هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷
جنگل ممنوعه،پشت بوته ها

پنه،ماتیلدا،گادفری،رون و رز پشت بوته ها در هم چپیده بودن.خطر از همیشه نزدیکتر بود.الستور،هری و نویل انقدر نزدیک بودند که صدایشان شنیده میشد.
-الان ما باید کل جنگل رو بگردیم؟میدونید چقدر طول میکشه؟
-میگی چیکار کنیم نویل؟اگه بدون اونا برگردیم شما رو میکشه!
چشم الستور به سمت هری برگشت.
-چرا تو رو نمیکشه؟
-واقعا انتظار داری پروفسور پسر برگزیده رو بکشه؟
نویل عصبانی شد.
-پس چی؟فکر میکنی فقط خودت آدمی؟

محفلی های پشت بوته از ای دعوا که فرصت خوبی برای گریز بود خوشحال شدند.
.....
.....
.....
.....
گریمولد

-خب نفر بعدی را خودمان انتخاب میکنیم،نفر سوم از ردیف چهار سمت چپ!
-من؟
-بله،بیا بالا بینیم!
کریس چمبرز ترسان و لرزان روبروی پروفسور قرار گرفت.(در راستای وارد کردن خود به داستان)

-خب هنر تو چیست ای تازه وارد؟

زمزمه هایی در گریمولد پیچید.
-این کی هست؟
-تازه وارده؟
دامبلدور عصبانی شد.
-سکوووت!کروشیو کروشیو کروشیو!
کریس که از ترس داشت مثل جانور نمای خود میلرزید گفت:
-من جانور نمام سگه!
-خب این به چه درد ما میخورد؟
-میتونم بو بکشم مردم رو پیدا کنم،درضمن کمی سیاهی تو خودم دارم.یه کوچولو،چونکه اولا میخواستم مرگخوار شم...
دامبلدور دستی به ریشش کشید.
-خب باشد نمیخواد داستان زندگیت رو برای ما تعریف کنی!تو همینجا وایسا اگر عضو بهتری پیدا نشد تو را برای فتح میبریم.



Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷
طرف شرق جنگل!

گادفری،هاگرید و رون در شرق جنگل دنبال یه لقمه نون حلال یا حتی حرام بودن،اما دریغ از یک برگ خیس که در غرب جنگل نیز پیدا میشد،اما در شرق نه...

قرار کرفتن گادفری در کنار دو شکموی اعظم محفلی ها،بسیار خطرناک بود و گادفری سعی میکرد فاصله لازم را از هاگرید و رون بگیرد تا مبادا آنها هوس خوردنش را بکنند.درضمن آماده بود تا در صورت حمله هریک از آنها از فنون جادویی خودش و کلاهش نیز استفاده کند.

صدای شکم هاگرید و رون نیز برای یک سمفونی کامل در جنگل کافی بود.

رون در این لحظات حتی حاضر بود کله مالفوی را با آن موهای ژل زده نیز بخورد،گادفری نیز برای خوردن گزینه خوبی بود،اما با وجود موجود عظیمی به نام هاگرید،محال بود بتواند گادفری را خورده و هاگرید او و گادفری را باهم نخورد.

هرچه میگذشت صورت هاگرید به رنگ قرمز نزدیکتر میشد و با اسمش روبیوس(که در یونانی به معنی قرمز است)شباهت بیشتری پیدا میکرد.
-واااااااااییی!دیگه نیمیتونم تحمل کنم!

سپس دستش را درون خاک فرو برد و یک مشت خاک را در دهانش چپاند.

رون و گادفری پوکر فیس به هاگرید خیره شده بودند که گویا از بی غذایی داشت همان یک ذره عقلش را نیز از دست میداد.

ناگهان چراغی در بالای کله ی رون جرقه زد.هاگرید خاک خور را ول کرد و دست گادفری را گرفت و به سمت دیگری برد.
-گادفری من یه نقشه دارم!
-چی؟
-اینکه بدون غذا برگردیم پیش پنه،بعد به پنه پیشنهاد میدیم هاگرید رو که از همه گنده تره بپزیم که بدیم همه بخورن!نظرت؟

گادفری عرق روی پیشانی اش را پاک کرد.
-خوبه فکر کردم میخوای منو بخوری.

