هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
ریگولوس جان فکر کنم اشتباه میکنی ها.
چون من ساعت 1 فکر می کنم ثبت نام کردم.

ویرایش بعد از ریگول:

آخ ببخشید. از بس سفر دور دنیا میرم فراموش می کنم ساعتم به وقت کجاس.


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۲۱:۵۳:۳۹

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


وداع با آخرین پاتر
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
پدر سوخته!

به تاپیک من گیر میدی؟ تاپیک من مجوز نداره؟ بدهم پدر پدر پدر تمامی تاپیک هایی که زدی را در بیاورند؟ پدر سوخته؟

برادران و خواهران اعضای سایت جادوگران توجه کنند.

در این تاپیک هر کس می تونه هر خاطره ای از هری پاتر داره، هر صحبتی که داره، از عواطف و احساساتش نسبت هری پاتر و تموم شدنش. و کلا" حالا که دیگه هری پاتر تموم شده هر چی دوست داره و دل تنگش میخواد بیاد در این مورد بگه. بعدا" تمامی نوشته ها جمع آوری میشه، و با نام شناسه نمایشی خود شخص، در بخش مقالات سایت قرار داده میشه.

بسم الله...



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
داور پس از ثبت نتایج به دست آمده گفت:
- مسابقه بعدی فوتسال هست که فردا راس ساعت 11 صبح برگزار میشه.

سپس اعضای هر دو گروه را فراخواند تا طریقه انجام بازی را به آنها یاد بدهد.

مرکز گروه اوباش

گلرت به وسیله جادو یک زمین فوتسال فراهم کرده بود و در حال آموزش تاکتیک های بازی به اعضای تیم خود بود.
-... پس وقتی تیم حریف توپ رو از دست داد، سریعا" می ریم برای ضد حمله. در موقعیت های تک به تک هم اگر دیدید زاویه بسته است، یا پاس به بیرون بدید یا محکم شوت بزنید چش و چال و دل و روده دروازه بان رو بیارین پایین! الان خوب متوجه شدین؟

جماعت: بله!

- پس برین فعلا" با هم پاسکاری کنین.

زمین تمرینات دفتر فرماندهی

سیریوس نیز مانند گلرت بخشی از زمین را با جادو به صورت زمین فوتسال در آورده بود. او که تاکتیک ها را زودتر آموزش داده بود در حال انجام کار های عملی بود.

گودریک درون دروازه ایستاده بود. سدریک و آقای الیواندر در حال پاسکاری بودند تا به او گل بزنند و سیریوس نیز نقش مدافع را بازی می کرد.

- ماشالا سدریک، اگر توی بازی فردا هم همینطور از قدرت دریبلت استفاده کنی کارشون تمومه. تمرین دیگه بسه. برید یه دوش بگیرید بعدشم بخوابید تا برای فردا انرژی داشته باشید.
گودریک نزد سیریوس آمد و گفت:
- من از ناحیه ربات صلیبی پای چپم احساس کشیدگی می کنم.

- اون کشاله است که کش میاد. ربات صلیبی دچار پارگی میشه. حالا عیبی نداره. برو پیش شفابخش تیم یک معجونی چیزی بهت بده.


فردا، سالن ورزشی دیاگون

- سووووووووووووووت!

داور در سوت خودش دمید و کاپیتان های دو تیم را فراخواند.
- بازی در دو نیمه سی دقیقه ای برگزار میشه. تعویضی هم در کار نیست. جوان مردانه بازی کنید.

در پایان صحبت های داور گلرت و سیریوس با هم دست دادند و نزد اعضای تیم خود رفتند.

