هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۹۷
فصل سوم:پنجاه و سه کرون

نقل قول:
-باشه میتونی بری.اونو بزار.پنجاه و سه کرون میبرتش.


اسمش را که میشنود،به سمت سر بریده میرود و بلندش میکند.به سمت رهبر میرود.آن جا.
نقل قول:
-فقط کالیبر هشتاد و سه... و ادامه میدهد. -دیگه هیچ وقت از من سوال نپرس.


زیر لب زمزمه میکند:
-پسره احمق.

نور سبزی اتاق را فرا میگیرد.عادی است.حداقل برای او،عادی است.
به سمت حفره میرود.صدای خوفناک میگوید:
-پنجاه و سه کرون،جسد اون یادت نره.
-چشم.

به بالای حفره میرسد.چشمانش را میبندد و سر بریده شده را به سمت حفره میگیرد.

صدا میگوید:
-مگه تو قبلا اونجا نبودی؟یه بار؟

قلبش تند تند میزند.
-من...اونجا اتاق خصوصی شماست.من یه بار...تا نزدیکیش رفتم.

صدا مرموزتر میشود.
-اوه.حواسم به این نبود که تو هنوز زنده ای!

نفسش بند میاید.میفهمد دست رهبر آمده تا سر را بگیرد.انگار وجودش با سر کشیده میشود و شیره روحش مکیده میشود.
رهبر انگار متوجه عذاب او میشود.
-بعد از این همه مدت؟هنوزم؟

به سختی سرش را به نشانه بله تکان میدهد.به یکباره رها میشود.
به سرعت از محوطه پیرامون حفره خارج میشود.
انگار دوباره زندگی میکند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷
فصل دوم:عمارت

وارد عمارت سیاه میشود.گونی را روی شانه اش صاف میکند.با قدم های ممتد پله های طویل را طی میکند.
همه چیز به شکل ترسناکی سیاه است.سیاه سیاه...
به در بزرگی میرسد،بسیار بزرگ.با نقش و نگار های عجیب.
سه فرد سیاهپوش مقابل در ایستاده اند.

-شماره هشتاد و سه کالیبر.

سه فرد کنار میروند و در باز میشود.جلو میرود و به فرش مشکی و قرمز که میرسد،زانو میزند.
صدایی بم،خش دار و...و وحشتناک،بسیار وحشتناک به گوش میرسد.از مکانی نامعلوم.
-چی شده هشتاد و سه کالیبر؟نگو که کار شدیدا مهمی نداری؟این خیلی بده.

صدا پوزخندی میزند
-میتونه خیلی بد باشه.

سعی میکند جلوی لرزش دستانش را بگیرد.با صدایی آرام میگوید:
-رهبرم!من ماموریت رو انجام...
-اون ماموریت ناچیز؟به نظرت مهمه؟

به طور محسوسی نگران میشود.
-میتونه مهم باشه رهبر!این یه شروعه.مگه نه؟
-چجوری به این نتیجه رسیدی که میتونی از من سوال کنی؟
چشمانش ترس را نشان میدهد.
-عذر میخوام.اشتباه...
-خب؟

گونی را از شانه اش پایین میاورد.سر رنگ پریده ای بیرون میافتد.بریده شده است.
-گفتین اینو بیارم.که بزنید به...به دیوار اون اتاق.

صدا کمی ملایم میشود.
-باشه میتونی بری.اونو بزار.پنجاه و سه کرون میبرتش.
با آسودگی خاطر به سمت در میرود.احساس میکند تازه نفس میکشد.
-فقط کالیبر هشتاد و سه...
و ادامه میدهد.
-دیگه هیچ وقت از من سوال نپرس.
و نور سبزی اتاق را فرا میگیرد.



ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۴ ۲۳:۱۵:۲۵
ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۵ ۲۲:۰۵:۵۶
ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۵ ۲۲:۰۸:۱۹

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷

با توجه به حمایت شما عزیزان و نظرات زیباتون امروز فصل دوم فیکشن قوی خونین منتشر خواهد شد.

در صورت گرفتن نظرات مثبت شما داستان تا فصل های بعدی ادامه پیدا کرده و بعد از اینکه فصل ها به تعداد مناسبی رسید،فایل پی دی اف به صورت کتاب(حاشیه پردازی،فصل بندی،صفحه بندی و...)منتشر خواهد شد.
(البته گفتم اگه شما عزیزان دوست داشته باشید داستان رو)


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۴ ۲۰:۵۰:۳۱
ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۴ ۲۲:۵۸:۳۰

Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: ((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
فصل1:ناشناس

