هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲
#61
انتخابات ترین های تیر و مرداد از تاریخ 15 تا 22 مرداد ادامه خواهد داشت .

در همین تاپیک به بهترین نویسنده در بحث هری پاتری از نظر خودتون در یک پست رای بدید .





پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۴۶ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲
#62
تام ریدل :

در مورد رنک ها ، پیشنهاد های خودت رو از طریق بلیت واسمون بفرست و با یه سری ایده که خودمون داریم بررسی کنیم و به یه نتیجه برای رنک های خوب برسیم .

----
دالاهوف :

پیشنهاد جالبی هست ، اعلامش کردم تو انجمن مدیران که در موردش مشورت کنیم و نتیجش رو به زودی ( نهایت یکی دو روز ) اعلام میکنیم .

----
شهاب :

سلام شهاب جان ، خوش برگشتی به سایت . امیدوارم که به ایفای نقش و گروه ها هم برگردی .

در مورد انتقاد ها . این تغییرات اسم ها به خاطر آپدیت زوپس هست . هم در این مورد هم در مورد شکلک ها بلیت بزن لطفا که مستقیم وصل کنیم به هری پاتر و اون صحبت های کامل تر رو انجام بده .





پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۲:۱۲ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲
#63
خلاصه :


الستور بالاخره تونسته بود اجازه تاسیس اتاق خون رو از پرسی بگیره . بعد تا افتتاح اتاق ، به این نتیجه رسید که به یه دستیار نیاز داره و برای انتخابش باید امتحانشون کنه در نتیجه در دو رو پیاپی محفلی ها رو به اتاق برد . در این بین الستور فک کرد که رون نتیجه خواهد داد ولی در آخرین لحظه رون کنار رفت . با این حال رون به دیدار مودی رفت تا اشتباهش رو درست کنه .

---------
ادامه :


رون که کمی جرات پیدا کرده بود کامل وارد اتاق شد و به طرف میز جلوی مودی رفت و روی یکی از صندلی ها نشست . سعی کرد که به چشم مصنوعی مودی نگاهی نکنه تا از وحشتش کم و به اعتماد به نفسش بیشتر اضافه کنه . آب دهنش رو خورد و کمی خودش رو جا به جا کرد و سعی کرد تا اونجا که میتونه صداش رو صاف کنه و بدون لرزش کنه تا ترسی نشون نده و اعتماد مودی رو دوباره جذب کنه .

-جناب مودی جادویی ، من فک میکنم که اگر این مرگخوار رو کمی آزاد بذاریم تا بتونه آزاد بشه و بیاد تو خونه . بقیه محفلی ها میترسن و به این نتیجه میرسن که تنها راه کنترل مرگخوار ها شکنجه کردنشون هست .

مودی به فکر فرو رفت . کمی از نوشیدنی خاص خودش رو خورد و با چشم جادوییش به اطراف نگاهی انداخت . از جاش بلند شد و به طرف پنجره اتاق رفت و به بیرون خیره شد .

-به نظرم خیلی روش خوبیه رون . حالا از اتاق من بیرون برو تا من یه ذره نقشه های مسخره دیگه بچینم که هری رو بتونیم از خونش بیرون بیاریم و مورد حمله لرد قرار بگیریم و چند تامون کشته بشن ، یه ذره بساط خنده جور میشه .

رون از جاش بلند شد و از اتاق خارج شد . خیلی مستقیم از پله ها بالا رفت و به اتاقش رفت . در رو محکم پشتش بست و قفلش کرد . ورد ضد خارج شدن صدا هم اجرا کرد و به طرف تختش رفت . دوربین به صورت خیلی خفنی از رون تکون خورد و به تخت رو به روش رفت و هرمیون رو که خیلی جدی اونجا نشسته بود نشون داد .

-نقشه رو خوب اجرا کردی رون ؟
-آره مودی راضی شد . فک میکنی اینجوری بتونیم به بقیه ثابت کنیم که داشتن یه اتاق خون خیانت به محفل و به ضرر هممون هست ؟
-مطمئن باش همه خودشون با این نقشه به این نتیجه میرسن .




پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲
#64
1. ذل(ز؟) زدن به کاکتوس جادویی چجوری می تونه چشم شوما رو از کاسه در بیاره؟ کامل و جامعه توضیح بدین و اگه تو مود آمبریجی هستین؛ مقاله بنویسین! (15 امتیاز)

چند دلیل میتونه داشته باشه :

1-زیبایی : کاکتوس جادویی بر عکس کاکتوس عادی خیلی جذاب و زیبا هست و به همین دلیل هست که اگر زیاد به این زیبایی نگاه کنی ، چشمان از دیدن زیبایی زیاد از کاسه در میاد و میفته .

2-تیغ های جادویی : کاکتوس جادویی هم مثل کاکتوس عادی تیغ داره ولی این تیغ ها هم جادویی هست . اگر چپ چپ به این گیاه نگاه کنی ، کاکتوس بهش بر میخوره و یکی از تیغ هاش رو به سمت چشمان شما میفرسته و اون رو از کاسه در میاره و میندازه بیرون . باید احترام گذاشت به کاکتوس جادویی وگرنه میره جز موجودات یه عالمه ایکس و خلاصه خطرناک .

3-غیرت : اگر به یه کاکتوس جادویی ماده زیاد و به صورت بی ناموسی نگاه کنید ، کاکتوس نری که در ارتباط و راز و نیاز با کاکتوس ماده هست ممکنه که بیاد شخصا و یه مشت حسابی بزنه تو سر و صورتتون که چشتون از کاسه در بیاد . کاکتوس ها خیلی موجودات با غیرتی هستن و از ناموسشون خیلی خوب دفاع میکنن . یکی از جنگ های بزرگ جادوگری به نام " رود هاگوارتز " که در جلوی هاگوارتز و بین سالازار و جمعی از کاکتوس ها رخ داد . دلیلش این بود که سالازار به یه کاکتوس ماده خیلی بی ناموسانه نگاه کرد و کاکتوس های نر داداشش میان و باهاش درگیر میشن.


-----
2. موجودات کاکتوس جادویی خوار جادویی هیچ چیزی بجز کاکتوس نمی خورن. داخل کاکتوس چی هست که می تونه کاملا رژیم غذایی این موجودات رو تامین کن ـه؟ در مورد هر کدوم کامل توضیح بدین. (15 امتیاز)

نیاز های یه موجود کاکتوس جادویی خوار جادویی ، پروتئین‌ها، چربی‌ها، مواد معدنی، ویتامین و آب هست .

پروتئین : کاکتوس جادویی کلا خیلی موجود گوشتی هست . ممکنه که در ظاهر گیاهی به نظر برسه ولی در واقع خیلی گوشت های فراوانی داره که تمام نیاز های پروتئینی رو برطرف میکنه.

چربی ها : کاکتوس جادویی خوار جادویی عادت داره که کاکتوس جادویی رو سرخ شده و با روغن زیاد بخورن تا حدی که اگر ته دیگ نداشته باشه نمیخورن . به همین ترتیب به کمک روغن زیادی که برای سرخ کردن کاکتوس جادویی استفاده میشه ، نیاز های چربی برطرف میشه .

مواد معدنی : کاکتوس های جادویی عادت دارن که برای رفع تشنگی فقط آب معدنی های جادویی بخورن و به همین دلیل همیشه در بدنشون آب معدنی های جادویی وجود داره و کاکتوس جادویی خور ها این نیازشون رو به نوشیدن آب معدنی های درون بدن کاکتوس جادویی برطرف میکنن.

ویتامین : متاسفانه ویتامین در این کاکتوس ها وجود نداره و به همین دلیل هست که همیشه کاکتوس خور ها رنگ صورتشون پریده و ضعیف هستن چون به هیچ طریقی ویتامین بهشون نمیخوره . در بعضی کشور ها که کاکتوس حلال نمیخورن ، کاکتوس خور ها به زور قرص های ویتامین رو به کاکتوس میخورونن (!) و بعدا اونها رو میخورن تا نیاز ویتامینیشون رو برطرف کنن .


3. (سوال اضافی: نمره اضافی) عایا گرین گرس بودن پروفسور دافنه باعث می شه که اون بهتر تدریس کنه؟ توضیح کامل بدین. (10 امتیاز)

بله .

