هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شركت حمل و نقل جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰
#21
در میون اون همه مشکل اتوبوس هم عصبانی شده بود و سعی می کرد همه را به داخل اتوبوس برگرداند.
- هی! همه برگردین توی من! مگه من به کسی اجازه دادم اندازه ی غول بشه و از من خارج بشه ؟ زود باشید برگردید تو!

اما کسی به اتوبوس توجهی نداشت، نگاه همه به لرد جلب شده بود که فقط پاهایش روی زمین مونده و بقیه اش بالای ابر ها گم شده بود.

- می دونستید تو غار های مریخ آدم فضایی زندگی میکنه؟ زود باشید این کشف مهم ما را به دنیا اطلاع دهید!
صدای لرد از فضا به گوش رسید.

- سرورم! یعنی اونقدر بزرگ شدید که می تونید غار های مریخ رو ببینید؟
بلاتریکس برخلاف همیشه نگران شده بود، خب به هر حال موضوع درباره ی لرد سیاه بود!

- نه! الان بزرگتر شدیم الان کهکشان را شیری را می بینیم. به دانشمندا بگین تو کهکشان راه شیری، شیر جریان دارد.
البته معلوم نبود لرد چطور صدای بلاتریکس را شنید. ولی خب به هر حال یک جوری شنید!

- سرورم من نگراتونم!

مکالمه ی لرد بلاتریکس ادامه داشت ولی بقیه این موضوع را ول کرده بودند و دنبال بلیط ها میکردند.

- فرار نکن بلیط ناز! بیا پیش خودم.

بلیط ها به هیچ حرفی گوش نمیکردند و فقط فرار می کردند.
- نمی تونید ما را بگیرید.

بلیط های سخنگو همه جا پخش شده بودند.






پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰
#22
بلاتریکس-هاگرید خودش را کمی جمع و جور کرد.
- اینجا چی کار میکنی؟

سیریوس با شک به بلاتریکس- هاگرید نگاه کرد.
- هیچی، فقط اینجا دراز کشیدم. خبریه؟ اینجا چی کار میکنی؟

بلاتریکس آنقدر باهوش بود که بفمهمد اگر بگه که واقعا اونجا چی کار میکنه کل نقشه شون لو می ره.
- خب... آرتور اون پایین کارت داره!

سیریوس از روی تخت بلند شد. سپس رو به بلاتریکس- هاگرید کرد.
- آرتور؟ چی کار داره؟ نکنه پیازها وسبزیجات هامون تموم شده باشه؟ خدا کنه تموم نشده باشه وگرنه برای شام چی کار کنیم؟

بلاتریکس کم کم داشت عصبانی می شد.
- من چه می دونم اون چی کار داره؟ فقط برو پایین! این اینقدر کار سختیه؟

سیریوس با شک به بلاتریکس- هاگرید خیره شد.
- چرا این طوری رفتار میکنی؟ مگه می خوای این بالا چی کار کنی که من باید برم پایین؟



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰
#23
- دکتر نگفتید که میمیرم یا نه؟

- دکتر نگفتید که میمیرم یا نه؟ این چه اسمیه آخه؟

جادوگر با تعجب سرش را تکان داد.
-نه... اسمم دکتر نگفتید که میمیرم یا نه نیست! فقط پرسیدم که میمرم یا ممکنه زنده بمونم؟

- این بحث رو ولش کن! الان ازت پرسیدم که اسمت چیه؟ چرا جواب نمی دی؟
ناگهان متوجه شد صدایش بیش از حد خشن بوده و سپس سعی کرد با دکترانه ترین حالت ممکن حرف بزند.

- خب لطفا به سوال من جواب بدید. اسمتون چیه؟

- چرا سعی میکنید بحث را عوض کنید؟ ها؟ یعنی میگید من میمیرم؟
جادوگر با بغض به اگلانتاین خیره شد.

- من کی اینو گفتم؟ من گفتم اسمتو بگو یکم بحث شاد شه! من که نگفتم تو میمیری.

- یعنی امیدی هست؟ ممکنه درمان بشم؟

آگلانتاین با بی حوصلگی به جادوگر خیره شد. بهتر بود جوابی از خودش میساخت وگرنه جادوگر دست از سرش بر نمی داشت.
- آخر سر هم نگفت اسمش چیه!





پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰
#24
بلا!

من نیام؟

لطفا بزار بیام.


بزارم؟ زارم نمیاد آخه!
بذار یه کم تمرکز کنم...
نه!
زار ندارم! زاریدنم خرابه!
بزار یعنی گریه کن، زار بزن آلانیس!
از پیشرفتی که داری می‌کنی راضیم. اینکه گوش میدی به حرفی که بهت زده میشه، خیلی خوبه. پست آخرت مثلا نسبت به اولین پستی که ازت خوندم خیلی خیلی بهتر بود.
می‌خوام تاییدت کنم، فقط باید قول بدی همینجوری به پیشرفت ادامه بدی. آفرین!

