هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۹
1- توضیحات بیشتر و کامل تری درباره ورد های ولدابوسو و دامب لوسو بنویسید.(15 نمره )

خب این دو تا ورد که مشخصه از کجا اومده! ورد ولدابوسو از لحاظ زبان شناسی در زبان جادوگری به معنای:((ولدمورت را ببوس!)) است. حالا چرا این ورد به این اسم خوانده می شه! ارباب در یکی از سخنرانی هاشون فرمودند: ((از دو چیز بدم می آد.یکیش این که کسی منو ببوسه!دوم اینکه کسی آواداکدورا رو خنثی کنه!)) به همین دلیل زمانی که یک جادوگر این ورد رو اختراع کرد اسمش رو ولردمورت را ببوس یا بوسیدن ولدمورت گذاشت!

دومین ورد هم دامبل لوسو هستش! خب این به معنی به ((لوسی و بی مزگی دامبلدور)) هستش!این جادو مثل دامبلدور قابلیت برگردوندن تمام جادو ها رو داره به خاطر همین ارباب زمانی که بهش این جادوی سفید رو معرفی کردن، این اسمش رو براش انتخاب کرد.(که اسم شایسته ای هم هست!)

2-یک رول بنویسید که از ورد ولدابوسو و یا دامبل لوسو استفاده کرده اید.(15 نمره)

دست های پیر و چروکیده اش می لرزید. چوب دستیش را محکم تر از پیش که گرفت و با چشم های آبی و نافذش به مرد سیاهپوش مقابل خیره شد!

لرد در حالی که با چشم های سرخ و مار مانندش به او خیره شده بود،گفت: آلبوس دیگه پیر شدی! دوره ات تموم شده وقتشه بمیری! آواداکدورا!

دامبلدور سحر سبز رنگ را می دید که به سرعت به می خواست جانش را بگیرد! زیر لب وردی خواند و جادویی شیری رنگ از نوک چوب دستیش بیرون آمد و جادوی سبز رنگ را در بر گرفت! ارباب در حالی که فریادی از روی عصبانیت سر داد، گفت: ای پیرمرد خرفت ازت متنفرم!کروشیو!کروشیو!

دامبلدور با چشم های آبیش و با آرامش هر چه بیشتر چوبش را در هوا چرخاند و وردی را به زبان آورد این بار دو جادوی آبی روشن از چوب دستی بیرون آمدند و دو جادو رو به طرفین پرتاب کردند!

لرد دندان هایش را سفت به هم فشرد. از عصبانیت سرخ شده بود چاره ای نداشت! شاید هنوز آمده ی مقابله با این جادوگر پیر نبود. به ناچار فکرش را بر جایی دیگر متمرکز کرد و به آنجا آپارات کرد. دامبلدور بعد از رفتنش افسوسی خورد و گفت: تام ریدل تو آخر یه روزی منو شکست می دی و اون روز به زودی فرا می رسه! روزی که ورد های سفید نتونن جلوی سیاهی ذاتی بی نهایتت رو بگیرن!

سپس لبخندی به لب آورد و ساکت به انتظار آن روز نشست.

3.وضعیت کلاس(ارزیابی):

کلاس افتضاح بود اصلا گند تر از این نمی شد!مرد مومن این چه سوالیه می پرسی!خب اگه خوب نبود که شرکت نمی کردیم! مثل کلاس من می شد ملت همه از کلاس من فرارین نگاه کن کلا یکی دو تا دانش آموز دارم!برو حالش رو ببر کلاستم توپه!


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۶ ۲۱:۳۰:۰۷
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۶ ۲۱:۳۳:۴۱

هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۹
فلش بک، همان شب بعد از جشن اخر هفته، دفتر بخشدار هاگزمید

- آقای کینگزلی... شما دیگه دارید زیاده روی میکنید! کدوم حمله، کدوم نشان؟!!

- اما ... اون نشونه ها...