چون اگر بر فرض رد گرس بود اسمشون ، خب اصلا ایشون به طبیعت اهمیتی نمیدادن و اصلا تو کارهای گرین و این صحبت ها نبودن .

اگر هم مثلا گرین چیر (chair) بودن که خب اصلا تو کار تزئین خونه و این ها بودن و اصلا ربطی به این درس نداشت .




پاسخ به: جام آتش
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲
#65
با خوشحالی اسنیچ رو در دستام گرفته بودم و به گرگینه های فضایی نگاه میکردم . گرگینه جستجو گر با خشم بهم خیره شده بود و هر لحظه ممکن بود بهم حمله کنه ولی همه اینها در مقابل خوشحالی که داشتم مهم نبودن . با هیجان با اسنیچ نگاه میکردم و به قیافه خوشحال تمام دوستام ، به خصوص لیلی فکر میکردم . با این کار مطمئن بودم که میتونستم دل لیلی رو به دست بیارم و جیمز پاتر رو از صحنه خارج کنم . بالاخره تونسته بودم مادرم آیلین رو خوشحال کنم تا حدی که بتونه بهم افتخار کنه . به این فک میکردم که در تالار اسلیترین چه جشن هایی به خاطر من برقرار خواهد شد . در همین افکار بودم که ناگهان دستی بر روی شونه هام قرار گرفت و با سرعت به طرف خودش کشیدتم . تکونی خوردم و چندین دور خودم زدم . بعد از چند دقیقه بالاخره تمام تصاویر کتاب از بین رفت و خودم رو وسط کتابخونه پیدا کردم در حالی که دستان مدیر مدرسه همچنان بر روی شونه هام قرار داشت .

-مرحله اول رو به خوبی به پایان رسوندی سوروس .


3 ساعت قبل !


خیلی خوشحال بودم . اسم من به عنوان نماینده هاگوارتز در اومده بود و میتونستم ارزش های خودم رو به مدرسه و کل دنیای جادوگری نشون بدم . اگر میتونستم موفق بشم در این مسابقات ، حتما آینده شغلیم تامین میشد و هیچ مشکلی برای پیدا کردن یه شغل خوب در وزارت خونه نداشتم . صدای دست زدن و خوشحالی هم گروهی هام رو میشنیدم و به همه دانش آموزان هاگوارتز نگاهی انداختم ولی از خوشحالی نمیتونستم عکس العملی نشون بدم . سر جام نشسته بودم و همینطوری به همه نگاه میکردم تا چشام به جام آتش خیره شد . خودم رو تصور کردم در حالی که جام رو تو دستام گرفتم و دارم دست برای بقیه تکون میدم . قیافه مادرم ، آیلین ، تو ذهنم میومد که بهم افتخار میکرد و اشک تو چشماش جمع شده بود .

-سوروس مطمئنی که میتونی زنده از این مسابقات بیرون بیایی ؟

با همین حرف ،لحظات شادی ازم دور شد و نگران شدم . صحنه جام گرفتنم از مغزم دور شد و به این فکر افتادم که در بیمارستان خوابیدم و آخرین لحظات زندگیم رو میگذرونم در حالی که مادرم ، لیلی و بقیه بالا سرم بودن و با گریه بهم خیره شده بودن .
خوشبختانه رشته افکار موج منفیم رو مدیر مدرسه پاره کرد و صدام کرد تا به همراه وزیر سحر جادو و دو شرکت کننده دیگه به کتابخونه پشت صحن اصلی برم .

از جام به آرومی بلند شدم و نگاهی به همه دانش آموزان که بهم نگاه میکردن انداختم . انگار راه رفتن هم یادم رفته بود و خیلی عصبی قدم هام رو بر میداشتم . احساس میکردم که نگاه بقیه دانش آموزان داره بدن و مغزم رو تیکه تیکه میکنه . فشار زیادی روم بود و خیلی سخت میتونستم خودم رو کنترل کنم . چشمم رو به زمین دوختم و سعی کردم هر چه سریع تر به طرف کتابخونه برم .