رون پیش خودش فکر کرد این هم فکر بسیار خوبی است حالا که هاگرید خل شده،میتواند گادفری را بخورد.بنابراین خوردن گادفری را پلنBنام گذاری کرد.

گادفری ناگهان به خود آمد و داد زد:
-چی؟منظورت چیه رون؟چرا انقدر بی عشق شدی؟!

در همین لحظه بود که رون به این فکر افتاد که جای پلنAو پلنBرا با هم عوض کند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
سلام!سلامی به گرمای عشق و صمیمیت در محفل،در گریمولد،در آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!

ای دامبلدور بزرگ!این فرد خطاکار که تا پای عضویت در سیاهی رفت و اکنون به سوی عشق بازگردانیده شده را،عفو کن!
و فعالیت کوچک ایشان را در این چند هفته در محفل بپذیر،او را با عشق بپذیر!
ای دامبلدور!بدان که در این شخص تمام سیاهی ها از بین رفته و عشق و سفیدی جای آن را پر کرده است!بدان که این شخص هیچوقت تو را ناامید نخواهد کرد!او با تو همراه است تا خود قیامت!تا آخرین قطره خون!اگر کسی بخواهد!
بگذار تا عضو کوچکی از محفل شوم و به اعضای با عشق آن با صمیمیت یاری برسانم و با یکدیگر محفل را مانند همیشه سر افراز و بالا نگه داریم!
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!مرا،کریس چمبرز را بپذیر!
.....
.....
.....
(جان دامبلدور دلتون میاد این متن با این همه آرایه ادبی رو رد کنید؟)


تو این هفته تلاش خیلی خوبی کردی کریس عزیز، فعالیت خوبی داشتی و کیفیت پست هات هم هر روز بهتر میشن. با این حال بازم جای کار داری و این تایید به معنی تموم شدن قضیه نیست. برای بهتر شدن باید همچنان تلاش کنی.

به محفل ققنوس خوش اومدی ،
تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۵ ۲۱:۰۶:۴۹

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: كلبه سپيد
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
خانه ریدل

-یسسسس!دامبلدور مریض شده!بالاخره میتونیم از دستش راحت شیم!
بلاتریکس دستی در موهایش برد،که البته زیاد کار بهداشتی نبود،با وجود آنهمه شپش غیر بهداشتی.
-ارباب فارسی را پاس دارید.بجای یس بگویید بلههههه!
لرد چشم غره ای به بلاتریکس رفت.
-حالا ولش کن!با کیا بریم خونه گریمولد بلا؟
-ارباب چرا فعلتون از اول شخص جمع احترام به خود به فعل اول شخص مفرد تغییر کرد؟
-ایبابا!خب با چه کسانی برویم تا کار دامبلدور مریض را یکسره کنیم؟!
....
....
....
-چرا ایستادی منو نگاه میکنی؟برو چند تا مرگخوار را بیاور برویم گریمولد دیگر!

چند دقیقه بعد تبلیغی با این عنوان سرتاسر خانه ریدل زده شده بود.نقل قول:
توجه!...............................توجه! آلبوس دامبلدور به شدت مریض شده و در کلبه سفید تنهای تنها بدون هیچ محفلی است.داوطلبان برای یکسره کردن کار وی به بلاتریکس مراجعه کنند.


کلبه سفید

دامبلدور پایش را روی پایش انداخته و از همیشه سرحال تر بنظر میرسد،کوکا کولایش را سر میکشد و میگوید:
-فکر کنم تا الان دوتاشون خبر دار شده باشن!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
فصل پنجم:کتابخانه سیاه

سال ها قبل

در کتابخانه ای بزرگ و بی انتها قدم میزد،کتابخانه ای که سرتاسر سیاه بود.نه با رنگ،با جادو.کتابخانه مختص جادوی سیاه بود.
آنقدر وسیع بود که انتهای کتابخانه با چشم غیر مسلح دیده نمیشد.اما عجیب که او هیچ استرسی نداشت،حتی وقتی جن های پلید یا کتاب هایی با نوک تیز مثل چاقو،به سمتش حمله ور میشدند.