- ببینید، نه چیزی دزدیده شده و نه به کسی آسیبی رسیده... مطمئن باشید که این فقط یه شیطنت کودکانه بوده و بس! شما زیادی به موضوع حساس شدید!

شکلبولت با ناراحتی سرش را تکان داد. گرچه بنظر نمی رسید که قانع شده باشد با این وجود برخاست و بعنوان خداحافظی دستش را به سوی پای دراز کرد.

- بسیار خب... من فکر میکنم گفته های شما درستند و من... شاید حق باشماست من زیادی به موضوع حساس شدم.

پای نیز از روی صندلیش بلند شد و با لبخند گرمی دست کینگزلی را فشرد و افزود

- البته این موجب افتخار من و اهالی هاگزمید است که افرادی چون شما شب و روز به فکر اسایش مردم هستند. بازم متشکرم.

کینگزلی شکلبولت با چرخشی سریع و نرم به سمت در اتاق کار رفت و بدنبال او پای با همان لبخند او را مشایعت کرد.

- خداحافظ

- باز هم به ما سر بزنید.
.
.
.
برای مدتی کوتاه سکوت کاملی در اتاق حاکم شد. آگوستوس متفکرانه، برای لحظاتی به در ی که کینگزلی از آن خارج شده بود، نگریست.

- خوبه... تا حدی آروم شد.

و به دنبال این جمله لبخندی نه چندان خوشایند چهره فربه آگوستوس را پوشاند.

همان لحظات خارج از ساختمان اداری هاگزمید

- گینگزلی با قدمهای بک نواخت از ساختمان خارج شد و به سمت گوشه دیگر خیابان جایی که گودریک منتظر او بود شتافت.

- بقیه بچه های گروه ضربت کجان؟

- سر پست هاشون. خب پای چی گفت؟

- اصرا داشت که اون اتفاق یه بازی بچه گانه بوده!

مکثی کرد.

- با این حال من هنوز قانع نشدم، بهتره چند شبی اینجاها مراقب باشیم. ممکنه گروه اوباش تنها خواسته باشن ما رو گمراه کنن یا... نمی دونم اگه بخوایم منصف باشیم کار دیشبشون عجیب بود! نه دزدی، نه ادم ربایی و نه هیچ چیزه دیگه ای...

هر دو با هم به سمت خیابان فرعی به حرکت درامدند که کینگزلی بار دیگر ایستاد و سپس به آرامی به سمت پنجره روشنی که احتمالا دفتر کار بخشدار بود نگاه کرد و زمزمه وار گفت: به آسکورپیوس بگو یه چشمش هم به بخشدار باشه.

- بخشدار؟!!

- فقط محض احتیاط.


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۶ ۱۶:۰۴:۰۸

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۵ یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 164 گورستان ریدلها، اسکورپیوس مالفوی:


نقل قول:
اسکورپیوس با خود فکر کرد:اگر به آنتونین خیانت کنم می تونم دو تا نشون رو با هم بزنم! یکیش ریاست بر مرگخوار هاست و اون یکی هم وزارت سحر و جادوئه و این شکلی بیش از پیش پیش هری شیرین می شم و می تونم توی اوج نزدیکی به پاتر اون رو بکشم و به عنوان رییس جدید مرگخواران ابراز وجود کنم!

شروع فوق العاده ای بود!
علاوه بر اینکه رشته داستان رو پاره نکردین، سوژه خیلی خوبی رو وارد داستان کردین.شخصیت پردازی خیلی خوبتون هم به این سوژه کمک میکنه.رفتار و افکار اسکورپیوس برای خواننده کوچیکترین شکی باقی نمیذاره که اینا نقشه های یه بچه بی تجربه نیست و شکست دادن اسکورپیوس اونقدرا که به نظر میرسه ساده نخواهد بود.رفتار آنتونین هم خیلی جالب توصیف شده.آنتونین غرق در نقش لرد سیاه، سرگرم دستور دادن به اطرافیانشه و متوجه نیست که دور و برش چی داره میگذره.


