هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱:۰۸ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶
مرگخواران كه به يكباره به جذابيت هاى پنهان درون ديوار، سقف و رنگ آميزى هنرمندانه ى گل هاى قالى پى برده بودند، چشم هايشان را از كاسه درآورده و چشم هاى بصيرتشان را جايگزين كردند و زل زدند به مناطق مذكور.

-فرموديم نفر بعد بياد جلو!

كسى جلو نيامد.

-سينوس؟... به چى زل زدى؟!
-به رنگ آميزى هنرمندانه و شاهـ...اهم... چيز...لردانه ى اين فرش سرورم. راستى... سلام ارباب. خوبيد ارباب؟

لرد نگاهى به فرش انداختند.
-اين فرش گل نداره سينوس. اين فرش اصلا رنگ هم نداره سينوس... اين فرش مشكيه سينوس.

آرسينوس مى ديد و مى دانست كه گلى وجود ندارد. اما براى حفظ جانش در مقابل آن گوى، بر دانسته هايش نيز غلبه مى كرد.
-بله ارباب. درست ميگيد. با چشم معمولى ديده نميشه. اجازه بديد من اين چشم بصيرت رو...

و دست انداخت و چشمش را از حدقه خارج كرد.
-...با چشم مباركتون عوض كنم. اونوقت...

انگشت آرسينوس در يك سانتى مترى چشم لرد، تبديل به خاكستر شد.

-دستت رو بذار رو اون گوى سينوس! در ضمن...سلام سينوس. خوبيم سينوس!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۰۰ یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶
-كفگير؟!

كفگير اولين شى پيشنهادى لايتينا به مرى بود.

-كفگير؟ اون ديگه چيه؟

مرى، يك مرى معمولى نبود كه. مرى نجينى بود و طبيعتا شكلك هم داشت حتى!
لايتينا هم كمى از مرى نااميد شده بود.
-كفگير ديگه...اسمش روشه ديگه. باهاش كف ميگيرن. بعد تو اين سوراخا فوت ميكنن و از اون ور حباب ميزنه بيرون.

مرى كمى فكر كرد. به نظر وسيله ى جالبى مى آمد. اما دور و بريان او، يعنى ريه و معده كه كفى توليد نمى كردند كه او بتواند آنها را جمع و تبديل به حباب كند...او حتى وقت هم نداشت كه از كفگير استفاده كند.
-نه. به دردم نميخوره. يه چيز ديگه بگو.

مرى، مرى لوسى هم بود البته.

لايتينا با صد افسوس كفگير را كنار گذاشت و مجدادا به دنبال وسيله اى كه مرى را به هيجان درآورد، تا كمر در كيفش فرو رفت.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


ميتينگ غير رسمى چهارده سالگى جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ شنبه ۲ دی ۱۳۹۶
جادوگرانيان عزيز!

به رسم هر ساله ى سايت، مديريت در نظر داره كه اگر تعداد قابل توجهى از اعضا امكان حضور داشته باشن، يه ميتينگ غير رسمى براى تولد چهارده سالگى سايت ترتيب بده.

ازتون ميخوام اگر امكان حضور رو دارين، همينجا اعلام كنيد.
فقط توجه داشته باشين كه ميتينگ تو تهرانه.
و البته براى تعيين تاريخ، حواسمون به تاريخ امتحانات مدارس و دانشگاه ها هم هست.

پيشاپيش ممنون از همكاريتون.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
عضو شايسته تالار خصوصى اسليترين پاييز نود و شش: لرد ولدمورت



I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
نتایج نهایی اهدای مدال مرلین پاییز نود و شیش با حذف آراى باطله

نفر اول لرد ولدمورت با ٢١ راى
نفر دوم لينى وارنر با ١٧ راى
نفر سوم ادوارد با ١٤ راى



I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: مدال مرلین
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
نتایج نهایی اهدای مدال مرلین پاییز نود و شیش با حذف آراى باطله

نفر اول لرد ولدمورت با ٢١ راى
نفر دوم لينى وارنر با ١٧ راى
نفر سوم ادوارد با ١٤ راى


سلام.

همونطور كه در جريانيد، اين دوره، اولين فصل اجراى آزمايشى مدال مرلين بود. و خب متوجه باگ هاى وارده هستيم.
اميدواريم كمى و كاستى ها رو بخاطر آزمايشى بودن اين روش اجرا، درك كنيد.
در ضمن خوشحال ميشيم اگه پيشنهاداتتون رو براى اجراى بهتر ترين ها، تو تاپيك انتقادات و پيشنهادات ايفاى نقش با ما در ميون بذاريد.

ممنون.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۵:۲۵ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
لينى جيغ زد، فرياد زد.حتى با مشت پاى چشم مرد فروشنده كوبيد!
اما به هر حال اون لينى كم زورى بود و مشتش، قدرت زيادى نداشت.
مرد به سرعت لينى رو گذاشت تو يه قفس. يه كم آب و ارزن هم گذاشت جلوش و در رو قفل كرد.

-ارزن؟... ارزن؟! مگه من مرغم كه جلوم ارزن ميريزي؟ والا كه ما به پرنده هاى حياط خونه ريدل هم خجالت مى كشيم ارزن بديم! تو چجورى خجالت نمى كشى آخه؟ مى بينين؟... ارزن ريخته جلوم!

نديدن! چون اصلا توجهى به لينى نداشتن و توجه هاشون رو دور و بر نجينى متمركز كرده بودن كه همون موقع از قفس اومده بود بيرون و داشت كش و قوسى به فلس هاش مى داد.

