هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
دوئل جناب لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی و سیریوس بلک:

- خودت بسیار خوب می دانی که نمی توانی از چنگ ما بگریزی!

لادیسلاو در میان اتاق ایستاده بود و با نگاهی مظنونانه اطرافش را بررسی می کرد. چیزی نمی دید اما می توانست آن صدای آزاردهنده را بشنود.

- ما با کسی شوخی نداریم! خودت چونان خودت بیا جلو!

اما باز هم هیچ اتفاقی نیافتاد.ولی ... اَه برای یک لحظه دیدش!

- هنوز مارا نشناخته ای! ملت به ما می گویند لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ! ... خب .. راستش هنوز موفق نشده ایم این را در ذهنشان فرو کنیم که بتواند به ما بگویندش، اصلا برای چه من دارم این ها را به تو می گویم!

و بعد سرش را ناگهان به عقب برگرداند.

- دیدیمت! ... ولی ندیدیمت.

سرش را با یاس و ناامیدی پایین انداخت و اندکی بعد از آن ناگهان مشت هایش را به هر طرف فرستاد و تا جایی که می توانست هوای اطرافش را چنگ زد، اما به نتیجه ای نرسید.هیچکدام به هدف برخورد نکردند. دیگر طاقت لادیسلاو طاق شده بود. چوبدستی اش را از روی میز چوبی برداشت و نگاهی دیگر به اطرافش کرد.

- دیگر زلّه ام نمودی!

چوبدستی اش را بالا آورد و آماده شلیک شد که ناگهان کسی به در ضربه زد. لادیسلاو لبانش را گاز گرفت و چوبدستی اش را پایین آورد.

- خدا می داند که دیگر کدام مزاحمی است!

و با شدت در را باز کرد و دو هیئت بسیار بزرگ را در مقابل خودش یافت.

- آه. از دیدارتان بسیار مسرور گرشتیم هاگرید و .. و .. غول بیابانی.

اما تنها چیزی که در لحن لادیسلاو یافت نمی شد سرور بود.

- اول سلام علیکم! دوم این که این داشم گراوپه، مگه نمی شناسیش! سوم هم این که ..

- می شود لطفا بگویید چه کاری دارید؟

هاگرید که بعد از قطع شدن حرفش دهانش نیمه باز مانده بود دوباره لبخند عریضی زد و گفت:

- خو می دونی ژاموزسلی انتخابات نزدیکه و منم کاندیدم و باس هوای بقیه رو داشته باشم دیگه! بقیه هم ..

لادیسلاو تنها چند لحظه به لبخند عریض هاگرید و ادای لبخند برادرش چشم دوخت، سپس نفس عمیقی کشید و گفت:

- زاموژسلی هستم! و حق رای هم ندارم!

- اوا! آخه چرا!

لادیسلاو اندکی در فکر فرو رفت و پس از چندثانیه گفت:

- زیرا برای این که!

و بدون معطلی در را پشت سرش بست.حالا که حالش را گرفته بودند او هم حال دیگران را می گرفت! چه قدر دلش یک فنجان قهوه می خواست. با آسودگی به در تکیه داد و به یک استکان قهوه ی گرم با شیر و شکر اندیشید و غرولند های هاگرید و برادراش که از پشت در به گوش می رسیدند:

- ببین با کیا شدیم جامعه جادوگری. گراوپ اون نخور! خودم واست کیک می خرم. بیا بریم.

و بلافاصله صدای قدم هایشان که زمین را به لرزه در می آورد بلند شد و لادیسلاو متعجب بود و نمی دانست که چه طور هنگام آمدنشان آن صدا را نشنیده است. سپس نیشخندی زد و رو به هوای پیرامونش گفت:

- گیرت می آوریم!

و دوباره چوبدستی اش را بالا آورد و کلماتی را زمزمه کرد.اما هیچ اتفاقی نیافتد.

- یعنی چه!

با تعجب به چوبدستی اش خیره شد. چه مرگش شده بود!

- ببین ما تسترال شویم هیپوگریف هم حریفمان نیست هااا!

و هیچ اتفاقی نیافتاد. لادیسلاو صدایی مانند « پف » از دهانش خارج کرد و دوباره همان صدای نفرت انگیز را در گوشش شنید.

- خودت خواستی!

زاموژسلی به دور خود چرخ زد و نفرین های انفجاری شلیک کرد، باز هم چرخ زد و شلیک کرد و باز هم چرخ زد و ...

پوف!

مدتی بعد:

لادیسلاو زیر آور خانه گیر کرده بود و کلاه دراز و مشکی اش در مقابلش قرارداشت.

- حالمان را گرفتی هان! همین را می خواستی. من که تو را خوب می شناسم... چی؟! می فهمی ما چه می گوییم! ای خاک بر سر ما! ملت مارزبان می شوند، ققنوس زبان می شوند، آن وقت ما با توی نکبت هم زبان شده ایم!

و سپس صدایی مانند پوف از دهانش خارج کرد و دوباره از هوش رفت. مگس کوچکی که روی لبه کلاه لادیسلاو نشسته بود آهسته از جایش برخواست و در حوالی سر او وزوزی کرد و به مسیر ناشناخته اش ادامه داد.