نقل قول:
آنتونین نگاهش را از او کند

نگاهش را از او برگرفت درستتره.


نقل قول:
در با صدای جر و جری باز شد و هری پشت در صورت خیس اسکورپیوس مواجه شد. اسکورپیوس در حالی که چون ابر های آسمان می گریست، گفت: پدر من مرگخوارم!

پدر؟منظورتون این بود که اسکورپیوس هری رو مثل پدرش دوست داشت؟(یا حداقل وانمود میکرد داره؟)این طرز خطاب کمی ناگهانی بود!


نقل قول:
-من و چند تا دیگه از مرگخوار ها تصمیم گرفتیم آنتونین رو بکشیم از سلطه گریاش خسته شدیم!تو هم به ما کمک می کنی؟

هری که نمی دانست چه حرفی باید بزند یا چه پاسخی بدهد، به خاطر نفرتش از آنتونین و علاقه ی شدیدش به اسکورپیوس، سری به نشانه مثبت تکان داد.

استفاده از هری برای کشتن آنتونین...نقشه جالبیه.شما طرح خیانت به آنتونین رو وارد داستان کردین و خوشبختانه اونو فقط به صورت نقشه رها نکردین و بهش شکل و جهت دادین.اینجوری نویسنده بعدی بطور واضح و روشن میدونه که دقیقا با طرح و ایده شما باید چیکار کنه.کارتون خیلی خوب بود.


ظاهر پستتون،فاصله ها، تیترها و علامتگذاریا...همه خوب و مرتب بودن.


مشکل اصلی این سوژه اینه که ربطی به گورستان ریدلها نداره.ولی شاید بشه کم کم ربطش داد.


خوب بود.

موفق باشید.




Re: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
نقد پست شماره ی 244 آزکابان ، گودریک گریفندور

اول این که به جای استفاده از چندین هزار تا نقطه ، استفاده از سه نقطه کافیه!

وقتی کل پست قراره دیالوگ باشه بهتره به جای استفاده ی مداوم از (-) حالت افراد رو هنگام گفتگو شرح بدیم.

مثلا:
نقل قول:
- بله قربان فقط....


بلا با تردید گفت: بله قربان فقط ...

یه نکته ی عجیب اینه که لرد کلی مرگخوار داره و یکم عجیبه که همه تو زندان باشن جز یکیشون! درسته که این کار برای سخت تر کردن کار لرد و هیجان انگیزتر کردن ماجراس ولی دورنشدن از واقعیت بهتره.

اما در کل اینکه آلبوس رو کشیدی وسط خودش وارد کردن یه سوژه خوبه. استفاده از توصیف برای زیباتر کردن پست خیلی خوبه که بهتره در پستت ازش استفاده کنی.

جاست دیس !




Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
سلام

در موازات با گذاشتن ماموریت جدید ما ، گروه ضربت نیز ماموریتی گذاشت تا از قافله ی اوباش عقب نباشد .

به همین منظور من دوست دارم شما علاوه بر شرکت در ماموریت خودمون اگر وقتی هم داشتید یه پستی تو ماموریت اونها بزنید . به کسانی که در ماموریت اونها پست بزنن 5 امتیاز تشویقی علاوه بر ده امتیاز پست داده خواهد شد .
ماموریت خودمون هم که همون 10 امتیاز رو داره .

به امید شرکت برق آسا و پربار شما در ماموریت ها
لینک ماموریت اونها

لینک ماموریت ما

زیر سایه ی ما خوش باشید


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




Re: کتابسرای جادویی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
اوباشگری ممنوع!

مقر گروه ضربت

آلبوس از صندلی مخصوص خود بلند شد و گفت: فکر کنم رفت بیرون!

