پست پایانی بالاخره بعد از ساعتها نیکلاس سواری، هافلی ها به طرف دیگه رودخونه رسیدن، که یه جنگل تاریک و مخوف بود. این مسیر طولانی، مطمئنا اونا رو از رمق انداخته و...
- یه بار دیگه!
راوی حرفشو پس میگیره چون خستگی ناپذیر بودن هافلیا رو به شدت دست کم گرفته بود. ولی از اونجایی که جهت رودخونه یه طرفه بود، فعلا امکان نیکلاس سواری دوباره نبود. هافلیا یه آه از سر نا امیدی کشیده، سدریک که وسط راه به خواب رفته بود رو کول کرده و به سمت هاگوارتز حرکت کردن. اونا دلشون نمیخواست دوستای زامبیشونو تنها بذارن و برگردن به خوابگاه گرم و امنشون، ولی راهی هم برای نجاتشون پیدا نمیکردن. توی همین فکرا بودن که صدایی توجهشونو جلب کرد.
- خخخخخووووخخخخخخخ...
- صدای چی بود؟
- چیزی نیست بابا، سدریکه داره خروپف میکنه.
- آهان.
- خخخخخخخخخوووووخخخ! - فهمیدیم بابا سدریک، آروم تر حرف میزنیم...
- خخخخخوخخخخخوووووخخخ!همه معترضانه به سمت سدریک برگشتن تا داد و بیداد کنن که نمیتونن ساکت باشن چون خروپفش توی سکوت شب داره زهره ترکشون میکنه، ولی آرزو کردن کاش هیچوقت این کارو نمیکردن، چون سدریک نیمه بیدار بود و با چشمای نیمه باز، دنبال منبع صدایی میگشت که خوابشو ازش گرفته بود.
گروه از حرکت ایستاد و همه دنبال منبع صدا میگشتن. طولی نکشید که از هر گوشه جنگل، دوستای زامبیشون سر درآوردن.
- منتظر چی هستین؟ فرار کنین دیگه!
با فرمان سدریک، همه به سمت هاگوارتز دویدن، و زامبیا هم "خخخخووووخخخ" کنان پشت سرشون. از اونجایی که زامبی ها آهسته حرکت میکردن، فرار کردن از دستشون خیلی کار سختی نبود.
هنوز کاملا از جنگل خارج نشده بودن که با سایه پیرمردی، که با چوبدستیش علامت قرمز به هوا فرستاده بود، به سمتش دویدن. پیرمرد چوبدستیش رو آماده کرد و با زامبی ها، طلسمی به سمتشون روانه کرد. در کمال تعجب، با دریافت طلسم، همه به حالت عادی خودشون برگشتن!
- پروفسور!
- پروفسور... دامبلدور؟ تو از کجا میدونستی ما تو خطریم؟
- این چه حرفیه، نیکلاس؟! پروفسور همه چیو میدونه!
نیکلاس که در مقابل این توضیح کامل و منطقی حرفی برای گفتن نداشت، شروع به شمارش اعضا کرد تا مطمئن بشه کسی رو جا نذاشتن.
اونجا بود که همه یه درس بزرگ از زندگی گرفتن... این که هر قارچی رو نباید خورد! و اینکه اول باید دوستای زامبی شده رو نجات بدیم و بعد برگردیم به خوابگاه گرم و امنمون، ولی اگه دوستای زامبی شده هر قارچی رو نمیخوردن، هیچکدوم از این اتفاقا نمیفتاد!