(از این قسمت به بعد صدای گزارشگر پخش میشه (خیابانی ))

- به نام مرلین، پاسدار حرمت خون شهیدان نبرد هاگوارتز بازی بین تیم های کاراگاهان و اوباش در حالی برگزار میشه که جادوگران طرفدار بازی های ماگلی ورزشگاه رو پر کردن. در تیم اوباش رز ویزلی درون دروازه قرار گرفته، گلرت گریندل والد، لی جردن و پرسیوال دامبلدور سایر بازیکنان تیم رو تشکیل می دن.
اما در طرف دیگر گودریک گریفندور سنگربان تیم کاراگاهان هست، سیریوس بلک، سدریک دیگوری و آقای الیواندر نیز دیگر بازیکنان تیم هستن. قاعده این بازی این است که در دفاع همگی دفاع می کنند و در حمله همه بجز دروازه بان به سوی دروازه حریف پیش میرن...


-... سووووووووووووووووت...

-... اینجا هم دارو سوت شروع بازی رو به صدا در میاره...


ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۴:۱۳
ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۵:۵۷
ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۱۹:۵۷:۲۳

تصویر کوچک شده


Re: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
گودریک به سختی توانست جلوی خنده ی خودش را بگیرد و گفت: « پسر ها دیگه مسئله حیاتیه باید کاری کرد »

یک روز که فلیپ در حال خودنمایی برای دخترای گریف بود استر که هنوز از جریان پیاده روی هرمیون با فلیپ خشمگین بود از پشت فرشینه تالار میخواست فلیپ را طلسم کند ولی در همان لحظه فلیپ متوجه میشود و طلسم له وی کورپوس رو بر روی او اجرا کرد

پرتویی نورانی لحظه ای برق زد و استر نعره ای زد و وارانه در هوا آویزان بود طوری که انگار قلابی نامریی او را از مچ پایش در هوا نگه داشته بود
-منو بیار پایین زود باش خود شیرین
فلیپ نگاهی تهقیر آمیز به او کرد و با یک حرکت چوب دستی او را به پایین انداخت و گفت:
-اینم به خاطر هرمیون بود ای ترسو از پشت میخواستی طلسمم کنی ولی چاه کن همیشه ته چاهه !

تلاش های پسرای گریفندوری به نتیجه نرسید و به جای ضایع کردن فلیپ خودشان هر دفعه ضایع میشدند زیرا فلیپ زرنگ تر از این حرفا بود

چند ماه بعد....
باد دانه های برف آمیخته به باران را به شیشه ی پنجره ها میکوبید و دانه های برف در مجاور پنجره ها پیچ وتاب می خوردنند و کریسمس شتابان از راه می رسید
زمان اولین گردش هاگزمید از راه رسید و همه مشتاقانه برای این سفر کوتاه برنامه ریزی میکردنند

دابی و جسیکا پالتوهای خود را پوشیدنند و شال گردن را به دور صورتشان بستند و راه افتادنند به سمت هاگزمید
-دابی میخوای اول بریم کافه سه دسته جارو نوشیدنی کره ای بخوریم تا حسابی گرم بشیم ؟
-باشه بریم شاید فلیپ هم اونجا باشه و باهاش خوش و بش بکنیم !
-هان؟ اره شاید فلیپ اونجا باشه من دیدمش که داشت میرفت به سمت هاگزمید ..

-ایول امروز خیلی خوش میگذره البته اگه پسرا مزاحمت ایجاد نکنن !!! همش میخوان فلیپ رو از چشم ما بندازن !

دابی که داشت تند تند راه میرفت دست جسیکا رو کشید تا زود تر به کافه برسن

-دابی یواش تر از پا افتادم ترو به مرلین یواش برو خسته شدم
-جسی بدو ما باید زودتر برسیم به کافه وگرنه دوباره اون دخترای بی شخصیت دورشو میگیرن ... بدو.... بدو...باید زودتر برسیم !

