-پیاز جعفری مامان، مرده ها به تابلو بر نمی گردن!
-
-مرده های مامان در تابلو ها تولدی دوباره می یابند!
-مروپ...ای دختر ماروولو...همسر تام...
-گور به گور شده!
-همسر تام گور به گور شده...نواده سالازار...
-مرلین مامان؟ میشه بجای شخم زدن شجرنامه مامان بری سر اصل مطلب؟
-بله می شود...در ابتدای سخنان خویش جمله بسیار پر معنایی گفتید. هرگاه اراده ما بر بودن باشد همانا بر روی آن عطسه می کنیم و آن موجود خواهد شد. البته برای احتیاط در مورد تابلو ها، دو بار بر روی نقاشی مذکور عطسه می کنیم تا ویروس های ما به نقاشی تولدی دوباره ببخشند!
مرلین می توانست نقاشی لینی را زنده کند. اما مسئله این بود که کدام نقاشی؟
-یاران ما...در میان شما کسی می تواند لینی را نقاشی کند؟
-ارباب من بکشم؟!
-هکولو؟ استعداد نقاشی داشتید؟ بکشید.
-البته ارباب...من مرگخوار بسیار مستعدی در زمینه نقاشی هستم.
بفرمایید.
-بله بسیار بال هاشو با ظرافت در آوردین. مرگخواری کم استعداد تر از هکتور نداریم؟
هوریس تصمیم گرفت کمتر افسوس بخورد که در مورد تابلو شدن مانند جانپیچ ساختن تجربه ندارد و استعدادش را در زمینه نقاشی امتحان کند تا بار دیگر مشاور امین لرد سیاه شود.
-
تقدیم به ارباب ابر قدرت و قوی شوکت.
-نه این یکی دیگر خیلی دقیق کشیده شده است!
-عزیز مامان از توی آستینم لئوناردو دی سر پیرو داوینچیشو بدم، پابلو روییس ای پیکاسوشو بدم یا ونسان ون گوگش رو بدم؟ کدومو بدم؟