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۵ ۱۲:۰۷:۱۲


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
#25
1.چند مورد از عوارض دیگه معجون رو نام ببرید.(3نمره)

1- پلک نزدن! ( به مدت بیست و چهار ساعت اصلا پلک نزدم!)
2- خواب آلودگی!
3- علاقه به تاریکی!
4-یکهو خشک شدن.(فکر کنید دارید غذا می خورید بعد یکهو برای 3 دقیقه تو حالت بونید و هیچ کاری نکنید!

2. شما به عنوان نیمه خون آشام موفقت یک طلسم اختراع کنید و اسم و ویژگی های طلسمتون رو هم ذکر کنید. طلسم حتما باید سیاه باشه. 2نمره

اسم : جدا شدگی!
اگر طلسم رو کسی اجرا کنید اعضای بدنش از هم جدا می شن و میرن قایم می شن! بعد خیلی جالبه که ببینید داره دنبال انگشت شستش میکنه یا به ابروش میگه برگرده سر جاش! البته برای کسی که اجراش کرده جالبه نه خود اون فرد!

3. توهم هایی که می بینید رو شرح بدین.(غیر رول و خلاقانه) (5 نمره)

1- چمن ها از من بلندتر بودند.
2- به جای کبوتر تو آسمان خفاش و مرغ دریایی پروار میکرد.
3- کلم های باغچه را به جای حلزون آدم کوچولو میخورد!
4- آدما به جای زمین رو سقف راه می رفتند!
5- مردم به جای جغد فلامینگو داشتند1
6- از آسمان به جای برف اکلیل طلایی می بارید!



پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
#26
بچه مرگخواران به سگ های درنده و وحشتناکی که مشغول بو کشیدنشان بودند خیره شدند.

همه ساکت بودند تا اینکه بچه کتی دستش را برای ناز کردن سگ ها دراز کرد.
- آخی! چه سگ های نانازی!

- ناز؟ اینا بیشتر کثیفند. مطمئنم شپش دارند! تازه به نظر میاد می خوان بخورنمون!
بچه گابریل این را گفت و با انزجار به سگ ها خیره شد.

بچه کتی به بچه گابریل توجهی نکرد.
- چرا نمیذاره نازش کنم؟

کتی با اخم دنبال سگ ها کرده بود و می خواست به آنها دست بزند. سگ ها هم کم نیاورده و سعی میکردند دست کتی را گاز بگیرن.

- اونکه سگ خونگی نیست احمق! اون یک سگ وحشی است. داره سعی میکنه تو رو بخوره! ازش دور شو!

بلاتریکس چه بچه باشد چه نه، همیشه رئیس است.

کتی هم از سگ ها دور شد و بچه قاقاروی خودش را بغل کرد.
- راست میگی! قاقاروی خودم از این سگ های زشت خیلی بهتره.

اما سگ ها در حال نزدیک شدن به بچه مرگخوار ها بودند و به نظر گرسنه می آمدند.



پاسخ به: سالن تئاتر هاگزمید ویزادیشن
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰
#27
- خب چطوره از هندونه بودن لرد استفاده کنیم؟ می تونیم بگیم کله لرد طرح هندونه دارد.

لینی نگاهی سرزنش آمیز به مرگخوار مورد نظر انداخت، که کسی ندید! لینی خیلی کوچک بود!
- نمی شه! وقتی دامبلدور و دیزی گند زدن به نمایش کله ی ارباب هندونه ای نبود.

- چه اشکالی داره؟ میگیم لرد رفت آرایشگاه فضایی و اونها رو کله اش طرح هندونه انداختن.
- نمیشه!
- چرا؟
- من یک پیشنهاد دیگه دارم...
- من یک چیزی بگم؟

- من بالم رو می خوام!

همه به دامبلدور خیره شدند که در آن اوضاع وحشتناک حسرت بالش را می خورد.

- بس کن دیگه!
- پیرمرد مسخره!
- یک بارم که شده از مغزت استفاده کن و به ما کمک کن.

- بس کنید دیگه! اون رو ولش کنید و بیایید یک پیشنهاد خلاقانه بدهید!




پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
#28
1- چندتا از سبک‌های موسیقی رو نام ببرین و در موردشون توضیح بدین. (5)

1- آهنگ های غم انگیز گریه دار.
این جور اهنگ ها این مدلین که خواننده میاد از مشکلات زندگی و شکست هایی خورده برای ما توضیح می ده.
بعد ما هم غمگین میشیم! بعد هم بدون اینکه بگه زندگی اش چی شد و چه اتفاقی افتاد اهنگ تموم مشه!
جالب اینکه این اتفاق ها واقعا تو زندگی شون نیفتاده! فقط میان میان یه چیز غمگین می خونن ما را ناراحت می کنند و می رند!