هر دو به سرعت میدویدنند تا اینکه به کافه رسیدنند دابی در کافه را گشود و تند تند سرشرو از این ور کافه به اون ور حرکت داد تا نشونی از اون پسر جذاب ببیند

-جسی انگاری هنوز نرسیده ...جسی؟جسی؟
جسیکا که از پا افتاده بود روی برفا نشسته بود و نفس نفس میزد ...
-دابی...فلیپ اون تو نیست؟
-نه بابا هنوز نرسیده ولی ایول زودتر رسیدیم میریم میشینیم تا اومد مثه کنه میچسبیم بهش نمیذاریم کسی بهش نزدیک بشه...
جسی:

دابی:

هردو رفتند توی کافه و سفارش نوشیدنی دادند

15 مین بعد
دابی و جسی:

30 مین بعد
دابی و جسی:

1ساعت بعد
دابی و جسی:

دابی که حسابی کلافه شده بود رو به جسیکا کرد و گفت :
-پس چرا نیومد؟
-جسی که به ساعتش نگاه میکرد گفت نمیدونم نکنه یکی ازاون دخترا مخشو زد؟!
دابی:

دابی گفت:بیا بریم توی خیابان ببینیم شاید اونجا داره گشت میزنه هر دو بلند شدنند و در را گشودنند باد گزنده همچو خنجری بود که صورتشان را میخراشید شال گردنهایشان را محکم تر بستند و به اطراف نگاه کردنند

جسی دست دابی را کشید و به سمت مغازه ای ته خیابان برد که شبیه عطاری بود او را به داخل مغازه برد و گفت:
-دابی بیا از این معجون های عشق بخریم و به خورد فلیپ بدیم
هر دو پریدنند روی معجون ها
-این مال منه یکی دیگه بردار

انها پول معجون را دادند و به سمت قلعه راه افتادنند
درون تالار گریفندور
همه پسرا یه جا جمع شده بودنند و پچ پچ میکردنند

فلیپ روبه روی شومینه نشسته بود و رونامه میخواند و میخندید

دابی که از چشماش قلب میزد بیرون با نگاه های خیره به فلیپ رو به جسی کرد و گفت:
-ببین چه قشنگ میخنده
جسی دستش رو جلوی چشمای دابی حرکت داد و گفت بابا حواست کجاست ؟بیا بریم معجون رو روی یه چیزی بریزیم بدیم بخوره

هر دو به سرعت رفتند داخل خوابگاه و کنار تخت جسی نشستند و چمدون رو بیرون کشیدنند و معجون رو روی شکلات ها ریختند

دابی نگاهی به اطراف انداخت و دید همه دارن یه کارای قایمکی انجام میدن بعد از اینکه همه با یکی دو جعبه شکلات و شیرینی رفتند بیرون جسی به دابی گفت
کارمون تموم بیا بریم بدیمش به فلیپ

وقتی از پله ها اومدن پایین دیدین همه دخترا دور فیلیپ جمع شدن و بهش شکلات تعارف میکردند
-بدو جسی که الان مخشو میزنن
انها رفتند و به فلیپ شکلات تعارف کردنند ولی فلیپ قبلش از همه ی شکلات های دخترا یکی یکی خورده بود و وقتی میخواست از شکلاتهای دابی و جسی بخوره یهو
به زمین افتاد و بیهوش شد

دابی فریاد زد وا ا ا ا ای کشتینش چیکارش کردین ؟
همه دخترا به فلیپ معجون عشق خرونده بودنند و فلیپ ازبس معجون خورده بود بیهوش شده بود
جسی دوید و مادام پامفری رو صدا کرد و با او به تالاراومد
-برید کنار برید کنار مادام پامفری رو آوردم معاینش کنه ....!


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۹ ۲۰:۳۸:۰۹

چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
با توجه به استعفا(!!!!)ی مسئولین تاپیک دوباره قفل شد



Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
سلام


به نظرم بهتر بود قبل از مراجعه به گفتگو با مدیرا و اینا، یک نگاهکی به پست بنده انداخته میشد.

بیخیال این حرفا، همون طور که "قبلا" هم اشاره کردم، ما تصمیم قطعی نگرفته بودیم که فعالیت کنیم تو اون تاپیک.