کینگزلی: آه.......... از اول گفتم این گودریک رو به گروه راه ندیم، اسکور قبول نکرد.......اینم نتیجش........خب همه گوش کنن ساعت 8 شب اینجا جلسه داریم، هر کی حاضر نباشه از گروه اخراج خواهد شد......(و با صدای آرامی ادامه داد).....چه گروه عتیقه ای دارم من....

مقر اوباش

سالازار:

دراکو:

بقیه اوباش: :banana:

سالازار:کثافتا......بسه دیگه.....برید گم شید و ساعت 7:59 اینجا باشید.

همه اوباش ها حرکت عجیبی که انگار مثل تعظیم بود، رو به سالازار انجام دادند و بیرون رفتن.

سالازار عصایش را برداشت و روی صندلی نشست و منتظر کسی شد.

صدای کوبیدن در اومد. سالازار چوبش را تکان داد و در باز شد. گودریک با سرعت وارد شد.

سالازار لبخندی زد.

-به به دوست قدیمی من.

-لوس نشو من نیومدم اینجا با هم خوش و بش کنیم. خب زود باش بگو چی کارم داشتی؟

-من نمی خوام ما باهم جنگ کنیم و دلیلش دو گروه مسخره باشه.

گودریک رو صندلی مقابل سالازار نشست و گفت: خب نجنگ!

-من نمی خوام بجنگم، این کینگزلی و اسکور هستن که منو مجبور به جنگ می کنن.

-این ها رو خودم می دونم، بگو چی کارم داری؟

-با من باش.

-نمیشه من وفادار به گروهم هستم.

و از صندلی بلند شد و به طرف در رفت، اما قبل از این که بیرون بره، برگشت و گفت: سالازار اون کتاب رو پس گردون.

-چرا؟

-این رسم جوانمردی نیست.

-من جوانمرد نیستم.

-قبلا بودی.

-حالا فرق کردم گودریگ دیگه گذشته ها مهم نیستن........راستی اگه به ما ملحق بشی قول می دم کتاب را برگردونم.

گودریگ نگاهی به سالازار انداخت و با سرعت خارج شد.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
1- توضیحات بیشتر و کامل تری درباره ورد های ولدابوسو و دامب لوسو بنویسید.(15 نمره )

اگر از لحاظ زبان شناسی واژه ی والدابوسو را برررسی کنیم اول از همه قسمت بوس توجه ما را جلب خواهد کرد اما پیشوند و پسوندی هم برای بوس وجود دارد، آورده اند که والدا به قطع قریب به یقین عامینه ی والدین است که شده والد ها و بعد هم به شکل والدا درآمده!و اگر این دو بخش را کنار هم بگزاریم دو دو اسم است که به هم ربط داده نشده و بی معنی است اما از "و" ی آخر ورد نباید غافل شد. همه ی زبان شناسان میدانند که واج او در پایان ورد در زبان های سانسکریت و یا یونان باستان برای ساخت فعل امر است! اگر این گونه معنی کنیم میشود والدین را ببوس!!!

این عمل بوسیدن والدین در خود عشق نهان بسیار قوی و زیادی را دارد که اگر شخص با عشق و علاقه و خلوص نیت ورد را ادا کند این ورد جلوی آواداکداورا را هم میگیرد و اتفاقا هری پاتر کله زخمی هم در عنفوان کودکی با همین حربه جلوی طلسم لرد ولدمورت را گرفت زیرا لحظه ای قبل از اصابت طلسم با خلوص نیت والده اش را بوسیده بود و عشقش فوران کرده بود.

نتیجه ی عملی این ریشه یابی زبانی هم میتواند این باشد که عشق و علاقه اگر پاک و فراوان باشد هیچ طلسمی بر آن غلبه نمیکند و البته استفاده کننده هم باید سفید و عاشق باشد وگرنه اگر بالفرض لرد ولدمورت بخواهد جادوگر سیاه دیگری را بکشد فاتحه طرف خوانده است چون این طلسم برایش کارایی ندارد.


