هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۸
مرگخواران چندلحظه ای میشد که همگی با هم بعلاوه رابستن به کوچه ناکترن آپارات کرده بودند.رابستن هنوز هم مرگخواران را ول نکرده بود و هرلحظه به یکی گیر میداد و از همه بیشتر به کراب.
-چرا تو آرایش کرده باشی؟!

کراب که روی این مقوله خیلی حساس بود،طاقت نیاورد.
یعنی چی؟ارباب ببینش!

لرد پوکرفیس به کراب نگاه کرد و با کروشیویی او را تا بیشترین حد ممکن از خود دور کرد.
-کراب میزنیم میکشیمتا!رباستن...
-رابستن میباشم!

تا حالا کسی از لرد غلط نگرفته بود،لرد همیشه املایش در هاگوارتز بیست میشد و حتی بعد از دفاع در برابر جادوی سیاه تدریس املا در هاگوارتز به او پیشنهاد شده بود.

-میگن به فضایی رو بدی سوارت میشه ها!

همه چشم ها به سمت کلاه متحرکی که ضرب المثل را اشتباه گفته بود برگشت.
-چه کسی حرف زده میباشد؟!
-داستانش طولانیه رابستن،فعلا بیاین بریم اون پیازستان لعنتی رو پیدا کنیم!

با فریاد بلاتریکس همه مرگخواران در صفی مرتب قدم زنان وارد کوچه ناکترن شدند،رابستن هم تصمیم گرفت فعلا به کسی گیر ندهد.
...
هکتور با پشت دست عرق پیشانی اش را پاک کرد.
-پس چرا پیداش نمیکنیم؟!
-حتی پیرزن معجون فروشم پیدا نکردیم،چه برسه به پیازستان بغل پیرزن!

کریس که از پیاده روی متنفر بود،پیشنهادی داد.
-خب از یکی بپرسیم!

همه مرگخواران با تعجب به کریس خیره شدند،لرد هم همینطور.
-یک مرگخوار هیچوقت سوال نمیپرسد کریس!
-ارباب الان شما خسته نشدین؟حیف انرژی شما نیست که صرف گشتن تو ناکترن بشه؟!

لرد کمی نرم شده بود.
-پس خودت این مسئولیت خفت بار را بر عهده میگیری!

کریس دوان دوان و خوشحال وارد مغازه ای شد و چند دقیقه بعد با آدرسی که گرفته بود برگشت.
...
مدتی بعد مرگخواران به آدرسی که کریس گرفته بود رسیدند،سر در کوچه مورد نظرشان نوشته شده بود:راسته پیرزنان معجون فروش.آنها با هزاران پیرزن که معجون میفروختند طرف بودند و فقط کنار یکی از آنها رستوران پیازستان وجود داشت.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷
رون متوجه این قضیه شد که صدایش به مادرش نمیرسد،بنابراین سعی کرد شانسش را درباره افراد نزدیکتر امتحان کند.
-هررررییی؟!

برای رون عجیب بود که هری برای کمک نیامد،هری همیشه میامد،حداقل در کتاب که اینطور نوشته بودند.عنکبوت ها هر لحظه بیشتر رون را در تارهای لزج خود میپیچیدند و در آخر رون دهان باز شده یکی از عنکبوت ها را دید که به سمت صورتش میامد.
-مگه دامبلدور نگفته بود هیچکس تو مسابقات آسیب نمیبینه؟!

رون جوابش را وقتی کله اش در دهان عنکبوت جای گرفت فهمید:نه.

رون دست و پا میزد،تقلا میکرد و به عنکبوت ها التماس میکرد.آیا این پایان رون ویزلی بود؟رون با خودش فکر میکرد که روی سنگ قبرش مینویسند جوان ناکام،به اینکه یک نفر از ارتش ویزلی کم میشود و به اینکه چه کسی بعد او هرمیون را میگیرد...

