نمرات جلسه سوم ماگل شناسینیوت اسکمندرشروع پست خوب نبود...افریقای جنوبی یه کشوره...اگه میخواستی یه لوکیشین رو به تصویر بکشی، این افریقای جنوبیت اصلا کمکی نکرد..بهتر بود بگی جنگل های افریقا...چون بلافاصله بعد شروع کردی که
به خاطر نداشتن جای خواب فلان، و آدم یک لحظه فکر میکنه توی شهری و هتل گیرت نیومده...شروع اصلا خوبی نبود!
اضافات خیلی زیادی داری..کل این پارگراف رو برای چی نوشتی؟
نقل قول:
تینا و نیوت تا صبح کنار هم خوابیده بودند .
نیوت تا چشمانش رو باز کرد با سر تینا که خیلی آروم روی بازوش خوابیده بود مواجه شد،دلش نیومد بیدارش کنه و در همون حالت موند و به آسمان بالای سرش نگاه میکرد،بعد از گذشتن دقایق بسیار تینا چشمانش رو با دستاش بهم مالوند و بیدار شد.
-سلام ، یکم دیگه بیدار نمیشدی موریانه ها دستمو میخوردن .
-وای ببخشید فکر نمیکردم زود بیدار شی !
-مشکلی نیس! حالا که بیداری بلند شو بریم بیرون ، اومدیم مسافرت باید جاهای دیدنیو نشونت بدم !
-باشه...آههههههه ...آخیش.
این اگه توی پست نبود، چی میشد؟ اصلا با بیدار شدن نیوت و زنش توی طبیعت یه جنگل شروع میکردی خیلی بهتر بود!
بلندترین تپهی افریقا یعنی چی؟ چرا باید یک بار کیفش بره بالای تپه، بعد یک بار هم توسط میمون ها دزدیده بشه؟ همون اول میمون ها میدزدیدنش دیگه!
میبینی؟ خیلی به اضافات میپردازی!
و تکلیف این بود یه ویژگی شخصیتت رو بگی که ربطی به جادو نداشته باشه...حرف زدن با حیونات ویژگی ای هست که ربطی به جادو نداره؟ جدا از اینکه توی یک رول ما توضیح نمیدیم که مثلا
"ویژگی:فلان!"
نمره:13
آگاتا تراسینگتوناین چی بود آگاتا؟
پستت رو از یه جایی دو بار نوشتی؟ کپی کردی؟
اصلا خوندی تکلیف چی بود؟ ویژگی شخصیتت کو؟
جدای از اون..خود رولت...ته هر جمله اینتر زدی واقعا؟ نزن خب!
تو هم اضافات زیادی داری...الان مثلا چرا باید یکهو بگی که:
نقل قول:
آگاتا به فکر فرو رفت.
به یاد خاطرات گذشته افتاد.
یکبار که با خانواده اش به شهری باستانی رفته بودند.
عجب مسافرت به یادماندنی ای بود.
او مکان های باستانی را دوست نداشت و پدر به همین خاطر آگاتا را به جنگل برد و دوتایی با هم شب را در جنگل ماندند.
الان خیلی مهم بود که قبلا رفته بودی شهری باستانی؟ چه تاثیری توی داستان داشت؟
و پایان بندیش یعنی چی واقعا؟
خیلی بد بود!
نمره: -4-
مافلداواقعا؟ خودت پستت رو میتونی بخونی؟ چیزی میتونم بگم من؟
ویژگیت میتونه اینه باشه که توی خاطرات و گذشته سیر میکنی...لمس اشیا و به یاداوری گذشته ویژگی شخصیتی نیست...کما اینکه نباید تو هم مثل نیوت آخرش گفتی که ویژگیم فلانه که نباید این کار رو میکردی، رول خودش باید این رو بفهمونه به خواننده!
نمره: -5-
مانامی ایچیجوسعی کردی که یه داستان جدی بنویسی مانامی...خوب بود...ولی پر بود از ایراد های کوچیک!
اولا وقتی شخصیت های ناشناس وارد نوشته ات میکنی، یا طرف باید مهم نباشه، یا اگه مهم باشه باید یه سری اطلاعات از نویسنده بهش بدی...پستت گیج میکنه آدم رو چون برادره مهم بود.
توصیفاتت زیاد از حده...بد نبود، ولی اگه یکم ادامه میدادی توی ذوق میزد...به اندازه بنویس و ازش استفاده کن...توصیفات برای این هست که خواننده موقعیت رو درک کنه...تجسم کنه...حس کنه...در همین حد کافیه! بیشتر از اون به طرز ناجوری شاعرانه بازی حساب میشه...حواست باشه حدش کجاست، چون توصیفاتت نقطه قوتت هست..نذار نقطه ضعفت بشه!
شجاعت...ویژگی خوبی بود...ولی خیلی ها شجاعن...این تو رو توی ایفای نقش حداقل، متمایز میکنه؟
نمره: 16
لاوندر براونعلیک اسلام لاوندر...نیاز به سلام نیست البته!
متاسفانه پستت رو بعد از تایم محدد ارسال کردی و نمره نمیگیره..صرفا میتونم کوتاه نظرم رو بگم، چون پستت رو خوندنم...و نظرم اینه که خوب بود...هی داری پیشرفت میکنی. کم کم مثل اینکه دستت اومده چطوری خوب بنویسی و ایفای نقش کنی...
فقط حواست باشه...نمیگم کم استفاده کن یا زیاد استفاده کن، بلکه میگم درست استفاده کن..از چی؟ سوژه ات...از عشق لاوندر به رون..میگیری چی میگم؟
ویژگی شخصیتت هم خوب بود...نمره خوبی میگرفتی اگه زودتر میفرستادی!