وارد کتابخونه که شدم احساس آرامش بیشتری کردم . نماینده مدرسه های دیگه به همراه مدیراشون ، وزیر سحر و جادو و مدیر هاگوارتز هم در کتابخانه حضور داشتن . نگاهی به تعجب به اطرافم نگاه کردم و فقط 3 کتاب در سه بخش مختلف کتابخونه دیدم . به نظرم رسید که شاید مرحله اول راحت باشه و فقط باید کتابی بخونیم و از روش امتحانی بدیم . خیالم رو با همین فکر کمی راحت کردم و به آرومی به مدیر هاگوارتز نزدیک شدم .

-خب تبریک میگم بهتون برای انتخاب شدن به عنوان نماینده مدرستون . مرحله اول رو هر چه سریع تر شروع میکنیم . در این مرحله شما کتابی انتخاب میکنید و وارد دنیای اون کتاب میشید و باید ماموریتی که درونش وجود داره رو به پایان برسونید . برای مثال ، اگر ماموریت کتاب فرار از آزکابان هست باید با دیوانه ساز ها و سرباز های آزکابان که مجازی و فقط در دنیای کتاب هستن بجنگید و به سلامت فرار کنید .

وزیر حرفش رو قطع کرد و به طرف ما اومد و نگاهی به هر سه انداخت و ادامه داد :

-باید بهتون بگم که درست هست که دنیای کتاب مجازی هست ولی اگر آسیبی ببینید ، آسیب واقعی خواهد بود . ما هر لحظه میتونیم شما رو از دنیای کتاب بیرون بیاریم و برای این کار کافی هست که کلمه "نجات" رو فریاد بزنید . تا این کلمه رو فریاد نزنید ما هیچ دخالتی در کارتون نخواهیم داشت . همچنین باید بدونید که کتاب ها مجازی هستن در نتیجه تمام قوانین طبیعی درشون صدق نخواهد کرد . شاید چیز هایی ببینید که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارن . شاید خصوصیت هایی ببینید که در این دنیا امکان پذیر نباشه .

وزیر بهمون نزدیک تر شد . دستی رو شونه من و ایگور کارکاروف ( نماینده دورمسترانگ) گذاشت و به آرومی بهمون گفت :

-مواظب خودتون باشید و حماقت نکنید .

به طرفی یکی از کتاب ها رفتم و بازش کردم و ناگهان احساس کردم که تمام وجودم داره به سمتش کشیده میشه . نگاهی به اطرافم انداختم و دیدم که اتفاقی مشابه داره برای دو نفر دیگه میفته .

بر روی زمین سبز رنگی افتادم . احساس درد در تمام بدنم وجود داشت ولی به سختی از جام بلند شدم و به بالا نگاهی انداختم . گرگینه هایی با لباس های فضایی در هوا حرکت میکردن . کمی چشمم رو ریز تر کردم و کوافل ها که بین گرگینه ها رد و بدل میشدن رو دیدم . من در زمین کوییدیچ بودم و باید ماموریتم رو کوییدیچ انجام میدادم . به شانس خودم فحشی دادم چون تا حالا اصلا هیچوقت کوییدیچ بازی نکرده بودم ولی وقتی برای تمام کردن فحش دادنم نبود . جادوگری از بالا بهم نزدیک شد و دستم گرفت و بلندم کرد .

-حالت خوبه ؟ بلند شو جستجو گر اونا داره اسنیچ رو پیدا میکنه . حواست باشه که شرط بازی این هست که اگر ببازیم اونها اجازه دارن که هممون رو گاز بگیرن تا گرگینه بشیم .

با همین حرف مغزم آتیش گرفت . با وحشت به بالا نگاه کردم و به گرگینه ها خیره شدم . حرف وزیر تو مغزم مدام تکرار میشد که اتفاقات درون کتاب میتونن در واقعیت هم باقی بمونن . من نمیتونستم گرگینه بشم . از وحشت نمیتونستم از جام تکون بخورم . همونجا نشسته بودم و در افکارم گم شده بودم . در همین حال که دوباره به قیافه لیلی و مادرم فک کردم . انرژی تازه ای درون رگ هام جاری شد و بدنم کمی گرم تر شد . رنگ رفته به صورتم برگشت و به سختی بر روی جاروم نشستم و به هوا رفتم . من باید موفق میشدم و هیچ راه دیگه ای هم نداشتم . شکست یا گرگینه شدن در آیندم هیچ فرقی ایجاد نمیکرد .