ناگهان رون به یاد کلاس درس جانوران شگفت انگیز افتاد و مطالب کتاب را در ذهنش مرور کرد.نقل قول:
تار انواع عنکبوت ها تا وقتی حجم بسیار زیادی نداشته باشد نرم است و به راحتی از هم گسسته خواهد شد.

رون با یاداوری این جمله همه افکار پوچش را دور ریخت،عزمش را جزم کرد و با یک حرکت تار عنکبوت را پاره کرد،سپس دوان دوان به سمت خروجی تونل دوید.

...

همه بیرون تونل منتظر بودند که شرکت کننده چهارم بیرون بیاید،سه قهرمان دیگر مدت ها بود که یکی پس از دیگری از تونل خود خارج شده بودند و تماشاگران کمی منتظر شرکت کننده چهارم مانده بودند...
بالاخره زمانی که همه تماشاگران و داوران تصمیم به رهاکردن شرکت کننده چهارم گرفته بودند،رون در حالی که ران مرغ گاز زده ای در دستش بود و دهانش می جنبید، از تونل خارج شد،البته با تارهای عنکبوت فراوانی که به او چسبیده بود.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۷
لرد همچنان که به دامبلدور خیره شده بود سر تکان داد و در گوش رودولف گفت:
-نه،محال است رودولف،بهتر نیست جایش تو را بکشیم؟

هوریس هم دوان دوان سمت لرد آمد و در آن یکی گوشش گفت:
-ارباب شکایت میکنه ها!بخاطر من؟!
-شاید اگر هوریس ریش نمیگذاشت حاضر میشدیم اینکار رو انجام بدهیم،اما حالا محال است.

بعد از التماس های فراوان هوریس و رودولف بالاخره لرد کمی نرم شد.
-خب،خودتان این حرکت خفت آور را انجام میدهید،ما هیچ چیزی نمیگوییم،الان هم تیکه های خواهر دامبلدور را ورمیداریم و میرویم زیرزمین!

هوریس که از متقاعد شدن لرد خوشحال بود،رو به دامبلدور کرد.
-میتونی بشینی پیر...دامبلدور!ما مرگخوارا مهمون نوازیم!

دامبلدور که منتظر اشاره ای بود تا گونی را رها کند و غذا ها را یک به یک امتحان کند،سریع نشست،رودولف و هوریس که از صبح چیزی نخورده بودند نیز نشستند که با مخالفت لرد رو به رو شدند.
-شما نه!با من میاید،همراه گونی!

لرد حرف آخر را زیرلبی گفت تا فقط هوریس و رودولف بشنوند.

دامبلدور آنچنان سرگرم غذا خوردن بود که متوجه نشد رودولف دزدکی گونی را برداشت و همراه لرد و هوریس از پله ها پایین رفتند.

زیرزمین خانه ریدل

لرد گونی حاوی محتویات آریانا را روی میز خالی کرد.
-خب الان ما اینو چیکار کنیم؟

هوریس دوتکه از بدن آریانا را برداشت و به هم نزدیک کرد.
-با طلسم و اینا به هم میچسبونین دیگه!شما اربابی توانا هستید!
-توانا هستیم ولی اینکار خیلی سخ...یعنی خیلی ملال آور است،بنابراین شاید وسط هایش خسته شویم،کمی بخوابیم و کارهای متفرقه انجام دهیم.

رودولف سعی در مرتب کردن تکه های بدن آریانا از بالا به پایین داشت تا کار لرد راحت شود.
-چقدر طول میکشه ارباب؟
-اممم...خیلی!

درگیر و دار صحبت بین دو مرگخوار و لرد،صدای همهمه ای از طبقه ی بالا در سالن غذاخوری به گوش رسید،آن سه نباید دامبلدور را با مرگخواران تنها میگذاشتند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷
-سنگ کاغذ قیچی کنیم؟

مرگخوار با لبخند ملیحی سر تکان داد.کریس قبل از اینکه بلاتریکس فریاد دیگری بزند،وارد بحث شد.
-ببین تو بازی سنگ کاغذ قیچی اشتباه برات تعریف شده،اون مسابقه بین دو نفره،در اصل باید الان ده بیست سی چهل کنیم!

