به نام دولت کج و کوله-ملت گوشت و دنبه
شاکی: کتی، کاراگاه آینده! ( شتر در خواب بیند پنبه دانه. گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه. )
متهم: جیانا ماری!
کتی، در حالی که قاقارو را بر سرش گذاشته بود و از این سر دادگاه به آن سر دادگاه در حرکت بود، پایش به پای دراز شده ی جیانا گیر کرد و با صورت، روی زمین، فرود آمد.
- دیدین؟ از کینه ای که به من داره، میخواست ضربه مغزیم کنه.
قاضی، در حالی که عینکش را بالا میداد و جیانا را بررسی میکرد، جواب کتی را داد.
- ضربه مغزی؟
- صد البته! اگه نگاهی تو فوتیای ضربه مغزی بندازیم...
کاغذ چوله شده ای را از جیبش بیرون آورد و رو به قاضی گرفت.
- نصف این افراد، یا هل داده شدن یا با گیر کردن پاشون به یه جایی، به سرشون ضربه خورده. اما من خوش شانس بودم و با دماغ روی زمین افتادم. پس، سرعت ضربه کم شد. اما...
روی میز جلوی جیانا ولو شد و ادامه داد.
- این هم یک جرم دیگه روی جرمای دیگش.
- خانم بل، ممنون میشم یه بار دیگه جرم های خانم ماری رو برامون باز گو کنین. برای متهم شدن خانم ماری، به توضیحات کاملی نیازمندیم.
- خب...
کتی، صندلی را بیرون کشید و رو به روی جیانا، نشست.
- دیروز صبح، من زود از خواب بیدار شدم تا قبل از اینکه دیر بشه، برای پیکنیکی که قرار بود با لوسی برم، پنکیک بپزم، البته، قبلش به جیانا زنگ زدم تا اونم دعوت کنم. ما اون، بهم گفت کاری برای صبح داره، که باید انجامش بده. منم اصلا شک نکردم و رفتم تا زود تر بخوابم. یکی از دلایل دیگمم برای زود بیدار شدن این بود که میخواستم، قبل از بیدار شدن پشمالو ها، از خونه بیرون بزنم.
کلاه کتی، تکانی خورد.
- بعد از جستجو داخل یخچالم، متوجه شدم شیر و آردم توسط فک و فامیل قاقارو، غارت شده. پس، رفتم بیرون تا وسایل مورد نیازمو تهیه کنم.
کتی، مکثی کرد و به جیانای رنگ پریده، لبخندی زد.
- اما، موقع رد شدن از در وزارت سحر و جادو، جیانارو دیدم که با لباس های ارتشی میخواست خودشو استتار کنه و کیسه ی بزرگیم روی دوشش بود. اما، جیانا متوجه یه چیز نشده بود... کیسه سوراخ بود! و از داخل کیسه، داشت خوراکی های جور واجور می ریخت بیرون. جیانا، وسط راه متوجه این مشکل شد و سوراخ کیسه رو، با چسب چسبوند. اما به دلیل بیرون اومدن وزیر خوبمون از داخل وزارت خونه، نتونست صحنه ی جرمو پاک سازی کنه و تندی فرار کرد. اما من، شنیدم که وزیر ایوانا، داشت از دزدیده شدن خوراکی هاش شکایت میکرد و با دیدن دنباله ی خوراکی های ریخته شدش روی زمین، و اینکه یه جایی این دنباله قطع میشد، از عصبانیت مامورای دم وزارت خونرو قورت داد و دستور داد دزد خوراکیارو دستگیر کنن. جیانا، دزد خوراکیاس، و منم، یه کاراگاه نمونه!
کتی، به اشک جمع شده ی درون چشمان جیانا، نگاه کرد. دهان جیانا، باز مانده بود.
- ک... کتی. شاهدم داری؟
- صد البته! لوسی، بیا تو.
لوسی، در حالی که سرش را پایین انداخته بود و به سمت قاضی میرفت، زیر لب از جیانا عذر خواهی کرد.
- صبح همون روز، کتی قبل از بیرون رفتن با تلفنای مشنگی بهم زنگ زد تا قبل پیکنیک رفتن، با هم بریم خرید و وسایل پنکیکو بخریم. اما، انتظار نداشتم جیانا رو هم، در حال دزدی ببینم. واقعا شوکه شدم و...
بغضش را قورت داد.
- حرفای کتی رو تایید میکنم. جیانا، داشت خوراکیای وزیر سحر و جادو رو میدزدید.
قاضی، با چکشش، روی میز کوبید.
- اینجانب، با اختیاراتی که به من داده شده، جیانا ماری رو متهم اعلام میکنم!
جیانا، چه چیزی داشت که بگوید؟
( درخواست برای کاراگاهی)