هوا آفتابی بود و خورشید قدرت نمایی میکرد . در ابتدا فک میکردم که این مساله خیلی بهتر از آب هوای بارونی بود ولی بعد از اینکه ارتفاع پیدا کردم و دنبال اسنیچ گشتم به این نتیجه رسیدم که اسنیچ کار راحتی برای پنهان شدن در اشعه های طلایی خورشید داشت . یه نگاهم به جستجو گر حریف بود تا اگر اون زودتر من پیدا میکرد بتونم برم دنبالش و نگاه دیگم به اطرافم بود تا توسط بلوجری سرنگون نشم .

بازی به صورت خیلی حساسی در جریان بود ، تیم جادوگران سعی میکرد که خستگی در خودش نشون نده تا در مقابل تیم گرگینه ها که از قدرت خستگی ناپذیری برخوردا بودن ، کم نیارن . داور بازی اسب تک شاخی بود که بدون جارو پرواز میکرد و به نظر میرسید نظارت خوبی داشته باشه . تماشاچی ها از همه نوع موجود جادویی بودن . نگاهی به مار بزرگی انداختم و هیجانی که در بدنش وجود داشت برای بازی . خنده ام گرفت ولی خندم تموم نشده بود که متوجه شدم جسمی شدم که نزدیک دروازه گرگینه ها به سرعت تکون میخوره . فاصله ام تا اونجا از جستجو گر گرگینه ها بیشتر بود در نتیجه باید اول اون رو گمراه میکردم . با سرعت به طرف دروازه جادوگران حرکت کردم و بعد از مدتی جستجو گر حریف متوجه حرکت من شد و با سرعت به دنبالم اومد . تماشاچی ها هم متوجه این اتفاق شده بودن و شروع به درست کردن سر و صدا های بلندی کردن . جستجوگر حریف بهم رسید و هم سرعت من حرکت میکرد . دستی به پشت جاروم زدم و طوری وانمود کردم که انگار در حال از دست دادن تعادلم بودم ، حریف لبخندی بهم زد و همچنان با سرعت ازم پیشی گرفت و با چشمانش دنبال اسنیچ بود . من از فرصت استفاده کردم و جهتم رو عوض کردم و به با سرعت زیاد به طرف دروازه حریف رفتم .

سرم رو برگردونم و به جستجو گر حریف نگاهی انداختم ولی اون هنوز متوجه حقه من نشده بود . صدای گزارشگر رو میشنیدم که از حرکت من با تعجب حرف میزد و من رو دیوانه خطاب میکرد . همه فکر میکردن که من بی خیال اسنیچ شده و از ترس دارم از زمین خارج میشم . سرعتم رو بیشتر کردم و نگاهم رو بر روی اسنیچ قفل کردم . لحظه ای به لیلی فک کردم و انگار که همین فکر حتی به جاروم انرژی خاصی داد و با سرعت بیشتری به حرکت در اومد . به اسنیچ نزدیک شدم و دستام رو دراز کردم و بعد از چند ثانیه ، سرمای اسنیچ رو در دستانم حس کردم .




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
#66
ببین بحث من این نیست که بگیم شرکت کنن و نمیخوام هم که اینکه گریفیندور دو سه برابر بقیه گروه ها عضو فعال داره به ضررش باشه ولی از طرفی هم نمیخوایم که به سودش باشه . منطقی به نظر نمیرسه ولی ماجرا اینجاست که طبق تجربه در ترم ها و سال های پیش ، دیدیم که اعضای گریفیندور همیشه بیشتر بودن بنا به دلایل کتاب و اینکه هری پاتر و اینا گریفیندور بودن خب بیشتر اعضا جذب بهش میشه .

حالا قانون هایی درست کردیم و تجربه کردیم که هاگوارتز جذاب بشه برای همه . چون اگر بخوایم همینجوری اجرا کنیم ، همیشه گریفیندور قهرمان میشه به خاطر اعضای دو سه برابرش . اگرم زیاد بگیریم ، گریفیندور به خاطر اعضای تازه وارد زیادش هیچوقت قهرمان نمیشه .

برای همین ، حالا اگر اون قانون قبلی که با هم صحبتش کردیم رو به نظرت هنوز در حق گریفیندوری نامردی هست ، این 2 امتیاز جایزه هر نفر اضافی رو به 1 امتیاز برسونیم بهتر هست . چون 2 امتیاز واقعا زیاد هست برای هر نفر اضافی و خیلی به گریفیندور برتری میده نسبت به بقیه گروه ها .