بلاتریکس با عصبانیت و کلافگی دست هایش را درون موهایش برد.
-وااای...من چرا شما ها رو تایید کردم؟!

سو نیشخندی زد و کریس فهمید باید کاری بکند،هوش ریونی دوباره به کمک کریس آمده بود.
-یه ایده دیگه هم دارم!
-حتما منچ بازی کنیم؟

سو این را گفت و فقط خودش به حرفش خندید.

-دوتا گروه میشیم،یه گروه میرن گودال،یه گروهم میرن یتیم خونه،هر گروهی بچه رو پیدا کرد میاد همینجا!

مرگخواران کمی فکر کردند و سپس با حرکت سر موافقت خود را نشان دادند.

-فقط این ایده رو هرکسی میتونست با یه ذره فکر بده،به هوش ریونی ربطی نداشت.

کریس پوکرفیس به بانز خیره شد،البته در اصل به صندلی خالی خیره شده بود.بلاتریکس از صندلی بلند شد و با اشاره دست مرگخواران را به دو گروه تقسیم کرد.رودولف جلوی بلاتریکس ایستاد.
-من چی بلا؟بانز نامرئیه،چرا منو نمیبینی؟
-تو وظیفت خیلی مهمه رودولف،باید بمونی اینجا،هر گروهی بچه رو آورد بعد تو میری به اون یکی گروه خبر میدی برگردن!

رودولف پوکرفیس به مرگخواران که به سمت در خروج میرفتند خیره شده بود.




Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۹۷
بعد از اینکه دلفی پول ویزیت ماه آینده را از ملاقه گرفت،او را از اتاقش بیرون انداخت تا مانع کسب نشود.
-به به!یه ملاقه میارزه به صدتای این جادوگرای بی پول که هی آدمو میپیچونن...

ابتدا دلفی تصمیم گرفت به این طمع پایان دهد و برود با گالیون ها صفا کند،اما بعد از اینکه کیسه سکه ها از دستش افتاد و پاره شد،فهمید که باید با این فکر و خیال ها خداحافظی کند،درون کیسه پر از لوبیا بود،مثل اینکه واحد پول ملاقه ها لوبیا بود.
-فقط فردا پاتو بزار اینجا،میزارمت تو قابلمه سوپ درشم میبندم تا خفه شی!

دلفی بعد از اینکه نقشه هایش را برای نابود کردن ملاقه در ذهنش مرور کرد،بلند فریاد زد:
-بعدی!

اما کسی وارد اتاق نشد،دلفی بلند شد و با صدایی بلندتر شانسش را امتحان کرد.
-گفتم بعدی!

این بارهم هیچکس در اتاق را باز نکرد.دلفی بعد از اینکه نگاه مشکوکی به در انداخت،تصمیم گرفت برود و در را باز کند تا ببیند بقیه بیماران کجا هستند،در کمال تعجب متوجه شد مردم روی صندلی ها نشستند اما داخل نمیشوند.

-شماره شصت و پنج کیه؟بیاد تو دیگه!خانم شما اول صف مگه نیستی؟

زنی که اول صف ایستاده بود کاغذی را که روی آن شماره شصت و شش نقش بسته بود بالا آورد.

-یعنی چی؟

و تازه این موقع دلفی متوجه کلاه متحرکی شد که با شماره شصت و پنج در حال حرکت به سمت اتاق بود.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷
لینی همچنان درحال صحبت با هکتور بود.
-هکولی!پاشو دیگه،بزار ببینم...

لینی همینطور که حرف میزد نیشش را درون پوست کلاه سو فرو کرد تا سو دندان هایش را ببیند و آن ها را از کلاه بیرون بکشد.
-بنظرت متوجه میشه هکتور؟

لینی این جمله را به شکل عجیب و نامفهومی گفت زیرا دندان هایش درون کلاه بود.