2- آهنگ ها تند رو اعصاب.
این ها این جوری اند که میاد یک شعر رو تند پشت سر هم می خونه، طوری که آدم نمی فهمه چی میگه. رو اعصاب هم هست! چون یک چیزی تند تند پشت سرهم هی تکرار می کنه. آخرش هم این طوری است:دی دی دی دی دی دی دی دی دی دی دی دی دی دی دییییییییییییییین.
نمی دونم چرا مشنگا این ها را گوش میدهند. اعصاب اضافی دارند؟

2- موزیک‌های سابلیمینال چه خواصی دارن که مشنگا زیاد بهشون گوش میدن؟ (3)


1- شاید یک آدم معروف بهشون گوش میده و اونها هم برای اینکه بگن ما هم خیلی شیکیم و مثل اونها هستیم گوش میدن.
2- همه ی دنیا داره بهشون گوش میده و اگه اونها گوش ندن عقب مونده حساب می شن.
3- به شنیدن امواج صوتی اضافی علاقه دارند!
4 - شاید فکر کنن برای اعصاب مفیده و گوش بدهند.

3- چرا تعداد خواننده‌های مشنگ عینهو باکتری در حال تکثیره؟ (2)

به دلیل نداشتن حوصله!
آدم های بیکاری که حوصله هیچ کاری ندارند میرن خواننده میشن! چون حوصله هیچ کاری جز باز کردن دهنشون را ندارند!
و چون آدم های بیکار بی حوصله تو جامعه زیاده خواننده ها هم زیاد میشن!
اصلا هم فرقی ندارد که صداشون خوب باشه یا مثل صدای جارو برقی باشه ها! مشنگا کلا به هر جور خواننده ای علاقه نشون می دن.




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
#29
بلاتریکس به پیتر چشم غره رفت، سپس به آسمان نگاه کرد.
- نمی شه که ناپدید شه! بالاخره باید بیفته پایین.

- کی بیفته پایین ؟
قاقارو این را پرسید و به پیتر خیره شد.

-شهاب سنگ! آره، . قراره یک شهاب سنگ بیفته پایین!

- شهاب سنگ؟! واقعا؟ مطمئنی؟ ای وای! من نابود میشیم! اگه من نابود بشم، کی می خواد حیوان کتی باشه؟
کی می خواد این قدر شیطونی کنه؟

قاقارو از دست پیتر پایین پرید و در حالی دور مرگخواران می دوید فریاد می زد.
- کمک! جون خودتونو و من را نجات بدهید! زنده نمی مانید!

پیتر با نگرانی به دنبال قاقارو دوید.
- نه قاقارو، نگران نباش، نمیمیری. من مواظبتم.

قاقارو به حرف پیتر گوش نکرد و به دویدن ادامه داد، پیتر هم به دنبالش شروع بع دویدن کرد.

- اه! پس این کتی کجاست؟ گردنم درد گرفت از بس بالا را نگاه کردم!
بلاتریکس نگاهش را از آسمان گرفت و پیتر و قاقارو خیره شد.




پاسخ به: کافه هاگزهد
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
#30
- تو به چه جرئتی با من این طوری حرف می زنی؟ هان؟ اصلا تو کی هستی که بخوای با من حرف بزنی؟

-بلا!

- ساکت شو پلاکس! دارم با این آدم پیر خرفت حرف می زنم. معلوم نیست مرگخواره یا جاسوس محفل! الکی خودشو مرگخوار جا زده. مثلا من بلاتریکسم ها! چطور جرئت کرده این طوری با من حرف بزنه؟

- بلاتریکس!

- پلاکس! بس کن دیگه! تو هم مثل این نمی فهمی کی باید حرف بزنی؟ واقعا براش متاسفم. مثلا داره با یک لسترنج حرف می زنه ها. قبلا کسی جرئت نمی کرد جلوی من حتی دهنش را باز کنه!

- بلاتریکس لسترنج!

بالاخره بلاتریکس نگاهش را از آن مرگخوار می گیره و به پلاکس نگاه می کنه که با ترس و لرز به بوم خیره شده.
- چته پلاکس؟ چرا حرف منو قطع میکنی؟

- اونجا را نگاه کن.

در سمتی که پلاکس اشاره می کرد، مالفینست در حال خارج شدن از بوم بود...

- اخ جون!
- نیافتادیم تو کتاب!
- عالی شد!

- چی شده؟ من کجام؟ شما کی هستید؟

بلاتریکس جواب مالفینست را داد.
- من بلاتریکسم، بلاتریکس لسترنج. و اون ها هم مرگخوار هستند. ما سیاه ترین و تاریک ترین ارتش در دنیاییم، و تو! تو باید بری تو معجون ما!

- شما سیاهین؟ چه خوب! فوق العاده است! میشه به منم یاد بدین؟ من بلد نیستم. حتی بلد نیستم شیطانی بخندم. ببینید: ها هی هی هو... نه ... هی هی هی هی ... اینکه خنده ی معمولی است...ها هی ها هی...ای بابا! دیدین گفتم نمی تونم!

- مگه تو تو داستان شرور نیستی؟

- آره... نه... یعنی تقریبا، من فقط نقش بازی می کردم اما من دلم می خواد واقعا سیاه باشم! اگه بهم یاد بدین،می رم تو معجون!

بلاتریکس مرگخواران را جمع کرد.
- بهش یاد بدهید سیاه باشه، اگه نباشه نمی تونیم بندازیمش تو معجون! زود باشید! مثل اینکه خیلی دوست داره سیاه باشه!


ویرایش شده توسط آلانیس شپلی در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۳ ۱۳:۲۹:۲۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.