کتاب ها را دانه دانه با دقت نگاه کرد تا بالاخره خسته شد.
-اینا چیزی نیست که من دنبالشم!

صدایش در تمام کتابخانه طنین انداز شد و تا ثانیه های متوالی در سر تا سر کتابخانه این آوا پیچید.
نقل قول:
این چیزی نیست که من دنبالشم!


ناگهان مردی ترسناک که شایسته کتابداری چنین مکانی بود،روبرویش آپارات کرد.
-خیلی جرئت داری بچه؟فکر کردی میتونی همینطوری صداتو...
-خفه شو!من نه از تو میترسم نه از این کتابخونه ی مسخره!

مرد چند ثانیه فقط به او خیره شد.
-محاله چیزی درباره هورکراکس ها این جا نباش...
- بهت گفتم من دنبال هورکراکس نیستم!

مرد دیگر به ستوه آمده بود.
-بچه ی احمق!این چیز مسخره که تو میگی تا حالا به گوشمم نخورده!اصلا کی تو رو راه داده اینجا؟گمشو بیرون!

پوزخندی زد.آرام آرام به طرف در خروجی حرکت کرد.
-از این حرفت پشیمون میشی.مطمئن باش.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
فصل پنجم امشب منتشر میشود.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۷
الستور هری و نویل رو انتخاب کرده بود و در کوچه ای خلوت کنار هم وایساده بودند.

-بچه ها بگید ببینم شما بخواید فرار کنید کجا آپارات میکنید؟
_هاگوارتز!
-هاگوارتز!

الستور پوکرفیس میشود.
-ببینید بچه ها تو هاگوارتز نمیشه آپارات کرد فک کنم هرماینی هشتصد بار تا الان بهتون گفته!
-خب...کلبه هاگرید!
-اونجا هم تو هاگوارتز حساب میشه لانگ باتم!

هری به افق خیره میشود.
-خب بریم ی جایی که به هاگوارتز نزدیک باشه ولی بشه توش آپارات کرد!

هری،نویل و الستور مودی هر سه با قیافه ای غرور آفرین به یکدیگر نگاه میکنند.
-شما هم به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنید؟
-جنگل ممنوعه!
-ایستگاه قطار!

هری و مودی پوکر فیس به نویل نگاه میکنند.
-برای چی باید کسی به ایستگاه قطار آپارات کنه نویل؟!

.................................................................................
در جنگل ممنوعه پنه،ماتیلدا،گادفری،رون و رز به سمت کلبه هاگرید حرکت میکردند.بی آنکه بدانند سه نفر از محفلیون مکان آنهارا کشف کردند.



ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۰ ۲۰:۱۰:۲۲

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷
در سمتی دیگر محفلی ها نگران بودن.
-پروفسورم الان مثل ما داره زجر میکشه!
- هری هم همینطور!
-اخیی!
...................
آن طرف جنگل هاگرید و پنه سعی در شکار هر حیوانی که ممکن بود داشتند.

هاگرید ناگهان داد زد:
-یه پروانه گیرفتم!

پنه از دست هاگرید جیغ بلندی میکشد.
-آخه پروانه به کجای محفلیا میرسه؟!
-خب با این جیغی که زدی همونم فرار کرد.
.........................................
رون و ادوارد و سوجی در حال کندن میوه های نه چندان خوردنی بودن.
-مطمعنم همشون سمی هستن.

سوجی دوباره گریه کردن را از سر میگیرد.
-حالا چیکار کنیم؟

ناگهان صدای نعره ای از جای دیگر جنگل آمد.

هاگرید در حالی که نیزه اش را نشان میداد به پنه گفت:
-زدمش!
-دقیقا چیو زدی؟هوا رو؟
-نه...این حتما یه تستراله!نیمیبینی نیزه رو هوا گیر کرده؟
-خب چجوری چیزی که نمیبینیمو بخوریم؟!بعدشم اون یه تستراله هاگرید!کثیف ترین موجود جنگل!

رون سوجی و ادوارد که آن دو را پیدا کرده بودند همزمان گفتند:
-شما غذا پیدا کردید؟


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷
فصل چهارم:چند هفته بعد

هری پاتر در کافه ای نشسته بود و سعی میکرد روزنامه پیام امروز را از دید ماگل ها پنهان کند.
در همین چند هفته چندین جادوگر مفقود شده اند.جادوگران معمولی بدون هیچ جبهه ای.
هری عرق روی پیشانی اش را پاک میکند و زیر لب میگوید:
-اینا همش کار ولدمورته.