می رسیم به طلسم دامبلوسو.
در این ورد هم با یک نگاه ساده اول از همه واژه ی لوس به چشم میآید اما مگر کشک است که هر چیزی به ذهنمان رسید درست باشد این ورد یک ورد کاملا ترکیبی است که در ریشه یابی از چندین زبان مختلف واژه دارد و کار هر کس نیست اما ما چون خیلی حره ای هستیم میگوییم که اولین قسمت ورد "دام" است که همان تله میباشد. قسمت دوم که اینیلیسی است "بلو" یا blue است که یعنی آبی. و در آخر هم "سو" از زبان پشتو آمده که به معنای سوم است. دام آبی سوم. این جا باید از دامسته های تاریخی کمک بگیریم تا بفهمیم این ورد چه معنایی میدهد. در تاریخ آمده که روونا ریونکلا جادوهای زیادی اختراع کرده و در هر زمینه ای یک طلسم قوی داشته. اما گل سرسبد این طلسم ها که همگی هم سفید هستند طلسم های دفاعی سه گانه ی اوست که در دوئل ها کار آمد است و حال حریف را میگیرد و خود او این طلسم ها را دام آبی نامیده است. این طلسم مورد نظر ما سومین طلسم از این گروه است و باعث میشود که حریف هم وردش خنثی شود و هم به عقب پرتاب شود تا فرصت حمله دوباره و سریع از او گرفته شود و خود ما بتوانیم امواج حمله را شروع کنیم. به این دلیل است که این طلسم دام آبی وم نامیده میشود.



2-یک رول بنویسید که از ورد ولدابوسو و یا دامبل لوسو استفاده کرده اید.(15 نمره)

از آن جا که ما هیچ رقمه سفید نیستیم و عشق و این چیز ها در کتمان نمیرود توانایی استفاده از والدابوسو را نداریم اما دامل لوسو چرا. این هم یکی از خاطزاتش:
سال ششم بود که هری پاتر پس از آن دوئل کذایی و استفاده از آن طلسم "سکتوم سمپرا" که نمیدانم از کجا آورده بود هی برای ما شاخ میشد.
هر بار ما را میدید میگفت میخوای دوباره بزنم کل تنت جرواجر شه؟ یک بار ما خون اصیلمان به جوش آمد و گفتیم جرئت داری طلسمم کن تا در حد ارباب سیاهم شکنجت کنم! او که حس میکرد خیلی قدر است چوبدستی کشید و گفت: سکتوم سمپرا! ما با خیال راحت و آرامش ورد دامبلسو را ادا کردیم و یک موج ظریف آبی طلسم او را در خود بلعید و سپس پاتر چند متر به عقب افتاد. ما که بسی حال کرده بودیم برای عملی کردن حرفمان کروشیویی نثارش کردیم که نای تکان خوردن نداشت. رون ویزلی کودن ابله خواست برود و به آن پیرزن خرفت گروهشان مک گونگال گزارش دهد که اسنیپ خودشیرینی کرد و ما را برد.
یادش به خیر خوب خاطره ای بود!



3-وضعیت کلاس: استاد به خاطر خلاقیت ها و نو آوری ها به ما امتیازات بیشتر بدید
کلا خوبیه تکالیفم خوبه فقط طنزشو بیشتر کنید.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۳:۳۰:۴۸
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۳:۳۱:۵۷

بوق بر مدیران


Re: کتابسرای جادویی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
بالاخره روح لودو بگمن با بستنی وارد مقر شد و سالازار که با دیدن بستنی آرام شده بود گفت: دنبال من بیاییدی!
سالاز برخواست و به سمت در کوچکی رفت که گوشه حال بود و کلیدی از جیب شنل قدیمیش بیرون کشید و سعی کرد در را باز کند اما پس از چند ساعت لرزش دست بالاخره دراکو در را باز کرد و همه وارد اتاقکی شدند ه پر از سیم های مشنگی و چراغ های عجیب و غریب بود.