بیرون کلاه سو درحالی که از به دست گرفتن کلاه خسته شده بود،تصمیم گرفت کلاه را روی سرش بزارد.
-اخی!دستم درد گرفته بود،هکتور و لینی موهامو کثیف نکنید!

سو این حرف را انقدر بلند زد تا لینی و هکتور از درون کلاه بشنوند،لینی نیز در اثر این چرخش ناگهانی به کف کله ی سو،کنار هکتور افتاده بود.چند دقیقه سکوت درون کلاه و بیرون کلاه برقرار بود،تا اینکه لینی متوجه نکته ای شد.
-نهههههههههههههههه!

لینی مثل پیکسی های دیوانه اینطرف و آنطرف میدوید و در آخر سعی کرد کله سو را گاز بگیرد اما نتوانست،بله،در اثر چرخش ناگهانی یک دندان لینی از جا درآمده بود.
-سو میکشمت!

سو و مرگخواران نیز این صداها را میشنیدند،اما سو به طور اتفاقی توانایی دراوردن کلاه را از دست داده بود،زیرا میدانست چه کرده و دندان کنده شده لینی را روی سرش حس میکرد،سو قبلا یکبار عصبانیت لینی را دیده بود و میدانست اگر فکری نکند کارش تمام است.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷
نام:کریس چمبرز
گروه:ریونکلاو
چوبدستی:چوب شاه بلوط با ریسه ی قلب اژدها۱۲سانتی متر انعطاف پذیر
پاترونوس:سگ
جانورنما:سگ
رتبه خون:دورگه
بوگارت:مرگ عزیزان
سرگرمی ها:کوییدیچ،کتاب،مسخره بازی،خدمت به ارباب(این سرگرمی نیست وظیفس)
محل زندگی:خونشون/:
شغل:دانش آموز هاگوارتز،بازیکن کوییدیچ،مرگخوار(چیه اینا شغل نیست؟)
مهاجم تیم کوییدیچ ریونکلاو.
زندگینامه:
یک پسر که فکر میکرد معمولیه ولی با نهایت خرسندی فهمید جادوگره پدرش جادوگر بود ولی چون فکر میکرد همسرشو از دست میده هیچ وقت اینو به کریس نگفته بود.اما بعد از اینکه نامه هاگوارتز اومد اعتراف کرد و برخلاف باورش اتفاق بدی نیفتاد.
عاشق هاگوارتز و گروهشه و به درس جادوی سیاه و معجون سازی خیلی علاقه داره.

منطقی هست و عاشق ریونکلاو ولی با ادمای بی منطق رفتار وحشتناکی میکنه(مثل مرحوم ساحره ردا فروشی که اظهار داشت ردایی که یه اینچ بهش کوتاه بود اندازشه )
بعد از اینکه از هاگوارتز اومد بیرون،متوجه شد باید از قدرتش استفاده کنه و بعد از کمی تحقیق فهمید چقدر به لرد سیاه و مرگخواراش علاقه منده و روحیاتش به اونا میخوره!پس سریع رفت خانه ریدل و یه خالکوبی روی دستش خورد که بهش افتخار میکنه،چون اون حاصل همه تلاشاییه که کرده.