لينى با دو تا دستش چسبيد به ميله هاى قفس.
-الان... اينارو... ميشكونم...و...ميام...بيرون!

اما نتونست! اون گير كرده بود. نميتونست ميله ها رو بشكونه. حتى نميتونست اونارو خم كنه و از لاشون رد شه... اون بايد قبول مى كرد كه اونجا موندنيه.
اما قبول نكرد! اون لينى سر سختى هم بود!
-رز... گل من... من رو ببين. حشركت مونده اين تو... بيا من رو در بيار. بيا گل من!

رز سرش رو آورد بالا و چنان نگاهى به لينى انداخت كه تا ته دل آدم براشون مى سوخت.
-ميخوام حشركم. اما دستم نمى رسه. ببين ببين...

رز بلند ترين شاخه اش رو كشيد بالا. اما هنوز خيلى مونده بود.
-ديدى؟ نمى تونم حشركم... اما نگران نباش. ميام بهت سر ميزنم.

و برگشت و رفت دنبال بقيه مرگخوارا، براى پيدا كردن تسترال!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۳:۲۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
-خُبه خُبه...قهر كرده؟ مگه خونه خاله جونشه كه قهر كرده... حقى گفتن... حقوقى گفتن! قهر مال منه... حق منـ...
-ليسا!
-نه ارباب! اجازه بدين... من حقم رو از حلقوم اين ميكشم بيرون! دختره ى چشم سفيد بى حيا... دونه دونه موهات رو مى كنم! وايسا... وايسا ببين چىـ...
-ليسا!

چشم غره سرخ رنگ لرد، ليسا را به خودش آورد. در نتيجه او چادرى كه به كمر بسته بود را باز كرد و دست خودش را گرفت و با خجالت گوشه اى نشاند.
-چم شد يهو؟ تقصير بلاس ديگه. اصلا قهرم با بلاتريكس... قهرم!

-درسته بلا؟ تو قهرى با ما؟!

بلاتريكس جوابى نداد. و اين بيشتر لرد را نگران مى كرد. تا به حال ديده نشده بود كه بلاتريكس ها در تنظيمات كارخانه ايشان گزينه ى قهر وجود داشته باشد.

-ديدين ارباب؟ جواب نميده... قهره!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶
در ميان اين جنجال ها، لينى بالاخره موفق شد خودش را به لرد سياه برساند.
-ارباب! مو آوردم... از ريشه! ايناهاش!

و تار مو را از دور بازوى نحيفش باز كرد.

-اين چيه پيكس؟
-مو ديگه... اينم ريشه اش... ببينين!

لرد سرى از روى افسوس تكان داد.
-رفته يه تار مو براى ما آورده!... باشه لينى. برو!

و لينى رفت.
اما ماجرا ادامه داشت. آرسينوس تاجش را از سر درآورد و تحويل لايتينا داد و بالاى سر بلاتريكس ايستاد.
-دستكش!

سريعا دو دستكش نارنجى پلاستيكى كه يادگار وينكى بود، در دست آرسينوس جاى گرفت.
-اين نه! با اين دستشويى رو تميز مى كرد. بنفش هارو بده.

لايتينا به سرعت دستكش بنفش را جايگزين كرد.
آرسينوس دستكش به دست، دو دستش را در موهاى بلاتريكس فرو برد...
بيشتر فرو برد...
بيشتر هم حتى...

اما موهاى بلاتريكس، جنگلى بود براى خودش و دسترسى به ريشه ى اين جنگل، كارى سخت و دشوار.

پس با وقار و متانت پادشاهيش، روى ميز رفت و با شيرجه اى شاهانه، درون موهاى بلاتريكس پريد و وارد جنگلى پر از ناشناخته ها شد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶
خلاصه:

لرد تصميم به كاشت مو گرفتن و مرگخواران بايد موهاى بلاتريكس رو از ريشه بكنن و براى لرد بكارن.
نجينى دور بلاتريكس پيچيده كه نتونه تكون بخوره و اولين نفر لينيه كه قصد داره به كمك نخ شال گردن نجينى يكى از موهاى بلاتريكس رو بكنه!
.................

لينى پيكسى با اراده اى بود. او بايد به همه نشان مى داد كه درون آن جثه كوچك، توانايى هاى فراوانى پنهان شده است.
پس سر نخ را به يك تار موى بلاتريكس گره زد. سپس پرواز كرد و بالا رفت.

تق!

موى بلاتريكس كنده شد!
-هيچم درد نداشت!... ميگم نجينى جان... ميشه يه كم يواش تر؟ دارم له ميشم!
-فس!

لينى تار مو را چند دور دور مچ دستش پيچاند كه تا بازويش ادامه داشت و سپس به سرعت رفت تا تار مو را به لرد تحويل دهد.
نفر بعدى كه با شوق و اشتياق جلو آمد، رودولف بود.
او انگشتان دو دستش را در موهاى بلاتريكس فرو كرد و كشيد.

جيغ!

مويى كنده نشد و تنها جيغ بلاتريكس به هوا رفت.
-مانتيكور! آرمانديلو! تسترال! يواش...

رودولف بار ديگر، با اطمينان از نجينى پيچ بودن بلاتريكس، دستش را در ميان موهاى او فرو كرد.
-اين به تلافى اون پس گردنيه كه پارسال جلو اون ساحره با كمالاته زدى!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.