حالا هم با رز و لونا به این نتیجه رسیدیم که کاری واسه انجام دادن نداریم و به هیچ وجه قصد ادامه ی اون فعالیت رو نداریم و در نتیجه تاپیک رو هم نمیخوایم.


همین دیه




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
به سیریوس:
باشه مشکلی نیست اگه میتونی خودت تاپیکشو بزن و بعد از اینکه اعضا نظراتشونو گفتن در بخش خبر ارسال کن تا بذاریم روی سایت. یا بعنوان مطلب و مقاله ارسال کن.

به بلیز:
میخواستن هم من وقت نداشتم()

--------

بقیه مواردو مدیران انجمن یا ایوان جواب میدن.



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
سلام

اسمشو نبر جدید صحبت میکنه

باب! راجع به یکی صحبت میکنین سریع آدرس بدین خودمونم بیایم، نمیگین حیفه خودمون خبر دار نشیم؟

اما بحث

در کل بلیز جان هر تاپیکی برای یه زمانی ساخته شده و یه زمانی استفاده شده،بنظرم من هر تایپیکی حاوی ایده ای هست که طرفی که آن رو میزنه حق داره آن رو حفظ کنه... وگرنه این عنوان بهترین ایده که ما هر دفعه داریم میدیم بسیار بی معنی هستش.

اگر هم مشکل تعداد زیاد تاپیک های مختلف هست که تاپیکهای انتخابات و ... جزو هزاران تاپیکی هستند که هر دفعه بوجود میان در انجمن مورد نظر خودشون باقی میمانند شاید با چندین پست کوتاه و بی معنی!

حالا بنظرم حداقلش خارج از مدیر و اینا همونطور که خودم اونطرف به بچه ها گفتم خود بچه ها باید مراعات کنن و ناظر آنجا رو حفظ کنه.

والسلام


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: پروژه ی بعدی رولینگ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
حالا یکی میشه بگه سؤال اول منظورش چی بود؟

من واقعا خود سؤالو نفهمیدم. یعنی نفهمیدم کجا رو میگه اصلا. کسی میتونه آدرسی چیزی بده از کتاب و یا بگه منظور از اون سؤال چی بود؟

اگه عددی باشه خیلی مسخره میشه چون مثلا امروز یکی کافی بود میشست از 1*49 تا 5*49 میرفت. یهویی میدید ا جوابه. ولی از طرفی به نظر میاد همش عدده چون حتی مثالیم که زده عدده.



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
اوباش و کاراگاهان به سمت محل برگزاری مسابقه حر کت می کردند که ناگهان پیشخدمت سالن (که به نظر همه اشنا می امد)جلویشان را گرفت و یک میلک شیک کدو حلوایی به دست لی داد. و پس از گرفتن 100 گالیون انعام به راه خود ادامه داد. .

سیریوس و گلرت که شک کرده بودند نگاه هایی چپ چپ نسار لی می کردند.اما لی به طور مخفیانه به هر کدام چشمکی زد.

گلرت:

سیریوس:

وقتی محوطه رسیدند صاحب سالن از رهبران دو گروه که کسی را به عنوان بازیکن انتخاب کنند.گلرت پیشدستی کرد و لی را به عنوان بازیکن انتخاب کرد.

سیریوس که از این انتخواب چندان خوشش نیامده بود گودریک را به عنوان بازیکن انتخواب کرد.

داور برای صدمین بار گفت که مسابقه در 3 مرحله انجام می شود و گفت که هر کس زودتر به عدد 3 برسد بازی را برده است.

اندر مغز لی:

سیریوس:

گلرت:

اوباشیون:

کاراگاهان:

سدریک:

لی:

لی که بعد از خوردن عرق ( گول منگولی)افکار همه برایش نمایان می شد از بس همه فکر می کردند سردرد گرفت و از هوش رفت.
به این ترتیب مرحله اول را اوباش واگذار کردند

گلرت:

سیریوس:


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.