ویژگی های ظاهری:
مو:طلایی
چشم:قهوه ای(چیه مگه قهوه ای رنگ نیس؟!)
قد:بلند و رعنا و...باشه خب...متوسط رو به بالا
ویژگی های اخلاقی:
کریس یه شخصیته که خیلی شوخه.کلا سعی میکنه از هرچیزی یه شوخی دربیاره
خیلی زیادم غر میزنه موقع کارای سخت و کله همه رو میخوره
ولی عوضش رو گروه خودش خیلی حساسه و حاضره هر کاری
برای همگروهیاش و مرگخوارا بکنه!
البته شوخی کردن کریس توی بعضی مواقع که خیلی مواقع حساسی هست هم میاد.
نه اینکه رو حساب مسخره بازیا..اینجور موقعا شوخی میکنه که استرس همه رو مخصوصا خودش کم کنه
و به همه القا کنه که هیچی نیست.
جانورنماش و پاترونوسش سگه.یه سگ قهوه ای خیلی معمولی
اما امان از روزی که کریس عصبانی بشه(مواقعی که کسی به دوستاش توهین کنه یا به ارزش های دیگش مثل خانواده)
اینجور مواقع کریس ترسی از کشتن نداره(مثلا مرگخواره ها)
میشه گفت شجاع هم هست نسباتا ولی خصوصیات ریونکلاویش خیلی بیشتره به خاطر همین تو گریفیندور نیفتاده دیگه!
دوست خوبیم هست(حالا میگن از خودش چقدر تعریف میکنه؛صبر کنید الان اخلاقای گند شروع میشه)

خب غر زدنو که گفتم؟
خیلی هم کم طاقته سریع میخواد یه کاری تموم شه بره!
اگه کسی خیلی اذیتش کنه نابودش میکنه!
اگه بخواد میتونه شوخیای وحشتناکی با دشمناش بکنه،مخصوصا لفظی!


گفتم که عاشق ریونکلاوه؟البته بغیر از مواقعی که عجله داره و نمیتونه سوال در ورودی خوابگاهشونو جواب بده !
عاشق گروه مرگخوارا هم هست این دیگه بغیر از مواقعی نداره،به قول اسنیپ همیشه!
......
عوض شه لطفا!


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۲۳ ۱۶:۳۸:۵۲

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۰:۰۱ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷
سلام!ما مثل بعضی کلاه به سران فقط به لرد سلام نمیکنیم...زیرا میدانیم سرکارخانم بلاتریکس نیز در این تایپیک نقش تایید کننده دارند.خب حالا:

1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
خب من اصلا آدم سابقه داری نبودم،نیستم و نخواهم بود...
باشه محفل !
,ولی اینمهستا!بله،دیدید؟دیدید ما از همان ابتدا میخواستیم مرگخوار شویم؟پس این به اون در/:

2-به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
آقا از قدیم میگن حرف با عمل خوبه،یا یه چیزی تو همین مایه ها،ارباب اگه میگفت میزنم یکیو میکشم میکشتش،همین یارو کله زخمی هم دوبار کشتن ولی خب قسمت نبود،حالا دامبلدور هر سری وعده میداد که ما در هاگوارتز هیچ خطری نداریم،حتما تالار اسرارم تو خونه ی عمه ی منه،یا مثلا هشتصدتا مرگخوار با زیرکی به عنوان معلم دفاع جادوی سیاه نرفتن دانش آموزا رو نابود کنن،در ضمن ارباب از اول با ما اینجوری بود(اشاره به کف دست)ولی دامبلدور همه چیو قایم میکرد(اشاره به پشت دست)

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
میدونم اگه هوش ریونی رو بیارم وسط رام نمیدید،ولی خب هدفم اینه که دست راست،یا چپ یا هریک از اعضای مفید ارباب از جمله گوش و چشم و دهن و اینا بشیم(البته دست راست که شمایین خانم لسترنج ما غلط کنیم بخوایم به دست راست ارباب نگاهم کنیم)

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
جینی،زرافه ای با خال های نارنجی

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
مسافرکشی با تسترال ها،خیلیم شغل آبرودار و شرافت...چی؟اونا اتاق تسترال ندارن؟خب میتونن با اون هیپوگریف هاگرید مسافر کشی کنن،یا اینکه مرتاض هندی شن روزی یه زیتون بخورن.

