چن ساعت بعد
عموم ساحرگان مشغول آماده کردن وسائل سفر و گذاشتن آن در چمدان های بزگ (خیلی بزرگ نه ها بزرگ)بودند بلا هم که چمدان نداشت همه ی وساپل اعم از ناخون گیر و پستونک و نامه های عاشقانه ارباب را در موهای انبوهش جا میداد همون موقع ارباب که نجینی رو جلوی صورتش گرفته بود و یواشکی بینی نداشته شو تمیز میکرد با دیدن وسائل سفر مرگخوارا گفت: کروشیو اینا چیه ?
مرگخوارا که تا حالا خیلی کروشیو خورده بودن با مهارت جاخالی دادن و کروشیو به مورفین که داشت چرت میزد خورد مورفین لحضه ای از خواب پرید بعد دوباره خرو پفش به هوا رفت
ارباب : گفتم اینا چیه ؟ لودو : باره ارباب لرد که دید مرگخوارا از مقابل کروشیو جاخالی میدهند و نهایتا خودش ضایع میشود بدون کروشیو گفت :خب تسترالا شما با این سنتون نمیدونین اضافه بار موقع مسافرت عوارض داره حالا هم بارتونو سبک کنین بلا توهم با نمیای
بلا : من که بار ندارم ارباب : اون موها چیه به نظرت از ریش دامبلدورم سنگینتره
بلا : من کروشیو میزنم بمونم
ارباب : نه تو بیا ماری نمیاد
ماری :ارباب من که اسید میپاشم برات بمونم
ارباب :خب نه توهم بیا ایوان نیاد
ایوان : ارباب من که موجبات شادی و خنده ملتو فراهم میکنم بمونم
ارباب : میخواین من بمونم شمما برین
ملت :
ارباب
کروشیو