جان در تاریکی شب،در کوچه ای خلوت قدم میزد.
باران تازه بند آمده بود و هر از چندگاهی پای جان درون گودال آبی فرو میرفت و ناسزا میگفت.
-اه!این ماگل ها برای چی این چیزای عجیبو میزنن دم ادارشون؟حالا خوبه من تو بخش صنایع ماگلی وزارتخونه کار میکنم وگرنه قبل از اینکه برسم سر خیابون آپارات میکردم و...
ناگهان فردی که شنل سیاهی سرتا پایش را پوشانده و کلاه شنلش روی صورتش تا چشمانش کشیده شده و از گردن تا بینی اش هم نقاب در بر گرفته بود،جلوی پای جان فرود میاید.
جان خودش را به عقب پرتاب میکند.چوبدستی اش را در میاورد.
-تو کی هستی؟!مرگخواری؟
مرد با صدای بسیار ملایمی میگوید:
-نه.من اساسینم.
-چی؟
-فقط اسم سازمان قو رو به خاطرت بسپر.
و با انگشتش چند بار به سرش میزند.

-هی صبر کن!من یه جادوگ...
و صدایش میان آوای باران که دوباره زده بود،گم میشود.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
اول از هیجان کل خونمون به علاوه زیربناش از جا میکنم.بعد کل کوچه رو منفجر میکنم.سپس کل تهران را به آتش میکشم.
بعد قبل از اینکه کشورو نابود کنم جادوگرا میان بسیج میشن میبرنم هاگوارتز


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




((قوی خونین))
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
فن فیکشن((قوی خونین))در تابستان سال پنجم کتاب های هری پاتر اتفاق میفتد.
ماجرا از این قرار است که فردی مشکوک و ناشناخته تشکیلاتی به نام((سازمان قو))تاسیس میکند.این فرقه به طور عجیبی قصد ترور جادوگران را،بدون هیچ گروه بندی(چه مرکخوار چه محفلی چه جادوگر معمولی))را دارند و به طرز مخوف و وحشتناکی جادوگرانی که عمدتا مشهور هستند به قتل میرسند.تروریست های این سازمان که((اساسین))نام دارند نیز ناشناخته هستند...


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷
صد در صد ریون!
همه خصوصیاتش رو دارم!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷
به...به...
روزی که خودم یه جبهه بزنم...بین جبهه سیاه و سفید...
جبهه خاکستری!
شما دوست ندارید رییس یه جبهه ای باشین؟!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: دوست داشتین با کدوم یکی از شخصیتای هری پاتر نامزد میکردین؟
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷
خب برای اینکه نشون بدم پسرا پرو تر از این حرفان میگم...
اول که هرماینی.
بعد...
همین دیگه مگه ادم قراره با چند نفر نامزد کنه؟؟


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش هاگزميد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷
حالا مرگخوار بدو قفنوس بدو.
وضعیت عجیبی بود.قفنوس پرواز کنان با سرعت از دست مرگخواران که سعی میکردند با وردهای مختلف او را به زمین بندازند فرار میکرد.بالاخره همه مرگخواران تصمیم گرفتند دسته جمعی به قفنوس وردی پرتاب کنن تا یکیش به قفنوس بخوره با هم چوبدستی هاشونو بالا آوردن که دیانا گفت:
-خب اگه اون بیفته به نظرتون اربابم نمیفته؟
مرگخواران که از این حقیقت تلخ غمگین شده بودند همچنان دنبال قفنوس دویدند.
دویدند و دویدند سرچهار راه رسیدند و سپس از خیابان ها و دشت ها و جنگل ها و کوه ها و حتی اقیانوس ها و قاره ها گذر کردند تا بالاخره خسته شدند و ایستادند.
-خب دیگه خدافظ ارباب !باید یه ارباب جدید برای خودمون مشخص کنیم!
صدای لرد از بالای سقف خانه ای آمد.
-هوی!یادم باشه تو رو بعدا بکشم! میبینی که قفنوس رو سقف خونه روبروتون وایساده!اونم خسته میشه دیگه!
مرگخواران که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند خواستن از سقف خونه بالا برن و اربابو بیارن که قفنوس دوباره خواست بپره و از دستشون فرار کنه.مرگخوارا که جیغ و داد میکردن حواسشون به هکتور نبود که چهره ی ((ارباب جبران میکنم))طوری به خود گرفته بود معجونی را با دورخیزی بلند به سمت ارباب پرتاب کرد.با هدف گیری درست هکتور معجون به سر لرد خورد و قفنوس هم پرید و رفت.
ناگهان ارباب بزرگ شد و به حالت عادی برگشت.
همه مرگخوارن با هم گفتند:
-ایول هکی...
اما افتخار هکتور بیش تر از این طول نکشید.ارباب بزرگتر و بزرگتر میشد...
بعد از چند ثانیه ارباب اندازه یه درخت شده بود.



Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.