من با این حال نظرم رو یه قانون دیگه هست . شرحش رو میذارم با مدیر ایفای نقش تو انجمن مدیران ( ) صحبت کن ببینیم چی میشه .

4 نفر ، تقسیم بر 4 ! ( پایین 4 هم تقسیم بر 4 )

اگر شرکت کننده ها بیشتر بودن :

5 تا 7 : 8 امتیاز برای گروه
8 تا 10 : 12 امتیاز برای گروه
11 تا 15 : 15 امتیاز برای گروه


------
در مورد سالازارم ، ممنونم !




پاسخ به: تابلوی شنی امتیازات
پیام زده شده در: ۱:۴۶ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
#67
امتیازات جلسه اول مراقبت از موجودات جادویی :


*امتیازات جای پروفسور اسلینکرد زده شد .

گریفنـــــــــــــــــــــــــدور:

* چارلی ویزلی: 24
لی جردن: 28
رون ویزلی: 26
* مینروا مک گونگال: 28
* بانوی چاق: 28
* آرتور ویزلی: 28
الستور مودی: 30
استرجس پادمور: 30
جیمز سیریوس پاتر: 30
گیلدری لاکهارت: 30
دابی: 30

امتیاز خالص: 282
امتیاز محاسبه شده : 26 + 14 = 40

اسلـــــــــــــــــــــــــیترین:

اما دابز: 30
مورفین گانت: 30
آیلین پرنس: 30
بارتی کرواچ: 30

امتیاز خالص : 120
امتیاز محاسبه شده : 30

ریونـــــــــــــــــــــــکلاو:


* آماندا بروکا هرست: 30
دافنه گرینگراس: 30
فلور دلاکور: 30
الادورا بلک: 30

امتیاز خالص: 120
امتیاز محاسبه شده : 30

هافلــــــــــــــــــــــــــــــپاف:

* هوگو ویزلی: 28
هانا آبوت: 28
ارنی مک میلان: 30
رز ویزلی: 30
* النور برنستون: 30

امتیاز خالص: 146
امتیاز محاسبه شده : 29 + 2 = 31


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۷ ۸:۰۰:۴۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۷ ۸:۰۲:۱۰



پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۰:۲۶ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
#68
من با امتیاز ویلبرت مشکلی ندارم .

ولی امتیازی که از سالازار که مدیر مدرسه هست از اسلیترین کم شده چه ماجرایی داره ؟

اولا که مدیر مدرسه نباید گروهی داشته باشه . حالا که باهاش موافقت شده ، قرار نیست که چون کاری رو که خودش قانونش رو گذاشته انجام نداده از گروهش که هیچ سودی بهش نمیرسونه کم بشه .

برید از امتیاز مدرسه کم کنید ، چرا گروه ما رو گرفتید ؟

اگر مدیر مدرسه قرار هست گروه داشته باشه و سود و ضرر بده ، پس آخر ترم هم به خاطر مدیریت هاگوارتز یه 500 امتیاز به اسلیترین بدید دیگه .


---
شیوه جدید امتیاز دهی هم چیزی نبود که در موردش صحبت کردیم استرجس جان . اینجوری باز دوباره کمیت برتری میگیره به کیفیت . همون چیزی که به من گفتی از همه بهتر بود که مثلا 5 تا 7 نفر شرکت کردن ، 8 امتیاز به گروه ، 7 تا 10 نفر مثلا 12 امتیاز !

الان 10 تا گریفیندوری 15 امتیاز هم بگیرن ، امتیازشون از 5 تا اسلیترینی که 30 از 30 گرفتن بیشتر میشه . اینجوری خب ما چیکار کنیم قهرمان شیم ؟




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۳:۳۲ شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲
#69
1.فضاپیمایی که در تصورات شما وجود دارد چگونه است؟! (امکانات فضاپیما باید جادویی باشند.)

