-پس چرا من انقدر خستم؟
-شاید بخاطر این باشه که تا حالا انقدر راه نرفتی!
جیمز به سایه درخت کنارشان اشاره کرد و جهشی به سمتش کرد و گفت:
-من میخوام بخوابم!
اما قبل از اینکه بخوابد، به جسم سنگینی برخورد کرد. آن یک جسم نبود، بلکه یک انسان بود...
-بابا بزرگ آرتور!
-عه... جیمز!
-شما اینجا چی کار می کنین؟
-عه... خب راستش دنبال فلورین فورتسکیو هستم! ببین رو این جایی که هست مشخص شده!
جیمز
دستگاه را از دست او قاپید و پرسید:
-اسمش چیه؟
-مولایب بود، فکر کنم! یکی از وسایل مشنگا بود...
-مولایب... بذار اینجا که ذره بین هست بنویسم "خونه ولدک اینا"...
موبایل در نتیجه، اولین گزینه ای که آورد «خانه ریدل» بود. جیمز با مشت روی نتیجه زد و بعد موبایل به صفحه قبلی بازگشت و با صدای بلند گفت:
-بزن به چاک جاده! در ابتدا یک کیلو متر به جلو پیش بروید...
مثل اینکه جیمز و تد راه یافتن فلورین فورتسکیو را پیدا کرده بودند!