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
بنظر من این سوال انحرافیه،آخه ینی چی؟مثلا شما به تاریخ توجه کنید،کدوم یک از محفلی ها توی کتاب یه مرگخوارو کشت؟(جز جنگ آخر که کاملا سانسور شده بود)خدایی؟ولی مرگخوارا چی؟سیریوس،ریموس،تانکس،لی لی،جیمز پاتر،اسنیپ،دامبلدور،فرد و... دوبار هم کله زخمی کشته شد و دوباره با پارتی بازی به زندگی برگشت.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
رفتاری بسیار خوب خواهیم داشت.من منو غذای ایشونو دارم اصلا،منویی متشکل از پیتزا،پیتزا و پیتزا،هرروز یکیشو سفارش میدیم بیارن.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
اصلا چیه آدم اینهمه ریش و مو داشته باشه؟البته موی فرفری از این قاعده مستثنی است(بلاتریکس لسترنج)من خودمم اصلا میخوام کچل کنم،ابهت آدم میره بالا،الان مثلا ابهت لردو نگاه؟نصفش بخاطر همین حرکت زیرکانشونه که موهاشونو زدن.الانم هرکی میخواد به یه بهونه ای کچل کنه،مثلا همه بازیکنای فوتبال(کوییدیچ مشنگی)میگن اگه تیممون قهرمان شه کلا موهامونو میزنیم.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
برتی بات با طعم ریش!
مورد استفاده در آرایشگاه های مردانه و پیرمردانه برای کاشت مو
....
آخ چقدر حرف زدم!دلتون میاید یه جوون پرذوق و شوق رو قبول نکنید؟خدایی دلتون میاد یه جوون آینده دارو از سایت ناامید کنید؟
(دستش را برای زدن خالکوبی مخصوص مرگخواران بالا میاورد)


ویرایش ما:

کچل کردی ما رو!(این جواب نبود...بیان احساسات درونی بود!)
"نیز" اضافیه. مسئول این تاپیک فقط بلاتریکسه. ما فقط گاهی ازش رد می شیم و برای بلا دست تکون می دیم:


سرورم

كريس سلام.
آفرین!...
الکی نه ها... واقعا آفرین. شما اگر تایید شین، بدون ترس از اینکه شب بلاتریکس بیاد بالا سرتون و سرتون رو بذاره رو سینتون، می‌تونین بخوابین!
فرم هوشمندانه ای بود.

الان داشتم پست های اخیرتون رو می‌خوندم و با پست های چند وقت قبل ( نه خیلی قبل ها... یه ذره قبل!) مقایسه می‌کردم. تغییرات خوبی رو دیدم. مهم‌ترینش این بود که محتوای پستتون تونسته بود جهت درست ‌و مناسبی به خودش بگیره.
یه سری تغییرات دیگه هم لازمه، اما اینقدر بولد نیستن که بخوان مانع ورودتون بشن. مطمئنم یا ورودتون به جمعمون اینم حل میشه. چون مرگخواران یه گروهن... نه فقط در حد لغت. با اینکه هر کدوممون به سبک متفاوت خودش می‌نویسه، اما در نهایت معلومه که هممون عضو یه گروهیم. چون چارچوب اصلی‌مون یه شکله. و فکر می‌کنم اینه که مهمه، نه یه علامت مرگخواری گوشه اسممون. گروه بودن سخته، اما رهبر یه گروهه که میتونه به گروهش شکل بده و این سختی رو آسون کنه. و این همون چیزیه که باعث شده مرگخواران با کلی عضو با چندین شخصیت مختلف، سبک مختلف، نگرش مختلف مختص به هر کدومشون، خودشون باشن، هویت خودشون رو داشته باشن، اما در نهایت به عنوان یه گروه شناخته بشن. این کاریه که از دست یه رهبر دلسوز و با جذبه و کاربلد بر میاد ().
پس این موضوع رو گوشه ذهنتون داشته باشین و بدونین وارد جمعی قراره بشین که «گروه بودن» توش اهمیت داره.
من مشکلی برای ورودتون نمی‌بینم.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۲۳ ۰:۲۳:۴۹
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۲۳ ۱:۵۷:۱۰

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷
-من چرا؟

پلیس مشنگی پوکرفیس به بلاتریکس خیره شده بود و منتظر جواب بود.