در همین حال فرستادگان سنت مانگو به لادیسلاو بیهوش خیره شده و با خود فکر می کردند که او چرا داشت صدای ویز ویز در می آورد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ شنبه ۶ تیر ۱۳۹۴
لینک ثبت نام سیسرون هارکیس در تاریخ تیر 93

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=284095


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴
من یه سوالی داشتم!

آقا شناسه قبلی من قبل از فروردین نود و سه ساخته شده بود ولی ایفای نقشم رو از خود سال نود و سه شروع کردم. فقط می خواستم مطمئن بشم که من تازه وارد محسوب می شم؟ شناسه قبلی من هم اگر یادتون باشه سیسرون هارکیس بودش

با تشکر

لاد پات خان کار جورا پت عاص زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴
چی کار؟ هسته اتم می شکافتند.

اعضای CBC وقتی در انجمنشون پلمپ شد جلوی وزارتخونه با دامبلدور هسته اتم می شکافتند.


عجبــــــــــــاا

کی: اسنیپ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ سه شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴
با کمال میل می پذریم جناب وزیر سابق!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۴
سلام عرض می نماییم

حال داوران خوب است.جان پیچ هایتان سرحالند، معجون هایتان در جوش و خروش است.؟ اگر این گونه است پس خیلی خوب است. ما دیدیم جمیع جامعه هی دوئل می کنند، جو گرفتتمان گفتیم ما هم بیاییم دوئل کنیم. خواستیم دوئل کنیم نمی دانستیم با که باید دوئل کنیم، به داور ها که اگر بگوییم که هر که شد شد که با کروشیو ما را شوت می کنند بیرون! پس خودمان ده تا بیست تا چهل تا کردیم و شد :

پس از هماهنگی ویراش شد: حریف مورد نظر را به فورانسوا تغییر می دهیم

با تشکر از داوران


ویرایش شده توسط لاديسلاو زاموژسلي در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۳۱ ۱۹:۳۲:۲۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴
با کی: یه پیرزن کدو قل قله زن.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴
با کی: با اصغر کلّه پز


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴
- رودی کال بزن به ارباب. من می خوام به دست مبارک ایشون بمیرم تا از دست اینا دق کنم!

- چیز بدی نگفت که، گفت ساعت مشکی ات رو کوک کرده بودی واسه ساعت پنج.اونم ..

- بگو بعدی بیاد.

آرسینوس حوصله جر و بحث نداشت. روی میز دراز کشید و به بررسی دوباره ماجرا پرداخت.

- خب بزار ببینم، اِه، تو منو دوبار نوشتی!

- چی؟

آرسینوس بی درنگ سرش را بلند کرد و به رودولف خیره شد. لیستش را چندین بار چک کرده بود. بعید می دانست که چنین اشتباهی کرده باشد.

- ای شیطون، اشکالی نداره.

- چی اشکالی نداره؟! مطمئنی اسم خودته!

متوجه منظور رودولف نمی شد و این مسئله بیشتر آزارش می داد.

- آرررره دیگه. خودت نوشتی لیدیس لاو، لاو همه لیدی ها هم رودلفه دیگه.

-

آرسینوس در آن لحظه به شدت در افکارش فرو رفت. او از اربابش چه نافرمانی ای کرده بود. کدامین معجون را در حلق بی گناهی ریخته بود. چرا او باید با همچونان جماعتی محشور می شد. برای جلوگیری از دیوانه شدنش حداقل می توانست رودولف را مرخص می کرد.

- رودولف می خوای یه کمی استراحت کنی؟

- آره والا. از دست این خنگ بازیهای تو دیگه خیلی خسّه شدم. اسم منو که دو بار می نویسی، ساعتتم که ...

رودولف لیست محکومین را به جیگر داد و در حین ابراز انتقاد های سازنده اش از آرسینوس که به این صورت( ) مانده بود از اتاق خارج شد. بازپرس خسته که روی میز بازجویی دراز کشیده و به لیست متهمان باقیمانده نگاه می کرد.با دیدن لیست بلند بالای نفرات به یاد خستگیش افتاد. از جایش بلند شد و رفت تا آبی به صورتش بزند. شیر آب را باز کرد. به جریان آب خیره شد و به صدای شر شر آب گوش فرا داد.

- از شما بعید که توی این وضعیت بی آبی اینجوری آب بازی کنی پسر جون!

با شنیدن این صدا آرسینوس چشم هایش را باز کرد و مردی به طول پانزده سانت را دید که در هوا معلق بود.کلاه ایمنی زردی داشت و شلوار بندی آبی پوشیده بود.آرسینوس مرد را در هوا گرفت و جلوی صورتش آورد، لبخند شیطانی ای زد و گفت:

- بلاخره گیرت آوردم!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴
آه خر بالا آمد و نتیجه این شد که:

- خود کله گنده اش در فصل فروش مسلسل تو خونه پسر شجاع با عمه فرانکی قاتل راکی مشغول گرفتن عکس سلفی با دوربین پشتی بودند.

کی: جوانا کتلین رولینگ


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.