- این ها چیه جناب سالازار؟
- هان! این ها یک سری تجهیزات فوق پیشرفته مشنگیست که من خریداری کرده ام و یا این ها ما میتوانیم صدای گروه ضربت را از داخل مقرشان بشنویم، خیلی نقشه ی خوب و عالی است
- ای ول بدین ببینم چبی میگن ... اوه! هی غول، زود برو بارناباس کاف رئیس پیام امروز رو بخور!
- بله اطاعت قربان.
- چی شده؟ چرا کاف مگه اون چب کار کرده؟
- این ها میخوان مردم رو خر کنن! ما باید جلوشونو بگیریم


دفتر پیام امروز
- ببخشید جناب سردبیر، یک آقای خیلی گنده ای اومدن با شما کار دارن!
- آقای گنده؟ بگو بیاد تو، من از آدمای بزرگ خوشم میاد چون میتونم کوچیکشون کنم.
- البته اون گنده نه این گنده ولی دارن میان!

غول غارنشین که کت و شلوار پوشیده بود و کلاه شاپو بر سر گذاشته بود خم شد تا از در کوچک اتاق سردبیر عبور کند و سپس به محض ورود بارناباس کاف را یک لقمه چپ کرد و در مقابل چشمان حیرت زده منشی از پنجری بیرون پرید و رفت!

1 دقیقه بعد - جلوی در روزنامه

- ببخشید میخواستم جناب سردبیر رو ببینم...
- روزنامه تعطیله آقا.
- تعطیله؟ برای چی تعطیه؟
- چون جناب سردبیر مردن تا اطلاع ثانوی این جا تعطیله، برو آقا وای نستا این جا جلوی راهو گرفتی الکی سوال میکنی


بوق بر مدیران


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۲۴ دی ۱۳۸۹
درود !

ببخشید اما اگه اجازه بدین من جواب گودریک عزیز رو بدم،
ما مدت ها پیش این درخواست رو کردیم اما مدیران عزیز گفتن امکان پذیر نیست.در صورتی که کار راحتی و از منوی مدیریت خیلی ساده میشه این کارو انجام داد ولی خوب شاید مشکلاتی به وجود بیاره.
حتی ما خودموعنو کشتیمو قبول نکردن.
پس باید با همون *140 در *140 بسازید.

بای


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۴ ۲۱:۴۴:۴۲

»»» ارزشـی گولاخ «««


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ جمعه ۲۴ دی ۱۳۸۹
سلام



آخرین آکادمی اسکار با رفتن من گویا انجام نشد ، اسکاری که قرار بود تابستانی باشه ، حالا قصد داشتم اگر ناظرین لندن موافقت کنن اسکار سالانه برگزار کنیم و تمامه فیلم هایی که از جشنواره قبلی خورده شدن رو حساب کنیم و یه مهلتی هم قرار بگیره که بقیه هم پست بزنن و یه سری تغییر توی داوری ها باید اعمال بشه و اینا .

اینکه اگر موافقید پستش رو بزنم


پرسی عزیز

گویا با رفتن شما از اینجا خیلی از برنامه ها کنسل شد و لندن به نوعی حالت تعلیق به خودش گرفت؛ من به دلیل بی تجربه گی و آشنا نبودن با چگونگی روند این سری تاپیک ها، از آغاز نظارت تا الآن دست بهشون نزدم.

از اونجا که مطمئنا اِعمال این اَعمال باعث بسی فعال شدن این انجمن تخصصی میشه، لذا پست شما تائید نمیشه، بلکه از شما خواهش میشه که حتما این کارو انجام بدین.

با تبریک دوباره ی بازگشت دوباره تون

موفق باشید

روونا ریونکلا

نیمه ی ژانویه 2011


ویرایش شده توسط روونا ریونکلا در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۷:۲۴:۲۰
ویرایش شده توسط روونا ریونکلا در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ۱۷:۲۵:۲۱

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.