فضاپیما به صورت گرد به همراه دو شاخه که برای حرکت طراحی شده اند بر روی صفحه اصلی گرد فضاپیما . 4 تا لوله بلند در پایین فضاپیما به منظور شلیک به دفاع و حمله در فضا به بقیه فضاپیما ها و موجودات فضایی هستند . برای استفاده از این 4 لوله بلند ، نیاز به 4 چوب دستی هست که در جای مخصوص درون فضاپیما قرار میگیرن و با یک دکمه که توسط کاپیتان زده میشه ، ورد ها رو خود به خود اجرا نموده و ارسال میکنه .

رنگ بیرونی این فضاپیما بنفش می باشد چون بنفش رنگ شاخیه و بقیه فضاپیما ها از زیباییش لذت میبرن و بهش حمله نمیکنن .

درون فضاپیما به چند بخش بزرگ تقسیم میشه . بخش اول ، مربوط به موتور های جادویی که توسط هیپوگریف ها و شیر های سه سر و غول هایی مثل گراوپ که پا میزنن و انرژی میدن تا فضاپیما حرکت کنه .
بخش دوم مربوط به کنترل فضاپیما هست که کاپیتان و کمک هاش در اونجا جمع میشن و جهت حرکت و در صورت نیاز دفاع و حمله رو برنامه ریزی میکنن .
بخش سوم مربوط به یه درمانگاه کوچک هست که اگر فضاپیما مدت زیادی رو در فضا گذروند ، این درمونگاه بتونه نیاز ها و مشکلات اعضای فضاپیما رو حل کنه .
بخش چهارم خوابگاه بزرگ هست که شیفت های مختلف ، در اونجا بتونن استراحت کنن تا در مورد شیفت خودشون با انرژی باشن .
بخش پنجم مربوط به اتاق بزرگی پر از گیاهان جادویی ، برای استفاده دارویی و معجون سازی ، غذایی و اکسیژن سازی استفاده میشه.
بخش آخر مربوط به فضاپیما های کوچک هست که در صورت مشکل و خطر برای فضاپیمای جدید ، اعضای فضاپیما بتونن با اون فضاپیما کوچیک ها به زمین برگردن و نجات پیدا کنن .

عکس این فضاپیما : اینجا !

---
2.فضاپیما های جادویی در طی "قرن ها" به نظر شما با چه انرژی ای پرتاب می شدند؟!


به کمک ورد "آوداپرتابیوس" !

بستگی به بزرگی و وزن فضاپیما ، تعدادی جادوگر دور هم جمع میشدن و چوب دستی هاشون رو به طرف فضاپیما میگرفتن تا انرژی لازم و نیاز رو به فضا پیما بدن و اون رو به فضا بفرستن .
این کار بسیار خطرناک بود چون اگر کسی ورد رو اشتباه یا با ضعف اجرا میکرد ، ممکن بود مشکلی برای فضاپیما در همونجا یا در وسط راه به وجود بیاد و کاملا سقوط کنه . برای همین بود که همیشه از بهترین جادوگر های زمان برای این کار استفاده میشد.

---
3.از تخیلتان استفاده کرده و بگوئید فضاپیمای پروفسور دلاکور به کدام سیاره(و به چه دلیل)خواهد رسید!

ونوس (Venus )

-بعد از ماه ، درخشان ترین سیاره آسمان هست .
-این سیاره "بیدخت" هم نامیده میشه که به معنای "دختر خدا" هست .
-سیاره به نام "خواهر زمین" هم معروف هست .
-ونوس نام خدای عشق و زیبایی هست . :pretty:




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۳۸ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲
#70
در مورد رنک ها ، داره تو انجمن مدیران در موردش بحث میشه و هنوز به نتیجه ای نرسیدیم که اعلامش کنیم .

در مورد دومین ساحران که فک نکنم جدی بودی . در نتیجه جوابی بهت نمیدم تا بفهمی که این تاپیک جای خنده و شوخی نیست .

اون صفحه رو هم در اولین فرصت که وقت پیدا کنیم ویرایش میکنیم . فعلا کارهای دیگه ای مدیران رو مشغول کرده . از ویزنگاموت و ایفای نقش ، تا گالری و مقالات و اخبار و کتاب های جدید و انجمن های دیگه خب ناظر به اندازه کافی ندارن .

در مورد نشریه هم من نظری ندارم چون در جریانش نیستم . خود آمبریج جواب خواهد داد .








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.