-چون اگه بچه رو پیدا نکنیم باید یکی رو بدیم ارباب بکشه!

پلیس مشنگی خواست یک قدم عقب برود که با مخالفت فنریر مواجه شد.
-نه نه!آفرین بلا،اینجوری دیگه نمیمیریم!
-نه فنریر،یکم دیرتر میمیریم،یه آواداکداورا دیرتر.

فنریر فعلا به همان چندثانیه زندگی بیشتر دلخوش کرد و پلیس را روی کولش گذاشت.
-بریم!

...
بعد از نیم ساعت پیاده روی بی فایده،مرگخواران تصمیم گرفتند در کافه ای بنشینند و فکر کنند یک بچه کوچک نق نقو چه جاهایی میتواند برود.

-شهربازی؟
-یه بچه ی در این حد کوچولو حتی با مفهوم شهربازی آشنا نیست رودولف!چه برسه به آدرسش!

فنریر که از اول مسیر با دست راست دهان پلیس را گرفته بود،تصمیم گرفت برای تنوع با دست چپ دهان پلیس را بگیرد.
-شاید یه گرگینه خوردتش؟

بلاتریکس با مشت محکم روی میز کوبید.
-فنر،چرا تو همه چیو به خوردن ربط میدی؟!
-فهمیدم!مجرم همیشه به محل جرم برمیگرده!

سو بعد از بیان این جمله با نگاه کنجکاو مرگخواران مواجه شد.
-ما از یتیم خونه آوردیمش،پس برگشته همونجا دیگه!

راه حل سو از نظر مرگخواران کاملا منطقی به نظر میرسید،تا وقتی که لینی هم بعنوان یک ریونکلاوی نظر داد.
-شایدم تو گودال باشه؟ما از اونجا هم آوردیمش!

مرگخواران با تردید به هم نگاه کردند،حالا باید یکی را انتخاب میکردند،گودال یا یتیم خانه؟


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷
مرگخواران ناامید به در خیره شده بودند و تلاش های آخرشان را میکردند.
-پرنسس؟یه پیتزایه قارچ و گوشت اینجاست،نمیخواید یه تستی بکنید؟

اما باز هم صدایی از اتاق نیامد.هکتور با پشت دست عرقش را پاک کرد.
-میدونید الان چه اتفاقی میتونه بدشانسیمونو کامل کنه؟اومدن لرد!

از آن طرف راه پله،لرد قدم زنان میرفت تا به دخترش سری بزند.لینی در طرفی دیگر گوش هایش را تیز کرد.
-صدای قدمای لرد میاد!هکتور میشه تو دیگه حرف نزنی؟
-ببین لینی،کاری نکن تو این شرایط یه معجون...
-بسه دیگه!

سو وسط بحث آمد.
-من میرم لرد رو سرگرم کنم،شمام یه کاری کنین این در لعنتی باز شه!

سو دوان دوان به سمت راهرو دوید.
-سلام ارباب!

لرد بی توجه سو را کنار زد.
-سلام.کار داریم سول.
-چیکار؟

لرد برگشت و پوکرفیس به سو خیره شد.
-به تو باید جواب پس بدهیم سو؟این صدای چیست؟

سو هم صدای کله مرگخواران که به در اصابت میکرد را شنید،بنابراین صدایش را بالا برد.
-ارباب برای عیدی کلاه بهم میدین؟
-یک لحظه سکوت کن ببینیم این صدای چیست...
-ارباب برای عیدی کلاه بهم میدین؟

لرد نگاه خشمگینانه ای به سو کرد تا حرفی نزند،اما سو مجبور بود،زیرا هر لحظه صدای مرگخواران بالاتر میرفت.
-ارباب برای عیدی کلاه بهم میدین؟

ناگهان صدای وحشتناک بسیار بلندی آمد،چیزی شکسته بود.معلوم نبود در است یا بازهم جمجمه مرگخواران.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.