...........................................
-فکر نکنم اینا کار تام باشه.

در سمتی دیگر در خانه ی گریمولد دامبلدور درحال مذاکره با محفلی ها بود.
ریموس با حالتی رنجور میپرسد:
_پس کار کیه؟نکنه یه جبهه ی جدید...

محفلی ها همه با خستگی به هم نگاه میکنند.
-یعنی امکان داره؟

دامبلدور تلاش میکند اوضاع را آرام کند.
-میتونید برید.ادامه جلسه برای فردا...
تانکس و ریموس به سمت راهرو میروند.
-من میرم قدم بزنم ریموس.نمیای؟
-من...فعلا نه.شاید موقعی دیگه.
و لبخندی ساختگی میزند.

تانکس با نا امیدی از خانه خارج میشود.ریموس کمی پس از او از خانه خارج میشود و به سمت دیگری میرود.

در کوچه پس کوچه ها قدم میزند.بالاخره کوچه ای خلوت گیر میاورد و انواع و اقسام ورد ها را روی دیوار اجرا میکند. حالش کمی بهتر میشودناگهان سایه کس دیگری جلویش میفتد.
-تانکس؟
-نه.یکی دیگه.یه آدم بد.
و نور سبزی تمام کوچه را پر میکند.
..........................................
در سمتی دیگر هری آماده میشود که به خانه برگردد. نفس عمیقی میکشد.
-باز خوبه تا حالا کسی که من میشناسم نمرده.


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۹ ۲۱:۲۰:۵۶

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷
در کلبه باز شد.
-سلام پروفسوووووور اسلاگهووووووووورنن!
پروفسور اسلاگهورن از همه جا بی خبر از صدای وحشتناک بلند هاگرید از جا پرید و انواع و اقسام طلسم های نابخشودنی رو به سمت هاگرید روانه کرد.
هاگرید چند تا جاخالی داد و همه وردا به در و دیوار خوردن.
-هو!چته مردک؟
اسلاگهورن به سختی دهن باز کرد.
-هاگرید؟
-از کی تا حالا منو با وردای نابخشودنی میزنی مرگخوار؟
-از کی تا حالا عین دانش آموزا منو پروفسور صدا میزنی محفلی؟
هاگرید سرخ میشود.
-ببین مردک...
لگدی از جایی نامعلوم توسط پنه یا ماتیلدا به کمر هاگرید وارد میشود.
-ولش کن دوست قدیمی!بیا این اختلافارو کینار بیزاریم و عین قدیما آب شنگولی...ینی آب کدو حلوایی بیزنیم تو رگ!
اسلاگهورن کمی آرام تر میشود.
-بیا بشین رو میز.
تقققققققققققققققققققققققق.

_منظورم این بود که جلوی میز بشین نه رو میز!اه!

زیر شنل پنه و ماتیلدا به مرز گریه کردن نزدیک میشدن.هاگرید داشت کار رو خراب میکرد.
-هاگرید از رو کاغذ که متنتو نوشتی بخون.
اسلاگهورن با تعجب به پشت سر هاگرید نگاه میکند.
-صدایی اومد؟
-نه اصلا هم صدا نیومد!
لگد دیگری به سمت هاگرید روانه شد.

هاگرید یواشکی از رو کاغذی که تو دست پهنش گم شده بود سخنرانی رو شروع کرد.
-سلام من روبیوسم...
پنه در گوشی به هاگرید میگه:
-اینو باید اول میگفتی!از خط سه بخون!
-چیزه اینو باید اول میگوفتی از خط سه بخو...
-نه چی میگی خط سه کاغذ رو بخون!
-نه چی میگی خط سه...
اسلاگهورن با ترس به هاگرید نگاه میکند.
-تو حالت خوبه؟
هاگرید کاغذ تو دستش رو له میکنه.
-اره خوبم.بیا یه لیوان بخوریم دوست قدیمی!


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۹ ۱۹:۳۲:۰۳

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.