آنتونیون پوکرفیس از وزارتخانه خارج میشود.
کمی بعد در ناکترن
-من مانده ام تنهاااااااااای تنهااااااااااااااااااااا...
مردی ناشناس به او خیره میشود.
-مردک چرا آهنگ های بریتانیایی نمیخوانی؟این که آهنگ فارسی است!حمایت از کالای بریتانیایی کجاست...
آنتونیون فکر میکند که مخ مرد تاب برداشته است.زیرا خود او همین الان داشت فارسی حرف میزد.تصمیم گرفت بی تفاوت از کنار مرد بگذرد.که ناگهان اعلامیه ای روی دیواری دید و از خوشحالی به هوا پرید.
((سازمان شکارچیان اژدها))
...
...
...
-خودشه!پلاک سیزده!
و وارد ساختمان میشود.یک صندلی که نصف آنتونیون است و یک میز که پوسیده است روبرویش است.همین!
روی صندلی که مینشیند مردی که خراش های زیادی روی صورتش دارد،ظاهر میشود.
-سلام قربان.چی میخوای؟
-ریسه ی قلب اژدها!دارید؟
-موجود که نداریم باید بریم یه دونه شکارکنیم.
-تضمینی؟
-با ضمانت 45کیسه گالیون ریسه ی قلب اژدهای تیغ دار نروژی و بدون ضمانت 39کیسه گالیون!
آنتنیون از همیشه،حتی بیشتر از هرکسی در طول تاریخ پیدایش زمین،پوکرفیس میشود.
-وات؟فکر کردی من سر گنجم مردک خراشی؟
مرد بی تفاوت میگوید:
-ریسه ی اژدهای پوزه کوچیک ژاپنی 20کیسه.بدون هیچ تضمینی.
-ینی ممکنه نتونید اژدها رو بکشید؟
مرد سر تکان میدهد.
-گور بابای ضرر!برو بریم!...