با شنیدن دستور لرد بلاتریکس ناگهان از شدت عشق به ارباب غش کرد؛ ایوان و آنتونین و لینی به یاد آوردند که باید در جلسه ی فوق سری مدیران شرکت کنند؛ جن ها با لودو تماس گرفتند و گفتند حتما باید او را ملاقات کنند؛ به پتی گرو خبر دادند که مادربزرگش در صعود به ارتفاعات آلپ زیر بهمن مانده و نیاز فوری به کمک دارد؛ خبر رسید که حساب گرینگاتز بلیز خالیست و الان است که چکش برگشت بخورد و...
و به این ترتیب در کمتر از 10 دقیقه همه ی مرگخواران غیب شده و هر کدام در پشت مرجانی، داخل غاری، لای تخته سنگی پناه گرفته و به تنها مرگخوار باقیمانده در برابر لرد خیره شدند.
لرد آهی کشید و با نوک کفشش سیخونکی به مرگخوار ژنده پوشی که کف دریاچه افتاده بود زد و چرتش را پاره کرد:
-هوی! مورفین! پاشو برو ماموریت اربابت رو انجام بده.
- بی خیال شو، ارباب. حال و حوصله ندارم ژون تو.
- بهت گفتم بلند شو مرگخوار معتاد بی عار! به یه دردی بخور مفنگی! اصلا تو برای چی مرگخوار شدی؟ پاشو!
مورفین غرولند کنان بلند شد و در حالیکه علامت شومش را می خاراند گفت: من چه می دونم واشه چی مرگخوار شدم.20 شال پیش من بدبخت تو خانه ی گانت ها خوابیده بودم که تو اومدی این داغ رو جیز کردی رو دشت من و گفتی تو اولین مرگخوار آزمایشی لرد ولدمورت کبیری! تا دو هفته از شوزش دشتم خواب نداشتم. دروغ میگم تامی؟
-ببند دهنتو
... اصلا... یعنی چه؟!... چی؟تامی!!! به من نگو تامی! من اربابم! ارباب!
اربااااااااااااب! - باشه ارباب! خون خودتو کثیف نکن. موهاتم نکن، زشت میشی. حالا ماموریتت چی هشت؟
لحظاتی بعد- مورفین در راه شکار هیولا - نمی دونم چرا هر چی ماموریت شکار هیولا و غول و نهنگه می افته گردن من؟ باید با ارباب در این مورد منطقی صحبت کنم و متقاعدش کنم که منو به ماموریت های آشونتری بفرشته.
مورفین همچنان که شنا می کرد و لای گوش ماهی ها دنبال هیولا می گشت، ایستاد و کمی فکر کرد:
و بعد نتیجه گیری کرد: ولش کن! میرم همون دایناشور شکار می کنم، از متقاعد کردن ارباب آشون تره.
مورفین که غرق در تفکر و جستجو بود متوجه هیولای غول پیکر که از پشت به سمتش می آمد نشد و...
شلپششششششششش!هیولا با دمش مورفین را به بیست هزار فرسنگ زیر دریا شوت کرد.
-هوی! بزمجه! مگه مریضی؟... دِ بیا! این که همون هیولاست که ارباب می گفت. هیولاجون! بیا بابا. بیا از این قاقاها بخور! بیاه بیاه بیاه بیاه!
هیولا آماده ی حمله ی دوم می شد که ناگهان رام شد و به طرف مورفین رفت و پاکت های پلاستیکی پودر سفیدی را که مورفین جلویش انداخته بود، بلعید.
لحظاتی بعدتر- جلوی دروازهمورفین چوبدستی اش را پایین گرفت و هیولای بی رمق را که این شکلی شده بود:
جلوی پای ارباب و مرگخواران به زمین کوبید.